درباره «غلامرضا ذاتعلیان»، استاد زبان و ادبیات فرانسه که در 88 سالگی درگذشت
فعلِ «توانستن»، وجه امر ندارد
فائزه طاهری
روزنامهنگار و پژوهشگر زبان و ادبیات فرانسه
آشپزی میکرد. سنش بالا بود اما از همسر بیمارش مراقبت میکرد. غذای سبک میپخت که برای هر دویشان خوب بود. میگفت: «حالا که او نمیتواند آشپزی کند، من میکنم. فعل توانستن وجه امر ندارد، بابا جان. نمیشود به کسی گفت: بتوان.» خبرهای درگذشت کوتاهند. چون واژهها کار چندانی از دست شان برنمیآید. فقط خبر تلخ را میدهند و آدم را در دنیای خاطره و حسرت رها میکنند. خبرِ رفتنِ دکتر «غلامرضا ذاتعلیان» (26 خرداد 1311، اراک - 22 شهریور 1399، مشهد) از همین نوع بود. کوتاه و تکاندهنده و دروازهای به خاطرات دانشگاه، تلفظ سلیس کلمات فرانسوی، اصطلاحات دست اول این زبان و صدای خاطره گفتنش با آن زبان شیرین و مهربانش. در دانشگاه تهران زبان فرانسه را فرا گرفت؛ در روزگاری که تنها منبع در دستش تنها یک لغتنامه بود. بعد در کنکور دانشسرای عالی نفر اول شد. برای راهاندازی رشته زبان فرانسه در دانشگاه مشهد گزینه مورد تأیید استادان بود و به مشهد رفت. هنگام تدریس و بهطور اتفاقی مشاور فرهنگی فرانسه و خبرنگار روزنامه «لوموند» (Le Monde) صدایش را از پشت در کلاس شنید. شاید او نخستین فرانسوی بود که از تلفظ درست استاد ایرانی و فرانسه نرفته ما متعجب شد. اما بعدها فرانسویان بسیاری را از وسعت دانشش در زبان فرانسه متعجب کرد؛ از پروفسور کستِکس، استاد دکترایش در فرانسه، امیل بنونیست، زبانشناس معاصر فرانسه و دیگر استادان فرانسوی که از تسلط او بر قطورترین کتاب گرامر زبان فرانسه «بُن اوزژ» (Le Bon Usage) شگفتزده میشدند تا هانری کربَن، شرقشناس فرانسوی که تنها به او برای ترجمه شفاهی سخنانش اطمینان داشت. این شگفتی از آن ما هم بود؛ از تسلطش بر قلم و نگارش «مارسل پروست»، نویسنده فرانسوی رمان شهیر «در جستوجوی زمان از دست رفته». جملات بلند و گاه چندین صفحهای پروست را با ذکاوت و دقتی مثالزدنی تجزیه و تحلیل میکرد. معتقد بود همه جملات بلند پروست نقطه ثقلی دارد که باید برای درک جمله آن را یافت و او استاد یافتن این نقطههای ثقل بود. دکتر ذاتعلیان که روزگاری همنشینی با مهدی اخوان ثالث و غلامحسین یوسفی را در مشهد تجربه کرده بود، ادبیات فارسی را بخوبی زبان فرانسه میشناخت. بارها در کلاس، خواندن «عقل سرخ» سهروردی را توصیه کرد. در کتابخانهاش بیش از کتابهای فرانسوی آثار ادبی ایرانزمین بود. او هم، مانند بسیاری شعر را ترجمه ناشدنی میدانست اما در مسیر ترجمه شاعران معاصر چون محمدرضا شفیعی کدکنی و قیصر امینپور تلاش کرد و آشکارا از یافتن کلماتی مناسب برای ترجمه اشعار اینان چشمانش از شادی میدرخشید. سالهای زیادی زبان فرانسه را تدریس و مترجمان زیادی را تربیت کرد. با این حال عطش به یادگیری و دانستن تا آخرین روزهای زندگیاش پایان نگرفت و لحظهای ذهن و بدن خسته و تکیدهاش تنبلی و کاهلی را درک نکرد. بزرگ بود و در ظاهر زبان فرانسه تدریس میکرد اما اخلاق، انسانبودن و زبان شیرین فارسی هم درس میداد. تلاش بسیاری کرده بود. ظلم بسیار هم دید اما هیچ انتظاری از کسی نداشت. پدرانه همه را نگاه میکرد و همه دانشجویانش را «بابا جان» صدا میکرد. حالا دیگر هیچوقت استاد از انتهای کوچه با کیف کولی و کلاه برهاش به کلاس نمیآید.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه