به مناسبت سالروز درگذشت علامه طباطبایی

معنویتی به رنگ آسمان


  اسماعیل علوی
دبیر گروه پایداری
کشور در آستانه ورود به قرن جدید آبستن حوادث بسیاری بود. هرج و مرج براثر سوء تدبیر شاه قاجار همه جا گسترده بود. شمال و جنوب و شرق وغرب کشور فرقی با هم نداشتند. قحطی، فقر و ناامنی درگستره ایران آن روز حرف اول را می‌زد. محمدحسین جوان که در پنج سالگی مادر و در 9 سالگی پدر را از دست داده بود، در عنفوان جوانی باید دست به زانوی خویش می‌گرفت تا از پس زندگی دشواردر روزهای پیش رو برآید. او که چشمی هم به ارجمندی‌های افرادی از خویشاوندان و فامیل که در علم و معرفت صاحب نام و جایگاه بودند، داشت به راه مکتب و مدرسه کشیده شد. ولی در خود شوقی به آموختن نمی‌یافت. خود در این باره می‌گوید: در اوایل تحصیل که به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم. از این رو هر چه می‌خواندم، نمی‌فهمیدم. چهار سال به همین نحو گذراندم تا آنکه یک باره عنایت خدایی شامل حالم شده، عوضم کرد و در خود یک نوع شیفتگی و بی تابی نسبت به تحصیل کمال، حس نمودم. ‌طوری‌که از همان روز تا پایان ایام تحصیل که تقریباً 17 سال طول کشید، هرگز نسبت به تعلیم و تفکر، درک خستگی و دلسردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش نموده و تلخ و شیرین حوادث، را برابر می‌پنداشتم. لذا بساط معاشرت با غیر اهل علم را به کلی برچیدم.»
این همه آنچه که از نوجوانی یتیم و فقیر، یکی از اعجوبه‌های حکمت و معرفت را ساخت، نیست. برای دانستن آنچه که شخصیت علامه طباطبایی، این ستاره درخشان فلسفه و عرفان در مشرق زمین را شکل داد با ما همراه باشید. او پس از گذراندن آنچه به تعبیر خود دروس متن در غیر فلسفه و عرفان بود متوجه نجف اشرف کانون عالمان و دانشمندان علوم اسلامی در آن عصر شده و به جوار امام اول شیعیان مهاجرت کرد.  در این شهر ضمن ملاقاتی سرنوشت‌ساز در عین کسب تحصیلات عالی، مرحله تازه‌ای در زندگی‌اش آغاز شد که از او عارفی عامل و سالکی واصل ساخت. گزارش این دیدار از زبان خود وی خواندنی‌تر است: هنگامی که از تبریز به قصد ادامه تحصیل علوم اسلامی به سوی نجف اشرف حرکت کردم، از وضع نجف بی‏ اطلاع بودم، نمی‏ دانستم کجا بروم و چه بکنم. در بین راه همواره به فکر بودم که چه درسی بخوانم، پیش چه استادی تلمّذ کنم و چه راه و روشی را انتخاب کنم که مرضیّ خدا باشد، وقتی که به نجف اشرف رسیدم، رو کردم به قبله و بارگاه امیرالمؤمنین(ع) و عرض کردم: یا علی(ع)! من برای ادامه تحصیل به محضر شما شرفیاب شده‌‏ام ولی نمی‏ دانم چه روشی را پیش گیرم و چه برنامه‏ ای را انتخاب کنم، از شما می‏ خواهم که در آنچه صلاح است مرا راهنمایی کنید.
منزلی اجاره کردم و در آن ساکن شدم. در همان روزهای اول، قبل از اینکه در جلسه درسی شرکت کرده باشم در خانه نشسته بودم و به مشکلات و آینده خود فکر می‏ کردم؛ ناگاه در خانه را زدند، در را باز کردم . دیدم یکی از علمای بزرگ است. سلام کرد و داخل منزل شد. در اطاق نشست و خیرمقدم گفت. چهره‏ ای داشت بسیار جذاب و نورانی. با کمال صفا و صمیمیت به گفت وگو نشست و با من انس گرفت و سخنانی بدین مضمون گفت: کسی که به قصد تحصیل به نجف می‏ آید، خوب است علاوه بر تحصیل به فکر تهذیب و تکمیل نفس خویش باشد و از نفس خود غافل نشود. این را فرمود و حرکت کرد. من در آن مجلس شیفته اخلاق او شدم. سخنان کوتاه و بانفوذ آن عالم ربّانی چنان در دلم اثر کرد که برنامه آینده‏ ام را شناختم و تا مدتی که در نجف بودم محضر آن عالم باتقوا را رها نکردم و از محضرش استفاده نمودم. آن دانشمند بزرگ آیت‏ اللّه‏ العظمی حاج سیدعلی قاضی طباطبایی بود.»
علامه با بهره گرفتن از اساتید و بزرگانی در علوم نقلی و عقلی و در پرتو فروغ فروزان دانشورانی چون آیت‌اللّه‏ سیدعلی قاضی طباطبایی، سیدحسین بادکوبه‌‌ای، آیت‏‌اللّه‏ سیدابوالحسن اصفهانی، آیت‏ اللّه‏ کمپانی و آیت‌اللّه‏ نائینی به وجود خود غنا بخشیده و مهیای تربیت نفوس بسیاری گردید. 24 آبان‌ماه، سالگرد درگذشت استوانه علم و تقوا، فیلسوف و مفسر عالی‏قدر، حضرت علامه طباطبایی است؛ بزرگ‏مردی که زندگی و شخصیتش نکته‏‌ها و درس‌های بسیار والا و ارزشمندی را در خود جای داده که بسی مایه افتخار و پیروی است.



آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7773/16/591764/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها