مکثی بر فاصلههای بین «آموختن» تا «نوشتن» شعر
سازوکارهای یک هنر خلاقه
بهزاد خواجات
شاعر و استاد دانشگاه
کار شعر یک کار خلاقه است و دانش آکادمیک صرفاً میتواند پشتوانه کارهای خلاقه باشد؛ در روند کار محفوظات و تواناییهای آکادمیک چندان نمیتواند به کار هنرمند بیاید و وقتی که هنرمند و شاعر با تخیل خود شعر پدید میآورد، در هیچ کجای دانش آکادمیک تعریف نخواهد شد. اگرچه به تازگی کارگاههایی برای شعر و کارهای خلاقه دیگر نظیر داستان و فیلمسازی میبینیم، اما اینها نمیتوانند به هنرمند در سیر خلاقه خودش چیزی بیفزایند. این کارگاهها میتواند شاعر را نسبت به چیستی و چگونگی شعرها و آثار هنری پیش از او آگاه کند و به نگاهش عمق ببخشد، منتها تعیینکننده و سرنوشتساز نیست و مثل آن میماند که شاعر در خانه خود بنشیند و کتاب بخواند. کما اینکه تعداد شاعرانی که سواد آکادمیک دانشگاهی داشته باشند زیاد نیست و اتفاقاً اکثر شاعران شناخته شده ما کسانی هستند که اساساً تحصیلات بالایی در هیچ زمینه دیگری ندارند. از سوی دیگر باید به این نکته هم اشاره کرد که شکاف بین فضای آکادمیک و جریانهای پیشرو شعر امروز، سابقهای دیرین دارد.
این سابقه برمیگردد به مجادلات نیما یوشیج و دکتر خانلری و این شکاف همیشه از قدیم در شعر امروز ایران وجود داشته است. اصولاً برنامهریزیهای آکادمیک نوعی برنامهریزی ایستا و گاه فارغ از اتفاقات زندهای هستند که در ادبیات رخ میدهد؛ دروسی که برای دانشجویان مشخص شده، اصولاً محافظهکارانه است و امروز، دانشجوی دکتری ما هنوز شاعران رده دوم و سوم شعر معاصر را بهدرستی نمیشناسد. من گمان میکنم باید آموزش در دانشگاههای ما معکوس شود. یعنی از شعر معاصر آغاز و به شعر گذشته ختم شود. به اعتقاد من، این راهی است که میتوان به وسیله آن بین شعر امروز و جریانهای مختلف ادبی آن، با فضای آکادمیک ادبی مؤانست ایجاد کرد. اصولاً تجربه نشان میدهد که فضای آکادمیک با شعر پیشرو امروز همیاری و همکاری نمیکند، البته باید گفت این مسأله تنها مختص فضای آموزشی و ادبی ایران نیست و غالباً هنر پیشرو هنری است که نمیتواند در پیکر ادبیات آکادمیک جلوه کند و مجال بروز و ظهور داشته باشد. نکته دیگر اینکه دانش ادبی و تفکر و تصور نسبت به ادبیات، صرفاً در دانشگاهها و... اتفاق نمیافتد و تمام کسانی که شعر سرودهاند و به شاعران موفق روزگار خود مبدل شدهاند، لزوماً از پیچ دانشگاهها و دانشکدههای ادبیات نگذشتهاند.
قضیه ما در اینجا دقیقاً مثل مسأله فوتبال میماند، مثلاً یک مربی خوب، لزوماً نباید بازیکن خوبی نیز در زمان فوتبال بازی کردن باشد. در عین حال یک بازیکن خوب نیز لزوماً لازم نیست درس تربیت بدنی خوانده باشد. اینها کارهای خلاقهاند و خلاقیت اساساً ترجیح میدهد که خود را گرفتار بایدها و نبایدهای فضای آکادمیک نکند. ضرورت دارد شاعری که میخواهد امروز شعر بسراید و حتی شعر مدرن بسراید، سنتهای ادبی و ادبیات کلاسیک را بهدرستی بشناسد ولی این شناخت لزوماً در دانشگاه حاصل نمیشود.
شاعر و استاد دانشگاه
کار شعر یک کار خلاقه است و دانش آکادمیک صرفاً میتواند پشتوانه کارهای خلاقه باشد؛ در روند کار محفوظات و تواناییهای آکادمیک چندان نمیتواند به کار هنرمند بیاید و وقتی که هنرمند و شاعر با تخیل خود شعر پدید میآورد، در هیچ کجای دانش آکادمیک تعریف نخواهد شد. اگرچه به تازگی کارگاههایی برای شعر و کارهای خلاقه دیگر نظیر داستان و فیلمسازی میبینیم، اما اینها نمیتوانند به هنرمند در سیر خلاقه خودش چیزی بیفزایند. این کارگاهها میتواند شاعر را نسبت به چیستی و چگونگی شعرها و آثار هنری پیش از او آگاه کند و به نگاهش عمق ببخشد، منتها تعیینکننده و سرنوشتساز نیست و مثل آن میماند که شاعر در خانه خود بنشیند و کتاب بخواند. کما اینکه تعداد شاعرانی که سواد آکادمیک دانشگاهی داشته باشند زیاد نیست و اتفاقاً اکثر شاعران شناخته شده ما کسانی هستند که اساساً تحصیلات بالایی در هیچ زمینه دیگری ندارند. از سوی دیگر باید به این نکته هم اشاره کرد که شکاف بین فضای آکادمیک و جریانهای پیشرو شعر امروز، سابقهای دیرین دارد.
این سابقه برمیگردد به مجادلات نیما یوشیج و دکتر خانلری و این شکاف همیشه از قدیم در شعر امروز ایران وجود داشته است. اصولاً برنامهریزیهای آکادمیک نوعی برنامهریزی ایستا و گاه فارغ از اتفاقات زندهای هستند که در ادبیات رخ میدهد؛ دروسی که برای دانشجویان مشخص شده، اصولاً محافظهکارانه است و امروز، دانشجوی دکتری ما هنوز شاعران رده دوم و سوم شعر معاصر را بهدرستی نمیشناسد. من گمان میکنم باید آموزش در دانشگاههای ما معکوس شود. یعنی از شعر معاصر آغاز و به شعر گذشته ختم شود. به اعتقاد من، این راهی است که میتوان به وسیله آن بین شعر امروز و جریانهای مختلف ادبی آن، با فضای آکادمیک ادبی مؤانست ایجاد کرد. اصولاً تجربه نشان میدهد که فضای آکادمیک با شعر پیشرو امروز همیاری و همکاری نمیکند، البته باید گفت این مسأله تنها مختص فضای آموزشی و ادبی ایران نیست و غالباً هنر پیشرو هنری است که نمیتواند در پیکر ادبیات آکادمیک جلوه کند و مجال بروز و ظهور داشته باشد. نکته دیگر اینکه دانش ادبی و تفکر و تصور نسبت به ادبیات، صرفاً در دانشگاهها و... اتفاق نمیافتد و تمام کسانی که شعر سرودهاند و به شاعران موفق روزگار خود مبدل شدهاند، لزوماً از پیچ دانشگاهها و دانشکدههای ادبیات نگذشتهاند.
قضیه ما در اینجا دقیقاً مثل مسأله فوتبال میماند، مثلاً یک مربی خوب، لزوماً نباید بازیکن خوبی نیز در زمان فوتبال بازی کردن باشد. در عین حال یک بازیکن خوب نیز لزوماً لازم نیست درس تربیت بدنی خوانده باشد. اینها کارهای خلاقهاند و خلاقیت اساساً ترجیح میدهد که خود را گرفتار بایدها و نبایدهای فضای آکادمیک نکند. ضرورت دارد شاعری که میخواهد امروز شعر بسراید و حتی شعر مدرن بسراید، سنتهای ادبی و ادبیات کلاسیک را بهدرستی بشناسد ولی این شناخت لزوماً در دانشگاه حاصل نمیشود.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه