ریشهیابی مخالفتها با همکاری ایران و چین در گفتوگو با استاد دانشگاه تربیت مدرس
مبنای تحلیلهای مخالفان شنیدههای بی سند است
گروه سیاسی/ برنامه جامع همکاریهای ایران و چین هنوز نهایی نشده برخی مخالفخوانیها علیه آن آغاز شده است. سهم رسانههای خارجی و مخالفان سیاسی نظام جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور از این مخالفتها و البته شایعه سازیها و خبرسازیها بیشتر از منتقدان داخلی است. درباره ریشهها و دلایل این مخالفتها گفتوگویی کردهایم با سید حسین طباطبایی، عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس که در ادامه میخوانید.
شما در یادداشت مورخ ٤ تیر ١٣٩٩ در روزنامه ایران با عنوان «رابطه با چین؛ آری یا نه؟» به بررسی مسأله تقویت رابطه با چین پرداخته بودید، این روزها شاهد مخالفت ها و هشدارهای متعددی در این باره هستیم، نظر شما درباره مخالفتهایی که با این سند همکاری میشود، چیست؟
قبل از هرچیز و با تأکید تام و تمام باید بگویم اصل نگرانیای که محرک این مخالفتهاست، بسیار درست است. میگویم «اصل» این نگرانی، چون مسأله، مسأله مهمی است. حتی من گمان میکنم بتوانیم آن را دستکم از جهاتی مهمترین مسأله دهه اخیر بدانیم.
اما درباره نوع مخالفتها، صادقانه بگویم، دریافت من این بوده که غالب تحلیلها و اظهار نظرها، مبتنی بر گمانهزنی و شنیدههای بی سند است. مثلاً اینکه قرار است چینیها نفت را در برابر کالای چینی بخرند، یا حتی اگر پولی میدهند دو سال بعد پرداخت کنند، یا جنس همکاری با ایران توسط چین از جنس قراردادهای این کشور در آفریقاست و قرار است مثلاً تمام یک بندر را در اختیار بگیرد، یا مثلاً حضور 5 هزار نظامی چینی در ایران که ریشه در یک یادداشت در یک سایت انگلیسی زبان (پترولیوم اکونومیست) دارد که سپتامبر ٢٠١٩ نوشته شده است. این میان، دیگر فروش کیش و چابهار و... به چین که از جنس فروش خزر به روسها و از آن بی مبناتر است. البته این بدان معنا نیست که موافقینی برای همکاری با چین وجود دارند که مستند حرف میزنند، خیر. مسأله این است که اصلاً محتوای جدی و قطعیای از مذاکرات و مدل همکاری و تعهدات طرفین هنوز وجود ندارد.
پس این مخالفتها برای چیست؟
این را باید از خودشان پرسید، اما شاید بتوان مخالفتها را چنین توصیف کرد: به نظر میرسد بخشی از مخالفتها و دلواپسیها، جنبه سیاسی دارد، بخصوص برای خارج نشینان. یعنی چون کلیت نظام سیاسی مورد نقد این افراد است، هر تصمیم مهم مناقشه برانگیزش نیز مورد اعتراض قرار میگیرد. درواقع اگر مثلاً در سال ١٣٨٠ بودیم برخی از این اعتراضات و ابراز نگرانیها نمیشد، یا اگر مثلاً بر فرض عیناً همین پیشنویس در نظامی غیر از جمهوری اسلامی مطرح میشد، چنین مخالفتهایی نمیشد. به بیان دیگر، واقعاً مخالفت با پیشنویس یا همکاری با چین نیست، مخالفت با نظام سیاسی یا دولت است. این نوع مخالفتها از منظر خودش میتواند درست یا نادرست باشد اما در مورد خاص همکاری با چین خیلی قابل اعتنا یا سازنده نیست.
بخش دیگر مخالفتها و قطعاً نه همه آنها ممکن است از سر ژست سیاسی-اجتماعی باشد. افرادی گمان میکنند حالا که تأثیری در سیاست ندارند یا برنامه ایجابیای ندارند، میتوانند یاد و خاطره مدرس و مصدق در مخالفت با قرارداد ١٩١٩ را زنده کنند (در ذهن ایشان همکاری با چین از این جنس یا حتی عهدنامههای ترکمانچای و گلستان خواهد بود)، یا نقشی شبیه فروهر در جدایی بحرین از ایران را ایفا کنند. یا جا پای برخی دیگر از انذار دهندگان دهههای اخیر ایران بگذارند. درحالی که همه این مثالها نشان میدهد این افراد رویکرد ایجابی و اصلاحی هم داشتهاند.
البته این به معنای آن نیست که در سخنان منتقدان یا کسانی که تذکراتی میدهند هیچ بهرهای از دلسوزی یا حقیقت وجود ندارد. بخشی از جامعه و بخش قابل توجهی از نخبگان، شاید نسبت به کارآمدی سیستم سیاسی انتقادهایی داشته باشند و نمیتوانند بپذیرند چنین همکاریای در چارچوب منافع ملی محقق خواهد شد. درواقع حاکمیت دستکم در بخشی از جامعه نتوانسته اعتمادسازی کند و ثمره چنین بیاعتمادیای همین میشود که هر تصمیم حاکمیت با اما و اگر روبهروست. تجربیات تاریخی ما نیز از همکاریهای اینچنینی تجربههای تلخی است، همین یک مورد شاید کافی باشد برای اینکه نگرانیها قابل درک باشد.
پس با این حساب این منتقدان اجمالاً درست میگویند؟
ببینید مسأله اصلاً اینکه چه کسی درست یا غلط میگوید، نیست. من در میان مخالفین، دلسوزان واقعی میبینم، اما اصل داستان به نظرم چیز دیگری است. ایران جزو سه دارنده بزرگ گاز جهان است (دارنده و صادرکننده نفت هم که هست)، مطابق اطلاعات بینالمللی و رویه مصرف، در افق ٢٠٥٠ گاز اولین منبع انرژی دنیا است و چین با فاصله پرمصرفترین مصرف کننده انرژی خواهد بود. من با ضریب اطمینان بالایی ادعا میکنم بخش عمده دلواپسان رابطه با چین همین چند گزاره را هم نمیدانند و بعید نیست از ایشان بپرسیم در سال ٢٠٥٠ اولین منبع انرژی چیست، بگویند انرژی خورشیدی. یا آنچه در نظر بسیاری از مخالفین دلسوز بود تأکید بر این بود که چین به دنبال دشمنی با ایالات متحده نیست یا در تبادلات تجاریاش با ایالات متحده به شرط گرفتن امتیازات لازم، ایران را که هیچ، کل منطقه را هم لازم باشد، ترک میکند. من تقریباً مطمئنم ایشان توجه نمیکنند از سال ٢٠١٦ ایالات متحده صادرکننده انرژی شده است و دنیایی که در آن ایالات متحده صادرکننده انرژی است نه واردکننده آن، شباهتی با دنیای قبل از ٢٠١٦ ندارد. یا مثلاً توجه نمیکنند از سال ٢٠٠٨ به طور صریح مسأله اصلی ایالات متحده در بعد بینالمللی جنگ تجاری با چین است. همین دو گزاره را کنار هم بگذاریم، چین نیازمند انرژی و بزرگترین رقیبش «بی نیاز» از انرژی. چین نمیتواند از یک منبع انرژی قابل اعتماد (دشمن ایالات متحده؛ ایران) به بهای امتیازاتی ولو بزرگ براحتی چشمپوشی کند. بگذارید ادعایم را عددیتر کنم: GDP روزانه کل جهان تقریباً ٢٣٥ میلیارد دلار است، سهم GDP نفت و گاز از این عدد کمتر از ٥ میلیارد دلار است، اما بسیار بعید است کشوری بتواند از این میزان کم چشمپوشی کند، زیرا تقریباً تمام آن ٢٣٠ میلیارد دیگر، وابسته به همین میزان اندک است! این امری نیست که چینیها ندانند و به همین جهت سالهاست به دنبال گوناگونیسازی منابع تأمین انرژی خود هستند، قرارداد سرمایهگذاری سنگین و قاعدتاً پرریسک در شرق روسیه هم در همین راستاست. اینها را نمیگویم که مبادا فکر کنید ایران قرار است چین را در دشمنی با ایالات متحده همراه خود کند، ابداً، فقط میخواهم بگویم زمینه پیوند استراتژیک بین ایران و چین وجود دارد. ایران راه خودش را میرود و چین راه خودش را، اما نیازهای طرفین داشتههای طرف دیگر است و این زمینهای برای بهرهبرداری.
آیا بیم و امیدی در این راه وجود دارد؟
بله، حتماً. از امیدها شروع میکنم: ایران در طول سالهای جنگ و دو دهه بعد از آن با هزینههای فراوان و آزمون و خطا (اینکه نفس چنان اتفاقاتی خوب بوده یا بد و اینکه با هزینه کمتری میشد به این نقاط قوت رسید یا خیر، بحث دیگری است) در بدنه دولتی و در صنایع بزرگ به نقطهای رسیده است که تا میزانی توان کنترل و نظارت و فهم صنعت را دارد و در صورت قرارداد با طرف خارجی میتواند تا اندازهای تعادل قراردادی را دنبال نماید (آنچه در قراردادهای ماقبل آن سخت مینمود).
دانشگاههای داخل و خارج و بخش خصوصی علیرغم نحیف شدن در این سالها، فارغالتحصیلان و کارکردههایی را تحویل جامعه داده اند که هر تحولی در صنعت را رصد میکنند و سخت خواهد بود که امری بتواند پنهان بماند. مقاومتی که ایران طی همه این دههها و بویژه سالهای گذشته داشته و هزینهای که بویژه دهکهای ٣ تا ٥ اقتصادی پرداخت کردهاند، نمیگذارد دست ایران در مذاکرات با طرف خارجی بسته باشد و مثلاً این طور که گفته میشود، ایران در موضع نیازمند کامل به قرارداد قرار گیرد که اگر قرارداد منعقد نشود، ایران بی راه میماند. چین، چین چند دهه قبل نیست، در تکنولوژی پیشرفتهای قابل توجهی داشته است و از پروژههای زیرساختی موفق سالهای اخیر ایران مثل میدان آزادگان شمالی، کار چینیهاست. و در مورد بیمها، گمان میکنم از برخی ناکارآمدیها، عدم شایستهسالاریها، رفیق بازیها و رانتهای موجود در کشور همه آگاهی داریم و نیاز به تکرار نیست. چنین رویهای اگر کنترل نشود، بهترین سناریوها را نیز حیف و میل میکند. چین ناشناخته است و مطالعه ابعاد مختلف آن حتماً ضروری است. باید روحیات چینیها را شناسایی کنیم.
بنابر این شما نفس برخی تذکرها یا هشدارها را مثبت میدانید اما برخی مخالفتها را نیز از روی ناآگاهی و بعضاً با غرضهای سیاسی میدانید؟
اصل نگرانی لازم است حتی مبارک است، کاش این حساسیت را حفظ کرده و در جهت سازنده به کار بندیم. اما از این نحوه مخالفتها احتمالاً راه به جاهای خوبی نمیبریم. ایراد چنین مخالفتهایی این است که در مرحله نخست، احساسات کاذب تولید میکند. منتقد بودن کار چندان سختی نیست، منتقد سازنده بودن اما سخت است. اینگونه مخالفتها یک آرامش و نگرانی توأمان کاذب برای خود منتقد و برای بخشی از جامعه که این منتقدین را مرجع میدانند، ایجاد میکند. آرامش از آن جهت که «خب خدا رو شکر، هشدارمان را دادیم» و نگرانی از آن جهت که «ایران را فروختند» که در اولی بی ثمر ماندن حساسیت بجاست و در دومی تحلیل بردن جامعه. در مرحله دوم نیز، این نحو از انتقاد تأثیر انتقاد درست را نیز نزد صاحبان امر از بین میبرد، درواقع این انتقادات علیه خودش عمل میکند و اگر فردا روزی بعد از معلوم شدن محتوا، نقد دقیق و قابل توجهی صورت گیرد که مثلاً چرا در چنین همکاریای به اندازه کافی از سرمایهگذاری در بخش ال ان جی صحبت نشده است (مثال میزنم) یا اولویتها رعایت نشده است، دیگر گوش شنوایی نخواهد بود و درواقع مشکل این خواهد ماند که «اصل موضوع» نقد نمیشود.
من گمان میکنم نفس فکر کردن به همکاری با چین، در وضعیت فعلی و مطابق با «هستها و نیستها» و نه طبق «بایدها و نبایدها» امر معقولی است. بنابراین میبایست همه حساس باشیم، همه رصد کنیم و منتظر محتوای همکاری و تعهدات طرفین باشیم. وقتی محتوای تعهدات مشخص شد، میتوان ارزیابی کرد ایران چقدر به شعار «نه غربی نه شرقی» وفادار مانده است. آنچه که صرفاً یک شعار برآمده از شور انقلابی نبوده و از جهتی یک استراتژی مهم و مبتنی بر نگاه به داخل بوده است و آن وقت میشود ارزیابی کرد رابطه با چین طریقیت داشته یا موضوعیت. در عین حال فراموش نباید کرد قطعاً در هر قراردادی بین هر دو کشوری، مثلاً فرانسه و آلمان، به هر حال با توجه به شرایط امتیازاتی داده میشود و امتیازاتی گرفته میشود. به نظرم بایست با توجه به داشتههای ایران، محتویات و پیشنویس قراردادهای آتی را بررسی کرد و دید تا چه میزان در ازای امتیازاتی که قرار است بدهیم، زیرساختهای کشور بهبود مییابند و چقدر با نگاه استراتژیک همکاری را طوری طراحی کردهایم که نفع طرفین (و نه فقط یک طرف) در اجرای تعهداتشان باشد و با توجه به داشتههایمان چگونه میتوانیم نسخههای ارائه شده را اصلاح کنیم. اموری که دستکم دو مقدمه لازم دارد؛ اول درخواست و پیگیری انتشار اطلاعات به نحو معقول و مستمر (آنچه برخی منتقدین و دلواپسان به درستی و بدون پیشفرض طلب کردهاند) و در سطح دولت وزیر خارجه نیز بدان اشاره داشت، دوم وقت گذاری و مطالعه و رویکرد حل مسأله داشتن. طبعاً بعد از طی این مراحل نیز همچنان ممکن است نوع همکاری را مضر بدانیم و با آن مخالف باشیم، اما آن مخالفت با مخالفت این روزها متفاوت خواهد بود، مخالفتی است روشمند و با محتوای همکاری نه غیر روشمند و با اصل همکاری.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه