آزادگی و رهایی
محمد آفریده
فیلمساز
سال ۵۷ بود و من تازه وارد سن شانزده سالگی شده بودم. بهخاطر علاقه پدرم به شعر و شاعری، هرچی پول به دست میآوردم، سعی میکردم کتاب شعر مخصوصاً دیوان شعرای نامدار را بخرم، البته اشعار شعرای معاصر هم برایم جذاب و دلنشین بود؛ در دوره کوتاهی که در کلاسهای آموزش فیلمسازی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، با فیلمسازی آشنا میشدم قصه کوتاه و به دنبال آن رمان، آهسته آهسته من را شیفته خود کرد. آثار کوتاه «آنتوان چخوف» که به نحوی خیرهکننده، فضاسازی داشت برای ما هنرجویان سینما که تشنه نوشتن فیلمنامه کوتاه بودیم بینظیر بود؛ چند فیلمنامه از آثار سینمایی هم برای شناخت نگارش فیلمنامه مطالعه کردیم. انقلاب آرام آرام با تظاهرات مردم شروع شده بود و صحبت امام خمینی(ره) در گوشه و کنار شنیده میشد، برای همنسلان ما آن روزگار و آن ایام، پر از انرژی، التهاب، خیره کننده و تأثیرگذار بود. شعارهای مردم، دانشجویان و حوادث آن روزها کم کم ما را با واقعیتهای دیگری در جامعه آشنا کرد. احساس میکردیم باید از همه چیز و همه کس اطلاع پیدا کنیم و خواندن کتابها از نویسندگان مختلف و در بحثها و گفتوگوها حضور داشتن، کار هر روز ما شده بود؛ برای من آشنایی با دیدگاه های مختلف برای شناخت و درک درستتر مسائل بسیار لذت بخش بود، اما با توجه به اینکه ما در یک خانواده مذهبی رشد کرده بودیم انقلاب و شعارهای اسلامی برای ما بسیار با اهمیت و اصیل و ریشهای بود. به همین خاطر در همان دوران برای درک بهتر شرایط موجود، سعی کردم با مطالعه و خواندن کتابهای مربوط به صدر اسلام، بیشتر و بهتر با واقعیتها و حقایق روزگار آشنا شوم و «نهج البلاغه» یکی از شگفتانگیزترین کتابهایی است که من با موج انقلاب با او مأنوس و محشور شدم و در طول حوادث روزگار برای من تکیه گاه، آرامش بخش و امیدآفرین بود. این کتاب شریف شامل سخنان و کلمات و نامههاى گهربار امیر المؤمنین (علیهالسلام) است که در موقعیتهاى گوناگون بیان فرموده است و همیشه و همواره در کنار مطالعه کردن، اندیشیدنها، فعالیتها، معیار و متر حقیقی سنجش رفتارهای اول خودم و بعد دیگران بود. سخنانی همچون: «بگذارید و بگذرید، ببینید و دل مبندید و چشم بیندازید و دل مبازید که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت» یا «از خدا میخواهید که خاموش مانید» یا «همی خواهم در صف شهیدان درآییم» یا «گوشه مگیرید و خموش ننشینید و آسایش خود را بر رفع مظالم بندگان خدای و تصفیه اختلافات مردم ترجیح مدهید» و یا در فرمان معروف امام علی(ع) به مالک اشتر میفرمایند: «ای مالک، تو بر مصر حکومت میکنی و امیر مؤمنان بر تو، ولی پروردگار بیهمتا برما همه، یعنی بر عالم وجود حاکم مطلق و پادشاه توانا است. او که ما را امام و والی بر بندگان خود قرار میدهد، آزمایش همی کند تا چگونه این وظیفه خطیر را به پایان میرسانیم» و یا در وصیت به امام حسن(ع) میفرمایند: «بنوش و بنوشان، بپوش و بپوشان، همچون نابخردان حریص مباش» و یا «به درگاه خداوند بی چون کس را به شفیع و واسطه نیاز نیست، زیرا درهای رحمت او بیدربان و پردهدار به روی همگان باز است» و یا «ای پسر، همیشه معتدل و مقتصد باش، زیرا آنان که طریق افراط و تفریط میپیمایند در عدد ستمکاران باشند» اگر خدای کریم عنایت بفرماید و تعلقات دنیا اجازه دهد شاید درک و عمل به ذرهای از حقایق «نهج البلاغه»، فرصت آزادگی و رهایی را برای طالب راستین اش به ارمغان خواهد آورد.
فیلمساز
سال ۵۷ بود و من تازه وارد سن شانزده سالگی شده بودم. بهخاطر علاقه پدرم به شعر و شاعری، هرچی پول به دست میآوردم، سعی میکردم کتاب شعر مخصوصاً دیوان شعرای نامدار را بخرم، البته اشعار شعرای معاصر هم برایم جذاب و دلنشین بود؛ در دوره کوتاهی که در کلاسهای آموزش فیلمسازی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، با فیلمسازی آشنا میشدم قصه کوتاه و به دنبال آن رمان، آهسته آهسته من را شیفته خود کرد. آثار کوتاه «آنتوان چخوف» که به نحوی خیرهکننده، فضاسازی داشت برای ما هنرجویان سینما که تشنه نوشتن فیلمنامه کوتاه بودیم بینظیر بود؛ چند فیلمنامه از آثار سینمایی هم برای شناخت نگارش فیلمنامه مطالعه کردیم. انقلاب آرام آرام با تظاهرات مردم شروع شده بود و صحبت امام خمینی(ره) در گوشه و کنار شنیده میشد، برای همنسلان ما آن روزگار و آن ایام، پر از انرژی، التهاب، خیره کننده و تأثیرگذار بود. شعارهای مردم، دانشجویان و حوادث آن روزها کم کم ما را با واقعیتهای دیگری در جامعه آشنا کرد. احساس میکردیم باید از همه چیز و همه کس اطلاع پیدا کنیم و خواندن کتابها از نویسندگان مختلف و در بحثها و گفتوگوها حضور داشتن، کار هر روز ما شده بود؛ برای من آشنایی با دیدگاه های مختلف برای شناخت و درک درستتر مسائل بسیار لذت بخش بود، اما با توجه به اینکه ما در یک خانواده مذهبی رشد کرده بودیم انقلاب و شعارهای اسلامی برای ما بسیار با اهمیت و اصیل و ریشهای بود. به همین خاطر در همان دوران برای درک بهتر شرایط موجود، سعی کردم با مطالعه و خواندن کتابهای مربوط به صدر اسلام، بیشتر و بهتر با واقعیتها و حقایق روزگار آشنا شوم و «نهج البلاغه» یکی از شگفتانگیزترین کتابهایی است که من با موج انقلاب با او مأنوس و محشور شدم و در طول حوادث روزگار برای من تکیه گاه، آرامش بخش و امیدآفرین بود. این کتاب شریف شامل سخنان و کلمات و نامههاى گهربار امیر المؤمنین (علیهالسلام) است که در موقعیتهاى گوناگون بیان فرموده است و همیشه و همواره در کنار مطالعه کردن، اندیشیدنها، فعالیتها، معیار و متر حقیقی سنجش رفتارهای اول خودم و بعد دیگران بود. سخنانی همچون: «بگذارید و بگذرید، ببینید و دل مبندید و چشم بیندازید و دل مبازید که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت» یا «از خدا میخواهید که خاموش مانید» یا «همی خواهم در صف شهیدان درآییم» یا «گوشه مگیرید و خموش ننشینید و آسایش خود را بر رفع مظالم بندگان خدای و تصفیه اختلافات مردم ترجیح مدهید» و یا در فرمان معروف امام علی(ع) به مالک اشتر میفرمایند: «ای مالک، تو بر مصر حکومت میکنی و امیر مؤمنان بر تو، ولی پروردگار بیهمتا برما همه، یعنی بر عالم وجود حاکم مطلق و پادشاه توانا است. او که ما را امام و والی بر بندگان خود قرار میدهد، آزمایش همی کند تا چگونه این وظیفه خطیر را به پایان میرسانیم» و یا در وصیت به امام حسن(ع) میفرمایند: «بنوش و بنوشان، بپوش و بپوشان، همچون نابخردان حریص مباش» و یا «به درگاه خداوند بی چون کس را به شفیع و واسطه نیاز نیست، زیرا درهای رحمت او بیدربان و پردهدار به روی همگان باز است» و یا «ای پسر، همیشه معتدل و مقتصد باش، زیرا آنان که طریق افراط و تفریط میپیمایند در عدد ستمکاران باشند» اگر خدای کریم عنایت بفرماید و تعلقات دنیا اجازه دهد شاید درک و عمل به ذرهای از حقایق «نهج البلاغه»، فرصت آزادگی و رهایی را برای طالب راستین اش به ارمغان خواهد آورد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه