با امید به سویت آمدهام
سید حبیب حبیب پور
ای معنی کامل امید!
ای نهایت خوبی!
باران مهربانی توست که کویر ناامیدیام را سرسبز میکند و نسیم محبت توست که طراوت را به باغ خزان زدهام میبخشد. اگر طمعم به نگاه کریمانهات نباشد که «نیست» میشوم و بیپرتو لطف تو که گریزگاهی ندارم. غنچه آرزوهایم به لبخند تو شکوفا میشود و درخت آرزوهایم به نگاه تو به بار مینشیند.
ای بهترین دوست!
هرچه خوبی است از عنایت تو و هرچه شادی از سرچشمه لطف تو جاری است.
اینک به سویت آمدم. با چشمی که به اشک نشسته و جانی که شعلهور شرمساری است.
در این شبهای زیبای رحمت، از تو چه کم خواهد شد اگر مرا هم به پناهگاه مهر خویش جای دهی؟
در این ساعتهای سرشار از آمرزش چه میشود که مانند همیشه بیخردیهایم را ببخشی و بدیهایم را نادیده بگیری؟
ای دوست صمیمیام! محبوب من!
از هرچه زشتی و بدی به تو پناه آوردهام و کدام زشتیای بالاتر از گناه که دارد تمام وجودم را تسخیر میکند؟
از هر منکر و زشتی گریختهام و کدام منکر و زشتی زشتتر از آنکه از تو دور افتاده باشم؟
اگر نگاهم کنی از تو چیزی کاسته نمیشود و اگر عفوم نمایی از بزرگیات ذرهای کم نمیگردد.
من با امیدواری به سویت آمدهام. پس امیدم را ناامید مکن.
ای کاش گره ز کار ما باز کنی / ما را به نگاه خود سرافراز کنی
غافل شدم از یاد تو اما ای کاش / ما را تو به یاد خویش، دمساز کنی
ای معنی کامل امید!
ای نهایت خوبی!
باران مهربانی توست که کویر ناامیدیام را سرسبز میکند و نسیم محبت توست که طراوت را به باغ خزان زدهام میبخشد. اگر طمعم به نگاه کریمانهات نباشد که «نیست» میشوم و بیپرتو لطف تو که گریزگاهی ندارم. غنچه آرزوهایم به لبخند تو شکوفا میشود و درخت آرزوهایم به نگاه تو به بار مینشیند.
ای بهترین دوست!
هرچه خوبی است از عنایت تو و هرچه شادی از سرچشمه لطف تو جاری است.
اینک به سویت آمدم. با چشمی که به اشک نشسته و جانی که شعلهور شرمساری است.
در این شبهای زیبای رحمت، از تو چه کم خواهد شد اگر مرا هم به پناهگاه مهر خویش جای دهی؟
در این ساعتهای سرشار از آمرزش چه میشود که مانند همیشه بیخردیهایم را ببخشی و بدیهایم را نادیده بگیری؟
ای دوست صمیمیام! محبوب من!
از هرچه زشتی و بدی به تو پناه آوردهام و کدام زشتیای بالاتر از گناه که دارد تمام وجودم را تسخیر میکند؟
از هر منکر و زشتی گریختهام و کدام منکر و زشتی زشتتر از آنکه از تو دور افتاده باشم؟
اگر نگاهم کنی از تو چیزی کاسته نمیشود و اگر عفوم نمایی از بزرگیات ذرهای کم نمیگردد.
من با امیدواری به سویت آمدهام. پس امیدم را ناامید مکن.
ای کاش گره ز کار ما باز کنی / ما را به نگاه خود سرافراز کنی
غافل شدم از یاد تو اما ای کاش / ما را تو به یاد خویش، دمساز کنی
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه