آواز و حنجره، پیکان و چله کمان
سید محمد بهشتی
رئیس سابق پژوهشگاه میراث فرهنگی
در قلمرو موسیقی، استاد محمدرضا شجریان را باید نخبه دانست. آنچه عیان است حاجت به بیان نیست. لیکن هرچند نخبه بودن ایشان نیاز به اثبات ندارد، اما آنچه زیر غبار روزمرگی محجوب و مغفول مانده، خود معنای نخبگی است. در واقع شاید بتوانم با مددجویی از شخصیت استاد شجریان نوری بر زوایای تاریک معنا و مفهوم نخبگی بیندازم. شجریان در عرصه موسیقی ایرانی یک پژوهشگر است؛ حقیقتجویی خستگیناپذیر که تمام تلاش خود را معطوف به یافتن معرفت و اشراف بر قد و بالای این سنت ساخته تا آن جان را باری دیگر با کالبدی در خور عصر کنونی احضار کند و مخاطبان تشنه را با چهره آن زیباروی گریزپا روبهرو کند. تواناییهای او در این کارزار کمک کرد تا در مسیر پر فراز و نشیبی که گام نهاد، پیش رود و به قلههایی رفیع نائل شود. بسیارند کسانی که با نگاه متعصبانه میکوشند سنت را در غار گذشته حبس کنند و حاضر نیستند خود را با اقتضائات زمانه هماهنگ سازند اما آواز شجریان معاصر است و سهم قابل توجهی در معاصر شدن موسیقی ایرانی ایفا کرده. او ریشهای ژرف در خاک سنت موسیقی ایرانی و در همان حال سری افراشته در آسمان دوران پیچیده کنونی دارد. به شهادت نسلهای پیاپی، بسیاری با آثار او به جمع علاقهمندان و مخاطبان موسیقی ایرانی شتافتند، موسیقیای که تا چندی پیش بسیاری فرهیختگان این سرزمین نگران احتضارش بودند. او نه تنها توانست پیوندی عمیق میان نسل جوان با ادبیات کهن فارسی برقرار سازد بلکه در تمام اجراهای خارج از کشور نیز در ضیافت شوق و شور ایرانیان و غیرایرانیانی که دل در گرو این دلدار داشتند میهمان شد. آقای شجریان توانست به یاری سلسلهای از استادانِ پیش از خود، قوههایی مستتر و ظرفیتهایی نو را در این عرصه کهن آشکار سازد. بیش از یک سده است که هنرمندان و موسیقیدانان ایرانی میکوشند تعهد و مسئولیت و آگاهی اجتماعی را که از لوازم زندگی مدرن است وارد این حوزه کنند و شاید بتوان گفت که عاقبت این شجریان بود که توانست به شکلی پاکیزه و سالم، پوینده آن ره صد ساله باشد. آسان نیست دست بردن به گوهری درخشان که قرنهای متمادی صیقل خورده و افزودن تراشی دیگر به آن بهطوری که چیزی بر ارزشهایش بیفزاید؛ کاری سترگ که هرگوهرگری از عهدهاش برنمیآید. شاید امروز استادان بسیاری به لحاظ هنری و تکنیکی با شجریان همتایی کنند و شاید موسیقیدانان چندی بتوان نام برد که سالها در این زمینه خون جگر خورده و تلاش کردهاند اما احتمالاً طی چند دهه آینده رفتهرفته بسیاری از آنان به فراموشی سپرده خواهند شد. ولی این وضع قطعاً شامل حال آقای شجریان نخواهد شد. زیرا نه تنها آن مأموریت ملی و مسئولیت فرهنگی و اجتماعی از سوی جامعه به ایشان محول شده بلکه شخص آقای شجریان نیز بر جایگاه و نقش تاریخی خود واقف بوده است. بسیار نیستند کسانی که توانایی و وقوف در وجودشان جمع آمده باشد و آنان را تبدیل به شخصیتی ماندگار کرده باشد؛ چنین کسانی را همچون آرش کمانگیر مییابیم. آرش که جان در چله کمان نهاد تا پیکانش را هرقدر میتواند دورتر بپراند و به این واسطه مرزهای فرهنگ ایرانی را وسعت بخشد. فردوسی نیز با سرودن شاهنامه تیری پرتاب کرد که هنوز از پسِ یک هزاره، میتوان مرزهای ایران فرهنگی را به همه آنجاها که با شاهنامه قرابتی دارند، تسری داد. در دوره معاصر نیز حنجره محمدرضا شجریان به گمان من همان کمان است که از چلهاش آوازی چنان زیبا و آنچنان رسا جهیده و مرزهای زمان و مکان را درنوردیده و حالاحالاها میرود که مرزهای ایران فرهنگی را وضوح و وسعت بخشد و دلهای بیشتری را گرفتار کند.
هشتادمین سالروز تولدشان مبارک؛ زهی تیر و زهی کمان!
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه