یادداشتی برای اجرای نمایش «آقا ذبیح»
دیالکتیک مرگ روی صحنه
مجتبی حدیدی
منتقد
نمایش آقا ذبیح نوشته مهدی ملکی و به کارگردانی فهیمه علی آبادی در خانه نمایش مهرگان اجرا و با استقبال خوبی نیز روبهرو شد. حداقل در فضای این روزها نمایش انگار حکم درمانگر برای مخاطب دارد. داستان درباره ذبیح نگهبان بد اخلاق باغ وحشی است که به قتل رسیده است؛ بازپرس برای پیدا کردن قاتل از حیوانات بازجویی میکند. اوکه حیوانات را آزار میداده اکنون در رستاخیز خود گرفتار شده است. از چند منظر میتوان به این نمایش نگاه کرد. یکی اینکه چقدر این نمایش توانسته پلی بین زبان هنر و جامعه اکنون باشد. دوم اینکه نمادهای حیوانی باید بررسی و واکاوی شوند و سوم نسبت مرگ و ادبیات نمایشی که در این نوشته بیشتر به این موضوع پرداخته میشود، چرا که به قول فرمالیستهای روس باید به رنج دیگران احترام گذاشت. از منظر نمادشناسی نیز کار چند لایهای باید روی این نمایش انجام بگیرد مثلاً جغد در فرهنگهای مختلف جایگاه ضد و نقیضی دارد. نزد ایرانیان بدشگون، در غرب، نماد ذکاوت است. گربه در جایی نماد زیبایی و جایی دیگر نماد خیانت محسوب میشود. اینکه این نمادها به کارکرد اصلی خود چقدر دراین نمایش نزدیک بودهاند بررسی جداگانه میطلبد. اینکه هنر نمایش و تألیفات آن در عصر جدید به نقد جامعه و محورهای آن نزدیک شده است شکی نیست. اما آنچه در هنرهای دراماتیک مانند یک پروژه قابل پیگیری است مسالۀ مرگ است. با الگوهای بلانشویی اگر به موضوع این درام توجه کنیم میبینیم که نسبتی بین مرگ و درام همیشه وجود داشته و دارد. حتی رنج مدام در نمایش سیزیف نیز نوعی مرگ لحظه به لحظه قلمداد میشود. در این نمایش مرکز ثقل مرگ است که بهعنوان یک رخداد به لحظه بینهایت مردن منتقل میشود. مردن هرگز بهعنوان یک مصدر در حال تکامل و امتداد نیست. اما در متن دراماتیک و روایت داستان میتوان آن را ممتد کرد. در متن این نمایش به شکلی واضح مرگ از قدرت خود بهعنوان یک رخداد تنزل میکند و این تنزل در طنز صحنه قابل مشاهده است. نفی قتل بهعنوان یک گام منفی و رو به عقب در اعتراف حیوانات گنجانده شده و در نهایت بازپرس نیز نه تنها آلت قتاله را نمییابد بلکه خود نیز به طرز مشکوکی به قتل میرسد. محوریت زمان از نقل قصه با روایت ذبیح از مرگ خود آغاز میشود. ذبیح شکنجه گری که راوی مرگ طنزآلود خود است پس به طور حتم یک پرسوناژ سیاه نیست بلکه شخصیت خاکستری دارد. مفهومی کردن یک شی ء(شاخ=آلت قتاله)، به همراه حضور تک تک حیوانات در اتاق بازجویی در نهایت به بازجویی شدن بازپرس ختم میشود. این نقطه عطف دراماتیک محسوب میشود که ساختار عینی «ارتباط» به «حدِ ارتباط»تقلیل مییابد. زمان داستان زمانی بیرون از خود داستان اصلی است و جنبه متافیریکی دارد. مرگ توضیحناپذیر و توجیهناپذیر و خللناپذیر است که در نمایش بهعنوان خمیره اصلی سعی میشود که توضیح داده شود اما نمیشود. مخاطب نیز به همراه شخصیتهای نمایش در این ورطه با سؤالات خود گم میشود. مرگ در این نمایش یک مترادف لغت نامهای نیست و بهصورت تصادفی نیز با آن روبهرو نمیشویم، بلکه بستر ابتدایی این متن بوده که کارگردان بخوبی آن را شناسایی کرده و بهصورت مدور از آخر به اول آن را منتقل کرده است. شکاکیت، وجدان ناشاد و آزاد کردن ناگهانی نیروهای پنهان در شخص با حضور گربه خلافکار و اجرای رپ در صحنه به اوج خود میرسد و خرسندی بیش از همه به بازپرس منتقل میشود و در هیجان از همه پیشی میگیرد. نسبت بین خلاف قانون و قانون در حالت دیالکتیکی شکل میگیرد. این نمایش مانند متون کهن مثل آثار سوفوکل و اوروپید طغیان علیه هستی محسوب نمیشود چون در عصر جدید میباید نحوه مواجهه با اهرمهای اجتماعی و اختلالات ظاهر شده در هستی انسانی بیشتر مورد نقد قرار گیرد. در این نمایش محمد پوراکبر، محمود ملکی، محمد امین پوردکان، شادن گلزار، نسیم سیاوشانی، امیر پوریا مسعودنیا، سعید محضری، سحر رستمیان، امیر حسین نجفی، امید قاسمی، زهرا سرجوقیان، مهسا دوردیان، مهسا گلگیر، یزدان سمیعی ومهدی ملکی بازی داشتند.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه