نقدی بر نمایش «اتول سُورون» نوشته باقر سروش و کار شهروز دل افکار

بوی تئاتر می‌آید‌




رضا آشفته
منتقد
بوی تئاتر می‌آید از اتول سُورون در این سرمای زمستانی 99 و سال بلا و کرونا. بوی تئاتری که به ظاهر می‌خواهد کمدی باشد در سه پرده اما انگار ناخواسته سر از تراژدی نیز درمی آورد و در واقع ما دچار یک کمدی تراژدی درگیر کننده می‌شویم که به شوخی و جد می‌خواهد سرگذشت اولین اتول وارد شده از فرانسه به دربار ناصرالدین شاه قاجار لاابالی را نمایان کند. او که از یکسال قبل در تدارک فراگیری رانندگی و رل در دست گرفتن است و با کلاه و عینک ویژه از همه کارهای مملکت و رتق و فتق امور دل کنده و حتی دل به روزگار بانوان حرمسرا نیز نمی‌سپرد. زنانی که از این اتول احساس بیچارگی می‌کنند که دارد روزگارشان سیاه می‌شود. بالاخره اتول می‌رسد و شاه بیشتر از مملکت و زنانش دور می‌شود و حالا زنان در تدارک توطئه‌اند که اتول را در یک تصادف ساختگی که جان شاه نیز در خطر نباشد، ویران کنند اما از بیرون نیز توطئه‌ای می‌شود از سوی آزادیخواهان منتقد و شاید هم مافیایی که در دربار به کمین نشسته و این باعث می‌شود که شاه در یک ترور نافرجام دچار فلجی و بی‌زبانی شود. پسرعموی شاه که بدل اوست، قرار می‌شود تا بهبودی شاه بر سلطنت بنشیند و مملکت‌داری کند اما زنان نمی‌پذیرند و شاه را چون عروسکی می‌خواهند در پس خیمه بگردانند و هر یک به نوعی گوشه‌ای از چرخ روزگار را در دست گیرند و مملکت‌داری کنند...
آغاز کمی به درازا می‌کشد و آسمان و ریسمان زیاد بافته می‌شود تا اصل قصه بر ما معلوم شود که این نقص متن است اما از زمانی که شروع می‌شود بدرستی در پیچ و تاب ماجراها و رویدادهایی قرار می‌گیریم که نسبت ما را با اتول شاهی و تهدیدها و بی‌خیالی‌ها و سر آخر ترور نافرجام آشکار می‌کند. اما در اجرا به‌دلیل آنکه پایان نوعی تراژدی و مقدمه سقوط شاهی است و بویژه ترور نیز فرجام اوست لحن و فضا تراژدی و به گونه‌ای هولناک و در واقع گروتسک گونه است و چه بهتر که از همان آغاز چنین خواسته‌ای مقدمه چینی شود برای ورود به این هولناکی غایی که نتیجه بی‌مبالاتی و رعب و وحشت حکومت شاهی است که طلبکارانه مردم را و به گونه‌ای اهل دربار را زیر ستمگری هایشان له و خوار می‌کند. شاید بی‌مقدمه شکستن کمدی و رسیدن به یک بافتار تراژیک نتواند ذهن را درگیر مابقی ماجراها کند. با توجه به اینکه نیمه دوم کار هم جدی‌تر و پخته‌تر و هم روتوش شده‌تر به‌نظر می‌آید و منطق متنی درست تری را نیز نمایان می‌کند بنابراین نیمه اول باید روتوش شود و کمی‌ها و کاستی‌هایش برآورده شود و زیاده گویی‌هایش حذف گردد.
اما شهروز دل افکار در دومین تجربه کاری اش گام‌های بلندتر و بهتری برداشته که توانسته با گروهی از هنرجویان تحت تعلیمش این اجرا را سروسامانی بدهد که هم بیان‌های آنان گرم و گیرا باشد و هم بدن‌های فعال و خلاقی را به کار گیرند. حتی برخی از چهره‌ها نیز می‌توانند تا دو سه سال بعد بسیار بدرخشند اگر همین راه را بدرستی بپیمایند و از راه اصلی پا بیرون نگذارند. بازیگرانی همچون پیام حق‌نژاد در نقش شاه و ارسلان شهبازبیگی در نقش نقال و طبیب و بقیه نیز به درک درستی از ارائه تیپ و بازی کمدی رسیده‌اند و بویژه نسبت‌های دقیقی با تعزیه مضحک که یکی از شکل‌های کمدی برآمده در دوران شکوه تعزیه در زمان حکومت قاجارهاست، برقرار کرده‌اند. اینها تعلیمات درستی است که می‌تواند در گستره دانشگاهی نیز فعالان بازیگری ما را دچار اتفاقات بهتری کند.
در این اجرا نیز ایده‌های پویایی به کار گرفته شده که می‌تواند هم چشم نواز باشد و هم درنگ دقیق تری را برای رویارویی با یک کمدی درست و درمان همراه کند که درواقع همان بوی تئاتر را به مشام برساند. تئاتر نیازمند ارائه شکل‌های درست و خلاق است که اگر نباشد انگار همه چیز راه به جایی نخواهد برد و چشم‌ها و گوش‌ها به مرور خسته و دچار کسالت و ملال خواهد شد. این ایده‌های زیبا شامل پارچه سفید و بزرگی می‌شود که اندرونی دربار و زنان حرمسرا را به بازی می‌گیرد و هر یک سر از گوشه‌ای در می‌آورند و بازی متفاوت و در واقع فضا و میزانسن متفاوتی را نمایان می‌کنند. بعد نیز همین پارچه که شکل‌های دیگری را به خود می‌گیرد و در ارائه میزانسن‌های تنوع اجرا را پیش می‌برد و همین خود عاملی پیش برنده و تصویری است که شمایل اجرا را با ترکیب‌های زیباتر تصویر می‌کند. اما اتول نیاز به تحول دارد که تداعی گر یک اتول واقعی باشد تا با حضور 4 بازیگر به حرکت درآید. به هر حال تا اینجا خلاقیت‌های موجود در اجرا مخاطب را پای کار می‌نشاند و روال درست ضرباهنگ‌ها و هماهنگی‌ها نیز باعث می‌شود هیچ لحظه‌ای مخاطب احساس خستگی و کسالت نکند. هر چند که دقایقی باید از نیمه اول کاسته شود که بیان دقیق‌تر و مهندسی شده تری بیابد تا نسبت به حشو و زوائدی که بازیگران بنابر بازی خود به کار افزوده‌اند و کمکی به حال آن نمی‌کند. اتول سورون از دل تاریخ می‌گذرد و به ما نسبت‌های معاصر تری می‌دهد و زبان اجرا زبانی معاصر‌تر می‌شود که آن شعر خیام (ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز...) زیبنده میزانسنی خواهد شد که زنان شاه نیمه جان را به بازی بگیرند و صدایشان گرداننده صدای خوش و یکتایی می‌شود که زمین و زمان نیازمند آن هستند. به هر تقدیر، لحن نیز شعاری نمی‌شود و تصویر نیز گویای دگرگونی غایی درامی است که می‌خواهد زمان تاریخی را در هم شکند و زبان حال امروزمان شود و ما را برخوردار از اقتداری گرداند که در آن حیات و ممات‌مان در گردونه خواست و تحرک وجودی خودمان رقم خواهد خورد تا شاهی که همه چیز را اسباب بازی می‌داند و دل به بازی خود می‌سپارد و جامعه و سرنوشت مردمانش اصلاً و ابدا ضرورتی ندارد.‌

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7560/16/568718/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها