سلسله درسگفتارهای تفسیریمنتشرنشده آیتالله شهیدبهشتی (6)
قرآن کتاب هدایت انسان، نه راوی ریزهکاریهای علمی
دوستان لابد به این نکته توجه دارید که طبیعیترین سالها که شناسایی آن با کمک چشم و بدون محاسبات پیچ در پیچ ریاضی عملی باشد، سال قمری است. به اصطلاح برای بشر با کمک خورشید و بدون قرارداد ابتدایی محاسبه ماه و سال بر مبنای سال قمری میسر است وگرنه نمیشود سال درست کرد، البته قراردادی که متکی بر پایههای فلکشناسی است، اما نه پایههایی که شناسایی آن برای مردم عادی میسر باشد.
مردم عادی میتوانند نگاه کنند که ماه امشب یک ذره باریک است، پس شب اول است. فردا پهنتر شده، خب یک شب روی آن آمده است. بعد یک ذره پهنتر شده، شب سوم است. بعد هلال نصف شده، شب هفتم است. بعد قرص ماه تمام شد، شب چهاردهم است. دومرتبه کم شده، شب پانزدهم، شب شانزدهم تا شبی که دیگر ماه نیست. فردا شب هم ماه نیست، گاهی پس فردا شب هم نیست، این سه شب هم که آخر ماه است. پس همین طور یک ماه کامل میشود که 12 تای آن هم یک سال است. بنابراین، شناسایی ماه و به دنبالش سال، به صورت طبیعی با کمک ماه میسر است.
اگر آن طور که بدبینهای دنیا میگویند روزی جنگ هستهای در دنیا شروع شود و تمام محصول تمدن بشر فرو ریزد و بشر گذشته که به قول آن داستاننویسهای امروز در زوایای غارها زندگی میکردند دومرتبه بیرون میآمدند و از همان اول حساب سال و ماه درست کنند، چه کار باید بکنند؟
باید دوباره با سال قمری شروع کنند. برای اینکه طبیعی و راحت است اگر این طور شود، مطمئناً میشود فهمید.
باز هم تکرار میکنم که «قرآن درصدد تکیه کردن روی ریزهکاریهای علمی نیست.» قرآن درصدد نتیجهگیریهای عالی از همین ادراکات عادی است و لطف قرآن هم به همین است. یک مثال: اگر یک گوینده سیاسی یا یک گوینده اخلاقی که قرار است برای همه مردم دنیا از رادیو و تلویزیون صحبت کند در یک برنامه عمومی که دعوت کردهاند همه به آن برنامه گوش کنند، به عنوان سخنران، ریزهکاریهای علمی را مطرح کنند، شما میگویید این گوینده خوش ذوق است یا بد ذوق؟
اگر او ریزهکاریهای علمی را مطرح کند و همه خسته شوند و چرتشان ببرد، در این صورت اگر فردا شب بگویند دوباره همان سخنران چنین برنامهای دارد، همه پیچ تلویزیون را میبندند و میگویند ول کن، حوصله داری؟ در نداهای عمومی، جای مطرح کردن ریزه کاریهای دقیق نیست. جای این مطلب نیست. اگر در قرآن میآمد، نقص بود و باز عرض میکنم که من ذوق خیلی از این دانشمندان را ندارم که میخواهند آخرین تحقیقات علمی روز را از قرآن استنتاج کنند، بعد هم اینها را مسخره کنند و بگویند اگر قرآن این حرفها را گفته بود، پس چرا مسلمانها اول شروع نکردند و صبر کردند دیگران بگویند؟ قرآن برای این کار نیست. قرآن برای ساختن انسان و جامعه آمده است. سازنده عمومی هم هست و در لحن و گفتار خودش روی سادهترین و عمومیترین ادراکات بشر تکیه میکند و از آن نتیجهگیریهای عالی عمومی میگیرد.
لطف قرآن هم به همین است.
قرآن درصدد راهنمایی کلی بشر
به نظر شما یک منبری یا نویسندهای که از عادیترین مثالها نتیجهگیریهای عالی میکند، گوینده و نویسنده زبردستی است، یا کسی که در نوشتههایش در مورد لطایف و دقایق پیچیده علم حرف می زند و اگر بخواهد مثال بیاورد، مثالهای پیچیده میآورد؟ به نظر من اولی زبردستتر است.
دوستان میتوانند نظرشان را بگویند. من نمیخواهم نظرم را تحمیل کنم. قرآن هم کارش این گونه است. قرآن درصدد راهنمایی کلی بشر به سوی راه راست است. خود این کار، جزو مشکلترین کارها است. از حل بیشتر مشکلات علمی هم مشکلتر و پیچیدهتر است برای آن کسی که میخواهد این کار را بکند. ولی دیگر مطرح کردن دقایق علمی نمیخواهد. قرآن بر پایه ادراکات عادی بشر که دم دست همه هست، نتیجهگیریهای عالی همه کس فهم میکند و لطف قرآن به این است.
بنابراین، در این آیات هم قرآن میخواهد مردم را به اندیشیدن درباره جهان و فکر کردن درباره آفریدگار جهان دعوت کند. دعوت کند مردم را به اینکه بفهمند آدمیزاد باید از هر چیزی در این جهان نتیجهگیری صحیح کند. قرآن میخواهد این حرکت را ایجاد کند. میگوید: نگاه کنید!
خدای شماست که خورشید و ماه را این گونه آفرید تا شما از آن نتیجهگیری کنید. ضمناً میخواهد به مسلمانها بگوید وقت بشناسید، سرتان تو حساب باشد، وقت بشناسید و حساب وقت را داشته باشید. در زندگیتان حساب باشد. در کارتان وقت باشد. این را هم رعایت کنید. دو جنبه کار میکند و لذا بعد میگوید «ماخلق الله اِلّا بِالحَق.» این جمله بسیار لطیف است. همان طور که عرض کردم، من واقعاً تأسف میخورم که بسیاری از مفسرین به جای این نتیجهگیریهای ارزندهای که جنبههای عملی در قرآن دارد و همانها بیشتر مطرح است، سراغ لطایف و دقایقی میروند که گاهی عقل خود ما هم به آن نمیرسد. ملاحظه کنید! قرآن میگوید نگاه کنید، خدایی که جهان را این طور آفرید و خورشید را این طور آفرید و ماه را این طور آفرید که یک وسیله محاسبه دست شما بدهد، خدا بی خودی این جهان را این طوری درست نکرد. این وسایل محاسبهای که خدا در این جهان آفریده، جز به حق نیافریده، از آن استفاده کنید. «یُفَصِّلُ الّایَات لِقَومٍ یَعقِلُونَ» آنانی که در مغزشان یک خرده شعور و علم و درک هست، این طور آیات خدا راتفصیل میدهند.
پی درپی آمدن شب و روز از نشانههای پروردگار
درآیه «اِنَّ فیِ اختِلَافِ اللَّیلِ والنَّهار» کلمه اختلاف را ملاحظه فرمودهاید که غالباً به معنای اختلاف، یعنی دورنگی، دوجور بودن شب و روز در اختلاف شب و روز، آیاتی برای خداست. تفسیر میکنند. ولی این کلمه «اختلاف» را این جور فهمیدن خیلی با ذوق عربی جور درنمیآید. اختلاف این نیست. وقتی که دو نفر آدم پی درپی یک جا بیایند، میگویند؛ «إختلافا» یعنی این آمد، بعدِ او پشت سر او، این آمد. از ریشه کلمه «خلف» است؛ یعنی او پشت سر آن آمد.
بنابراین، اختلاف یعنی پی در پی آمدن. در پی درپی آمدن شب و روز آیاتی هست برای مردمی که میاندیشند. صحبت دورنگی مطرح نیست. میشود در دورنگی و جدایی شب و روز هم بگوییم نشانههایی هست، ولی قرآن نخواسته این را بگوید. قرآن خواسته بگوید در این آمد و شد شب و روز، در این شب و روزی که پی درپی میآید، در این نظام یکنواخت شب و روز که پی درپی و پشت سرهم میآید، آیاتی است برای مردمی که میاندیشند. چون باز از ذوق من، در این نظام دائم و آمد و شد پی درپی شب و روز، این را انسان منبع و نقطه فکر قرار دهد، خیلی مناسبتر است تا جدایی شب و روز و تاریک و روشن بودن شب و روز که شاید خیلی جنبه فکری آن کمتر باشد. این چیزی که آیات قرآن میخواهد به آن تکیه کند این نظام ثابت شب و روز است. در این نظام متقن، شب و روز که پی درپی میآید، آیاتی است برای مردمی که میاندیشند.
مردم عادی میتوانند نگاه کنند که ماه امشب یک ذره باریک است، پس شب اول است. فردا پهنتر شده، خب یک شب روی آن آمده است. بعد یک ذره پهنتر شده، شب سوم است. بعد هلال نصف شده، شب هفتم است. بعد قرص ماه تمام شد، شب چهاردهم است. دومرتبه کم شده، شب پانزدهم، شب شانزدهم تا شبی که دیگر ماه نیست. فردا شب هم ماه نیست، گاهی پس فردا شب هم نیست، این سه شب هم که آخر ماه است. پس همین طور یک ماه کامل میشود که 12 تای آن هم یک سال است. بنابراین، شناسایی ماه و به دنبالش سال، به صورت طبیعی با کمک ماه میسر است.
اگر آن طور که بدبینهای دنیا میگویند روزی جنگ هستهای در دنیا شروع شود و تمام محصول تمدن بشر فرو ریزد و بشر گذشته که به قول آن داستاننویسهای امروز در زوایای غارها زندگی میکردند دومرتبه بیرون میآمدند و از همان اول حساب سال و ماه درست کنند، چه کار باید بکنند؟
باید دوباره با سال قمری شروع کنند. برای اینکه طبیعی و راحت است اگر این طور شود، مطمئناً میشود فهمید.
باز هم تکرار میکنم که «قرآن درصدد تکیه کردن روی ریزهکاریهای علمی نیست.» قرآن درصدد نتیجهگیریهای عالی از همین ادراکات عادی است و لطف قرآن هم به همین است. یک مثال: اگر یک گوینده سیاسی یا یک گوینده اخلاقی که قرار است برای همه مردم دنیا از رادیو و تلویزیون صحبت کند در یک برنامه عمومی که دعوت کردهاند همه به آن برنامه گوش کنند، به عنوان سخنران، ریزهکاریهای علمی را مطرح کنند، شما میگویید این گوینده خوش ذوق است یا بد ذوق؟
اگر او ریزهکاریهای علمی را مطرح کند و همه خسته شوند و چرتشان ببرد، در این صورت اگر فردا شب بگویند دوباره همان سخنران چنین برنامهای دارد، همه پیچ تلویزیون را میبندند و میگویند ول کن، حوصله داری؟ در نداهای عمومی، جای مطرح کردن ریزه کاریهای دقیق نیست. جای این مطلب نیست. اگر در قرآن میآمد، نقص بود و باز عرض میکنم که من ذوق خیلی از این دانشمندان را ندارم که میخواهند آخرین تحقیقات علمی روز را از قرآن استنتاج کنند، بعد هم اینها را مسخره کنند و بگویند اگر قرآن این حرفها را گفته بود، پس چرا مسلمانها اول شروع نکردند و صبر کردند دیگران بگویند؟ قرآن برای این کار نیست. قرآن برای ساختن انسان و جامعه آمده است. سازنده عمومی هم هست و در لحن و گفتار خودش روی سادهترین و عمومیترین ادراکات بشر تکیه میکند و از آن نتیجهگیریهای عالی عمومی میگیرد.
لطف قرآن هم به همین است.
قرآن درصدد راهنمایی کلی بشر
به نظر شما یک منبری یا نویسندهای که از عادیترین مثالها نتیجهگیریهای عالی میکند، گوینده و نویسنده زبردستی است، یا کسی که در نوشتههایش در مورد لطایف و دقایق پیچیده علم حرف می زند و اگر بخواهد مثال بیاورد، مثالهای پیچیده میآورد؟ به نظر من اولی زبردستتر است.
دوستان میتوانند نظرشان را بگویند. من نمیخواهم نظرم را تحمیل کنم. قرآن هم کارش این گونه است. قرآن درصدد راهنمایی کلی بشر به سوی راه راست است. خود این کار، جزو مشکلترین کارها است. از حل بیشتر مشکلات علمی هم مشکلتر و پیچیدهتر است برای آن کسی که میخواهد این کار را بکند. ولی دیگر مطرح کردن دقایق علمی نمیخواهد. قرآن بر پایه ادراکات عادی بشر که دم دست همه هست، نتیجهگیریهای عالی همه کس فهم میکند و لطف قرآن به این است.
بنابراین، در این آیات هم قرآن میخواهد مردم را به اندیشیدن درباره جهان و فکر کردن درباره آفریدگار جهان دعوت کند. دعوت کند مردم را به اینکه بفهمند آدمیزاد باید از هر چیزی در این جهان نتیجهگیری صحیح کند. قرآن میخواهد این حرکت را ایجاد کند. میگوید: نگاه کنید!
خدای شماست که خورشید و ماه را این گونه آفرید تا شما از آن نتیجهگیری کنید. ضمناً میخواهد به مسلمانها بگوید وقت بشناسید، سرتان تو حساب باشد، وقت بشناسید و حساب وقت را داشته باشید. در زندگیتان حساب باشد. در کارتان وقت باشد. این را هم رعایت کنید. دو جنبه کار میکند و لذا بعد میگوید «ماخلق الله اِلّا بِالحَق.» این جمله بسیار لطیف است. همان طور که عرض کردم، من واقعاً تأسف میخورم که بسیاری از مفسرین به جای این نتیجهگیریهای ارزندهای که جنبههای عملی در قرآن دارد و همانها بیشتر مطرح است، سراغ لطایف و دقایقی میروند که گاهی عقل خود ما هم به آن نمیرسد. ملاحظه کنید! قرآن میگوید نگاه کنید، خدایی که جهان را این طور آفرید و خورشید را این طور آفرید و ماه را این طور آفرید که یک وسیله محاسبه دست شما بدهد، خدا بی خودی این جهان را این طوری درست نکرد. این وسایل محاسبهای که خدا در این جهان آفریده، جز به حق نیافریده، از آن استفاده کنید. «یُفَصِّلُ الّایَات لِقَومٍ یَعقِلُونَ» آنانی که در مغزشان یک خرده شعور و علم و درک هست، این طور آیات خدا راتفصیل میدهند.
پی درپی آمدن شب و روز از نشانههای پروردگار
درآیه «اِنَّ فیِ اختِلَافِ اللَّیلِ والنَّهار» کلمه اختلاف را ملاحظه فرمودهاید که غالباً به معنای اختلاف، یعنی دورنگی، دوجور بودن شب و روز در اختلاف شب و روز، آیاتی برای خداست. تفسیر میکنند. ولی این کلمه «اختلاف» را این جور فهمیدن خیلی با ذوق عربی جور درنمیآید. اختلاف این نیست. وقتی که دو نفر آدم پی درپی یک جا بیایند، میگویند؛ «إختلافا» یعنی این آمد، بعدِ او پشت سر او، این آمد. از ریشه کلمه «خلف» است؛ یعنی او پشت سر آن آمد.
بنابراین، اختلاف یعنی پی در پی آمدن. در پی درپی آمدن شب و روز آیاتی هست برای مردمی که میاندیشند. صحبت دورنگی مطرح نیست. میشود در دورنگی و جدایی شب و روز هم بگوییم نشانههایی هست، ولی قرآن نخواسته این را بگوید. قرآن خواسته بگوید در این آمد و شد شب و روز، در این شب و روزی که پی درپی میآید، در این نظام یکنواخت شب و روز که پی درپی و پشت سرهم میآید، آیاتی است برای مردمی که میاندیشند. چون باز از ذوق من، در این نظام دائم و آمد و شد پی درپی شب و روز، این را انسان منبع و نقطه فکر قرار دهد، خیلی مناسبتر است تا جدایی شب و روز و تاریک و روشن بودن شب و روز که شاید خیلی جنبه فکری آن کمتر باشد. این چیزی که آیات قرآن میخواهد به آن تکیه کند این نظام ثابت شب و روز است. در این نظام متقن، شب و روز که پی درپی میآید، آیاتی است برای مردمی که میاندیشند.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه