در هیچ جمعی غریبه نبود
عباس یاری
منتقد سینما
اولین دورههای مجله فیلم بود که با حمیدرضا صدر آشنا شدم. در همان دوران در ایام جشنواره کودک اصفهان خیلی از گفتوگوها را ترجمه میکرد و استعداد عجیبی در ارتباط گرفتن با آدمها داشت. اساساً یکی از خصوصیات شخصیاش همین بود که آدمی صمیمی و زودآشنا بود. خیلی مواقع از سالن تئاتر و سینما که بیرون میآمدیم در کوچه و خیابان با آدمها طوری برخورد میکرد که انگار سالهاست آنها را میشناسد. جوانانی که اهل فوتبال بودند و حمید را از صفحه تلویزیون میشناختند با او سلام و احوالپرسی میکردند و رد و بدل کردن همین دو کلمه کافی بود تا مکالمهای دوستانه و صمیمی بینشان شکل بگیرد. هر کس فکر میکرد سالها با او رفیق است و آشنای اوست. این ویژگی یکی از رموز موفقیتش در مطبوعات هم بود. اینکه گزارشها و مصاحبههای حمید خوب از کار در میآمد اتکای به همین شخصیتش بود. در هر کدام از جشنوارههای جهانی که حاضر میشد کافی بود اراده کند تا با هر کسی که میخواهد مصاحبه کند. چنان با اطرافیانش صمیمی برخورد میکرد که همه حس میکردند سالهاست او را میشناسند و البته که حرف برای گفتن زیاد داشت و دیگران هم حرف زیادی برای در میان گذاشتن با او داشتند. در مصاحبهها و گزارشهایش قادر بود هر سد و دژ محکمی را بشکند و وارد شود. با وجود این که سالهای طولانی از تصویربرداران مسابقات فوتبال در تلویزیون بودم و بسیاری از بازیهای بزرگ استادیوم آزادی و شیرودی را فیلمبرداری کردم اما هیچ وقت نمیدانستم که حمید اینقدر اهل فوتبال است. خیلی اوقات با هم به سالن سینما و تئاتر میرفتیم و در آن روز بازی مهم فوتبال انجام شده بود اما حمید فقط راجع به سینما و تئاتر حرف میزد. بعدها که پرونده سینمایی ذهنش را بست و فعالیت ذهنش را بر فوتبال متمرکز کرد فهمیدم چقدر از دنیای فوتبال شناخت دارد. او یکی از استثناییترین آدمهای زمانه خودش بود. شبیه او خیلی کم است. آدم دوست داشتنی و خوش مشرب که در هیچ جمعی غریبه نبود. حمید این خصوصیت را با خودش به تلویزیون هم آورد. وقتی در قاب تلویزیون ظاهر میشد انگار یکی از ماها بود که همین الان بازی را تماشا کرده و در خانه بین دو نیمه راجع به آن حرف میزنیم. حمید صدر چنین نگاه و دیالوگی را با خودش به صفحه تلویزیون آورد که همچنان با وجود این که سالهاست در قاب تلویزیون ندیدهایماش اما به یادمان مانده است. انگار این آدم عضوی از خانواده و رفیق تک تک ماست. صد حیف که زود از دست دادیمش. خودش همیشه میگفت که با سرطان فوت میکند. متأسفانه سرطان در ژن خانوادگیشان بود و حمید خیلی از آدمهای نزدیکش را به خاطر سرطان از دست داده بود. با همه این احوال وقتی فهمیدیم او به این بیماری مبتلا شده امید داشتیم تا حمید هم مثل همسرش این بیماری را پشت سر بگذارد. یاد و خاطره او برای همیشه با ماست.
منتقد سینما
اولین دورههای مجله فیلم بود که با حمیدرضا صدر آشنا شدم. در همان دوران در ایام جشنواره کودک اصفهان خیلی از گفتوگوها را ترجمه میکرد و استعداد عجیبی در ارتباط گرفتن با آدمها داشت. اساساً یکی از خصوصیات شخصیاش همین بود که آدمی صمیمی و زودآشنا بود. خیلی مواقع از سالن تئاتر و سینما که بیرون میآمدیم در کوچه و خیابان با آدمها طوری برخورد میکرد که انگار سالهاست آنها را میشناسد. جوانانی که اهل فوتبال بودند و حمید را از صفحه تلویزیون میشناختند با او سلام و احوالپرسی میکردند و رد و بدل کردن همین دو کلمه کافی بود تا مکالمهای دوستانه و صمیمی بینشان شکل بگیرد. هر کس فکر میکرد سالها با او رفیق است و آشنای اوست. این ویژگی یکی از رموز موفقیتش در مطبوعات هم بود. اینکه گزارشها و مصاحبههای حمید خوب از کار در میآمد اتکای به همین شخصیتش بود. در هر کدام از جشنوارههای جهانی که حاضر میشد کافی بود اراده کند تا با هر کسی که میخواهد مصاحبه کند. چنان با اطرافیانش صمیمی برخورد میکرد که همه حس میکردند سالهاست او را میشناسند و البته که حرف برای گفتن زیاد داشت و دیگران هم حرف زیادی برای در میان گذاشتن با او داشتند. در مصاحبهها و گزارشهایش قادر بود هر سد و دژ محکمی را بشکند و وارد شود. با وجود این که سالهای طولانی از تصویربرداران مسابقات فوتبال در تلویزیون بودم و بسیاری از بازیهای بزرگ استادیوم آزادی و شیرودی را فیلمبرداری کردم اما هیچ وقت نمیدانستم که حمید اینقدر اهل فوتبال است. خیلی اوقات با هم به سالن سینما و تئاتر میرفتیم و در آن روز بازی مهم فوتبال انجام شده بود اما حمید فقط راجع به سینما و تئاتر حرف میزد. بعدها که پرونده سینمایی ذهنش را بست و فعالیت ذهنش را بر فوتبال متمرکز کرد فهمیدم چقدر از دنیای فوتبال شناخت دارد. او یکی از استثناییترین آدمهای زمانه خودش بود. شبیه او خیلی کم است. آدم دوست داشتنی و خوش مشرب که در هیچ جمعی غریبه نبود. حمید این خصوصیت را با خودش به تلویزیون هم آورد. وقتی در قاب تلویزیون ظاهر میشد انگار یکی از ماها بود که همین الان بازی را تماشا کرده و در خانه بین دو نیمه راجع به آن حرف میزنیم. حمید صدر چنین نگاه و دیالوگی را با خودش به صفحه تلویزیون آورد که همچنان با وجود این که سالهاست در قاب تلویزیون ندیدهایماش اما به یادمان مانده است. انگار این آدم عضوی از خانواده و رفیق تک تک ماست. صد حیف که زود از دست دادیمش. خودش همیشه میگفت که با سرطان فوت میکند. متأسفانه سرطان در ژن خانوادگیشان بود و حمید خیلی از آدمهای نزدیکش را به خاطر سرطان از دست داده بود. با همه این احوال وقتی فهمیدیم او به این بیماری مبتلا شده امید داشتیم تا حمید هم مثل همسرش این بیماری را پشت سر بگذارد. یاد و خاطره او برای همیشه با ماست.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه