حق انتخاب کلاه
بهاءالدین مرشدی
داستاننویس
یک سریال ترکی هست که دریکی از سایتهای ایرانی پخشکننده فیلم منتشر شده که آن روز نشستیم و دیدیم؛ یک سریال درباره سالهای اولیه 1900 میلادی. همان دم دمای دیدن بود که گفتم این سریال تلفیقی است از سریال «خاتون» و سریال «خسوف» که این روزها در همین شبکههای نمایش خانگی منتشر شده است. همهتان خاتون را دنبال میکنید و منتظر هستید قسمتهای تازه بیاید و خسوف هم سریال تازهای است که ماجرای چند دانشجو که وارد جریاناتی میشوند. از این مقدمه میخواهم به این شبکه نمایش خانگی سری بزنم. وقتی سریالهای دیگری این روزها شروع شدهاند و انگار همینطور قرار است سریالهای نمایش خانگی بیشتر و بیشتر شود. سریال «جزیره» که محمدرضا فروتن بازی کرده و سریال «نیسان آبی» که حسین یاری و مهران غفوریان در آن بازی کردهاند و انگار غفوریان پشت سر همین نیسان آبی دویده که راهی بیمارستان شده.
از این دست سریالها زیاد است. یعنی یکی یکی دارد زیادتر هم میشود و انگار قرار است همهمان در سریال خانگی غرق شویم. فیلمسازها علاقه زیادی دارند که به این سمت بروند و مردم را سرگرم کنند. آیا میتوانند موفق شوند و از تلویزیون جلو بزنند؟ این سؤالی است که ذهن مرا درگیر کرده ،اما پاسخ اش هم این است که اگر من بهعنوان یک نمونه باشم میگویم آنقدری که این سریالها را دنبال میکنم سری به برنامههای صدا و سیما نمیزنم. آن شب خیلی اتفاقی یک سریال دیدم با بازی مهدی سلطانی و اسماعیل محرابی با نام «افرا» که به همان اتفاقی دیدن بسنده کردم و تمام شد.
شاید مهمترین ویژگی همین شبکهها این است که تنوع در آنها زیاد است و برای آنهایی که عاشق سریال و فیلم هستند امکان انتخاب میدهد و شما دلتان میخواهد همان چیزی که دوست دارید ببینید، اما تلویزیون اینطور نیست. زمان را هم به شما تحمیل میکند و میگوید در این زمان مجبور هستی این فیلم را ببینی درحالی که ممکن است در آن زمان تو اصلاً کار داشته باشی. یک نمایشنامهای دارد کارل فالنتین به اسم «در مغازه کلاهفروشی» که داریوش مؤدبیان در کتاب طنزآوران جهان نمایش ترجمه کرده است. فالنتین به مغازه کلاهفروشی میرود و یک کلاه میخواهد. کلاهفروش میگوید چه نوع کلاهی میخواهید؟ فالنتین میگوید من کلاه میخواهم. مغازهدار میگوید شما حق انتخاب دارید که فالنتین میگوید من حق انتخاب نمیخواهم و فقط کلاه میخواهم. تلویزیون هم مثل همین آقای فالنتین است که فقط کلاه میخواهد و به شما حق انتخاب نمیدهد ،اصلاً انگار این حق انتخاب برایش تعریف شده نیست، البته ذات شبکههای تلویزیونی هم همین است و کاری نمیشود کرد. اما من فکر میکنم این وسط رقابت است که شکل گرفته و هریک از این شبکههای خانگی و تلویزیونی باید تلاش کنند به بهترین کیفیت دست پیدا کنند تا ما حق انتخاب بیشتری داشته باشیم و در این صنعت سرگرمی فکر نکنیم که سرمان دارد کلاه میرود؛ کلاهی که اصلاً حق انتخاب کردنش را هم نداشتهایم. درست عین آن سالهایی که یک یا دو شبکه تلویزیونی بود و محبوبترین سریال «سالهای دور از خانه» بود و این سریال فقط با برفک تلویزیون رقابت میکرد و اگر آن شب آنتن نمیچرخید و برفک نبود شما میتوانستید این سریال را ببینید یا اگر برق نمیرفت میتوانستید این سریال را تماشا کنید.
داستاننویس
یک سریال ترکی هست که دریکی از سایتهای ایرانی پخشکننده فیلم منتشر شده که آن روز نشستیم و دیدیم؛ یک سریال درباره سالهای اولیه 1900 میلادی. همان دم دمای دیدن بود که گفتم این سریال تلفیقی است از سریال «خاتون» و سریال «خسوف» که این روزها در همین شبکههای نمایش خانگی منتشر شده است. همهتان خاتون را دنبال میکنید و منتظر هستید قسمتهای تازه بیاید و خسوف هم سریال تازهای است که ماجرای چند دانشجو که وارد جریاناتی میشوند. از این مقدمه میخواهم به این شبکه نمایش خانگی سری بزنم. وقتی سریالهای دیگری این روزها شروع شدهاند و انگار همینطور قرار است سریالهای نمایش خانگی بیشتر و بیشتر شود. سریال «جزیره» که محمدرضا فروتن بازی کرده و سریال «نیسان آبی» که حسین یاری و مهران غفوریان در آن بازی کردهاند و انگار غفوریان پشت سر همین نیسان آبی دویده که راهی بیمارستان شده.
از این دست سریالها زیاد است. یعنی یکی یکی دارد زیادتر هم میشود و انگار قرار است همهمان در سریال خانگی غرق شویم. فیلمسازها علاقه زیادی دارند که به این سمت بروند و مردم را سرگرم کنند. آیا میتوانند موفق شوند و از تلویزیون جلو بزنند؟ این سؤالی است که ذهن مرا درگیر کرده ،اما پاسخ اش هم این است که اگر من بهعنوان یک نمونه باشم میگویم آنقدری که این سریالها را دنبال میکنم سری به برنامههای صدا و سیما نمیزنم. آن شب خیلی اتفاقی یک سریال دیدم با بازی مهدی سلطانی و اسماعیل محرابی با نام «افرا» که به همان اتفاقی دیدن بسنده کردم و تمام شد.
شاید مهمترین ویژگی همین شبکهها این است که تنوع در آنها زیاد است و برای آنهایی که عاشق سریال و فیلم هستند امکان انتخاب میدهد و شما دلتان میخواهد همان چیزی که دوست دارید ببینید، اما تلویزیون اینطور نیست. زمان را هم به شما تحمیل میکند و میگوید در این زمان مجبور هستی این فیلم را ببینی درحالی که ممکن است در آن زمان تو اصلاً کار داشته باشی. یک نمایشنامهای دارد کارل فالنتین به اسم «در مغازه کلاهفروشی» که داریوش مؤدبیان در کتاب طنزآوران جهان نمایش ترجمه کرده است. فالنتین به مغازه کلاهفروشی میرود و یک کلاه میخواهد. کلاهفروش میگوید چه نوع کلاهی میخواهید؟ فالنتین میگوید من کلاه میخواهم. مغازهدار میگوید شما حق انتخاب دارید که فالنتین میگوید من حق انتخاب نمیخواهم و فقط کلاه میخواهم. تلویزیون هم مثل همین آقای فالنتین است که فقط کلاه میخواهد و به شما حق انتخاب نمیدهد ،اصلاً انگار این حق انتخاب برایش تعریف شده نیست، البته ذات شبکههای تلویزیونی هم همین است و کاری نمیشود کرد. اما من فکر میکنم این وسط رقابت است که شکل گرفته و هریک از این شبکههای خانگی و تلویزیونی باید تلاش کنند به بهترین کیفیت دست پیدا کنند تا ما حق انتخاب بیشتری داشته باشیم و در این صنعت سرگرمی فکر نکنیم که سرمان دارد کلاه میرود؛ کلاهی که اصلاً حق انتخاب کردنش را هم نداشتهایم. درست عین آن سالهایی که یک یا دو شبکه تلویزیونی بود و محبوبترین سریال «سالهای دور از خانه» بود و این سریال فقط با برفک تلویزیون رقابت میکرد و اگر آن شب آنتن نمیچرخید و برفک نبود شما میتوانستید این سریال را ببینید یا اگر برق نمیرفت میتوانستید این سریال را تماشا کنید.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه