مردی با چشمان حادثه ساز

حمله راهزنان برای یافتن گنج در قبرستان




محمد بلوری/ روزنامه نگار
دکتر با خانم معلم در حال صحبت بود که ناگهان صدای هیاهو و فریادهای مردمی از خیابان برخاست. دکتر صادقی سر برگرداند و از پشت شیشه پنجره، زنان و مردانی را دید که با گریه و شیون دور چند گاری اسبی جمع شده بودند و بر سر و صورت‌شان می‌زدند. روی گاری‌ها مردانی را با سر و صورت خونین خوابانده بودند و از زخم‌هایی که برداشته بودند، می‌نالیدند. در میان هیاهویی که برخاسته بود، فریاد مردی برخاست:
- ببریدشان به درمانگاه، از خونریزی دارند می‌میرند.
و چند مرد پیش دویدند و مجروحان را بر دوش گرفتند تا به درمانگاه برسانند.
دانشجوی جوان با عجله روپوشش را بر تن کرد و زیر لب گفت:
- کارمان درآمده!
و با کمک سهیلا، شتابزده به ‌تلاش افتادند تا مجروحان را که 10 مرد پیر و جوان بودند در راهروها به روی تخت‌ها بخوابانند و معالجه‌شان را آغاز کنند.
یکی از زخمی‌ها که هوشیاری و توانی برای شرح حادثه داشت، برای خانم معلم تعریف کرد: -  مردم آبادی از ترس حمله دزدان دریایی، هرچه طلا و جواهر و سکه داشتند، در جاهای مختلف زیر خاک دفن می کردند. عده‌ای هم به فکر افتادند سکه‌های طلا‌ و جواهرات زینتی‌شان را در قبرستان قدیمی چال کنند که همه‌شان به‌دست مهاجمان کشته شدند و دفینه‌شان در قبرستان ماند بی‌آنکه کسی از محل دفن چنین گنجی باخبر شود.
با گذشت سالیان، اخیراً دسته‌ای از قاچاقچیان در یک کتاب با دستخط قدیمی، پی به راز این گنج برده اند، با دهیار دولتی و قاضی دارالعدل پنهانی وارد مذاکره شدند و با دادن پول زیادی، از آنها اجازه گرفتند مخفیانه در قبرستان قدیمی دست به حفاری بزنند و گنجینه‌های قدیمی را به چنگ بیاورند.
امروز که قاچاقچیان مشغول حفاری در قبرستان قدیمی بودند و داشتند استخوان‌های پدران‌مان را برای پیدا کردن گنج زیر و رو می‌کردند، ما سر رسیدیم و زد و خوردمان با آنها شروع شد...
صبح روز بعد از این نزاع خونین، دوباره چند تن از اعضای باند قاچاق، از یک قایق در ساحل پیاده شدند تا حفاری در قبرستان متروک قدیمی را از سربگیرند. این بار یک تفنگچی همراه‌شان بود تا در صورت هجوم مردم آبادی برای جلوگیری از کندوکاو در گورستان، مسلحانه مقابله کنند.
پنج قاچاقچی همراه با تفنگچی‌شان با رسیدن به چند قدمی گورستان، ده‌ها روستایی مسلح را دیدند که به دور قبرستان حلقه بسته‌اند و آماده مقابله با آنها هستند. از میان‌شان روستایی تنومندی با قامت بلندی پا پیش گذاشت. در برابر سارقان، دلیرانه سینه سپر کرد و با خشم فریاد زد:
- آی حرامی‌ها، در این گورستان پدران ما خفته‌اند، تا خون در رگ‌های‌مان می‌جوشد، نمی‌گذاریم به‌خاطر مشتی زر و زیور استخوان‌های عزیزان‌مان را از دل خاک بیرون بیاورید. به‌ شما دزدان دریایی هشدار می‌دهم، راه خود بگیرید سوار قایق‌تان شوید و از این جزیره برون بروید وگرنه، یکی از شما از اینجا زنده نخواهد رفت و خون‌تان در این بیشه‌زار خاک را سرخ خواهد کرد.
سردسته دزدان دریایی، از تفنگچی‌شان خواست آماده شلیک شود و آنگاه با غرشی تهدیدآمیز فریاد زد: - دهاتی‌های بی‌همه چیز، با داس و چوب و چماق آمده‌اید که ما را بترسانید. به‌ شما هشدار می‌دهم، راهتان را بکشید و به خانه‌های‌تان برگردید وگرنه همه‌تان را می‌کشیم تا جنازه‌های‌تان را در قبرهای پدران‌تان بیندازیم که با آنها هم آغوش شوید. از میان جمع مردان روستایی، غرش خشم آلودی برخاست و چوب و چماق و داس‌ها به بالای سرشان به رقص درآمده بود که به اشاره سردسته راهزنان دریایی تفنگ‌اش را به‌سوی جمع روستاییان نشانه رفت و تنها گلوله باروتی‌اش را که شلیک کرد یک جوان روستایی به خاک افتاد و مردان آبادی با خشم و خروش هجوم بردند.
چهار راهزن دریایی زیر ضربه‌های چوب و چماق کشته شدند و از جمع آنان تنها تفنگچی بود که توانست از مهلکه جان سالم به در ببرد و با گریختن به سمت ساحل نجات پیدا کند.
مردان در اوج خشم جنازه‌های دزدان را در قبرستان درون گودال‌هایی که  در جست‌و‌جوی طلا و جواهر کنده بودند، انداختند و زیر خاک دفن کردند.
یکی از روستاییان، پیش از انداختن جنازه سردسته راهزنان در یک گودال، ورقه‌ای را از دستش درآورد، نگاهی به آن کرد. آن‌گاه روبه جمع روستاییان فریاد زد: -‌ به این کاغذ نگاه کنید همولایتی‌ها، همین کاغذی که پیش از مردن نشان‌مان داد و گفت، این اجازه نامه حفاری در قبرستان است که جناب دهیار و قاضی دارالعدل برای این دزدان دریایی نوشته‌اند و پای نوشته‌ را هم مهر کرده‌اند که اجازه دارند در این قبرستان قبرهای پدران‌مان را حفاری کنند ودنبال گنج بگردند. همین دهیار و قاضی خیانتکار هستند که اجازه حفاری به دزدان قاچاقچی را داده‌اند.
ادامه دارد


آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7480/12/558944/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها