فرودگاه قلعه مرغی - 13

محاکمه کبوتربازان در دادگاه‌های نظامی


محمد بلوری / برخورد دسته‌ای از کبوتران با یک هواپیمای نظامی در تهران منجر به سقوط این هواپیما شد که چند سرنشین کشته شدند. با آغاز کبوترکشی، دادگاه‌های نظامی محاکمه کفتربازها را آغاز کردند و در حاشیه فرودگاه قلعه‌مرغی اولین فرودگاه تهران، کفترکشی به استوار نایب معاون پاسگاه ژاندارمری محل سپرده شد. استوار نایب در اولین اقدام شروع به کشتن کبوترهای پسرش کرد...
*‌*‌*
در میدان شهر، مش‌رجب، قهوه‌چی محل یک کارد را دودستی به استوار نایب سپرد که در پرتو خورشید، برق بنفشی از تیغه کارد جهید. رشید، پسرک استوار ترسان از واقعه شوم قفس کبوتران را به ساق پاهای لرزانش چسباند و بغض کرد. نایب با نگاهی پرغضب نهیبش زد:
-‌ بذار زمین اون قفس کفتراتو!
اشک در چشم‌های هراسان پسرک جوشید. قدمی پس گذاشت و لب‌های کش آمده‌اش به لرز افتاد. نگاه غم‌‌زده و پرالتماس‌اش را ناامیدانه روی چهره تماشاگران گرداند که انگار در میان مردان و زنان خاموش و بهت‌زده نجات دهنده‌ای می‌جست. استوار نایب بر سر پسرش تشر زد:
-‌پاک کن اون اشک‌هاتو پسر! مرد که گریه نمی‌کنه!
صدایی به اعتراض از میان جمع تماشاگر بلند شد:
-‌بچه‌رو زهره ترکش کردی خان نایب!
مردی فریاد زد:
-‌کفترکشی را باب نکن خان نایب.
اما استوار اعتنایی نکرد. انگار صدای اعتراض جمع را نشنید، رو به پسرش کرد و گفت: بیار جلو اون قفس کفترات رو پسر.
پسرک در سحر نگاه پدر، چون افسون شدگان به میان جمع قدم برداشت و قفس را به زمین گذاشت. کبوترهای توی قفس به تب‌ و تاب افتاده بودند. سر و سینه‌شان را به میله‌های قفس می‌زدند تا راه پروازی پیدا کنند. استوار نایب رو به‌ قهوه‌چی کرد، کارد را به دستش داد و نهیبش زد:
مش‌رجب همه شونو حلال‌ کن!
قهوه‌چی کارد در دست، با شانه‌های فروافتاده، کمر خماند، یک زانویش را به زمین خواباند، کبوتری رنگ شنگرفی را از قفس درآورد و تند و چابکی، کارد را به گلوی پرنده کشید و پرپر زن و خون فشان بر زمین رهایش کرد که با سر آویخته به پوست رقص مرگ را از سرگرفت. بغض پسرک ترکید. کف دست‌ها را به صورتش گرفت و از لای انگشتان به جان کندن پرنده چشم دوخت. کبوتر سربریده، جست‌و‌خیز کنان، سینه‌اش را بر زمین می‌کوبید و پیچ و تاب می‌خورد. سرش روی گردن سرخش تاب می‌خورد و شره‌های خون روی خاک تشنه‌ می‌پاشید که زمین‌ حریصانه خون را می‌مکید.
قهوه‌چی فرز و چابک کبوتر دیگری از قفس بیرون آورد و آنگاه فرز و چابک به‌ کارش ادامه داد. به‌سرعت هر پرنده‌ای را که از قفس بیرون می‌کشید، با کارد گلویش را می‌برید و روی زمین پرت می‌کرد. دیگر صدایی از مردم تماشاگر به گوش نمی‌رسید. تنها صدای بال زدن کبوتران سر بریده شنیده می‌شد. با بال‌های گشوده چنان سینه بر خاک می‌کوبیدند که انگار راه نفوذی در زمین می‌جویند تا در عمق خاک، پروازی دیگر را آغاز کنند. نگاه‌ها تلخ و نامهربان بود مردی خم شد و کینه و خشم‌اش را به زمین تف کرد.
استوار نایب یک صندلی لهستانی را از لب باغچه جلوی قهوه‌خانه پیش‌ کشید، پا روی صندلی گذاشت و با صدایی لرزان و پرخشم فریاد زد:
ای مردم! من مأمورم و معذور، این دستور دولت است. وظیفه دارم نذارم تو آسمان کفتری پربزند. ای مردم آشنا و غریبه شما دیدید که من این فرمان را اول از همه، از پسرم شروع کردم و کفترهاش را سربریدم. پس در انجام وظیفه‌ام قوم و خویش، آشنا و غریبه نمی‌شناسم. به نون و نمک و رفاقت هم اعتنا نمی‌کنم. از امروز کفترپرانی و کفترداری قدغن شده. لابد از رادیو این دستور را شنیدین. این دستور دولته، برو برگردهم نداره. از فردا همه عشقبازها وکفترپران‌ها هر کسی حتی یک کفتر داشته باشد باید خودش را به پاسگاه معرفی کند. هرچی کفتر تو خونه داره باید بیاره پاسگاه، جلوی امنیه‌ها سر ببره، بعد یک توبه نامه بنویسه و خلاص وگرنه تسلیم دادگاه نظامی‌اش می‌کنیم. اسامی کفتربازها هم تو دفتر پاسگاه نوشته شده، اخطار می‌کنم متخلفین از این فرمان، در دادگاه نظامی محاکمه خواهند شد. من گفتم، خود دانید!
از روی صندلی که پایین‌ آمد، دست پسرش را گرفت و بی‌اعتنا به سروصدا و غرولند آدم‌ها به راه افتاد. یک دسته از ولگردان چماقدار از آن سوی بازارچه به‌ سمت میدان می‌آمدند و نعره‌کشان با رقص چوب‌ها بر بالای سرشان شعار می‌دادند:
- کفتر باز ننگت باد... خطرساز مرگت باد!...
یک پلاکارد پارچه‌ای را بالای سر می‌رقصاندند که روی آن نقش یک عقاب شکاری سرخ با چشم‌هایی شعله‌ور کشیده بودند.
یک ژاندارم تفنگ به‌ دوش، عرق ریزان و نفس زنان، در میانه کوچه‌ای خودش را به استوار نایب رساند و خبر داد:
-‌ سرکار استوار، محله عشقبازها شلوغ شده، یک عده چماقدار که مرتب شعار می‌دهند، ریختن تو خونه‌ها دارند گنجه‌های روپشت‌بام کفترها را آتش می‌زنند.
از قهوه‌خانه رجب، صدای رادیو در میدان بلند شده بود و در فضا انعکاس پیدا می‌کرد. گوینده رادیو با صدای غرایی داشت اعلامیه فرمانداری نظامی تهران را می‌خواند. متن اعلامیه این بود که کبوتربازی به‌طور کلی ممنوع بوده و نگهداران کبوتر به دادگاه‌های نظامی معرفی و به اشد مجازات به‌عنوان خیانتکاران به جرم اقدام علیه امنیت و آرامش به زندان‌های طویل‌المدت محکوم و به نقاط بدآب‌وهوا تبعید خواهند شد. به‌ خانواده‌ها هشدار داده می‌شود آشنایان، خویشان و همسایگانی را که برخلاف دستور نظامی با نگهداری یا پرورش کبوتران به امنیت عمومی کشور خیانت می‌ورزند. براساس وظیفه ملی به فرمانداری نظامی تهران معرفی کنند در صورت تخلف از این دستور، به اتهام همکاری با مجرمان کبوترباز تحت تعقیب قانونی قرار خواهند گرفت....
گوینده رادیو سپس به‌ خواندن اعلامیه‌های افراد و برخی از انجمن‌ها و گروه‌های سیاسی و اجتماعی پرداخت که در تأیید قتل‌عام و کشتار این پرندگان و اقدام «داهیانه» دادگاه‌های نظامی در مجازات دارندگان کبوتر به‌عنوان خیانتکاران به آرامش و امنیت کشور منتشر کرده بودند.
ادامه روز پنجشنبه آینده



آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7714/13/585872/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها