حالا که مرکل بازنشسته میشود
اروپا به یک رهبری گروهی نیاز دارد
هلن تامپسون / تحلیلگر نیویورک تایمز
مترجم: وصال روحانی
در 15 سال اخیر یک زن، آنگلا مرکل بهطور غیررسمی اما به شکل آشکار بر اروپا حکم راند. اما حالا که صدراعظم دیرپای آلمان در آستانه کنار رفتن از کرسی قدرت است، این سؤال بدیهی خودنمایی میکند که چه کسی میخواهد جای او را بگیرد. پرسش اساسیتر این است که آیا چنین فردی اصولاً وجود خارجی دارد؟ شاید امانوئل مکرون و هواداران وی بگویند رئیس جمهوری سالهای اخیر فرانسه صلاحیت این امر را دارد اما واقعیت امر این است که تلاشهای او برای هر چه سیاسیتر و تواناتر کردن اتحادیه اروپا تاکنون ثمر چندانی نداشته است. لابد اولاف شولتز هم که به نظر میرسد جانشین مرکل و صدراعظم جدید آلمان باشد، این حق را برای خود قائل است و شاید ماریو دراگی نخستوزیر ایتالیا هم تصور مشابهی داشته باشد، کسی که ادعا میشود به عنوان رئیس قبلی بانک مرکزی اروپا سهم بسزایی در جلوگیری از سقوط هر چه بیشتر ارزش «یورو» (ارز مشترک کشورهای اروپایی) داشته است. اما همه اینها صرفاً تصوراتی است که اندک زمانی بعد از ورود به ذهن رنگ میبازند.
واقعیت امر این است که به سبب رقابت حاد و فزاینده بین امریکا و چین و جهتگیریهای سیاسی کاملاً ناهمسو از سوی اکثر کشورهای اروپایی، اینک با قارهای طرف هستیم که برخلاف زمان جولان مرکل، قابل اداره توسط یک فرد واحد نیست. مرکل نیز فقط زمانی به قدرت کامل رسید که بحران موسوم به «یورو زون» در سال 2010 حادث شد و چنان قیمت کالاها را در سطح اروپا بالا برد که فقط مرکل به عنوان حاکم اول کشوری که شکوفاترین صنایع را داشت، توانست با سوار شدن بر آن موج، اداره اوضاع را در دست گیرد و منجی اروپا به نظر برسد. او در 10 سال بعدی نیز حلال همه مشکلاتی جلوه میکرد که به سبب تحکمهای امریکا برای اروپا ایجاد میشد و روسیه هیچ برهان قانعکنندهای را برای ورود به آن ماجراها پیش روی خود نمیدید.
مکرون در سال 2019 کوشید با میانجیگری بین دولتهای متخاصم مقدونیه و آلبانی، نقشی مرکلوار را ایفا و سهم این زن مبتکر آلمانی را در فرایندهای مثبت اروپایی کمرنگ کند ولی روابط این دو کشور هرگز مساعد نشد و شکست دیگری برای مرد اول الیزه شکل گرفت. مرکل حتی در سوق دادن کل اروپای غربی به سوی چین و معامله با این غول شرق آسیایی هم موفق بود و این امر همزمان با به قدرت رسیدن جو بایدن لغزان در کاخ سفید تکوین یافت و به سایر قدرتهای غربی نشان داد که راه درست طرف شدن با چینیها، نه نفی آنان بلکه کنار آمدن با نقاط قوت آنها و بهرهگیری حداکثری از این روند است.
اینک که مرکل 68 ساله به دوران بازنشستگیاش پا میگذارد و تیرهای به خطا رفته مکرون غیرقابل شمارش شده و هیچ دولت مستقل و قدرتمند دیگری در غرب یا شرق قاره سبز توان اداره اروپا را به تنهایی ندارد، تنها راه حل سپردن غیررسمی چنین کاری به چند دولت بالنسبه تواناتر و انجام این مهم از طریق یک کار گروهی بین آنها است. البته تأمین این «رهبری جمعی» و انتخاب لیدرهایی که دیدگاههایشان کاملاً از یکدیگر دور نباشد، کار بسیار سختی است اما نرفتن به این سمت و سو و بیتفاوت ماندن، قارهای را خواهد ساخت که بدون یک هسته مرکزی و یک رهبری توانا مایه قدرت گرفتن بیشتر روسها و حتی زورگویی یک امریکای تضعیف شده توسط جو بایدن به کل اروپاییها خواهد شد و این بحرانی بزرگتر از تمام تشنجهای 30 سال اخیر اروپا خواهد بود.
منبع: NewYork Times
مترجم: وصال روحانی
در 15 سال اخیر یک زن، آنگلا مرکل بهطور غیررسمی اما به شکل آشکار بر اروپا حکم راند. اما حالا که صدراعظم دیرپای آلمان در آستانه کنار رفتن از کرسی قدرت است، این سؤال بدیهی خودنمایی میکند که چه کسی میخواهد جای او را بگیرد. پرسش اساسیتر این است که آیا چنین فردی اصولاً وجود خارجی دارد؟ شاید امانوئل مکرون و هواداران وی بگویند رئیس جمهوری سالهای اخیر فرانسه صلاحیت این امر را دارد اما واقعیت امر این است که تلاشهای او برای هر چه سیاسیتر و تواناتر کردن اتحادیه اروپا تاکنون ثمر چندانی نداشته است. لابد اولاف شولتز هم که به نظر میرسد جانشین مرکل و صدراعظم جدید آلمان باشد، این حق را برای خود قائل است و شاید ماریو دراگی نخستوزیر ایتالیا هم تصور مشابهی داشته باشد، کسی که ادعا میشود به عنوان رئیس قبلی بانک مرکزی اروپا سهم بسزایی در جلوگیری از سقوط هر چه بیشتر ارزش «یورو» (ارز مشترک کشورهای اروپایی) داشته است. اما همه اینها صرفاً تصوراتی است که اندک زمانی بعد از ورود به ذهن رنگ میبازند.
واقعیت امر این است که به سبب رقابت حاد و فزاینده بین امریکا و چین و جهتگیریهای سیاسی کاملاً ناهمسو از سوی اکثر کشورهای اروپایی، اینک با قارهای طرف هستیم که برخلاف زمان جولان مرکل، قابل اداره توسط یک فرد واحد نیست. مرکل نیز فقط زمانی به قدرت کامل رسید که بحران موسوم به «یورو زون» در سال 2010 حادث شد و چنان قیمت کالاها را در سطح اروپا بالا برد که فقط مرکل به عنوان حاکم اول کشوری که شکوفاترین صنایع را داشت، توانست با سوار شدن بر آن موج، اداره اوضاع را در دست گیرد و منجی اروپا به نظر برسد. او در 10 سال بعدی نیز حلال همه مشکلاتی جلوه میکرد که به سبب تحکمهای امریکا برای اروپا ایجاد میشد و روسیه هیچ برهان قانعکنندهای را برای ورود به آن ماجراها پیش روی خود نمیدید.
مکرون در سال 2019 کوشید با میانجیگری بین دولتهای متخاصم مقدونیه و آلبانی، نقشی مرکلوار را ایفا و سهم این زن مبتکر آلمانی را در فرایندهای مثبت اروپایی کمرنگ کند ولی روابط این دو کشور هرگز مساعد نشد و شکست دیگری برای مرد اول الیزه شکل گرفت. مرکل حتی در سوق دادن کل اروپای غربی به سوی چین و معامله با این غول شرق آسیایی هم موفق بود و این امر همزمان با به قدرت رسیدن جو بایدن لغزان در کاخ سفید تکوین یافت و به سایر قدرتهای غربی نشان داد که راه درست طرف شدن با چینیها، نه نفی آنان بلکه کنار آمدن با نقاط قوت آنها و بهرهگیری حداکثری از این روند است.
اینک که مرکل 68 ساله به دوران بازنشستگیاش پا میگذارد و تیرهای به خطا رفته مکرون غیرقابل شمارش شده و هیچ دولت مستقل و قدرتمند دیگری در غرب یا شرق قاره سبز توان اداره اروپا را به تنهایی ندارد، تنها راه حل سپردن غیررسمی چنین کاری به چند دولت بالنسبه تواناتر و انجام این مهم از طریق یک کار گروهی بین آنها است. البته تأمین این «رهبری جمعی» و انتخاب لیدرهایی که دیدگاههایشان کاملاً از یکدیگر دور نباشد، کار بسیار سختی است اما نرفتن به این سمت و سو و بیتفاوت ماندن، قارهای را خواهد ساخت که بدون یک هسته مرکزی و یک رهبری توانا مایه قدرت گرفتن بیشتر روسها و حتی زورگویی یک امریکای تضعیف شده توسط جو بایدن به کل اروپاییها خواهد شد و این بحرانی بزرگتر از تمام تشنجهای 30 سال اخیر اروپا خواهد بود.
منبع: NewYork Times
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه