از «تنهایی پرهیاهو» تا «منگی»
نسترن خزایی
شاعر
رمان «منگی»، اثر ژوئل اگلوف، داستانی بیشباهت به رمان «تنهایی پرهیاهو» اثر بهومیل هرابال نیست. هر دو آثاری برجسته که فضای مسخ و مسموم زندگی مشقتبار کارگری، در شغلی را روایت میکنند که تحمل فضای کاری یا ادامه زندگی برای شخصیت اصلی داستان طاقتفرسا و بیهوده شده است. در رمان منگی، شخصیت اصلی داستان بینام و نشان است.
این شاخصه مهم داستان است که آن را نمادین و سمبلیک میکند. روایتی که زندگی کارگری، مسائل و مصایب، مشقت و رنجهای آن، در جامعهای کوچک، محروم و فقیر را به شکل فضای حقیقی آن، یعنی درجا زدن، مهرهای از یک سیستم کوچک بودن برای بالابردن و شکلگیری یک سیستم بزرگتر نشان میدهد. سیستمی که خود نیز مهرهای محرک برای سیستمی بزرگتر در جامعهای سرمایهدار است.
مهرهای که هرگز نه دیده میشود، نه زندگی میکند. جبر و رنج این زندگی روزی را برای استراحت یا حتی کمی لذت از زندگی برای او خالی نمیگذارد.
در رمان هرابال، تنها دلخوشی شخصیت داستان، کتاب است. او به زندگی کارگریاش کاملاً آگاه است و همواره در این مشقت سعی داشته این آگاهی را بالا و بهروز نگه دارد، برای خودش دلخوشی و تفریح و آیندهای متصور میشد که بیارتباط با کتاب و شغلش نبود.
گاهی اوقات از شغلش لذت هم میبرد آن هم با دیدن کاغذ باطلههای نقاشی مشهور، خواندن کتابهایی ناب و دستنیافتنی، کتابهایی که مجبور بود به دست خودش همه آنها را ازبین ببرد و در آخر با مواجه شدن با مسأله مکانیزه شدن شغلش و پی بردن به این موضوع که در دنیای مدرن و غولپیکر سرمایهداری دیگر جایی و کاری برای وجود او نیست، چشم روی تمام آرزوهایی که برای دوران بازنشستگیاش داشته میبندد و در همان دستگاهی که «سیوپنج سال مشغول خمیر کردن کاغذ باطله بود» میرود و دکمه سبز را فشار میدهد.
شاعر
رمان «منگی»، اثر ژوئل اگلوف، داستانی بیشباهت به رمان «تنهایی پرهیاهو» اثر بهومیل هرابال نیست. هر دو آثاری برجسته که فضای مسخ و مسموم زندگی مشقتبار کارگری، در شغلی را روایت میکنند که تحمل فضای کاری یا ادامه زندگی برای شخصیت اصلی داستان طاقتفرسا و بیهوده شده است. در رمان منگی، شخصیت اصلی داستان بینام و نشان است.
این شاخصه مهم داستان است که آن را نمادین و سمبلیک میکند. روایتی که زندگی کارگری، مسائل و مصایب، مشقت و رنجهای آن، در جامعهای کوچک، محروم و فقیر را به شکل فضای حقیقی آن، یعنی درجا زدن، مهرهای از یک سیستم کوچک بودن برای بالابردن و شکلگیری یک سیستم بزرگتر نشان میدهد. سیستمی که خود نیز مهرهای محرک برای سیستمی بزرگتر در جامعهای سرمایهدار است.
مهرهای که هرگز نه دیده میشود، نه زندگی میکند. جبر و رنج این زندگی روزی را برای استراحت یا حتی کمی لذت از زندگی برای او خالی نمیگذارد.
در رمان هرابال، تنها دلخوشی شخصیت داستان، کتاب است. او به زندگی کارگریاش کاملاً آگاه است و همواره در این مشقت سعی داشته این آگاهی را بالا و بهروز نگه دارد، برای خودش دلخوشی و تفریح و آیندهای متصور میشد که بیارتباط با کتاب و شغلش نبود.
گاهی اوقات از شغلش لذت هم میبرد آن هم با دیدن کاغذ باطلههای نقاشی مشهور، خواندن کتابهایی ناب و دستنیافتنی، کتابهایی که مجبور بود به دست خودش همه آنها را ازبین ببرد و در آخر با مواجه شدن با مسأله مکانیزه شدن شغلش و پی بردن به این موضوع که در دنیای مدرن و غولپیکر سرمایهداری دیگر جایی و کاری برای وجود او نیست، چشم روی تمام آرزوهایی که برای دوران بازنشستگیاش داشته میبندد و در همان دستگاهی که «سیوپنج سال مشغول خمیر کردن کاغذ باطله بود» میرود و دکمه سبز را فشار میدهد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه