خاطرات یک دیپلمات
روایت گمشده
فاروق الشرع / وزیر خارجه سابق سوریه
مترجم: حسین جابری انصاری
تلاش برای ترور رئیسجمهوری اسد
حسین [سینی] کنچه رئیسجمهوری نیجر ۲۴ ژوئن ۱۹۸۰ در پاسخ به دعوت [همتای سوری خود] که در سفر آفریقاییام تقدیم او کرده بودم، از سوریه دیدار کرد. رئیسجمهوری کنچه مسلمانی از اعماق قاره آفریقا بود که با نمادهای بزرگ اسلامی پیوندی محکم داشت. او اصرار زیادی به ما کرد تا مقام بلال حبشی مؤذن پیامبر [گرامی اسلام] را در دمشق زیارت کند. ما که از شنیدن وجود چنین مقامی در دمشق، دچار حیرت شده و قبلاً از آن اطلاع نداشتیم بالاخره به این مقام در اطراف دمشق هدایت یافتیم. مقام بلال بیهیچ تردیدی، مقامی نمادین بود و نه از مقبرههای ضریح دار و پذیرای زیارت زوار. رئیسجمهوری نیجر با خشوع در برابر مقبره بلال ایستاد و دستان خود را برای قرائت فاتحه بلند کرد. روشن بود که غرق در جذبهای صوفیانه و زیارت مقام برای او به منزله انتقال به مکانی مقدس است. به همین جهت و دلایل مشابه است که از اندونزی تا نیجر، به کشور ما «شام شریف» نام نهادهاند.
در پایان دیدار رئیسجمهوری نیجر در ۲۶ ژوئن ۱۹۸۰ در کنار او ایستاده و منتظر رسیدن رئیسجمهوری اسد بودیم تا او را از کاخ ضیافت تا فرودگاه، بدرقه کنیم. کاخ ضیافت، ساده بود و هیچ نشانه خاصی از شکوه، به استثنای میزبانی از جمال عبدالناصر در ایام اتحاد سوریه و مصر، در این کاخ وجود نداشت. تیم حفاظت از کاخ نیز ساده و مرکب از تعداد محدودی از نیروهای پلیس نظامی بود که بهصورت متناوب برای حفاظت از کاخ حضور مییافتند. رئیسجمهوری اسد هم تا آن هنگام تیم حفاظتی همراه درخور یا سیستم حفاظتی خاصی نداشت.
وقتی ما در حال تودیع رئیسجمهوری نیجر در پلکان ویژه و کوچک کاخ ضیافت بودیم، انفجاری صورت گرفت. رئیسجمهوری اسد بمب [دستی] اول را بهصورت ناخودآگاه، با پای خود پرت کرد و سرلشکر خالد حسین محافظ ویژه رئیسجمهور، با بدنش خود را روی بمب دوم انداخت. رئیسجمهوری از ناحیه دو پا و سینه خود جراحت و خراش برداشت و بدن [خالد] حسین بهطور کامل آش و لاش شد. طبیعتاً راه حل، رساندن فوری مجروحان به بیمارستانی نزدیک بود. در چنین لحظات سرنوشتسازی که با حیات و مرگ همراه است، سؤالها و افکار مختلفی در ذهن، سریعتر از برق به یکدیگر هجوم میآورند. من در آن لحظات، فوراً حادثه ترور عبدالناصر را به یاد آوردم که گلولهای در سال ۱۹۵۴ در قاهره بر سینهاش نشست. این دو عملیات ترور متفاوت بود، اما از جنبههایی با یکدیگر شباهت داشت. هنوز دانشآموزی دبیرستانی در درعا بودم که این حادثه کوچک اما بزرگ، تصویر باعظمتی از عبدالناصر در ذهن من ترسیم کرد. اسد در صحنه [ترور] دوم، از نظر آرامش خاطر، شبیه عبدالناصر بود. زخمهای ایجاد شده در بدن اسد بسیار دردناک بود، اما آن قدر عمیق نبود که تسلطش را بر وضعیت از او بازستاند. مجرمان آن طور که بهنظر میرسید، با اعتماد به نفس و به سادگی از دست تیم حفاظت کاخ گریختند و در خیابانهای باریک مجاور میدان نجمه گم شدند. گشتیهای سازمان اطلاعات ارتش بهسرعت رسیدند و تمام منطقه پیرامونی را گشتند، اما هیچ کس را نیافتند. بمبها از نوع ابتدایی و دست ساز بود که کسی را نمیکشت، اما زخمهای متعددی ایجاد میکرد. اگر قصد کشتن [رئیسجمهوری اسد را]داشتند، چرا از بمبهای مرگبار که در دسترس آنها بود استفاده نکردند؟ آیا این بمبها پیامی به رئیسجمهوری بود که اگر بخواهیم میتوانیم تو را بکشیم؟ یا استفاده از این بمبها برای مقدمهسازی ایجاد آشوب و اغتشاش در چارچوب اجرای یک برنامه بزرگتر بود؟
ارزیابی من این بود که نفوذ به تیم حفاظت کاخ ضیافت، توسط مسئولان امنیتی تسهیل شده بود. این یک رخنه خطرناک در بدنه دولت بود که میباید درباره آن تحقیق شود، اما نهادهای امنیتی ترجیح دادند تنها رد عاملان ترور را دنبال کنند و تا مرحله تشکیل کمیتههای تحقیق پیش نروند.
شخصیسازی سیاست
کنگره قومی سیزدهم [حزب بعث] در اواخر اوت ۱۹۸۰ برای بررسی گزارش رهبری قومی و انتخاب رهبری جدید حزب برگزار شد. من بهدلیل کارم بهعنوان سفیر سوریه در ایتالیا عضو فعال حزب نبودم و بهعنوان عضو ناظر در این کنگره شرکت کردم که بر اساس قانون اساسی حزب فرض بر این است که عالیترین مرجع در سطح تشکیلات قومی حزب بعث است.
رئیسجمهوری اسد برخلاف رویه عادی، کنگره را افتتاح نکرد و سخنرانی خود را تا پایان آن به تعویق انداخت تا نتیجه رایزنیها و جهت گیریها مشخص شود. فضای کنگره پر از تنش علیه برخی حکومتها و احزاب کشورهای عربی و اعلام مسئولیت آنها در پشتیبانی از جماعت اخوان [المسلمین] و آموزش آن و تبانی ضمنی با نظام سادات در گذراندن قراردادهای کمپ دیوید بود.
در چنین فضایی، عبدالحلیم خدام عضو رهبری حزب، سخنرانی پرسر و صدایی در کنگره ارائه کرد و خواهان حرکت بر اساس مواضع اصولی حزب علیه نیروهای مرتجع عربی و واکنش به کمپ دیوید و قطع روابط با آنها که با جبهه پایداری و مقاومت همراه نیستند و پس گرفتن موافقت سوریه با قطعنامههای ۲۴۲ و ۳۳۸شورای امنیت سازمان ملل متحد شد. هنگامی که نوبت به من رسید در پاسخ به سخنرانی خدام، ضمن تقدیر از نیات مبارزه طلبانه او، به عواقب این طرح در سطح عدم التزام سوریه نسبت به قوانین بینالمللی و در سطح همبستگی عربی اشاره و تأکید کردم این مواضع ما را به دوران چپروی کودکانه بازگردانده و جامعه بینالمللی را علیه سوریه متحد میکند بیآنکه برای سوریه جایگزینی برای تمهید آزادی سرزمینهای اشغالی اش تدارک بیند. همچنین توضیح دادم لیبی تنها کشور عربی است که در چنین وضعیتی با ما خواهد ایستاد، اما چه کسی در این کنگره تداوم این موضع معمر قذافی را برای چند ماه یا یک سال تضمین میکند. تأکید کردم الجزایر و یمن طبیعتاً در رویارویی با جامعه بینالمللی در کنار ما نخواهند ایستاد و اتحاد شوروی مهمترین هم پیمان ما در عرصه بینالمللی و تأمین کننده اصلی نیازهای تسلیحاتی ما از این موضع راضی نبوده و با آن موافق نخواهد بود، زیرا از کشورهای تأیید کننده دو قطعنامه ۲۴۲ و ۳۳۸ شورای امنیت و حامی جدی منشور ملل متحد است.
سخنان من، خدام را خوش نیامد و آن را نوعی مبارزهجویی وزیر جدید مشاور در امور خارجه با خود دید. از همین جا اختلاف میان من و خدام آغاز شد، بویژه که رئیسجمهوری اسد هنگامی که [در نشست اختتامیه کنگره] به مدت چهار ساعت سخنرانی کرد، بیش از یک بار از برخی عبارتهای من استفاده کرد. سخنرانی که در میان شگفتی و تأیید اعضا و پیشتر از همه خود خدام انجام شد که بسرعت، هوشمندی و دوراندیشی جناب رئیسجمهوری و درستی دیدگاههایش را نسبت به قطعنامههای سازمان ملل متحد ستود. رئیسجمهوری در بیرون از سالن اجلاس از من خواست که سخنان خدام را جدی نگیرم و او را به شیخ «عین التینه» تشبیه کرد، اما خدام سخنان مرا یک هجوم شخصی علیه خود تلقی کرد و نه ابراز مواضع سیاسی اصولی که میتوان وفادار به آن ماند و از آن دفاع کرد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه