توصیفات شاخهای برای حفظ تصاویر متعدد
لیلا کردبچه
«پناهنده» مجموعه تازه داوود مالکی است که بهتازگی توسط نشر مروارید منتشر شده است؛ مجموعهای که با توجه به مجموعه شعرها، یا اساساً کتابهایی که به هرحال اخیراً تحت عنوان مجموعه شعر منتشر میشوند، اثری متمایز و متفاوت است و متفاوت از این حیث که از جریان غالب شعر سپید این سالها، فاصلهای محسوس دارد. داوود مالکی در مجموعه «پناهنده» از کشفهایش شگفتزده نیست و از خلق تصاویرش نیز هیجانزده نمیشود. عواطفش را مهار نمیکند و میگذارد منجر به خلق شعر بشوند اما آنقدرها هم آن را رها و آزاد نمیگذارد تا زمام اختیار ساختار شعر را بهدست بگیرد. از کارکردهای زبانی بهره میبرد، اما بهگونهای که مخاطبِ حرفهای میفهمد که در «سر کار گذاشتن» و «بار کردن» دقیقهای زبانی و ادبی- بهشکل کنایه ـ نهفته است و مخاطب عام هم اگر تنها همان وجهِ معناییِ نزدیکِ آن را دریافت کند، چیزی از دست نمیدهد:
«پدرم را بردند/ و در کارخانه پلاستیکسازی/ سر کار گذاشتند»
«آه ای هندوانه معصوم باغها/ چه میخواستی وسط اینهمه میوه زمستانه/ دارند بارت میکنند...»
مالکی از انواع امکاناتی که یک شاعر حرفهای بهنفع شعر استفاده میکند، به بهترین شکل ممکن بهره میبرد، مانند شعر صفحه 4 که از امکانات هنر سینما بهره برده است:
«نام تو کهنهام میکند/ و کوتاهیِ سقف/ اشتیاق چهارپایه را برانگیخته است/ دلم میخواهد/ آویزان باشم/ از سقف/ که هرچه داشتم گرفت/ میفهمی چه میگویم؟...
یا همینطور از کاربرد ویژگیهای زبان بومی و محلی، بیآنکه کاربران زبان پایتخت را سردرگم و ناامید از برقراری ارتباط با شعرش کند. همچنین از ایجاد تغییر در محوریت تصویر بهره میبرد؛ شیوهای که یک شاعر، پس از سالها سرودن میتواند به توانمندی دستوپنجه نرم کردن با سازوکار آن، و خلق تصاویری از ایندست، دست یابد: «تا چشم کار میکرد/ کسی مرا نمیدید...»
همچنین تقطیع سطرها در اشعار «پناهنده» بسیار دقیق و بجا و بهنگام است و صرفنظر از چند مورد تقطیع افراطی، چند مورد عدم رعایت نیمفاصله و عدم کاربرد دقیق و بهنگام علائم سجاوندی در تمامی موارد ـ مثلاً فقدان نقطه در پایان شعرها که البته شاید دلیلی دارد! ـ و همچنین چندین مورد کاربرد اشتباه زمان یا شناسه افعال (نظیر «شهر عادت میکنند» و «خواهر و مادرت نفهمد» و...)، و نیز مواردی معدود در صفحهبندی، که لزوم سپردن مجموعه را به ویراستار گوشزد میکند، درمجموع مجموعهای یکدست، پاکیزه، و خوشخوان است که شاید با یک مرحله ویرایش دیگر، به اثری بینقص ازمنظر نوشتاری
تبدیل میشد.
اما از مهمترین ویژگیها در شعرهای پناهنده، توصیفهای چندشاخهای است. این قبیل توصیفها را اگر بخواهیم در مقایسه با تشبیه، تعریف کنیم، با مسامحه میتوان گفت شبیه تشبیهاتی هستند که در آنها یک «مشبه» به چند «مشبهبه» مختلف تشبیه میشود، و هر «مشبهبه» همراه با خود از «وجهشبهی» برخوردار است که میتواند یک جمله توضیحی مفصل باشد. این نوع توصیفها، شیوهای برای نمایاندن تکثیر فردیت شاعر در شاخههای مختلف است و اینکه شاعر اصرار دارد برای تشریح بهتر وضعیت خودش یا وضعیت موجود، از چندین و چند زاویه مختلف به خودش یا به وضعیت نگاه کند، با چند مجموعه تصویری مختلف به بازتعریف آن بپردازد و با چند تصویر تازه مختلف، خودش را یا وضعیت مورد نظرش را به مخاطب معرفی کند.
این شیوه تصویرپردازی را از همان نخستین صفحات کتاب و از همان اولین شعر کتاب میبینیم. شاعر میگوید: «صدایم خسته بود/ در چشمهای تو ریختمش/ و چهاربار نامت را گفتم/ بار اول.../ بار دوم.../ بار سوم.../ بار چهارم/ بار چهارم کسی صدایم را نشنید...» و اتفاق ساختاریِ شعر، در «شاخه»ی چهارم میافتد.
در شعر سوم میگوید: «بگو دکترها کاری کنند/ در پوستم/ آفریقا میسوزد/ در قلبم/ اسبی که سوارش را گم کرده است»
در شعر ششم میگوید: «سرخپوست.../ پرهایش را به تمسخر گرفتند/ نامهاش میان انبوه دود اژدهای آهنی گم شد...»
در شعر 17 میگوید: «برای من ... سخت است بنشینم/ و تو حیات وحش را ببینی/ سر گوزنی بر دیوار/ پاشیدن خون بر کاشیها/ یا پالتویی بپوشی از پوست ببرهایی در دست انقراض» و باز میگوید: «مورچهها به بردنم فکر میکنند/ عقربها در من قصد توطئه دارند/ و سرم کله گوزنی شده است که به دیوار کوبیدهای»
در شعر 21 میگوید: «خالی شدهام/ چون درهای بیرود/ و بیهوده/ چون دری که به کوچه بنبست باز میشود»
در شعر بیست و سه میگوید: «بختم/ قالی نیمهتمام/ نقاشی کودکی زیر باران»
در شعر 25 میگوید: «زبانی که از تو آموختهام/ عبری است/ دلی که به تو دادهام/ میخی/ و هفت پشت من/ فارسی تکلم میکنند»
در شعر 26 میگوید: «از انزوای تو گفتند/ از دهان سرخ چاقو خوردهات/ از شکمت...»
در شعر 27 میگوید: «بر چهار انگشت من/ رد گریههای سرخپوستی جنگرفته/ بر کتف چپم/ دندان ببری جذامی/ و از پیشانیام/ شاخهای گوزنی سر برآورده است»
در شعر بیست و هشتم میگوید: «گوشه چشمش بهسمت پامنار/ تیزی چاقویش بهسمت بهارستان/ و لبه کلاه مخملیاش بهسمت شوش چرخید»
در شعر 29 میگوید: «خسته/ چون چشمهای درشت ژیانی دلتنگ در بازار اسقاطیها/ بیزار/ چون جرثقیل دادگستری/ آواره/ چون سگی در محدوده شهرداری» و...
و به این شیوه، وجود احتمالات گوناگون ساختاری را پیش روی مخاطب میگذارد. گرچه نباید از نظر دور داشت که یکسوی کاربرد توصیفها (یا تشبیهها)ی شاخهای، این است که شاعر، ذهن تصویرسازی دارد و اغلب نمیتواند از میان چند تصویر گوناگون که برای توصیف یک سوژه میسازد، یک تصویر را انتخاب و از مابقی صرفنظر کند، بنابراین تمهیدی در نظر میگیرد تا بتواند از تصاویرِ خلقشده بیشتری در شعرش استفاده کند و در کنار آن، راههای مختلفی نیز برای خیالپردازی مخاطب باز میکند یا باز میگذارد.
داوود مالکی، شعرش منحصربهفرد و یگانه است. او در مرزی میان شعر خراسان و خوزستان ایستاده است و نفس میکشد و ویژگیهای بارز هر دو نحله را بهشکلی تلطیفشده دارد، امّا درواقع نه آن است و نه این، بلکه شعرش، «شعرِ داوود مالکی» است؛ گونهای که البته شاید چند سالی بیشتر و چند مجموعهای بیشتر نیاز باشد بگذرد تا به ثبوت و انحصار غیرقابلانکار برسد.
«پناهنده» مجموعه تازه داوود مالکی است که بهتازگی توسط نشر مروارید منتشر شده است؛ مجموعهای که با توجه به مجموعه شعرها، یا اساساً کتابهایی که به هرحال اخیراً تحت عنوان مجموعه شعر منتشر میشوند، اثری متمایز و متفاوت است و متفاوت از این حیث که از جریان غالب شعر سپید این سالها، فاصلهای محسوس دارد. داوود مالکی در مجموعه «پناهنده» از کشفهایش شگفتزده نیست و از خلق تصاویرش نیز هیجانزده نمیشود. عواطفش را مهار نمیکند و میگذارد منجر به خلق شعر بشوند اما آنقدرها هم آن را رها و آزاد نمیگذارد تا زمام اختیار ساختار شعر را بهدست بگیرد. از کارکردهای زبانی بهره میبرد، اما بهگونهای که مخاطبِ حرفهای میفهمد که در «سر کار گذاشتن» و «بار کردن» دقیقهای زبانی و ادبی- بهشکل کنایه ـ نهفته است و مخاطب عام هم اگر تنها همان وجهِ معناییِ نزدیکِ آن را دریافت کند، چیزی از دست نمیدهد:
«پدرم را بردند/ و در کارخانه پلاستیکسازی/ سر کار گذاشتند»
«آه ای هندوانه معصوم باغها/ چه میخواستی وسط اینهمه میوه زمستانه/ دارند بارت میکنند...»
مالکی از انواع امکاناتی که یک شاعر حرفهای بهنفع شعر استفاده میکند، به بهترین شکل ممکن بهره میبرد، مانند شعر صفحه 4 که از امکانات هنر سینما بهره برده است:
«نام تو کهنهام میکند/ و کوتاهیِ سقف/ اشتیاق چهارپایه را برانگیخته است/ دلم میخواهد/ آویزان باشم/ از سقف/ که هرچه داشتم گرفت/ میفهمی چه میگویم؟...
یا همینطور از کاربرد ویژگیهای زبان بومی و محلی، بیآنکه کاربران زبان پایتخت را سردرگم و ناامید از برقراری ارتباط با شعرش کند. همچنین از ایجاد تغییر در محوریت تصویر بهره میبرد؛ شیوهای که یک شاعر، پس از سالها سرودن میتواند به توانمندی دستوپنجه نرم کردن با سازوکار آن، و خلق تصاویری از ایندست، دست یابد: «تا چشم کار میکرد/ کسی مرا نمیدید...»
همچنین تقطیع سطرها در اشعار «پناهنده» بسیار دقیق و بجا و بهنگام است و صرفنظر از چند مورد تقطیع افراطی، چند مورد عدم رعایت نیمفاصله و عدم کاربرد دقیق و بهنگام علائم سجاوندی در تمامی موارد ـ مثلاً فقدان نقطه در پایان شعرها که البته شاید دلیلی دارد! ـ و همچنین چندین مورد کاربرد اشتباه زمان یا شناسه افعال (نظیر «شهر عادت میکنند» و «خواهر و مادرت نفهمد» و...)، و نیز مواردی معدود در صفحهبندی، که لزوم سپردن مجموعه را به ویراستار گوشزد میکند، درمجموع مجموعهای یکدست، پاکیزه، و خوشخوان است که شاید با یک مرحله ویرایش دیگر، به اثری بینقص ازمنظر نوشتاری
تبدیل میشد.
اما از مهمترین ویژگیها در شعرهای پناهنده، توصیفهای چندشاخهای است. این قبیل توصیفها را اگر بخواهیم در مقایسه با تشبیه، تعریف کنیم، با مسامحه میتوان گفت شبیه تشبیهاتی هستند که در آنها یک «مشبه» به چند «مشبهبه» مختلف تشبیه میشود، و هر «مشبهبه» همراه با خود از «وجهشبهی» برخوردار است که میتواند یک جمله توضیحی مفصل باشد. این نوع توصیفها، شیوهای برای نمایاندن تکثیر فردیت شاعر در شاخههای مختلف است و اینکه شاعر اصرار دارد برای تشریح بهتر وضعیت خودش یا وضعیت موجود، از چندین و چند زاویه مختلف به خودش یا به وضعیت نگاه کند، با چند مجموعه تصویری مختلف به بازتعریف آن بپردازد و با چند تصویر تازه مختلف، خودش را یا وضعیت مورد نظرش را به مخاطب معرفی کند.
این شیوه تصویرپردازی را از همان نخستین صفحات کتاب و از همان اولین شعر کتاب میبینیم. شاعر میگوید: «صدایم خسته بود/ در چشمهای تو ریختمش/ و چهاربار نامت را گفتم/ بار اول.../ بار دوم.../ بار سوم.../ بار چهارم/ بار چهارم کسی صدایم را نشنید...» و اتفاق ساختاریِ شعر، در «شاخه»ی چهارم میافتد.
در شعر سوم میگوید: «بگو دکترها کاری کنند/ در پوستم/ آفریقا میسوزد/ در قلبم/ اسبی که سوارش را گم کرده است»
در شعر ششم میگوید: «سرخپوست.../ پرهایش را به تمسخر گرفتند/ نامهاش میان انبوه دود اژدهای آهنی گم شد...»
در شعر 17 میگوید: «برای من ... سخت است بنشینم/ و تو حیات وحش را ببینی/ سر گوزنی بر دیوار/ پاشیدن خون بر کاشیها/ یا پالتویی بپوشی از پوست ببرهایی در دست انقراض» و باز میگوید: «مورچهها به بردنم فکر میکنند/ عقربها در من قصد توطئه دارند/ و سرم کله گوزنی شده است که به دیوار کوبیدهای»
در شعر 21 میگوید: «خالی شدهام/ چون درهای بیرود/ و بیهوده/ چون دری که به کوچه بنبست باز میشود»
در شعر بیست و سه میگوید: «بختم/ قالی نیمهتمام/ نقاشی کودکی زیر باران»
در شعر 25 میگوید: «زبانی که از تو آموختهام/ عبری است/ دلی که به تو دادهام/ میخی/ و هفت پشت من/ فارسی تکلم میکنند»
در شعر 26 میگوید: «از انزوای تو گفتند/ از دهان سرخ چاقو خوردهات/ از شکمت...»
در شعر 27 میگوید: «بر چهار انگشت من/ رد گریههای سرخپوستی جنگرفته/ بر کتف چپم/ دندان ببری جذامی/ و از پیشانیام/ شاخهای گوزنی سر برآورده است»
در شعر بیست و هشتم میگوید: «گوشه چشمش بهسمت پامنار/ تیزی چاقویش بهسمت بهارستان/ و لبه کلاه مخملیاش بهسمت شوش چرخید»
در شعر 29 میگوید: «خسته/ چون چشمهای درشت ژیانی دلتنگ در بازار اسقاطیها/ بیزار/ چون جرثقیل دادگستری/ آواره/ چون سگی در محدوده شهرداری» و...
و به این شیوه، وجود احتمالات گوناگون ساختاری را پیش روی مخاطب میگذارد. گرچه نباید از نظر دور داشت که یکسوی کاربرد توصیفها (یا تشبیهها)ی شاخهای، این است که شاعر، ذهن تصویرسازی دارد و اغلب نمیتواند از میان چند تصویر گوناگون که برای توصیف یک سوژه میسازد، یک تصویر را انتخاب و از مابقی صرفنظر کند، بنابراین تمهیدی در نظر میگیرد تا بتواند از تصاویرِ خلقشده بیشتری در شعرش استفاده کند و در کنار آن، راههای مختلفی نیز برای خیالپردازی مخاطب باز میکند یا باز میگذارد.
داوود مالکی، شعرش منحصربهفرد و یگانه است. او در مرزی میان شعر خراسان و خوزستان ایستاده است و نفس میکشد و ویژگیهای بارز هر دو نحله را بهشکلی تلطیفشده دارد، امّا درواقع نه آن است و نه این، بلکه شعرش، «شعرِ داوود مالکی» است؛ گونهای که البته شاید چند سالی بیشتر و چند مجموعهای بیشتر نیاز باشد بگذرد تا به ثبوت و انحصار غیرقابلانکار برسد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه