زندانیان سیاسی در زندان پهلوی اول
پلیس سیاسی تأسیس شد
لیلا ابراهیمیان/ در سرکشی ولایات غرب بود که تلگرافی مهم بهدستش رسید؛ در تهران بهار بود و همهچیز و همهجا زیبا؛ 24 ساعت از تغییر فصل نگذشته بود که شاه یکی از مهرههای خود را حرکت میدهد. او سرتیپ محمدحسینخان آیرم، نظامی مورد اعتمادش را به ریاست تشکیلات نظمیه رساند؛ 14 روز بعد، 16 فروردین 1310، رئیس شهربانی، برای اولین بار در ایران واحد پلیس سیاسی یا اداره اطلاعات شهربانی را تأسیس میکند.
آیرم، از ایرانیان مهاجر قفقاز، با هیکلی ورزیده و قدی بلند که روزی بهدلیل دانش نظامیاش مورد توجه ولادیمیر لیاخوف بود و مترجمش شد و زمانی هم رضاشاه از او خواست تا با استفاده از دانشش درباره تشکیلات نظامی (اطلاعاتی آلمانی- روسی) همهکس و همهچیز را تحتنظر نگه دارد.
قبل از آیرم، سرتیپ محمد درگاهی معروف به محمدخان چاخو، علیه مخالفان سیاسی حکومت بیپروا بود. در این دوره روزنامههای مستقل تعطیل و احزاب سیاسی از بین رفته بود. حزب سوسیالیست تعطیل و دفاتر آن به دست اوباش سازماندهیشده به آتش کشیده شده و انجمن نسوان وطنخواه سنگباران شده بود. اتحادیههای کارگری ممنوع شده و رضاشاه در فکر قدرت بلامنازع بود. در دوره درگاهی زندان قصر ساخته شد؛ زندانی برای خفه کردن صداهای مخالف و نخستین زندانیاش اتفاقاً خود درگاهی بود که جایش را به فضلالله زاهدی داد. بعد دوسه ماه از ریاست زاهدی، زندانیان زندان قصر شورش کردند؛ سید فرهاد یاغی و لورنس عربستان، جاسوس انگلیسیها از زندان فرار کرده و همه کاسهکوزهها بر سر زاهدی شکست. رضاشاه دستور داد: «پاگونهای این مادر...را بکنید.» و زاهدی هم به ترکی گفت: «مادر...اوزونسن.»
بعد از آن نوبت به ایرم رسید؛ او با راهاندازی واحد پلیس سیاسی جمعی از مأموران شهربانی را جمع کرد تا تمام مقامات و نمایندگان مجلس و فعالان سیاسی و روزنامهنویسان را تحتنظر گیرند و همهروزه گزارشهای افراد را به دربار بفرستند. او چهار نقشه در سر داشت؛ به هر قسمی شده خود را به هسته اصلی قدرت نزدیک کند؛ ضعف ارباب را بشناسد؛ تمام کسانی را که نفوذی در شاه دارند از دور او دور کند و در نهایت در وقت مناسب جیبش را پر کرده و گلیم از آب بیرون کشیده و فرار کند. آیرم به تجربه فهمیده بود خبرچینی و جاسوسی کوتاهترین راه است تا قلب شاه را به دست آورد. او برای عملیاتی کردن نقشهاش به این نتیجه رسید روزنامهها را شلاقکش به مبالغه و مداحی وادارد. او 31شهریور 1310، درباره مخالفتش با رفع توقیف روزنامه «نسیم شمال» به هیأت وزیران نامه نوشت. افسرسابق قزاق سبک کار اطلاعات شهربانى ایران را برپایه پلیس سیاسى آلمان قرار داده بود و مراقب پنج گروه بود: طرفداران اصلی مشروطیت، روحانیون، سیاستمداران و کارگزاران دولتی و نظامی، مطبوعات و نویسندگان کتب، ایلات و عشایر.
سالهای طوفانی با آیرم آغاز شده بود؛ در کنار جاسوسان و پاسبانها او به پزشکی همراه نیاز داشت و این فرد پزشک احمدی بود. تیر اول آیرم بهسمت تیمورتاش رها شد؛ البته از تیمورتاش چیزها آموخته بود؛ اینکه همه را از دور شاه دور کند تا نفسی جز نفس خود به شاه نرسد. آیرم از نصرتالدوله هم آموخت که ملت را تحقیر کند و از درگاهی پروندهسازی برای بیگناهان آموخت. او کار خود را شروع کرده بود و مدتی بعد نوبت به «جعفرقلیخان بختیاری» مشهور به سردار اسعد رسید و قوام و هر کدام را با راست و دروغ به بند انداخت. «سید حسن مدرس»، «محمد فرخی یزدی» زندانی آیرم بودند. خیلی از مخالفان را با آمپول هوا و آبجوش پزشک احمدی به کشتن داد و عدهای را به تبعید فرستاد. با دستگیری تعدادی از اعضای حزب کمونیست در سال 1310، لوایح منع فعالیت و تبلیغات سازمانهای سیاسی کمونیستی اعلام شد. آیرم رئیس نظمیه دلخواه رضاشاه بود؛ او تا نیمههای سال ۱۳۱۴ دومین مرد قدرتمند در کشور بود. اما مدتی بعد شاهد تغییر رفتار شاه شد؛ ترسید از چشم شاه بیفتد و پیشدستی کرد. به لال شدن تمارض کرد؛ ابوالحسن ابتهاج را برای دریافت ارز برای درمان به خانهاش دعوت کرد و مدتی بعد راهی آلمان شد. انعام رضاشاه هم نتوانست آیرم را به ایران برگرداند. به سیدضیا گفته: «شاه خطرناک شده؛ به همه آدمهایی که سرشان به تنشان میارزد، بدبین و کینهجوست و از من میخواست برای همه دوسیه درست کنم؛ تصمیم گرفتم بیایم و جانم را نجات دهم.» آیرم به شهربانی رضاشاهی جانی تازه داد و بعدها هم رکنالدینخان مختاری دنباله کار را گرفت. در دوره مختاری، فشار اداره سیاسی بر مخالفان گسترش یافت؛ سانسور شدت گرفت و ممیزی به نهایت رسید.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه