در معرفی 2 دفتر شعر
چالشهای انسان معاصر
بررسی مجموعه شعر زمان دیداری/ بهرام کیانی/ نشر اتفاق/ 1399
سریا داوودیحموله
منتقد
ایستادهام در میان خیابان.
ایستادهام در درون باد.
روزی سه تیر، شلیک شد از سه تفنگ؛
مشقی بود اما، تیرِ یکی.
ایستادهام در میان رنگ
ایستادهام در درون بوم
جدالشان شد روزی سه فیلسوف، بر سر هستی؛
حرفهای یکی اما، شاعرانه بود.
ایستادهام در میان شب.
ایستادهام در درون شیطان.
روزی، امکان سه پنجره احمق ازدواج کردند با سه تخته نر؛
سوراخ بود اما، یکی از تختهها.
مجموعه شعرِ«زمان دیداری» بهرام کیانی معیارهای تازهای دارد. در محوریت روایتهای متفاوت، اشارههای مختلف اجتماعی، تاریخی و فرهنگی دارد. شعرهای این شاعر نوآور تجربه نوینی در ساختار امروزِ شعر است. بواسطه تصاویر عینی ذهنیت را میسازد و تصاویر ذهنی را به عینیت در میآورد. این عینیتگرایی با مفاهیم ظریفی همراه است.
هربند این شعر در حالی که هم بسته هم هستند، میتوانند مستقل از هم باشند. شعر دارای سهبند است که هر کدام چهار سطر دارد، به موضوع خاصی دلالت میکند. آغاز شعر با فعل «ایستادهام» است و آغاز هربندی با فعل ایستادهام است. راوی ایستاده میان(خیابان، رنگ، شب) و درون (باد، بوم، شیطان) و لفظ «یکی» را برای متفاوت بودن برگزیده است و با چالش با «تفنگ، فیلسوف، پنجره» به سمت جدالی اجتماعی میرود. شاعر در این وضعیت زندگی را محل چالش میبیند، در بند اول تفنگ، در بند دوم فیلسوف و در بند سوم پنجره (استعاره از ارتباط) را چالشزا میبیند. اگر چه گاهی استثناهایی هم بواسطه «یکی» میبیند. (یکی از تیرها مشقی است، حرفهای یکی از فلاسفه شاعرانه است، اما بین آن سه پنجره که به وسیله تخته به هم چفت و بست شدهاند، یکی سوراخ است.) در جدال بین پنجرهها و تختهها، قاب «یکی» از آنها مانع باز شدن پنجره شده است که در این امکان به معناهای دور و نزدیک اشاره میکند. شاعر از تکنیکهای زبانی بهره میبرد. با موتیفهای عینی و ذهنی مضمونسازی میکند. چالشهای انسان معاصر را به تصویر میکشد، بواسطه چالش با تفنگ، فیلسوف و ارتباط که منجر به جدال میشود، هر تکه خود را هر لحظه درون / میان چیزی میبیند.
فعل«ایستادهام» در هر بند دو دفعه (در کل شعر شش دفعه) تکرار شده است. بهرهگیری از «میان ـ درون»، که در هر بند بهصورت متناوب (در کل شعر شش دفعه) تکرار شده است و تکرار سه دفعه عدد «یکی» طیفی از استثناها را به ذهن مخاطب آگاه متبادر میکند. عدد «سه» پنج دفعه تکرار شده است و سه «نقطه ـ کاما» میان این همه «نقطه» آمده است و نقطه آخر هر سطر، یعنی سطر تمام و کامل است. مفهومگرایی از شاخصههای بنیانی است. شگردهای کلامی بر زیباییشناسی آن افزوده است. در این ساختار خطی رشتههای ظریف معنایی در تار و پود شعر تنیده شده است. در حیطه تصویر، استعاره، ایهام و ابهام؛ عنصر روایت، به فضای محذوف میپردازد. این لحظههای ناگهانی، وابسته به زمان است که در هر بند سبب گسستهای معنایی شده است.
در این طرح ـ تصویرها و سطرها در تقابل هم قرار گرفتهاند. این مونولوگگویی در مقطع زمانی متفاوت اتفاق افتاده است وهر بند آن تأویل خاص خود را دارد. زبان شعر ساده است، مگر آنجا که ترکیب غیرمحسوس و انتزاعی (سه پنجره احمق ازدواج کردند با سه تخته نر) بین عین و ذهن فاصله انداخته است. در این روایتگری دنیای بیرون (خیابان) و دنیای درون (وضعیت درونی راوی) به تصویر کشیده شده است. تقابلهای تقارنی در «تیر و تفنگ»، «رنگ و بوم» و «شب و شیطان» ساختار متفاوتی شکل گرفته است. یأس و ناامیدی بر تصاویر پرده افکنده است، همچنان که رابطه بین دال و مدلول بین «تیرـ مشقی»، «حرف ـ شاعرانه» و» تخته ـ سوراخ» بر دلالتهای معنایی استوار است. شگردهای ساختاری و تصاویر روایی جزء به جزء قابل تعمیم به هستمندیها است. ترکیبهای پیاپی و توصیفها گاه جنبه اغراقآمیز دارد. اگرچه هربندی ماهیتی استعاری مختص به خود دارد، اما در فرایندهای حسی عناصر عینیتمند نقش بنیانی دارند.
بالا رفتن از جنون جاذبه
نگاهی به مجموعه شعر «آتشتر از زن» کوثر شیخ نجدی/ فصل پنجم/1398
از چشمهایم عکس بگیر
و اسب زخمی را زیر تخت پنهان مکن
خون/ همیشه از خاطره قویتر است
و حتی از جنون جاذبه
که اینگونه از همه چیز بالا رفته است
نفس نکش اسب زخمی را
در آغوشش نگیر
خیره نشو به آوازی که آرام
سینهاش را سپید کرده است
این زخمها
برای شنا کردنت زیادی عمیقاند
اسب زخمی را بکش
تکه تکهاش کن
و یالهایش را به باد برگردان
بگذار دوباره درختها
ریشههایشان را بالا بکشند و
بدوند دشتها را
بگذار دنیا
از آن سوی خودش دست تکان دهد برای غروب
اسب زخمی را بکش
فقط از چشمهایش عکس بگیر.
کوثر شیخ نجدی در این شعر ظرایف بسیاری را به کار برده است. با لحن غنایی، توانسته تعاملی بین دنیای متن و مخاطب ایجاد کند. با تلفیق فضای عینیت و ذهنیت جذابیتهای تصویری ایجاد کرده است. بواسطه «من» فاعلی از همه دلتنگیهای زنانه میگوید. در محوریت احساس و عاطفه گام برمیدارد و شعر را اجرا میکند. با بهرهگیری از افعال معکوس (بگیر، نگیر، مکن، بکن، نکش، بکش) درسطح مختلف روایی تقابل و تعارضها را نشانه گرفته است.
در جهت نگاه زنانه با بیپروایی در زنانهنویسی سعی کرده از همه پارادوکسهای تقابلی و تعارضی استفاده کند. با عدول از سادهنویسی، پایانبندی زیبایی را رقم زده است. با سطرهای همگن (از چشمهایم عکس بگیر) و سطر غیر همگن (این زخمها/ برای شنا کردنت زیادی عمیقاند) یا ادغام سطرهای سخت و آسان (بگذار دوباره درختها / ریشههایشان را بالا بکشند و/ بدوند دشتها را/ بگذار دنیا/ از آن سوی خودش دست تکان دهد برای غروب)، شعر را مثل یک اسب تیزپا به حرکت واداشته است.
ضمایر روایی بیواسطه عوض میشوند. فاعل این روایتگر ضمایر«من ـ تو»، وضعیت زن را توصیف میکند. این جانمایه ظریف عاشقانه بواسطه «اسب» شکل گرفته است. در شعر با حرف اضافه «از»آغاز میشود. اینجا اسب یک کاراکتر است. البته برای مخاطب سؤال پیش میآید که، زن اسب است، یا اسب زن است؟
تقابلها هم پیوند پارادوکسهای متناقض هستند: (خون/ همیشه از خاطره قویتر است)، آن چنان که تضاد و دوگانگی (از جنون جاذبه/ که این گونه از همه چیز بالا رفته است)، مضاعف بر این، چند تصویر در این سطر هست، جنون از جاذبه بالا رفته است، یا جاذبه بواسطه جنون بالا رفته است؟
تشخص بخشی به درختی که ریشههایش را بالا میکشد، از جذابیتهای کلامی محسوب میشود. در هر دو حالت درخت و زن به هم پیوند میخورند. درخت مادر طبیعت است، زن مادر بشریت است.
از طرف دیگر زن و اسب وجه تشابهاتی با هم دارند. در این نگاه زایشی اسب بیشترین صفتهای زنانه را دارد. تشابه یال اسب و گیسوان زن، چشمهای زن و اسب، ظرافتهای دست و پای اسب و زن، زخمهای زن و زخمهای اسب و همه ظرایفهای ساختاری بین اسب و زن... مضامین به هم پیوستهای را رقم میزنند. درخت و زن صفات جاندهی دارند، یکی برای اکوسیستم حیات و دیگری حیات بشری که در هر حالتی سبب بقا میشوند.
زن و درخت بن مایه حیاتاند، جان مایه زایشاند، حیات اجتماعی بشر به وسیله زن ادامه مییابد و حیات بیولوژیک هم به وسیله درخت (طبیعت) ادامه دارد. در این جهت استعاره چیزی افزودنی به زبان شعر است. اسب استعاره از زن است، یا زن استعاره از اسب است؟... این سؤال تا آنجا پیش میرود که اسب یک کاراکتر فعال است. ارتباط زیبایی بین تصویر اول اسب را بکش/ وتصویر دوم اسب را نکش... برقرار شده است.
افعالی که حالت امری دارند، از عینیتی توصیفی برخوردار هستند. از لحاظ ساختاری کلمات بار معنایی دارند. مراعات نظیر هم در جوار هم قرار گرفتهاند تا کلام معنادار شود.
شیخ نجدی در این شعر روزگار دشوار زن بودن را توصیف کرده است. روایتگر دنیای بیرون (وضعیت طبیعت) و دنیای درون (وضعیت درونی زن) است. با شبیه کردن (اسب و زن) که چندین شباهت ساختاری با هم دارند، صحنههای هراسآور را بازسازی میکند. صفت نجیب بودن از آن اسب و زن است.
در اینجا تأکید بیشتر روی یک عضو یعنی «چشم» است، به طوری که سطر«از چشمهایش عکس بگیر» در اول و آخر شعر تکرار شده است و این نشان از عینیتهایی دارد که سرشار از ترس و دلهرهاند.
بررسی مجموعه شعر زمان دیداری/ بهرام کیانی/ نشر اتفاق/ 1399
سریا داوودیحموله
منتقد
ایستادهام در میان خیابان.
ایستادهام در درون باد.
روزی سه تیر، شلیک شد از سه تفنگ؛
مشقی بود اما، تیرِ یکی.
ایستادهام در میان رنگ
ایستادهام در درون بوم
جدالشان شد روزی سه فیلسوف، بر سر هستی؛
حرفهای یکی اما، شاعرانه بود.
ایستادهام در میان شب.
ایستادهام در درون شیطان.
روزی، امکان سه پنجره احمق ازدواج کردند با سه تخته نر؛
سوراخ بود اما، یکی از تختهها.
مجموعه شعرِ«زمان دیداری» بهرام کیانی معیارهای تازهای دارد. در محوریت روایتهای متفاوت، اشارههای مختلف اجتماعی، تاریخی و فرهنگی دارد. شعرهای این شاعر نوآور تجربه نوینی در ساختار امروزِ شعر است. بواسطه تصاویر عینی ذهنیت را میسازد و تصاویر ذهنی را به عینیت در میآورد. این عینیتگرایی با مفاهیم ظریفی همراه است.
هربند این شعر در حالی که هم بسته هم هستند، میتوانند مستقل از هم باشند. شعر دارای سهبند است که هر کدام چهار سطر دارد، به موضوع خاصی دلالت میکند. آغاز شعر با فعل «ایستادهام» است و آغاز هربندی با فعل ایستادهام است. راوی ایستاده میان(خیابان، رنگ، شب) و درون (باد، بوم، شیطان) و لفظ «یکی» را برای متفاوت بودن برگزیده است و با چالش با «تفنگ، فیلسوف، پنجره» به سمت جدالی اجتماعی میرود. شاعر در این وضعیت زندگی را محل چالش میبیند، در بند اول تفنگ، در بند دوم فیلسوف و در بند سوم پنجره (استعاره از ارتباط) را چالشزا میبیند. اگر چه گاهی استثناهایی هم بواسطه «یکی» میبیند. (یکی از تیرها مشقی است، حرفهای یکی از فلاسفه شاعرانه است، اما بین آن سه پنجره که به وسیله تخته به هم چفت و بست شدهاند، یکی سوراخ است.) در جدال بین پنجرهها و تختهها، قاب «یکی» از آنها مانع باز شدن پنجره شده است که در این امکان به معناهای دور و نزدیک اشاره میکند. شاعر از تکنیکهای زبانی بهره میبرد. با موتیفهای عینی و ذهنی مضمونسازی میکند. چالشهای انسان معاصر را به تصویر میکشد، بواسطه چالش با تفنگ، فیلسوف و ارتباط که منجر به جدال میشود، هر تکه خود را هر لحظه درون / میان چیزی میبیند.
فعل«ایستادهام» در هر بند دو دفعه (در کل شعر شش دفعه) تکرار شده است. بهرهگیری از «میان ـ درون»، که در هر بند بهصورت متناوب (در کل شعر شش دفعه) تکرار شده است و تکرار سه دفعه عدد «یکی» طیفی از استثناها را به ذهن مخاطب آگاه متبادر میکند. عدد «سه» پنج دفعه تکرار شده است و سه «نقطه ـ کاما» میان این همه «نقطه» آمده است و نقطه آخر هر سطر، یعنی سطر تمام و کامل است. مفهومگرایی از شاخصههای بنیانی است. شگردهای کلامی بر زیباییشناسی آن افزوده است. در این ساختار خطی رشتههای ظریف معنایی در تار و پود شعر تنیده شده است. در حیطه تصویر، استعاره، ایهام و ابهام؛ عنصر روایت، به فضای محذوف میپردازد. این لحظههای ناگهانی، وابسته به زمان است که در هر بند سبب گسستهای معنایی شده است.
در این طرح ـ تصویرها و سطرها در تقابل هم قرار گرفتهاند. این مونولوگگویی در مقطع زمانی متفاوت اتفاق افتاده است وهر بند آن تأویل خاص خود را دارد. زبان شعر ساده است، مگر آنجا که ترکیب غیرمحسوس و انتزاعی (سه پنجره احمق ازدواج کردند با سه تخته نر) بین عین و ذهن فاصله انداخته است. در این روایتگری دنیای بیرون (خیابان) و دنیای درون (وضعیت درونی راوی) به تصویر کشیده شده است. تقابلهای تقارنی در «تیر و تفنگ»، «رنگ و بوم» و «شب و شیطان» ساختار متفاوتی شکل گرفته است. یأس و ناامیدی بر تصاویر پرده افکنده است، همچنان که رابطه بین دال و مدلول بین «تیرـ مشقی»، «حرف ـ شاعرانه» و» تخته ـ سوراخ» بر دلالتهای معنایی استوار است. شگردهای ساختاری و تصاویر روایی جزء به جزء قابل تعمیم به هستمندیها است. ترکیبهای پیاپی و توصیفها گاه جنبه اغراقآمیز دارد. اگرچه هربندی ماهیتی استعاری مختص به خود دارد، اما در فرایندهای حسی عناصر عینیتمند نقش بنیانی دارند.
بالا رفتن از جنون جاذبه
نگاهی به مجموعه شعر «آتشتر از زن» کوثر شیخ نجدی/ فصل پنجم/1398
از چشمهایم عکس بگیر
و اسب زخمی را زیر تخت پنهان مکن
خون/ همیشه از خاطره قویتر است
و حتی از جنون جاذبه
که اینگونه از همه چیز بالا رفته است
نفس نکش اسب زخمی را
در آغوشش نگیر
خیره نشو به آوازی که آرام
سینهاش را سپید کرده است
این زخمها
برای شنا کردنت زیادی عمیقاند
اسب زخمی را بکش
تکه تکهاش کن
و یالهایش را به باد برگردان
بگذار دوباره درختها
ریشههایشان را بالا بکشند و
بدوند دشتها را
بگذار دنیا
از آن سوی خودش دست تکان دهد برای غروب
اسب زخمی را بکش
فقط از چشمهایش عکس بگیر.
کوثر شیخ نجدی در این شعر ظرایف بسیاری را به کار برده است. با لحن غنایی، توانسته تعاملی بین دنیای متن و مخاطب ایجاد کند. با تلفیق فضای عینیت و ذهنیت جذابیتهای تصویری ایجاد کرده است. بواسطه «من» فاعلی از همه دلتنگیهای زنانه میگوید. در محوریت احساس و عاطفه گام برمیدارد و شعر را اجرا میکند. با بهرهگیری از افعال معکوس (بگیر، نگیر، مکن، بکن، نکش، بکش) درسطح مختلف روایی تقابل و تعارضها را نشانه گرفته است.
در جهت نگاه زنانه با بیپروایی در زنانهنویسی سعی کرده از همه پارادوکسهای تقابلی و تعارضی استفاده کند. با عدول از سادهنویسی، پایانبندی زیبایی را رقم زده است. با سطرهای همگن (از چشمهایم عکس بگیر) و سطر غیر همگن (این زخمها/ برای شنا کردنت زیادی عمیقاند) یا ادغام سطرهای سخت و آسان (بگذار دوباره درختها / ریشههایشان را بالا بکشند و/ بدوند دشتها را/ بگذار دنیا/ از آن سوی خودش دست تکان دهد برای غروب)، شعر را مثل یک اسب تیزپا به حرکت واداشته است.
ضمایر روایی بیواسطه عوض میشوند. فاعل این روایتگر ضمایر«من ـ تو»، وضعیت زن را توصیف میکند. این جانمایه ظریف عاشقانه بواسطه «اسب» شکل گرفته است. در شعر با حرف اضافه «از»آغاز میشود. اینجا اسب یک کاراکتر است. البته برای مخاطب سؤال پیش میآید که، زن اسب است، یا اسب زن است؟
تقابلها هم پیوند پارادوکسهای متناقض هستند: (خون/ همیشه از خاطره قویتر است)، آن چنان که تضاد و دوگانگی (از جنون جاذبه/ که این گونه از همه چیز بالا رفته است)، مضاعف بر این، چند تصویر در این سطر هست، جنون از جاذبه بالا رفته است، یا جاذبه بواسطه جنون بالا رفته است؟
تشخص بخشی به درختی که ریشههایش را بالا میکشد، از جذابیتهای کلامی محسوب میشود. در هر دو حالت درخت و زن به هم پیوند میخورند. درخت مادر طبیعت است، زن مادر بشریت است.
از طرف دیگر زن و اسب وجه تشابهاتی با هم دارند. در این نگاه زایشی اسب بیشترین صفتهای زنانه را دارد. تشابه یال اسب و گیسوان زن، چشمهای زن و اسب، ظرافتهای دست و پای اسب و زن، زخمهای زن و زخمهای اسب و همه ظرایفهای ساختاری بین اسب و زن... مضامین به هم پیوستهای را رقم میزنند. درخت و زن صفات جاندهی دارند، یکی برای اکوسیستم حیات و دیگری حیات بشری که در هر حالتی سبب بقا میشوند.
زن و درخت بن مایه حیاتاند، جان مایه زایشاند، حیات اجتماعی بشر به وسیله زن ادامه مییابد و حیات بیولوژیک هم به وسیله درخت (طبیعت) ادامه دارد. در این جهت استعاره چیزی افزودنی به زبان شعر است. اسب استعاره از زن است، یا زن استعاره از اسب است؟... این سؤال تا آنجا پیش میرود که اسب یک کاراکتر فعال است. ارتباط زیبایی بین تصویر اول اسب را بکش/ وتصویر دوم اسب را نکش... برقرار شده است.
افعالی که حالت امری دارند، از عینیتی توصیفی برخوردار هستند. از لحاظ ساختاری کلمات بار معنایی دارند. مراعات نظیر هم در جوار هم قرار گرفتهاند تا کلام معنادار شود.
شیخ نجدی در این شعر روزگار دشوار زن بودن را توصیف کرده است. روایتگر دنیای بیرون (وضعیت طبیعت) و دنیای درون (وضعیت درونی زن) است. با شبیه کردن (اسب و زن) که چندین شباهت ساختاری با هم دارند، صحنههای هراسآور را بازسازی میکند. صفت نجیب بودن از آن اسب و زن است.
در اینجا تأکید بیشتر روی یک عضو یعنی «چشم» است، به طوری که سطر«از چشمهایش عکس بگیر» در اول و آخر شعر تکرار شده است و این نشان از عینیتهایی دارد که سرشار از ترس و دلهرهاند.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه