محمدرضا آریان‌فر در گفت‌وگو با «ایران» به‌بهانه چاپ اثر تازه‌اش ،«خانه ای برای سیمرغ»:

راوی ارتباط ملت ها در سایه صلح هستم


زینب زارع چهارمندان
خبرنگار
«خانه‌ای برای سیمرغ» به قلم محمدرضا آریان‌فر نویسنده و نمایشنامه‌نویس کشورمان با شمارگان 1250در انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.آریان‌فر در اثر جدیدش دو نوجوان ایرانی و عراقی را به‌عنوان قهرمانان اصلی داستان به مخاطب معرفی می‌کند که از این نظر می‌توان گفت کتاب برای رده سنی نوجوان هم مناسب است. داستان از زندگی پسری آغاز می‌شود که زال است و کارون نام دارد و به‌دلیل شغل پدرش در جزیره خارک زندگی می‌کند. حوادث مختلفی در این میان باعث می‌شود که کارون مدتی در یکی از روستای‌های نزدیک مرز ایران و عراق زندگی کند و با پسری به نام ساهر که در روستای مرزی بتران در کشور عراق زندگی می‌کند، دوستی عمیقی پیدا کند. یکی از امتیازات کتاب ورود عناصر جادویی به متن داستان است. حضور سیمرغ، برگ‌های شفابخش و مناطق ممنوعه از جمله موضوعاتی است که تلفیق‌شان با واقعیت، خط داستان را جذاب کرده است. گفت‌و‌گویی با محمد رضا آریان‌فر نویسنده کتاب «خانه‌ای برای سیمرغ» انجام داده‌ایم که حاصل آن پیش‌رویتان قرار دارد.

شما ید طولایی در نگارش داستان‌هایی بر پایه قومیت‌های ایرانی دارید و این کتاب هم به همین فضا نزدیک است، کمی در این باره توضیح می‌دهید؟
بله من همیشه سعی کرده‌ام نگاه متفاوتی به موضوعات داشته باشم. فرهنگی که در بین قومیت‌های ایران جاریست برای من از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. خودم هم جزئی از این قومیت‌ها هستم. من در کوت شیخ متولد و بزرگ شدم. در زمان جنگ هم در آن منطقه بودم. هر کتابی که شما در حوزه نوجوان از من می‌خوانید، خاطرات خودم در زمان جنگ است. حدود بیست کتاب با مضمون خاطره دارم چرا که در جایی زندگی می‌کردم که گوشه گوشه آن جادویی بود از نخلستان گرفته تا رودخانه، حرکت کشتی‌ها و ایستگاه‌های قطار. همین خاطرات باعث شد قصه‌هایم که بیشتر پایه عربی دارند، شکل منسجمی داشته باشند. برای نوشتن دیگر آثارم هم به سراغ اقوام ترک، بندرنشین، ترکمن و... رفتم و بر اساس فرهنگ مردم این مناطق کتاب و نمایشنامه نوشتم.
در این فرهنگ‌ها به‌دنبال چه مفهومی می‌گردید؟
آنچه که برای من در این اکتشاف اهمیت دارد، عشق و انسانیت است. تمام زندگی من در مناطق جنگزده از بین رفت و ضربه روحی سختی به من و خانواده‌ام وارد شد. هر کدام از اعضای خانواده‌ام در یک شهر دفن شده‌اند. من در کتاب «خانه‌ای برای سیمرغ» روی صلح و دوستی تمرکز کرده‌ام تا هرگز جنگی آغاز نشود و هیچ خانواده‌ای از هم نپاشد.
درباره کتاب جدیدتان بیشتر بگویید.
در «خانه‌ای برای سیمرغ» روی موضوع متفاوتی دست گذاشته‌ام. روزی که داشتم کتاب را می‌نوشتم حدس می‌زدم با نقدهای مثبت و منفی زیادی روبه‌رو شوم. باید حقیقت را گفت جنگ نه تنها به ملت ایران بلکه به ملت عراق هم ضربه زد. داستان کتابم درباره دو نوجوان ایرانی و عراقی است که هر کدام به گونه‌ای از جنگ ضربه خورده‌اند اما فارغ از هر گونه نگرانی در دنیای خود هستند، دنیایی بدون کینه و دشمنی. یک عشق کودکانه پاک را هم در داستان جا داده‌ام.
وجود عناصر جادویی تا حدود زیادی به پیشبرد داستان کمک کرده است. کار متفاوتی انجام داده‌اید که عناصر جادویی را با یک واقعه تلخ در عصر حاضر(جنگ ایران و عراق) پیوند داده‌اید و از موجودی اسطوره‌ای به نام سیمرغ بهره برده‌اید.از این ماجرا هم بگویید.
در این داستان به نمادها تکیه کردم. هر خط کتاب سرشار از نماد است. کاری ندارم که قصه درست است یا غلط. من فقط می‌خواهم داستان خودم را بنویسم و ایده خودم را پرورش می‌دهم. این نکته را بگویم که در ظرایف و نمادهای کتاب، ساعت‌ها مطالعه و فیش‌برداری کردم. برای وارد کردن عنصر جادو نیم نگاهی به این موضوع داشتم که فرهنگم را به رخ بکشم، بنابراین به سمت شاهنامه رفتم. حضور سیمرغ در داستان و نوجوان ایرانی که زال است از جمله این اقتباس‌ها بود. سیمرغ در داستانم نماد جاودانگی و صلح است. در طول تاریخ، تنها اسلحه بشریت در مقابل پدیده مهیبی مانند جنگ، صلح بوده است. در پایان کتاب سیمرغ با گلوله آر.پی. جی مورد اصابت قرار می‌گیرد و ناپدید می‌شود اما از بین نمی‌رود. این بدین معناست که ایران و صلح زنده است. از آنجا که نوجوان ایرانی داستان زال است قصد داشتم نام حباص (زال در زبان عربی) را روی او بگذارم اما فکر کردم نام سنگینی است.
 بنابراین از اسم کارون استفاده کردم که برای ما ایرانی‌ها نماد بارش و زایش است. گاهی هم در طول داستان از اسم زال برای کارون استفاده می‌شود. روستای بتران که ساهر به آن تعلق دارد، در عراق واقعاً وجود دارد. مردم بتران به‌دلیل فقر مطلق وارد مناطق مین‌گذاری می‌شوند تا ضایعات جنگ را برای فروش جمع‌آوری کنند به همین دلیل خیلی از اهالی روی مین می‌روند و دست و پایشان را از دست می‌دهند.
با وجود این همه نماد ، خوانندگان چطور باید متوجه آنها شوند؟
من برای این کار بسیار زحمت کشیدم. انتظار دارم خوانندگان و منتقدان کار را کشف کنند. جامعه ما نیاز دارد با درک ادبیات به آرامش برسد. اعتقاد دارم مخاطبم باید با من همراه و همخوان شود و آگاهی خود را بالا ببرد. در کتاب‌های قبلی‌ام نماد و ارجاعات آورده بودم که خیلی‌ها متوجه آن نشده بودند.
در آثار قبلی‌تان هم از عنصر جادو استفاده کرده‌اید.
بله. اثری نوشتم که درباره زنانی بود که به اتهام قتل شوهرشان به اعدام محکوم شده بودند و در نهایت یکی از آنان به کلاغ تبدیل می‌شود و از زندان فرار می‌کند. شاید شما بخواهید به آن رئالیسم جادویی بگویید اما من اسمی برایش نمی‌گذارم. من می‌خواهم جادو را در قصه‌ها پیاده کنم. نمایشنامه دیگری نوشتم به نام «ابریشم و آتش». این اثر درباره دختری مسیحی است که خواب امام حسین(ع) را می‌بیند و شهر به شهر به‌دنبال او می‌رود و نهایتاً به کربلا می‌رسد. در حال حاضر هم در حال نوشتن اثری به نام «جزیره ابرها» هستم که بر اساس داستان عبدالله بری و عبدالله بحری هزار و یک شب است. تقریباً شبیه کتاب «صد سال تنهایی» است. جایی است که نه نتها نامی ندارد، بلکه در جغرافیا هم جایی ندارد اما پر از کار و حوادثی است که منطبق با باورها و فرهنگ مردم کشورمان است.
پس استفاده از جادو و افسانه کم کم به یکی از ویژگی‌های آثار شما تبدیل شده است؟
بله. از جادوی شکست زمان، در راه پیشبرد نمایشنامه و القای پیام متن استفاده می‌کنم. من در نمایشنامه‌نویسی جزو معدود نویسندگانی هستم که زمان را می‌شکنم. این کار برای نویسندگان دشوار است اما من به راحتی می‌توانم خط سیر داستانی را با یک گفت‌و‌گو به عقب و جلو ببرم.
گویا شما در «خانه‌ای برای سیمرغ» به‌دنبال تغییر بخشی از نگاهی که به جنگ وجود دارد هم هستید، فکر می‌کنید این اتفاق در طول داستان چقدر رخ داده است؟
به عقیده من خواندن این کتاب می‌تواند نگرش‌ها درباره جنگ و جنگ طلبی را تغییر دهد.
 جنگ ایران و عراق سال هاست به پایان رسیده است اما هنوز عده‌ای در آن فضا مانده‌اند و معتقدند ما هنوز با عراقی‌ها باید دشمن باشیم. دنیا امروز نیاز به صلح دارد و خانه‌ای برای سیمرغ می‌تواند راوی ارتباط شیرین دو ملت در سایه صلح باشد.
پس در واقع شما می‌خواستید این پیام را به مخاطب منتقل کنید و نگاه‌ها را به وجه دیگری از جنگ و آنچه اغلب درباره‌اش خوانده‌ایم، معطوف کنید؟
من می‌نویسم اما پیام دهنده نیستم و به مخاطب اجازه می‌دهم که برداشت خودش را داشته باشد، مطمئن باشید اگر قرار باشد من پیامی را به مخاطب القاء کنم کار تصنعی خواهد بود. افرادی که این اثر را مطالعه می‌کنند نظرشان درباره رفتار با همنوعان خود که ملیت و نژادی متفاوت دارند تغییر خواهد کرد.
بی‌مرزی در دنیای آدم‌ها هم بخش دیگری از مضمونی است که «خانه‌ای برای سیمرغ» به شکلی از آن گفته، درست است؟
بی‌مرزی در انسانیت و تقابل آدم‌ها با هم.
من در طول نوشتن این کتاب با فرهنگ غلط نژادپرستی مقابله کرده ام. در این داستان خواستم بگویم که انسانیت هیچ مرزی ندارد.

نویسنده و نمایشنامه‌نویس خرمشهری
محمدرضا آریانفر متولد1332خرمشهر، نویسنده و نمایشنامه‌نویس خرمشهر است. از محمد‌رضا آریانفر پیش‌تر دفتر شعرهایی با عنوان «جهانی ایمن‌تر از تبسم‌های تو نیست»، «سهمی ازهمه ترانه‌ها» و... و همچنین نمایشنامه‌هایی با عنوان «دو روایت جامانده»، «نقل آخر»، «زهور» و... منتشر شده است. همچنین نخستین رمان او با عنوان «رقص با طوفان»  توسط نشر افراز منتشر شده است. محمدرضا آریان‌فر در مراسم تقدیر از چهره‌های برگزیده هنر انقلاب که اخیرا در حوزه هنری برگزار شد، به خاطر خلق رمان سه‌گانه نوجوان دفاع مقدس و کسب عنوان‌های متعدد از جشنواره‌های ادبی از جمله کسب جایزه ادبی شهید حبیب غنی‌پور برای رمان «طوقی»، به عنوان یکی از چهره های سال هنر انقلاب در عرصه ادبیات و پژوهش معرفی شد.


آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7886/27/609498/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها