روایتی از نمایشنامهخوانی در ایران دیروز و امروز
آن روزگار درخشان گذشته است
چیستا یثربی
نمایشنامه نویس
از سالهایی که نمایشنامهخوانی در ایران رواج داشت و اتفاقاً چهرههای بزرگ و صاحبنامی مثل بهرام بیضایی نمایشنامههای خود را به بهترین شکل ممکن برای مخاطبان به اجرا میگذاشتند شاید دو دهه گذشته است. امروز متأسفانه نه تنها نمایشنامهخوانی آن ارج و قرب قدیم را ندارد بلکه در سراشیبی نزولی قرار گرفته وکسانی مثل من که روزگاری عاشق این کار بودهاند امروز نمیخواهند به سمتاش بروند یا حداقل بستر مناسبی برای آن نمیبینند. بیتعارف باید گفت آنچه من میبینم نمایشنامهخوانیهایی به دور از استانداردهای لازم است که برخی افراد که در حوزههای مختلف نمایشی سرخورده شدهاند سعی میکنند با این مفر خود را احیا کنند و اتفاقاً این کار را به بدترین شکل ممکن انجام میدهند. این افراد فکر میکنند نمایشنامهخواندن سادهترین شکل پرداخت و روایت یک متن مکتوب در حوزه نمایش است و نیاز به هیچ آموزش و استعدادی ندارد. این اجراهای ضعیف به اسم نمایشنامهخوانی را میتوان از دو منظر آسیب شناسی کرد؛ یکی عدم آموزش در این زمینه و دیگری عدم آشنایی مخاطب. طبیعی است وقتی مخاطب به هر دلیلی، تماشاگر یک نمایشنامهخوانی ضعیف میشود نه تنها از نمایشنامهخوانی بلکه از تئاتر و هر آنچه هنرنمایشی نام دارد فراری میشود. در کشور ما برخی نمایشنامهخوانی را دون شأن میدانند و فکر میکنند چون هر چه اجرا و نمایشنامهخوانی این روزها وجود دارد خام و ناپخته است پس این حوزه سراسر همین گونه است و نباید نسبت به آن اقبالی نشان داد. این در حالی است که در کشوری مثل فرانسه وقتی یاسمینا رضا نمایشنامههای خودش را در همین قالب اجرا میکند کارگردانهای بزرگ دنیا مخاطبش میشوند چون میدانند این کار، چیزی است علیحده. یا همانطور که در ابتدای این یادداشت آمد دهه هفتاد وقتی بهرام بیضایی و دیگرانی مثل خود من نمایشنامههایشان را (به دلیل آنکه فرصت یا شرایط اجرای اثری مکتوب روی صحنه را به دست نمیآوردند) در همین قاب و قالب پیش روی مخاطب میگذاشتند بشدت از آن استقبال میشد. دلیل هم مشخص است. افراد نخبه و محیط به مسأله میدانند که نمایشنامهخوانی یعنی چه و بازیگرانی که برای خوانش نقشها انتخاب میشوند نیز به اهمیت این مسأله و زیروبمهای آن آگاه هستند و از جمله بهترین و مستعدترین بازیگران تئاتر. امروز اما واقعاً وضعیت به گونه دیگری است. نگاه کنیم به وضعیت نشر. وقتی کتابها و نمایشنامههای ما بیهیچ اجازه مادی و معنوی در فضای مجازی قابل دسترس هستند واقعاً چه امیدی میشود داشت که خوانشهای درستی از آنها انجام شود. هر کسی در هر گوشهای با هر ظرفیتی به خودش اجازه میدهد که به بهانههای شخصی کتابی را پیش رویش بگذارد و با چند بازیگر غیرحرفهای آن را بخواند و نتیجهاش میشود ریزش همان تعداد مخاطب کمی که به هر دلیلی پای این خوانشها مینشینند. در کشورهای دیگری که تئاتر بهصورت درست و استانداردش با تمام ملحقات و زیرمجموعههایش حیات منطقی و پویا دارد، برای چنین کاری کلاسهای آموزشی وجود دارد که سویههای مختلف اجرایی و تکنیکی نمایشنامهخوانی تدریس میشود اما امروز من بهعنوان کسی که سیوپنج سال از عمرم را مشغول نوشتن بودهام حتی نمیتوانم بازیگرانی را که در دهههای گذشته با آنها کار میکردم دور هم جمع کنم تا نمایشنامهخوانی کنیم. آنها نیز آنقدر کارهای ضعیف دیدهاند که باور کردهاند نمایشنامهخوانی کار حرفهای نیست و همه این مسائل باعث شدهاند کسی مثل من نیز از صرافت نمایشنامهخوانی و حتی تئاتر بیفتم و به روزهای باشکوه گذشته فکر کنم. روزگاری که نمایشنامههایی را با جمعی از بازیگران درجه یک میخواندیم و مردم با عشق تا پایان همراهی میکردند و حالا باید به صراحت بگویم آن روزگار درخشان گذشته است.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه