مروری بر اهمیت و ظرافت بهره بردن از ظرفیتهای نهادهای بینالمللی
دفاع از ایران؛ نفت تا هستهای
رضا نصری
حقوقدان بینالملل
از پایــــــــان دوره زمامـــــــــــداری دکتر مصـــدق و دفــــــاع او از ایران در مجامع بینالمــــــــــللی تا امــــــروز سه نسل میگذرد. میان دوره مصدق و عصر کنونی نیز صدها حادثه و یک انقلاب و یک جنگ و چند نهضت نشسته است. اما نام او همچنان بر سر زبانهاست؛ عکس او همچنان در میتینگها و همایشهای انتخاباتی در دست فعالان سیاسی است و یاد و رسالت او همچنان الهامبخش جوانان و دانشجویان حقوق و علوم سیاسی و روابط بینالملل است. در واقع، فرهنگ سیاسی ایران چنان از مصدق و نهضت ملی شدن صنعت نفت او رنگ و تأثیر گرفته است که پس از سه نسل و یک انقلاب، سیاستمداران همچنان از نام او برای کسب مشروعیت وام میگیرند و عوام نیز در تمجید شخصیتهای محبوب خود آنها را «مصدق زمان» میخوانند. حال، پرسش اینجاست که چه عاملی باعث ماندگاری و محبوبیت فرانسلی محمد مصدق شده است؟
قطعاً به زعم عدهای، دستاوردهای او، وطندوستیاش، مردمداریاش، استعمارستیزیاش، دفاعاش از منافع ملی، شیوه عزل و مداخله خارجی در برکناریاش و تبعید و حصر و مظلومیتاش همه در تبدیل شدن مصدق به یک اسطوره و نماد ملی نقش داشته است. اما دو عامل دیگر نیز وجود دارد که به اعتقاد نگارنده در ماندگاری مصدق نقش عمدهای داشته که کمتر از آن سخن به میان آمده است: عامل اول شیوه سیر و سیاستورزی فنی و تخصصی دولت مصدق در صحنه بینالمللی است که الهامبخش کشورهای تحت استعمار و مورد تحسین نخبگان و افکار عمومی ایران و جهان بوده است؛ و عامل دوم، اثبات این حقیقت توسط دولت مصدق است که کشوری چون ایران میتواند مواضع برحق خود را - چنانچه مبتنی بر حقوق و منطق و زبان دیپلماتیک باشد - ولو در نهادهای متأثر از قدرتهای جهانی و حتی در برابر مقاومت سرسختانه آنها در نهایت به کرسی بنشاند. درسی که حقانیتاش بعدها در ماجرای دفاع از صنعت هستهای نیز یک بار دیگر به اثبات رسید.
ویژگیهای نهضت مصدق
و پیامدهای آن
محمد مصـــــــــــدق - برخــــــــلاف بسیـــــاری از همدورههای خــــود - بر سازوکارهای حقوقی و شیوه کارکرد نهادها و ابزارهای سیاست بینالمللی مســــــــــلط بود. اگر استعمارستیزان پیش از او غالباً از اهرمهایی چون نزاع مســـــــــــلحانه، شبنامهنویسی، اعتصاب و مبارزه مدنی برای پیشبرد اهداف خود استفاده میکردند، دکتر مصدق میدانست چگونه از نهادها، سازوکارها و ابزارهایی استفاده کند که توسط خود استعمارگران - و به ظاهر برای تثبیت سلطه و استیلایشان بر جهان - تأسیس شده بود. او حقوق بینالملل خوانده بود. کادر سیاست خارجی ماهری در استخدام داشت. ظرفیتها و قابلیتهای سازمان ملل را میشناخت. به جایگاه و وزن «شورای امنیت» واقف بود. منشور سازمان ملل متحد را خوب خوانده بود و میدانست در آن فضای احساسی و آرمانی «پسا جنگ» و «پسا نازیسم» مقولات و اصول نوظهوری چون «حق تعیین سرنوشت» چه قابلیتها و ظرفیتهایی برای ملتهای تحت استعمار بهوجود آورده است. او مقوله «ملیسازی» (Nationalisation) را فقط یک اصل آرمانی نمیدانست. مصدق مقوله «ملیسازی» را در بسر «حقوقی»اش درک کرده بود و دریافته بود که میتواند - در دوران افول مشروعیت «استعمارگری» - اصول «ملیسازی» و «حق تعیین سرنوشت» را در برابر اصلِ در حال انقضای «قیمومیت» بنشاند و از این تقابل بهرهبرداری کند. با تسلط بر همین مقولات و شناخت همین اصول و سازوکارها بود که مصدق توانست در برابر شکایت بریتانیا در دیوان دادگستری بینالمللی در سال ۱۳۳۰ نیز یک تیم کارآمد و بهترین استراتژی حقوقی را سازماندهی کند و به یک موفقیت تاریخی در لاهه دست یابد.
در واقع، تجربه مصدق به ایران و جهان نشان داد که نهادهای حقوقی و سازوکارهای بینالمللی بنا نیست الزاماً در خدمت قدرتهای جهان بکار گرفته شود. او نشان داد میتوان اجازه نداد «باشگاه سلطهجویان» سازوکارها و اهرمهای بینالمللی را به نفع خود مصادره کنند و از آن به مثابه «ابزاری در جعبه ابزار» خود انحصاراً استفاده کنند. از این رو، موفقیت مصدق و شیوه سیاستورزی او الهامبخش جنبشهای رهاییبخش - و بعضاً موجب تغییر نگرش آنها در شیوه و استراتژی مبارزاتیشان - شد. کما اینکه حتی جنبشهای مسلح آزادیبخش - از قبیل جنبش آزادیبخش الجزایر - نیز پس از «تجربه مصدق» در نهایت به تقویت «بازوی دیپلماتیک» خود پرداخته و به تلاش برای شرکت در کنفرانسهای بینالمللی (مانند کنفرانس باندونگ) و اعزام نماینده به مقر سازمان ملل در نیویورک هم روی آوردند.
طبیعتاً، رویکرد «فنی و تخصصی» دولت مصدق در حوزه سیاست خارجی در ایران نیز بسیار تأثیرگذار بود. در واقع، نه تنها فعالان سیاسی و نخبگان و دانشجویان حقوق و علوم سیاسی غالباً منش و شیوه او را سرلوحه زندگی حرفهای و علمی خود قرار دادهاند، بلکه بسیاری از مردم عامی کوچه و بازار نیز کم و بیش با واژه «دادگاه لاهه» آشنایی یافتند و چه بسا پیرامون حضور دکتر مصدق در آن محکمه نیز داستانها و روایتهای اسطورهپرورانه گفته و شعرها سرودند.
اما از آن مهمتر، در پی تجربه نهضت ملی شدن صنعت نفت، تاریخ متأخر نیز نشان داد هر بار رویکرد ایران در حوزه سیاست خارجی مبتنی بر اصول و منطق و استفاده ماهرانه از سازوکارهای دیپلماتیک و بینالمللی بوده، ایران موفق شده از منافع خود در عرصه جهانی بخوبی دفاع نماید.
دفاعیات موفق ایران
در صحنه بینالمللی
از زمان مصدق تا کنون - چه پیش از انقلاب و چه بعد از آن - ایران در مقاطع مختلفی وارد مناقشات بینالمللی برای دفاع از منافع خود شده است. از مناسبات مرزی گرفته تا موضوعات امنیتی و راهبردی، از موضوع صلح با عراق تا فیصله سهم خود در دریای خزر، ایران بارها طی سالهای بعد از ۱۳۳۰ در معرض چالشهای صحنه دیپلماسی قرار گرفته است. اما شاید بارزترین این چالشها و مناقشات، مناقشه بر سر برنامه هستهای کشور بوده که تقریباً پانزده سال - یعنی بیش از یک سوم دوران زمامداری جمهوری اسلامی - را به خود اختصاص داده است. اگر از منظر «رویکرد دیپلماتیک» به موضوع نگاه کنیم، دستکم سه دوره برجستهتر در این راستا قابل شناسایی است که شاید بتوان از بررسی آنها - به مثابه چکیدهای از تاریخ دیپلماسی کشور - عبرتآموزی کرد. این سه دوره عبارتند از: دوره «نفی و بیاعتنایی» به سازوکارهای بینالمللی؛ دوره «تعامل دیپلماتیک» یا بُرد- بُرد؛ و دوره ترامپ!
۱) در دوره «نفی و بیاعتنایی» - که با «کاغذ پاره» خواندن قطعنامههای شورای امنیت توسط رئیسجمهوری وقت تجسم مییابد - برنامه هستهای ایران گسترش یافت اما در ازای آن نیز دهها قانون و مصوبه تحریمی در سطح قوه مجریه امریکا، کنگره ایالات متحده، پارلمانهای ملی کشورهای غربی، اتحادیه اروپا و شورای امنیت به تصویب رسید. در این دوره، نه تنها هیچیک از طرفین مناقشه به خواستههایش نرسید، بلکه همه بسرعت به سمت وضعیت نامطلوبتری گام برداشتند. در این مقطع، طرفین هر دو متضرر شدند اما زیانی که ایران متحمل شد در نهایت به مراتب سنگینتر از زیان منتسب به طرف مقابل بود. چرا که در واقع اگر از زیان چند صد میلیارد دلاری تحریمها و تأثیر سوء آن بر فرایند توسعه کشور بگذریم، حتی وقتی در نهایت سالها بعد توافق صورت گرفت، باز کردن کلاف تحریمها - بهدلیل ماهیت تحریم و جنبههای مختلف حقوقی، سیاسی و روانی آن - به مراتب کندتر از تعدیل فعالیتهای هستهای ایران بهطول انجامید.
۲) دوره دوم، دوره «تعامل دیپلماتیک» بود که در آن دولت ایران رویکرد، زبان و شیوهای منطبق با استانداردهای یک دستگاه دیپلماسی مُدرن و کارآمد در سطح جهان را اتخاذ کرد و از اینرو توانست - با وجود همه موانع سیاسی و حقوقی - به یک توافق جامع با قدرتهای جهانی دست یابد. در این مقطع، برنامه هستهای ایران بهصورت موقت و بازگشتپذیر محدود شد و در ازای آن موضع حداکثری دولتهای غربی نیز تعدیل گشت و تحریمها در حد ممکن برداشته شد. در این دوره کوتاه - که با انتخاب دونالد ترامپ در امریکا مختل شد - رشد اقتصادی ایران از یک رشد منفی به رشدی قریب به دوازده درصد رسید، نرخ تورم پس از پنج دهه در کشور تکرقمی شد، سیلی از قراردادهای تجاری و اقتصادی و علمی با بازیگران مؤثر جهان جاری گشت و امید و پویایی کمسابقهای در بدنه اقتصادی و اجتماعی کشور دمیده شد.
شاید پس از نهضت ملی شدن صنعت نفت در دهه ۱۳۳۰، بتوان این دوره را نیز از منظر فنی و تخصصی برجستهترین دوره تاریخ معاصر ارزیابی کرد چرا که این اولین باری بود که یک کشور مورد هدف شورای امنیت (ایران) توانسته بود - بدون حتی یک روز اجرای قطعنامههای شورا - با قدرتهای جهانی سر میز مذاکره بنشیند، آنها را از شروط و مطالبات حداکثریشان منصرف کند، برخی ممنوعیتها (مانند فعالیت موشکی) را بدون مذاکره مستقیم بر موضوع تعدیل کند، برخی موضوعات مورد توجه شورای امنیت را از دستورکار خارج سازد، به یک توافق جامع دست یابد و خود در تدوین یک قطعنامه جدید (قطعنامه ۲۲۳۱) در تأیید آن توافق مشارکت نماید. در واقع، پیش از این، کشورهایی که «سوژه رسیدگی» شورای امنیت قرار گرفته بودند یا بدون قید و شرط مجبور به تسلیم شده بودند یا در نهایت مورد حمله نظامی قرار میگرفتند؛ اما این بار برجام بر قطعنامههای شورای امنیت تفوق پیدا کرد؛ یعنی، ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﯾﮏ ﮐﺸﻮﺭ ﻣﻮﻓﻖ ﺷﺪ ﺳﻠﻄﻪ ﺳﺎﺧﺘﺎﺭﯼ ﻭ ﺣﻘﻮﻗﯽِ ﺷﻮﺭﺍﯼ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﺑﺮ ﻧﻈﺎﻡ ﺑﯿﻦﺍﻟﻤﻠﻠﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺑﯽ ﺳﺎﺑﻘﻪﺍﯼ به چالش بکشد و در موازات آن به توافقی برخلاف قطعنامههای شورا دست پیدا کند. به زبان فنیتر، ﺗﺎ زمان انعقاد برجام، ﻗﻄﻌﻨﺎﻣﻪﻫﺎﯼ ﺷﻮﺭﺍﯼ ﺍﻣﻨﯿﺖ - ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺗﺮﮐﯿﺐِ ﻣﺎﺩﻩ ۲۵ ﻭ ۱۰۳ ﻣﻨﺸﻮﺭ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﻣﻠﻞ - ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻮﺍﻓﻘﺎﺕ ﺑﯿﻦﺍﻟﻤﻠﻠﯽ ﺍﻭﻟﻮﯾﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﺗﻌﺎﺭﺽ ﻣﯿﺎﻥ آنها، ﺍﯾﻦ ﺗﻌﻬﺪﺍﺕ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﻣﻨﺸﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯽﺑﺎﯾﺴﺖ ﻣﻘﺪﻡ ﺷﻤﺮﺩﻩ ﺷﻮﺩ. ﺑﺮﺍﺳﺎﺱ ﺍﯾﻦ ﺍﺻﻞ، ﻫﯿﭻ ﺗﻮﺍﻓﻖ ﻭ ﻣﻌﺎﻫﺪﻩﺍﯼ ﻧﻤﯽﺑﺎﯾﺴﺖ ﺩﺭ ﻣﻐﺎﯾﺮﺕ ﺑﺎ ﻗﻄﻌﻨﺎﻣﻪﻫﺎﯼ ﺷﻮﺭﺍﯼ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﻣﻨﻌﻘﺪ ﺷﻮﺩ. ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ، با انعقاد برجام، ﺗﻮﺍﻓﻘﯽ ﺩﺭ ﺻﺤﻨﻪ ﺟﻬﺎﻧﯽ توسط ﭼﻨﺪ ﻋﻀﻮ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﻣﻠﻞ (اﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﭘﻨﺞ ﻋﻀﻮ ﺩﺍﺋﻢ ﺷﻮﺭﺍﯼ ﺍﻣﻨﯿﺖ) ﺑﻪ ﺍﻣﻀﺎ ﺭﺳﯿد ﮐﻪ ﺑﺎ ﻟﻐﻮ قطعنامهها - بدون یک روز اجرای آنها - ﻋﻤﻼً ﺑﺮ آنها تفوق و ﺗﻘﺪﻡ یافت. چنین توافقی در تاریخ نظام پسا جنگ دوم جهانی بیسابقه است.
۳) دوره سوم، دوره «ترامپ» بود. در این مقطع، فردی نامتعارف در ایالات متحده امریکا رئیسجمهوری شد که - طبق گفته یکی از کارشناسان برجسته این کشور - قائل به «دکترین کنارهگیری» (Withdrawal doctrine) از همه معاهدات و توافقها و سازمانها و سازوکارهای بینالمللی بود. در این دوره، امریکا بهصورت یکجانبه از برجام خارج شد و - طی یک سیاست بیسابقه - به تنبیه و تهدید کشورهایی پرداخت که قصد داشتند به تعهدات بینالمللی خود و قطعنامه شورای امنیت در این راستا پایبند بمانند. اما در این دوره نیز، در تمام رویاروییهای مستقیم میان تهران و واشنگتن، این تهران بود که با اتخاذ موضعی حقوقی، منطقی و متوازن پیروز میدان دیپلماسی بیرون آمد. در این مقطع، تمام تلاشهای امریکا برای اخذ قطعنامه علیه ایران در شورای امنیت بهدلیل فعالیتهای موشکی کشور عقیم ماند؛ تمام تلاشهای دولت ترامپ برای اخذ قطعنامه در مورد ارسال تسلیحات به یمن ناکام شد؛ کنفرانس لهستان - که بنا بود در آن سقوط دولت مرکزی ایران پایهریزی شود - پیش از اینکه شکل بگیرد به محاق رفت؛ تلاش امریکا برای همسوسازی اتحادیه اروپا شکست خورد؛ در دو مقطع در دیوان بینالمللی دادگستری (لاهه) علیه امریکا به نفع ایران رأی صادر شد؛ امریکا در اخذ قطعنامه علیه ایران پیرو اعتراضات آبان ۱۳۹۸ شکست خورد؛ حتی در جلسه شورای امنیت که بنا بود رئیسجمهوری امریکا خود شخصاً مدیریت آن را برعهده بگیرد، موضوع ایران از دستور کار خارج شد؛ و در نهایت، امریکا از توسل به «مکانیسم ماشه» و احیای قطعنامههای تحریمی سازمان ملل به طرز مفتضحانهای بازماند و اکثریت قاطع اعضای مجمع عمومی سازمان ملل نیز علیه مواضع آن - به نفع ایران - رأی دادند.
بـــرش
به هیچ وجه قابل انکار نیست که در تمام این موارد، درایت و برنامهریزی و تسلط دستگاه دیپلماسی ایران بر سازوکارهای بینالمللی در فرایند پیروزی کشور نقش عمدهای ایفا کرده است.
حال امروز، با شروع فصل جدید در مناسبات بینالمللی، ایران - که مجهز به آموزهها و تجربیات تاریخی در حوزه مناقشات دیپلماتیک شده است - در دورهای قرار دارد که هر دو شیوه تعامل با جهان را آزموده و قابلیتهای خود و دیگران را نیز در حوزه بهرهبرداری از نهادها و سازوکارهای بینالمللی آزموده و ارزیابی کرده است. از این پس باید دید از دل این تجربیات و آموزهها چه رویکرد و راهبردی استنتاج خواهد کرد و چگونه از فرصتهای پدید آمده در جهت دفاع و تأمین منافع ملی استفاده خواهد کرد.
آیا مجدداً به شیوه زیانبار «نفی و بیاعتنایی» روی خواهد آورد یا اینکه به تأسی از موفقیت کشور از نهضت ملی شدن صنعت نفت تا دوره درخشش برجام، به تعامل و تلاش برای ایجاد یک شرایط جدید «بُرد-بُرد» مبادرت خواهد ورزید.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه