خاصیت آوارگی




بهاءالدین مرشدی
داستان‌نویس
هفته پیش رفته بودم توی ویکی‌پدیا که رسیدم به اسم احمد ظاهر. نوشته بود آوازخوان برجسته افغانستان در دهه چهل و پنجاه خورشیدی که از او به‌عنوان محبوب‌ترین خواننده تاریخ افغانستان یاد می‌شود. که 33 آلبوم منتشر کرد و در روز تولدش در 33سالگی هم در سانحه‌ مشکوک اتومبیل در سال 1358 به دره سقوط کرد. تا اینجا یعنی با نابغه سر و کار داریم. یادم است برای اولین بار که صدای احمد ظاهر را شنیدم شگفت‌زده شده بودم. نمی‌فهمیدم این صدا چطور اینقدر اعجاز دارد. چطور حال آدم را این‌طور خوش می‌کند و این‌جوری جاندار است. اما چه چیزی مرا رساند به صفحه احمد ظاهر. نمی‌دانم. اما هرچه بود حال و هوایی بود که انگار در افغانستان سیر می‌کردم و کتابی که این روزها در دست دارم و می‌خوانم. کتابی که درباره مردمان افغانستان است. درباره آنها نیست. قصه این مردمان است. نام کتاب را می‌گویم اما بگذارید بعداً یکبار دیگر که کتاب را خواندم درباره این کتاب گپ بزنیم. مجموعه داستان «چشم سگ» را عالیه عطایی نوشته و نشر چشمه منتشر کرده و همین روزها بود که شنیدم رسیده به چاپ دوم. اصلاً نمی‌خواهم در ناقص خواندن به کتاب ورود کنم اما جابه‌جا فکر می‌کردم اگر بخواهم اسم مطلب هفتگی‌ام را روی این کتاب انتخاب کنم چه نامی باید بگذارم. صفحه به صفحه که پیش می‌روی کتاب به تو پیشنهادهایی می‌دهد. مثلاً همین اسمی که برای این مطلب گذاشته‌ام. «خاصیت آوارگی». این اسم درخشان است به‌گمانم. اصلاً خودش قصه است. پر است از قصه که فکر می‌کنی خاصیت آوارگی چه می‌تواند باشد. یا اصلاً منی که آوارگی نکشیده‌ام چه درکی از این مفهوم دارم؟ اما عالیه خوب این خاصیت را روایت کرده است. اما اینکه چطور خوب روایت کرده را می‌گذارم برای مطلب هفته آینده‌ام که درباره کتاب خواهم نوشت. اما اینجا می‌خواهم نه از احمد ظاهر بنویسم و نه از عالیه عطایی و نه از خاصیت آوارگی. می‌خواهم از ماهی که گذشت بنویسم. اگر چه کمی دیر. درباره احمد ظاهر که تولد و مرگش هم شگفت‌انگیز است اما این ماه جوزا بود که توجهم را به خودش جلب کرد. «جوزا» از آن کلمه‌هایی است که همشهری‌های من زیاد آن را شنیده‌اند. استهبانی‌ها در کوه‌های جنوبی‌شان باغی دارند به اسم جوزا. باغ جوزا هم جای شگفت‌انگیزی است. آن‌طور که شاعر استهبانی درباره‌اش شعر گفته و آدم آنجاست که می‌فهمد چطور است که این باغ جوزا است.
استهبان یک شاعر دارد به‌نام شمس استهباناتی. شمس هم در 1358 در سن 70 سالگی و در 24 تیر ماه مرد. روحانی‌ای که شعر می‌گفت و اشعار طنزش غوغاست. برای مایی که زبان او را می‌فهمیم جاندارترین طنزهاست. بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم یک وقتی که خواننده زیاد داشتم شعرهای او را در کتابی گزیده منتشر کنم و شگفتی این شعرها را به مردمان شعردوست نشان دهم که چطور می‌شود این‌طور حیرت‌آور بود در شعر. او کتابی دارد به‌نام «خرنامه» که نقدی اجتماعی است و پر از شوخی‌های جدی. اما برگردم به جوزا و شعر شمس که می‌گوید: «باغ جوزا و نسیم خرداد، مرده را زنده کند در مرداد» بهتر از این نمی‌توان درباره این باغ و این ماه و ماه مرداد حرف زد. اما همه این‌ها را گفتم که بنویسم جوزا، چه ماه قشنگی.



آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7376/20/546357/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها