مارادونا، ستارهای بیهمتا در قدرت ذهنی
مجید جلالی
کارشناس فوتبال
خبر درگذشت دیگو مارادونا، خبر تلخی بود که همه را شوکه کرد. او ستارهای بود که مانند همه بزرگان فوتبال در اقصی نقاط جهان یا در کشور خودمان از یک خانواده فقیر آمد و در دل تودههای مردم رشد کرد و با پشتکار و تلاش خودش به مراحل بهتری رسید، اما در کنار تودهها باقی ماند. او در جنگ مالویناس یا همان فالکلند که در آن درگیری بین آرژانتین و بریتانیا بهوجود آمد، خیلی تحت تأثیر قرار گرفت و خودش را نماینده کل امریکای لاتین میدانست که میخواست جلوی دشمن بایستد؛ مثل سرخپوستها که از قبیله خودشان دفاع میکنند و مارادونا این را در عمل نشان داد. پساز اینکه او در بازی با انگلیس آن گل را زد که یکی از آنها را با دست وارد دروازه این تیم کرد، ما در سال 1367 کلاسی را زیر نظر آقای دتمارکرامر برگزار میکردیم. این مدرس آلمانی فوتبال میگفت اگر مارادونا همان موقع میگفت که این گل را با دست زده، برای همه زمانها این حرف او جاودانه میشد ولی با این کارش، اخلاق بد خود را نشان داد، البته این نظر کرامر بود ولی وقتی بعدها این سؤال را از خود مارادونا پرسیدند، گفت:«این دست خدا بود.» پس او کاملاً فکر میکرد که محق است و دارد انتقام مردمش را میگیرد. حالا شاید خیلیها معتقد باشند که لیونل مسی از مارادونا بهتر بوده. شاید حق با آنها باشد و ممکن است مسی در زمینههای تکنیکی بهتر باشد ولی ویژگی ای که مارادونا را متمایز میکند، در خصوصیات ذهنی و روانی اش بود و من فکر نمیکنم از این لحاظ در تاریخ فوتبال جهان مانند مارادونا بوده باشد؛ بازیکنانی مانند پله، فرانتس بکن باوئر و یوهان کرایوف هم بازیکنان بزرگی بودند ،ولی هیچ کدام قدرت ذهنی مارادونا را نداشتند. او یک تنه میتوانست با خیلیها مبارزه کند و از یک تیم معمولی یک تیم قهرمان بسازد، همان طور که در ناپولی این کار را کرد. او با تیمهای متوسطی در آرژانتین 2 بار به فینال جام جهانی آمد و یک بار هم قهرمان شد. انگیزههای درونی که مارادونا داشت، باعث میشد که او این حس را به هم تیمیهای خود منتقل کند و این خصوصیتی است که بازیکنان در دنیا به ندرت دارند، در حالی که خیلیها اصلاً بلد نیستند برای خودشان انگیزه تولید کنند و این مربی یا روانشناس هستند که باید برای آنها انگیزه ایجاد کنند. بعضیها هم هستند که انگیزه را تنها برای خودشان تولید میکنند ولی نمیتوانند آن را به بقیه تسری بدهند؛ در شرایطی که برخی آنقدر انگیزه و انرژی دارند که آن را به هم تیمیهایشان و مربیان خود و حتی به مردم کشورشان منتقل میکنند. فیلمهایی که از حضور مارادونا در رختکن منتشر شده، نشان میدهد که او چطور مردم کشورش را به هیجان وا میداشت، با اینکه فشار روانی زیادی روی خودش بود. مارادونا عقیده داشت ژائو هاوالانژ رئیس بزریلی وقت فیفا علیه اوست و میگفت چون هاولانژ فوتبال 5 نفره (منظورش فوتسال بود) را دوست ندارد، من میخواهم آنجا هم بازی کنم. شاید بزرگترین اشکالی که میتوان به مارادونا وارد کرد، این بود که او به خودش خیلی بد کرد و خودش هم به این موضوع معترف بود. 25 سال پیش وقتی در سیمناری در مالزی بودم و آنجا درباره مارادونا صحبت میشد، به این اشاره شد که وقتی او در جام جهانی 1986 قهرمان شد، نصف بیشتر جهان آرژانتین را با مارادونا شناختند. آنها به خاطر او عاشق این کشور شدند و حتی توریستهایی که به آرژانتین میرفتند، بیشتر شد و بعد به خاطر انحطاط اخلاقی اش از این کشور متنفر شدند؛ پس مشخص میشود که مارادونا چه تأثیری روی افکارعمومی در سطح جهان داشته است و برای همین خیلیها دوست داشتند که از او مراقبت کنند، اما در عین حال، او آدم ناسازگاری هم بود، حتی در مقالهای خواندم زمانی که در بارسلونا بود و میخواست از این باشگاه برود، با رئیس باشگاه دعوا کرد و زمانی که با جدایی او موافقت نشده بود، گلدانهای باشگاه رامی شکند. مجموعه اینها را وقتی کنار هم میگذاریم باید گفت که او یک ستاره یاغی بود که بشدت کشورش را دوست داشت؛ در جام جهانی 2018 وقتی تیم ملی کشورش گل میزد، او طوری خوشحالی میکرد که انگار خودش داخل زمین است، در حالی که مریض احوال هم بود؛ در کل او بازیکنی بود که شاید از نظر فنی بتوان او را با ستارههای دیگر مقایسه کرد، ولی از نظر ذهنی همتا نداشت.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه