یکی دو نکته مختصر درباره «زاهو» نوشته یوسف علیخانی
به آسمان رفتن با اسب بالدار
جمال کاظمی
روزنامهنگار
آخرین داستانی که از یوسف علیخانی به جهان داستان ایرانی پیشکش شده «زاهو» است؛ رمانی درخشان و دلانگیز در 670 صفحه که چاپ اولش اواخر سال 1400 درآمد اما به یک ماه نکشیده چاپ دومش روانه بازار شد و تا امروز که نزدیک چهار ماه از تولدش میگذرد لابد پا به چاپ سوم یا حتی چهارم گذاشته باشد. علیخانی به گواهی داستانهایی که نوشته دلربوده دنیایی خاص است؛ دنیایی ورز آمده از خمیر واقعیت و خیال. او شهروند یک جهان – خاتونِ اثیری است که یک گیله از زلفش به واقعیت گره خورده و گیله دیگرش به خیال. «سه گانه» (قدم بخیر مادر بزرگ من بود/ اژدهاکشان/ عروس بید)، «بیوه کشی»، «خاما» و این آخری «زاهو» در همین جهان جادویی، شهرهایی آباد هستند. جالب اینکه این دنیا با همه شهرهایش درواقع نقشه فرهنگی یک روستای واقعی هستند که نویسنده از آن موقعیتی شبهاسطورهای میسازد: میلک. زادگاه علیخانی در قلب کوهستان اسرارآمیز الموت، انگار پایتخت آن دنیای خیالین است؛ نقطهای ارشمیدسی که برای نویسنده، حکم اقلیم هشتم را دارد و یوسف علیخانی، جهان را از روی بلندیهای آن تماشا میکند. شاید تا مدتها او تنها تماشاگر این منظره بود. اکنون اما مخاطبان داستان معاصر ایرانی، برای شهروندی در این دنیای غریب و سیاحت در پایتخت اساطیری آن بیتاب شدهاند و تجربه نگریستن به جهان از همان بلندی را طلب میکنند.
«زاهو» سرشتی شاعرانه و خیالین دارد و وقتی عناصر زبان بومی در آن میآید رمزگونگی و رازآمیزی آن دوچندان میشود. علیخانی داستان را از زبان اول شخص و از قول کسی که نوجوانی «چیزدان» است روایت میکند اما خطاست اگر قهرمان داستان را همین جوانک فرض کنیم. نویسنده از هرچیزی که در داستان مییابد یک قهرمان میسازد. اسبی که نامش ناهید است در «زاهو» تشخص مییابد و به یک موجود تعیینکننده انسانی تبدیل میشود. آب و چشمه، درخت و مزرعه، سفر و کوچ و... همگی در منطق پنهان رمان جان میگیرند و به شخصیتهای اثرگذار مبدل میشوند. احتمالاً برای نویسنده، روایت و چشمانداز بیش از رخداد و خط داستانی اثر اهمیت داشته است چراکه مثل یک ساعتساز هوشیار و وسواسی، هوای زبان را دارد. «زاهو» به اعتبار توجه هوشمندانهاش به عناصر زبان بومی، دائرةالمعارفی از اصطلاحات و تعابیر مهجور اما بینهایت زیبا و رسا و گیرا است. به این تعابیر نگاه کنید:«هراسیمه» (ترکیب درخشانی از هراس و آسیمه سری) «گپا گفت»، «گوماگور» (ترکیب خلاقی از گم شدن و گم و گورشدن) «خنده خشم»، «پاترس پاترس». این تعابیر زیبا برساخته علیخانی نیست بلکه او کاشف آنها در ادبیات عامه مردم محلی است. از این جنس کشفیات در ساحت ضربالمثلها هم فراوان است.
ادبیات بوم-پایه همواره در معرض آسیب تفاخرهای ایدئولوژیک و خروج از دایره ادبیات و هنر است. یوسف علیخانی اما در آثار داستانی و مشخصاً در«زاهو» بهوش است تا در رمانش، ادبیات از نفس نیفتد و پوست داستان رنگ آن آلودگیها را نگیرد. کوهستان برای او جولانگاه خیالهای کهن و آرزوها و حسرتهای انسانی است. تعبیرات و جملات خیالانگیز او اگرچه سرشار از جلوههای شاعرانه است اما متن را از وجه داستانیاش نمیاندازد. به این تصویرسازی شاعرانه بنگرید: «شب کوهستان پر از صدای پرندههایی است که قصه پرواز روزانهشان را برای هم تعریف میکنند.» یا این جمله که خطاب به ناهید (اسب اساطیری رمان) است: «ناهید مثل چراغ روشن بود توی گله اسبها... پشتاش گرم بود، گرمتر از پهلوی ننه.» «زاهو» لبالب از این اشراقهای شاعرانه است که بخوبی در منطق و زبان رمان جای گرفتهاند، همانطور که نگین توی انگشتری جای میگیرد.
روزنامهنگار
آخرین داستانی که از یوسف علیخانی به جهان داستان ایرانی پیشکش شده «زاهو» است؛ رمانی درخشان و دلانگیز در 670 صفحه که چاپ اولش اواخر سال 1400 درآمد اما به یک ماه نکشیده چاپ دومش روانه بازار شد و تا امروز که نزدیک چهار ماه از تولدش میگذرد لابد پا به چاپ سوم یا حتی چهارم گذاشته باشد. علیخانی به گواهی داستانهایی که نوشته دلربوده دنیایی خاص است؛ دنیایی ورز آمده از خمیر واقعیت و خیال. او شهروند یک جهان – خاتونِ اثیری است که یک گیله از زلفش به واقعیت گره خورده و گیله دیگرش به خیال. «سه گانه» (قدم بخیر مادر بزرگ من بود/ اژدهاکشان/ عروس بید)، «بیوه کشی»، «خاما» و این آخری «زاهو» در همین جهان جادویی، شهرهایی آباد هستند. جالب اینکه این دنیا با همه شهرهایش درواقع نقشه فرهنگی یک روستای واقعی هستند که نویسنده از آن موقعیتی شبهاسطورهای میسازد: میلک. زادگاه علیخانی در قلب کوهستان اسرارآمیز الموت، انگار پایتخت آن دنیای خیالین است؛ نقطهای ارشمیدسی که برای نویسنده، حکم اقلیم هشتم را دارد و یوسف علیخانی، جهان را از روی بلندیهای آن تماشا میکند. شاید تا مدتها او تنها تماشاگر این منظره بود. اکنون اما مخاطبان داستان معاصر ایرانی، برای شهروندی در این دنیای غریب و سیاحت در پایتخت اساطیری آن بیتاب شدهاند و تجربه نگریستن به جهان از همان بلندی را طلب میکنند.
«زاهو» سرشتی شاعرانه و خیالین دارد و وقتی عناصر زبان بومی در آن میآید رمزگونگی و رازآمیزی آن دوچندان میشود. علیخانی داستان را از زبان اول شخص و از قول کسی که نوجوانی «چیزدان» است روایت میکند اما خطاست اگر قهرمان داستان را همین جوانک فرض کنیم. نویسنده از هرچیزی که در داستان مییابد یک قهرمان میسازد. اسبی که نامش ناهید است در «زاهو» تشخص مییابد و به یک موجود تعیینکننده انسانی تبدیل میشود. آب و چشمه، درخت و مزرعه، سفر و کوچ و... همگی در منطق پنهان رمان جان میگیرند و به شخصیتهای اثرگذار مبدل میشوند. احتمالاً برای نویسنده، روایت و چشمانداز بیش از رخداد و خط داستانی اثر اهمیت داشته است چراکه مثل یک ساعتساز هوشیار و وسواسی، هوای زبان را دارد. «زاهو» به اعتبار توجه هوشمندانهاش به عناصر زبان بومی، دائرةالمعارفی از اصطلاحات و تعابیر مهجور اما بینهایت زیبا و رسا و گیرا است. به این تعابیر نگاه کنید:«هراسیمه» (ترکیب درخشانی از هراس و آسیمه سری) «گپا گفت»، «گوماگور» (ترکیب خلاقی از گم شدن و گم و گورشدن) «خنده خشم»، «پاترس پاترس». این تعابیر زیبا برساخته علیخانی نیست بلکه او کاشف آنها در ادبیات عامه مردم محلی است. از این جنس کشفیات در ساحت ضربالمثلها هم فراوان است.
ادبیات بوم-پایه همواره در معرض آسیب تفاخرهای ایدئولوژیک و خروج از دایره ادبیات و هنر است. یوسف علیخانی اما در آثار داستانی و مشخصاً در«زاهو» بهوش است تا در رمانش، ادبیات از نفس نیفتد و پوست داستان رنگ آن آلودگیها را نگیرد. کوهستان برای او جولانگاه خیالهای کهن و آرزوها و حسرتهای انسانی است. تعبیرات و جملات خیالانگیز او اگرچه سرشار از جلوههای شاعرانه است اما متن را از وجه داستانیاش نمیاندازد. به این تصویرسازی شاعرانه بنگرید: «شب کوهستان پر از صدای پرندههایی است که قصه پرواز روزانهشان را برای هم تعریف میکنند.» یا این جمله که خطاب به ناهید (اسب اساطیری رمان) است: «ناهید مثل چراغ روشن بود توی گله اسبها... پشتاش گرم بود، گرمتر از پهلوی ننه.» «زاهو» لبالب از این اشراقهای شاعرانه است که بخوبی در منطق و زبان رمان جای گرفتهاند، همانطور که نگین توی انگشتری جای میگیرد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه