مردی با چشمان حادثه ساز
سگ باوفا ناجی پسر بچه
محمد بلوری/ روزنامه نگار
خلاصهای از گذشته ماجرا:
با هجوم سگهای هار و گرسنه به میدان بزرگ آبادی زنها و مردهایی که در میدان بودند بچههای در حال بازی را بغل کردند و هراسان به خانهها پناه بردند اما گله گوسفندانی که از میدان میگذشتند با حمله سگ هار روبهرو شدند در حالی که راه فراری نمیجستند.
... ابتدا برههای شیرخوار دریده شدند بعد نوبت به گوسفندها رسید.
هر سگی که خون از زیر چانهاش میچکید، گوسفندی را به چنگ میآورد بعد دستهای از سگها هجوم میآوردند و حریصانه با دندانهای خونینشان پارهپارهاش میکردند و آنگاه هر یک با کندن تکهای از گوشت تن لاشه گوسفند برای خوردن طعمه کناری میکشید اما چند سگ به دنبالش میدویدند و برای به چنگ آوردن جدال وحشیانهای بینشان در میگرفت. در میانه این جدال خونبار و وحشیانه، دستهای گوسفند زخمی راه فراری جستند. کوچهای بود که در کناره ردیف دکانهای سمت راست با سراشیبی به سمت محلهای امتداد مییافت. چند گوسفند توانستند از تنگنای دهانه کوچه بگذرند و موفق به فرار شوند اما بقیه گیر افتادند و با پریدن بر سر و کول یکدیگر تلاش کردند با گذر از این تنگنا جان به در ببرند اما دسته بزرگی از گوسفندان در سمت دیگر میدان دهانه فراخ گویی یافته بودند که توانستند از آن جان به در ببرند.
در میانه میدان بر بستری از خون لاشه گوسفندهایی پراکنده بود و سگها در آرامش سرگرم پاره کردن و خوردن لاشهها شده بودند اما در حاشیه این جمع سگی به چشم میآمد که پوزهاش خونین نبود. آرام روی خم دستهایش نشسته بود با بیقراری سر به اطراف میگرداند و در هجوم بوی خونی که در فضای میدان پراکنده بود انگار بوی تن آشنایی گمشده ، پوزه مرطوبش را تحریک میکرد، سگی تربیت شده که خانوادهای از بیم ویروس هاری از منزل بیرونش رانده بودند اما هنوز بوی آشنای تن پسربچه را به خاطر داشت و در آن میدان خونین بوی تن او را میجست.
اما زنها و مردهایی که بر بام خانهها به تماشا ایستاده بودند پیش از این سگ باوفای رانده شده خانواده پسرک را با نگاهشان یافته بودند و با هراس و پریشانی او را نشان هم میدادند که در حاشیه میدان در سجاف دیوار کز کرده بود و هنگام فرار جنونآمیز جمعیت در جریان حمله سگهای وحشی به میدان همه از این پسربچه هشت ساله غافل مانده بودند. پسرک کنج دیوار چمبرک زده بود و هیچ کس جرأت نداشت وارد میدان شود و نجاتش دهد.
سگهای هار در انباشتن شکم به آرامش میرسیدند و بیآنکه بر سر طعمهای چنگ و دندان به هم نشان دهند سرگرم پاره کردن لاشهها و بلعیدن پارههای گوشت بودند اما سگ رانده شده با چشمانی غمگین، خم دستها را زیر شکم داده بود، زوزه میکشید و به خاطر شدت بوی خون که نمیتوانست جهت بوی گنگ تن پسرک را به روشنی تشخیص بدهد، غمگین و عصبی بود.
کم کم سگهای هار شکمشان را از گوشت فراوان انباشتند تا اینکه خوان گسترده را رها کردند و پراکنده شدند و تک تک رو به کوچهای آوردند که حمله را از آن آغاز کرده بودند. همه سگها با شکمهای آویخته میدان را ترک کردند اما آن سگ آشنای غمزده پوزهاش را روی پنجه دستها خوابانده بود و نگاه غمناکی داشت. پس از چند لحظه سربلند کرد و نگاه پرسندهاش را به اطراف گرداند و با چشمانی پرسان به سجاف دیوار خیره ماند، پسربچه گمشدهاش را یافته بود. خیز برداشت و به سویش دوید. پیکر سنگیناش را روی او انداخت و از شوق و غم زوزه کشان شروع به لیسیدن سر و رویش کرد. بچه را میبویید و میلیسید و گویی از رنج دوری شکوه می کرد. حیوان با وفا گمشدهاش را پیدا کرده بود و جمعیت شادمانه به سویشان میدویدند و هلهله میکردند.
به ناگاه سگ هاری که در تعقیب بیحاصل گوسفندان فراری گرسنه و خشمگین به میدان برمیگشت با دیدن جمع غرش کرد و به طرفشان هجوم آورد. زنها و مردها وحشتزده از هم پراکندند و پسربچه با سگاش در میانه میدان برابر سگ هار ماندند که با غرشی از خشم و دهانی دریده از هم دندانهایش درخشید و با چینی به صورتش چشمهایش برق وحشیانهای یافت. در حال حمله به پسرک وحشتزده بود که سگ به حیوانها غرش کنان هجوم برد و با پیچ و تاب مرگباری به هم پیچیدند.
زنها و مردهایی که شاهد این صحنه بودند با چوبهایی در دست هجوم آوردند اما هر چه بر سر و تن سگ هار میکوفتند حیوان وحشی دستبردار نبود. سگ حامی پسرک را بر زمین خوابانده بود و دندانهای زهرآگیناش را به سر و شکماش فرو میبرد تا اینکه تاب ضربهها را نیاورد و رهایش کرد و به سوی کوچه دوید.
پسرک بالای سر سگاش زانو زد و حیوان وفادارش را میدید که با بدنی پاره پاره و خونین نگاه غمزدهاش به او بود و در حال جان کندن به خاطر رضایت خاطر از نجات پسرک زوزه میکشید.
ادامه دارد
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه