کووید 19 چه حوزه هایی را متأثر از خود می کند
جهان پساکرونا؛ قیامتی زودهنگام
محمدرضا مرادی طادی
دکترای علوم سیاسی و تحلیلگر
جهانِ باستان درکی زندهانگارانه (انیمیستی) از دنیای خودش داشت، که در آن، همه اشیا و پدیدهها جاندار و روحمند بودند (Animism). بر مبنای چنین انگارهای بود که مَردمانِ آن ایام قائل بر وحدتِ اسم و مُسمی بودند. لذا برای مثال، فرزندان خویش را نامهای پُر هیبت و کرامت مینهادند تا از اِسم به رَسم برسند؛ از همین رو، کودکی که رستم نامیده بودند، انتظار داشتند در بزرگسالی شجاع و دلیر باشد. امواج مدرنیته این باور را، همچون الباقی نظام فکری دنیای سپری شده باستانی، در هم کوبید، اما، در این روزگارِ نکبتِ کرونایی، شاید بتوان گفت آن وحدتِ خیالینِ اسم و مسمی، از جهاتی دیگر، بازگشته است. کرونا، ویروسی که به دلیل شباهتِ شکلی با تاج بدین نام موصوف شده است، بر این دهههای آغازینِ جهان پُر شوکت و قدرت قرنِ بیست و یکم سلطنت میکند و تاجِ تمامی مناسبات نظامی و امنیتی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اخلاقی و حتی زیبایی شناختی (و نقیضِ آن: زشتی شناسیک) شده است. تاجی از تباهی که مانند همه تاجدارانِ تاریخ جز بدبختی چیز دیگری با خود به همراه نیاورده است، اما، این سلطنتِ ملعونی و اجباری چه تبعاتی خواهد داشت؟
به نظر میرسد، قبل از پرداختن به تبعات و پیامدهای این پدیده، بایستی اندکی در ماهیت آن درنگ کرد. برخلاف تمامی تصورات، شاید کرونا یک اتفاقِ اتفاقی، تصادفی از سر صُدفه نباشد. بدین معنا که یک بیماری همهگیر است که از سرِ تجمیع شرایطی اتفاقی، بعد از دههها یا سدهها رخ داده است و بعد از سپری شدنش، نباید هراسی از آمدنش باشد الا تا آیندهای دوردست؛ بلکه باور من بر این است که این آغازِ یک فرآیند است که در آن باید دمادم چشم انتظار چنین پدیدههایی، این چنین شوم و نحس، باشیم. چرا که (فرضیه نخست) اگر کرونا دستساز ذهنی بیمار و قدرتی جهانخوار باشد، دیگر مدعیان نیز بیکار نخواهند نشست و در فرصتی مقتضی از این سلاح زیست شناختی کشتارِ تمدنی (بیوتروریسم)، علیه رقبا استفاده خواهند کرد تا میدانگاه جدال بر سر هژمونی در نظام بینالملل را براحتی خالی نکنند، و از سوی دیگر، (فرضیۀ دوّم) اگر این ویروس حاصل یک جهش طبیعی، یا تداوم قهری و محتوم وضعیتِ کاربرد بیش از حد آنتی بیوتیکها توسط بشر باشد، پس باید منتظر دیگر اعضای این خاندان منحوس نیز باشیم؛ فلذا این تازه آغاز ماجراست.
امّا داستانِ تبعاتِ جهانی که هنوز نیامده به دنیای «پساکرونا» مشهور شده است، به احتمال قوی چُنان پیچیده و چندی بُعدی خواهد بود که نمیتوان آن را در این چند سطر خلاصه کرد؛ با این حال، شاید اولین نکته در نَفسِ این پدیده قابل مشاهده باشد. در واقع کرونا یک اَبَرمؤلفه(super parameter)دورانساز (epoch maker) است که تاریخ بشری را به پیش و پس از خودش تقسیم میکند: جهانِ پیشاکرونایی و جهان پساکرونایی. تاریخی که با یک ویروس دوپاره شده اگرچه بسی مضحک و کاریکاتوری است، اما توابعِ مُتغیرهایی متفاوت از گسستهای برآمده از، برای مثال، انقلاب صنعتی یا جنگهای صلیبی یا انقلاب اطلاعاتی خواهد داشت – یا حداقل اینکه به نظر میرسد داشته باشد.
گفتمانهای هویتی
از منظر گفتمانهای هویتی، بیتردید یکی از اصلیترین ویژگیهای جوامعِ جهان پساکرونایی رشد وحشتناک – در هر دو معنای وحشت: وحشت به معنای چیزی خوف انگیز، و وحشت در اشاره به چیزی مهیب – ملیگرایی و به تبع آن دولتهای ملی خواهد بود (از هماکنون رگههای خواستِ ملی خروج ایتالیا از اتحادیه اروپا قابل مشاهده است که شاید تا زمانی نه چندان دور به یک جنبش «ایتالی اگزیت (Italexit)» فراگیر بدل شود). کرونا نشان داد در لحظه مبادا اتحادها و اتفاقها معنای محصلی ندارند، و غریزه حبِّ ذات و صیانت نفس بر هر پیمان دیگری مقدم و مُرجح خواهد بود، بنابراین، از این پس آنچه مبنا قرار خواهد گرفت توجه به هویتهای ملی، طردِ اتحادگرایی، تضعیف جهانی شدن و رشد خرده فرهنگها و محلیگراییها، و حتی در صورتبندی رادیکال آن، رشد قومگرایی در برابر ملیگرایی است. این فشار هویتی حتی میتواند مرزبندهای سیاسی را تغییر دهد و در مناطقی که پتانسیل آن وجود دارد، برای مثال کاتالان در اسپانیا، نیروهای استقلال طلب بار دیگر با قدرتی دو چندان زورآور خواهند شد. میتوان از هماکنون حدس زد که موجی از جنبشهای جدایی طلب و الحاقگرا در راه باشد. همچنین در سیاست داخلی، این گفتمانهای هویتی تغلیظ شده، راستگرایی سیاسی را تقویت خواهد کرد و احزاب دست راست افراطی، بویژه نئوفاشیستها و نئونازیستها در اروپا و اقمار آنها در دیگر نقاط را، در موضع بالادستی و تفوقِ سیاسی قرار خواهد داد.
ارزشهای اخلاقی
از منظر ارزشهای اخلاقی، در طول رشد دوگانه ملی/جهانی، شاهد سر برآوردن همین خطوط تمایز در اخلاقیات فردی نیز خواهیم بود. «اخلاقِ دیگری» – آن چنان که مدنظر متفکرانی همچون لویناس بوده است – به حاشیه رانده شده و «خود» بیش از پیش در مرکز توجه قرار خواهد گرفت. نه «خویشتن همچو دیگری (Oneself as another)» متفکرانی چون پل ریکور، بلکه التفات و اهتمامی تام و تمام به خود، اگزیستانسیالیسمی منمحور، میتواند ویژگی مکاتب اخلاقی این جهانِ «پسا» باشد. وقتی در روزگار کرونایی حتی نمیتوان سوگواری کرد و در یکی از یکتاترین لحظات هستی آدمی، که مواجهه با مرگ است، انسان تنها مانده و هیچ آغوشی برای تسلی و شانهای برای گریستن ندارد، وقتی آدمیانِ ترسیده از مرگ بر سر تقسیم بستهای دستمال توالت و چند دستکش، خنجر بر گلوی یکدیگر میگذارند، بیتردید نطفه تردیدهایی را میکارند که در آیندهای نه چندان دور در هنجارهای اخلاقی بروز پیدا خواهد کرد (اگر روایتی ادبی و طنازانه و نقادانه از اخلاق در چنین جهانی میخواهید، حضرتِ عبید زاکانی را از دست ندهید که غنیمتی است!).
نظم قدرت
از منظر نظمِ قدرت، به نظر میرسد دولتِ کنترلگری – دولت در معنای عام آن – که از دل مناسباتِ قرنطینه و تحدید و مهار بیرون خواهد آمد، آن لویاتانِ جدیدی است که در یک نا-قراردادِ اجتماعی بر جوامع تحمیل خواهد شد و «وضعیتِ استثنایی (exceptional situation)» عصر کرونا را بر جهان پس از آن تعمیم خواهد داد. دولتی که قرار بود از ترسِ ترس تشکیل شود (در صورتبندی کلاسیکی که هابز ارائه کرده بود)، ولی حالا همین ترس (و به احتمال قوی با بازنمایی دو صد چندان و اغراقهای بیش از حد) خود بهانهای است برای وارونه کردن تمامی مناسبات شهروندی و حقوقِ طبیعی. دولتِ پساکرونایی به احتمال قوی در یک قالبِ اشمیتی/آگامبنی (Schmitt/Agamben) قابل ملاحظه خواهد بود. این دولتِ جدید – که به تعبیر و البته پیشگویی سالهای قبل جورجو آگامبن، تبدیل دموکراسیهای غربی به آن چیزی که باید آن را دولتِ امنیت (security state) نامید، خواهد بود – دائماً این «وضع طبیعی» متأخرِ تجربه شده در هنگامه شیوع کرونا را دلیلی منطقی برای پیشروی به درون مناسباتِ جامعه مدنی قرار خواهد داد و از همین رو به طُرُق مختلف دست به محدودسازی شهروندان خواهد زد. دولتِ پساکرونایی یک دولتِ بهداشتی با استعارههای پزشکی خواهد بود که در پارادایمِ قرنطینهگرایی سیاستگذاریهای مختلف را طراحی و اجرا خواهد کرد. اَشکالِ جدیدی از تکنولوژیهای انضباطی استخدام خواهد شد تا شهروندِ دموکراسی بیش از پیش تبدیل به اُبژه بازداشت بشود. گونهای هوموساکر با «حیاتی برهنه»؛ که دست بر قضا از ضروریاتِ «مُعاینه» و منطبق با تکنولوژیهای مراقبتی آن نیز هست. پزشکی و قدرت در یکدیگر تنیده میشوند و ریختشناسی (Morphology) متفاوتی از شبکههای اقتدار را شکل خواهند داد، آنجا که زورِ قانونی به شکلِ قانونِ زور بروز خواهد یافت. دولتِ پساکرونایی بر مبنای منطقِ قرنطینه و فاصلهگذاری اجتماعی «حق» خواهد داشت تا حتی با یک تخلفِ جزئی، مثل عدم تزریق یک واکسن پیشگیرانه (که البته حتی همین واکسن نیز در شبکههایی از منافع کلان اقتصادسیاسی قابل تحلیل است)، یک شهروند عادی را در دستۀ هوموساکرها قرار دهد و او را از مدینه طرد کند. عقلِ دولتِ پساکرونایی امنیتِ دولت را جانشینِ مصلحت دولت خواهد کرد.
باورهای الهیاتی
باورهای الهیاتی دیگر منطقهای خواهد بود که در جهان پساکرونایی دگردیسیهای عمیقی را تجربه خواهد کرد. این روزها در اوج ایام قرنطینه مطالب بی شماری را در فضای گروههای اجتماعی مجازی شاهد هستیم که کرونا را دلیلی بر ناکارآمدی دین و خرافی بودن آن قلمداد میکنند (ستیز باورها که نمایی از یک الهیات منازعه است که از کتاب سوزی فلان مرجع طب مدرن آغاز شده و حالا حالاها ادامه خواهد داشت)، جدای از اینکه در برابر استدلال سست و سخیف این دست مطالب، باید گفت که اصولاً کارکرد دین طب جسمانی نیست که اکنون از آن توقع معالجه ابدان را داشته باشیم، اما گذشته از این پاسخ، به نظرم فرض مخالف احتمال وقوع بیشتری دارد. یعنی کرونا بیشتر مقوم نظام باورهای دینی خواهد شد تا مخرب آن. برای مثال، کرونا را میتوان یکی از مصادیق همان عذابهای الهی تفسیر کرد که در متون وحیانی، از جمله در قرآن کریم، از آنها یاد شده است. از سویی دیگر، کرونا تصویری از یک آخرالزمان تمام عیار را به پیش چشم همگان ترسیم کرد، از همین رو، تجربه جمعی این وضعیت زیسته، میتواند محملی برای رشد باورهای هزاره گرایانه باشد، لذا باید در انتظار جنبشهای موعودیتگرایی بود که با بارگیری از باورهای دینی و شاید تحریف و کژدیسه کردن (distortion) آنها در بطن و متن جوامع بروز پیدا کنند و به بازیگرانی جدی در عرصه تحولات اجتماعی و سیاسی و مذهبی بسیاری از کشورها تبدیل بشوند. صورت سکولار این جنبش های هزارهگرا در فرم بنیادگراییهای خشن، میتواند بار دیگر خشونتهای به کما رفتهای همچون سلفی گری در جهان اهل تسنن را احیا کند و در کالبد آن روحی دوباره بدمد. از همین رو، هیچ بعید نیست که بزودی شاهد سر برآوردن هیولای دیگری باشیم که همچون داعش، به نام دین و خدا، اما به کام شهوت و شیطان، یک سازمانِ کشتار را برای ویرانی خونبار بیافریند.
پارادایمهای امنیتی
امنیت و پارادایمهای امنیتی با ظهور کرونا ویران شدند. کرونا، مانند فیلم روانی (Psycho) هیچکاک، وحشت و دشمنی را نشان داد که با تانک و گلوله قابل دفع نیست. چیزی در درون، ناپیدا، همه جا حاضر، یک خطر فراگیر که هم خودش و هم هراس بودنش هر انسانی، هر اجتماعی و هر دولتی را ذره ذره میجود و نابود میکند. زین پس باید مفهوم امنیت دگرگون شود. امنیت دیگر صرفاً نظامی و انتظامی نیست. امنیت را باید همانند مفهوم قدرت فوکویی بسیار ریزانگارانه و خُرد فهمید و تحلیل کرد تا جایی که پشتوانهای از انبارهای الکل و ضدعفونیکننده هم میتواند وجهی از امنیت را بازنمایی کند. باید در جهان پساکرونایی از میکروفیزیک امنیت گفت، از امکان تأمین نان «خانه به خانه»، متناظر با تأمین تجهیزات و تسلیحات «سنگر به سنگر». کرونا مفهوم دشمن را دگرگون کرد و در نتیجه بیتردید مفهوم و شمول معنایی امنیت نیز دگرگون خواهد شد (و احتمالاً دگرگونیهای دومینووار در سلسلهای از مفاهیم؛ از جمله در مفهوم امر سیاسی). اگر تا پیشاز این دولتها غالباً امنیت را در ابعاد نظامی و اقتصادی و سیاسی دنبال میکردند و تمرکز اصلی و ویژه را بر بعد نظامی و تسلیحاتی داشتند، حال کرونا نشان داد که در جهان جدید ماسک و کلاهخود، الکل و تفنگ، دارو و تانک، ارزشی برابر دارند و شاید بتوان گفت گاهی اوقات و در شرایطی خاص، داشتن ماسک بسی امنیتیتر از هر سلاحی است.
نظام اقتصادی
نظام اقتصادی حوزهای است که منتظر جهان پساکرونایی نشده است بلکه خود به استقبال آن رفته و پیشاپیش در همه ابعاد و جهات از آن متأثر شده است. با اولین اخبار احتمال شیوع چنین ویروس نکبتباری، اقتصاد بهعنوان نبض راستین جوامع، بسرعت واکنش نشان داد و منفی خوردنها در سبد سهام بورس و تولید ناخالص داخلی همه کشورها و حوزهها آغاز شد تا جایی که امروز برخی از تحلیلگران از احتمال وقوع بزرگترین رکود اقتصادی همه ادوار تاریخ بشر سخن میگویند. ادعایی که اگرچه کمی گزاف مینماید ولی چندان هم دور از واقعیت و حقیقت نیست. نفس این رکود، پیامدهای وحشتناکی از جمله احتمال وقوع جنگ (در عرصههای فراملی) و خیزش حاشیه نشینان و فرودستان (در حوزههای فروملی) را خواهد داشت که در ادامه بدان خواهیم پرداخت، اما در خود قلمروی اقتصاد شاید به یک تغییر پارادایم جدی نیز منجر بشود. از چرخش در بخشهای کالایی و خدماتی به شیوهها و الگوهای جدید (از جمله رونق بیشتر فروشهای آنلاین و خدمات دورکاری و آموزشهای غیرحضوری) گرفته تا نظام بانکی و شیوههای بودجهبندی و چگونگی تأمین پشتوانههای مالی و ذخایر ارزی، همگی اینها، مواردی هستند که با توجه به پهنا و ژرفنای تحولاتی که در این دوره کرونایی رخ خواهند داد (و هنوز تمامی ابعاد آن بر ما معلوم نیست)، دچار تحولاتی جدی خواهند شد.
اما رکود و بحران اقتصادی، همواره یک دوقلوی همزاد ولی کمتر دیده شده نیز با خود داشته است، که چیزی نیست جز پدیده انسان سوز و خانمان برانداز جنگ. جنگ یکی از بهترین موتورهای محرکی است که در کوتاه مدت اقتصادها را از رکود خارج میکند و دولتها را از بحران نجات میدهد. تاریخ معاصر هنوز از یاد نبرده است که یکی از تکههای اصلی جورچین(پازل)ی که در نهایت در هیبت و هیأت جنگ دوم جهانی تکمیل شد را باید در سه شنبه سیاه وال استریت، در رکود بزرگ و بحرانِ فراگیرِ 1929 جستوجو کرد. اکنون نیز بعید نیست جدال بر سر هژمونی در نظام بینالملل و تنش هایی که در طبقه حاکمه برخی از کشورها وجود دارد و تحولات داخلی آنها (مانند بحث انتخابات ریاست جمهوری امریکا و تلاشهای تیم ترامپ برای انتخاب مجدد او) گزینه جنگ را کوتاهترین و سریعترین مسیر برای رسیدن به اهدافی مانند رونق اقتصادی و تهییج انتخاباتی بداند و از همین رو، برای جبران خسارات ناشی از رکود اقتصادی برآمده از وضعیت کرونایی، جنگی خانمانسوز را وجه المصالحه رونق وال استریت و چاشنی هیجان انتخابات پیش روی امریکا قرار بدهد. شاید تحرکات اخیر امریکا در منطقه هدفی جز این ندارد که «انسان»ها در خاورمیانه کشته شوند تا هزاران کیلومتر آن سوتر، منافع سهامداران امریکایی تأمین و نتیجه یک انتخابات به اصطلاح «آزاد!» تضمین شود.
رکود و بحران اقتصادی، در جغرافیــای فروملـــی، عمومــاً و غالبــاً، فرودســــتان (subalterns) و حاشیهنشـــــــــــینانی (marginalized people) که محرومیتهای اجتماعی (Social exclusions) متعدد و مختلف را تجربه میکنند، تحریک کرده و آنها را برای شورشهای کور گسیل میکند. در جوامعی که شکافهای طبقاتی و معیشتی عمیقی وجود دارد و نظام توزیع ثروت معقول و متعادلی برای تأمین حداقلهایی از نیازمندیهای پایه (هرم مازلو) وجود ندارد، یا وجود دارد، اما درک روانی و عاطفی طبقات فرودست از بیعدالتیهای موجود بسی عمیقتر و متفاوتتر از واقعیتهای ملموس است (یعنی شکاف طبقاتی به گسل عاطفی در جامعه تبدیل شده است و شاهد تراکمی از نفرت در دهکهای پایین اجتماع نسبت به برخورداران و طبقات مرفه جامعه هستیم)، احتمال این گسیلگری و طغیان حاشیهنشینان نیز بیشتر خواهد بود.
هنر و زیبایی شناسی
از منظر هنر و زیبایی شناسی، وضعیت کرونایی، در جهان پساز خود، بیتردید موجد موجی از آثار هنری خواهد بود که مجموعاً میتوانند «ژانر کرونانگاری» را شکل بدهند: رمانهایی آخرالزمانی با درونمایههایی شبیه به طاعون آلبر کامو و کوری ژوزه ساراماگو، اما این دفعه برآمده از یک تجربه واقعی (که این بار جمیع افراد بشر درک مشترکی از آن دارند) و نه تخیلی رخ داده در یک دنیای خیالی و پادآرمانشهر(Dystopia)ی در ذهن نویسنده؛ فیلمهایی که نکبت و ادبار این روزهای قرنطینه را ترسیم و تصویر خواهند کرد؛ نمایشگاههای عکاسی از فریمهای اشکها و لبخندهای سوگها و شادیها، کم و کاستیها، محبتها و ایثارها، از احتکار نامردان منفعت طلب تا ایثار فرشتگان زمینی که جای خط ماسک بر چهرهشان نشانی از شرف و افتخاری بیتکرار شد؛ نقاشیها و شعرها و موسیقیها، برای خلق روایتهایی زیبایی شناسیک از آنچه در این ایام بر جهان و جهانیان گذشت. حتی نظم گفتاری و منظومه دلالتهای زبان و فرهنگ هم بعد از این دوره کرونایی دگرگون خواهد شد. زبان و فرهنگ در افق تجربه شکل میگیرد و زبان و فرهنگ انسانهایی که از ترس موجوداتی نامرئی روزهای متمادی را در خانههایشان – که حکم قفس را پیدا کرده بود – سپری کردند، بیهیچ تردیدی متفاوت از ماقبل آن خواهد شد.
طبیعت و محیط زیست
اما طبیعت و محیط زیست، ظاهراً برنده مطلق این ایام کرونایی بوده است و هر چقدر این روزگار برای اشرف مخلوقات نکبت بار بوده است، برای اهالی حیات وحش رحمت و نعمت بههمراه آورده است. با تعطیلی کارخانجات و صنایع و دیگر مشاغل زیان آور، حجم گازهای گلخانهای بشدت کاهش یافته و وضعیت آب و هوایی تا حد معجزه آسایی بهبود یافته است. پیشبینی میشود تداوم این وضعیت برای یکسال میتواند طبیعت را احیا کند تا جایی که بسیاری از گونههای جانوری و گیاهی در معرض انقراض میتوانند نسل خودشان را تکثیر و از این خطر رهایی پیدا کنند. این شرایط اقلیمی بار دیگر به بشریت نشان داد که چه تراژدی مضحکی را برای خودش و به دست خودش رقم زده است. شرایطی که در آن به اسم توسعه، طبیعت نابود شده است و در نهایت به نابودی خود بشر نیز منتهی خواهد شد. این نابودی، به قیمت خواست تکنولوژی، همان چیزی بود که حدود نیم قرن قبل مارتین هایدگر درباره آن هشدار داده بود، از خطرات تکنولوژی گفته بود، از جهانی که همچون ابژهای در معرض حملات تفکر حسابگرانه قرار گرفته است، از ماهیت «گشتل (Gestell)» تکنولوژی که به طبیعت تعرض کرده است، آن نگاه تکنولوژیک که به طبیعت به چشم «پمپ بنزین» مینگرد و دائماً از آن تغذیه میکند و روزی ما را در محاصره قوای مقاومتناپذیرش هر لحظه تنگتر و تنگتر خواهد فشرد تا عاقبت فراتر از خواست و اراده آدمی، «بیش از ظرفیت تصمیمگیری او رشد» کند؛ تا عاقبت تکنولوژی همانند تراژدی ترمیناتور بر انسان، کمدی وار غالب میشود. و حالا کرونا به ما نشان داد که نگاه پمپ بنزینی بهطبیعت، که فقط باید از آن بیمحابا تغذیه کنیم چه عاقبتی میتواند برایمان رقم بزند. بیتردید این اتفاقات در جهان پساکرونایی از چشم فعالان محیط زیست دور نخواهد ماند و خرج مایه رشد این جنبشها و تحولاتی مانند ترویج و آموزش کسبوکارهای سبز، احزاب سبز، فلسفه سبز و مانند اینها خواهد شد.
جمع بندی
اما خلاصه کلام، به یاد بیاوریم که «مانیفست حزب کمونیست» نوشته مارکس و انگلس، با این سطور آغاز شده بود: «شبحى در اروپا در گشتوگذار است؛ شبح کمونیسم. همه نیروهاى اروپاى کهن براى تعقیب مقدس این شبح متحد شدهاند: پاپ و تزار، مترنیخ و گیزو، رادیکالهاى فرانسه و پلیس آلمان.» حالا به تقلید و به تَبَعِ از آن میتوان نوشت شبحی در جهان در گشت وگذار است؛ شبح تحولات کرونایی! تردیدی نیست که چنین تحولاتی در راهند، اما ما را نه میرسد و نه باید که گستره و همه جزئیات آن را بدانیم، ولی باید برای این گذار، اینگذار پارادایمی آماده باشیم، برای جهانی که عنقریب فرا میرسد و ما را در بر خواهد گرفت؛ قیامتی زودهنگام و شاید نابهنگام به نام: جهان پساکرونایی!
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه