قدرتنمایی موج جدید منتقدان سرمایهداری
منتقدان سرمایهداری در تیپهای گوناگون در برابر بت نوسازی مارشالی نقشآفرینی کردهاند. آنها ترجمه آثار جریان منتقد جهانی را بهعنوان مأموریت اول و پرکارکرد خود تعریف کردهاند.
رویکردهای نظری جریان جهانی منتقد سرمایهداری پس از فروپاشی شوروی، ترکیب تازهای یافتهاند؛ البته جریان چپ پس از جنبش ۱۹۶۸ فرانسه نیز به بازاندیشی اساسی و بازسازی بنیادین خود دست زده بود، اما اینبار مسأله اساسی، نقد طبیعی بودن شکلگیری سرمایهداری بهعنوان نتیجه سیر طبیعی تکامل تاریخ قرار داده شد و ظهور آن بهعنوان انحرافی در تاریخ قلمداد شد. همچنین این جریان با نقد مارکس به دلیل توجه بیش از حد به اقتصاد، امر سیاسی و فرهنگی را در تحلیلهایش اولویت بخشید.چندی است ناشران حوزه علوم اجتماعی ایران نیز به سمت آثار اندیشمندانی مانند هانری لوفور، آلن بدیو، دیوید هاروی، ژاک رانسیر، میگل ابنسور، اسلاوی ژیژک، آلن تورن، هنری هلر و آگامبن تمایل پیدا کردهاند و آثارشان را ترجمه و تحلیل میکنند. با توجه به تاریخ سیاسی احزاب چپگرا در ایران، از آنجا که چنین آثاری مخاطب عام ندارند، میتوان گفت چاپ این آثار اهداف گستردهتری را دنبال میکند: تربیت و تقویت نیروهای نظریهپرداز در دانشگاهها، تغییر فضای گفتمان روشنفکری ایرانی، تأثیرگذاری غیرمستقیم بر سیاست و اعمال نفوذ و جهتدهی به قدرت از طریق نهاد علم. همچنین از عوامل مطرح شدن چنین جریانهایی، گفتمان حاکم بر سیاست جمهوری اسلامی ایران، بخصوص از دهه ۷۰ به بعد است. عجیب نیست که برنامهریزی توسعه و تعدیل ساختاری نئولیبرال، جهت متضاد خود را ایجاد کند و اجرای بیمحابا و البته ناقص، چهارچوبهای نظری ناقد را معنادار سازد و با مصداقسازی خویش توضیح سیستماتیک آنها را معنا بخشد. البته راهاندازی جریان فکری به کمک انتشار زنجیرهای کتاب در ایران، پیوندی ناگسستنی با وضعیت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایران دارد، بهگونهای که میتوان گفت هر زمان که فاصله طبقاتی، فشار به نیروهای فرودست جامعه و تعدیلسازیهای اقتصادی بیشتر میشود، انتشار کتابهای چپ و استقبال از آنها به صورت چشمگیری افزایش مییابد. عناصر انتقادی موجود در اندیشه چپ باعث میشود بسیاری از منتقدان سرمایهداری بیسر داخلی، به اندیشه چپ به چشم بسترساز و ابزاری مناسب برای نقد سرمایهداری نظر کنند.
از سوی دیگر اقبال به کتابهای چپ شاید بهنوعی واکنش به فضای غالب آکادمیک کشور نیز باشد. زمانی که بیشتر مباحث درسی به موضوعاتی در پارادایم پوزیتیویستی خام و استاندارد محدود میشود که درونمایهای محافظهکار و راستگرا و سرمایهمدار دارند، دانشجویان با انگیزههای روشنفکرانه یا علمی، برای شکستن این فضای تکقطبی به مطالعات خارج از این چهارچوب روی میآورند.
این علل و زمینهها سبب شدهاند کتابهای تئوریک مارکس، شارحان او، نئومارکسیستها و جریانهای تاریخی اجتماعی مارکسیست و سوسیالیست، در ویترین خیابان انقلاب و نشرهایی مانند ققنوس، ثالث، شیرازه کتاب ما، اختران، گوتنبرگ، آگاه، طلایه پرسو، ژرف، تیسا، پارسه، گلآذین، لاهیتا و فردوس حضور پررنگی داشته باشند. شاید مرور برخی عنوانها که سلاح خود را مستقیم یا غیرمستقیم به سمت این بت بزرگ نشانه رفتهاند، خالی از لطف نباشد: مانیفست ضدسرمایهداری، بحران بیپایان، بحران: نقد اقتصاد سیاسی سرمایهداری، در انکار نئولیبرالیسم، منطق جنونآسای سرمایهداری جهانی، علیه اخاذی مضاعف، سیاره زاغهها، زمستان داغ طولانی سرمایهداری، امپریالیسم جدید، بقای سرمایهداری، بحران فراگیر سرمایه، خاستگاه سرمایهداری، زایش سرمایهداری، نفرت از دموکراسی و نیکوکاران بدطینت.
آماج این کتابها نشان میدهد مطلوبیت و کارایی سیاستهای نئولیبرالی فقط روی کاغذ است و در جهان واقعی، بیشتر مردم جوامع را به تهیدستی انداخته و فاجعههای اساسی به بار آورده است. نگارندگان در این کتابها توصیهنامه یا فرامین اقتصادی جریان نئولیبرال برای کشورهای جهان سوم را به نقد کشیدهاند: دولت کوچک، تجارت خارجی آزاد، تورم ضعیف و استقبال بیحدومرز از سرمایهگذاری خارجی. هیچکدام از کشورهای توسعهیافته در زمان توسعه خود به این فرمانها عمل نکردهاند و حال در اقدامی تسلططلبانه، سازمانهایی نامقدس مانند بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول و سازمان تجارت جهانی ایجاد کردهاند تا فرمولهای مدنظر خود را به کشورهای درحال توسعه دیکته کنند و در نهایت بر منابع آنها تسلط یابند و آنها را تحت سلطه خود درآورند.
این جریان پرطمطراق سبب شده حتی ناشرانی که سابقه انتشار کتابهایی در راستای تحکیم هژمونی سرمایهداری در کارنامه دارند، از سر تطبیق خود با تغییر ذائقه مخاطب، کتابهایی از این دست منتشر کنند: نی، مرکز، علمی و فرهنگی، ثالث و چشمه. همچنین اگرچه در کلان موضوعات جامعهشناسی و علوم سیاسی، گفتمان چپ گسترش یافته است، در حوزه مدیریت و اقتصاد نمیتوان از حضور پررنگ این جریان سخن گفت؛ چراکه همچنان جریان غالب نشر در این حوزهها را نئولیبرالیسم و با اندکی اختلاف، نهادگرایان دراختیار دارند که نشاندهنده جلوداری جامعهشناسی نسبت به علوم تکنیکالی همچون اقتصاد و مدیریت است. پیشفرضهای اساسی پارادایم نئولیبرال را جریانهای اقتصادی دیگری هم به نقد کشیدهاند. پیشفرض «عقلانیت کامل» را جریان اقتصاد رفتاری، پیشفرض «منفعتطلبی انسان اقتصادی» را اقتصاد اخلاقی و پیشفرض «انسان فارغ از جامعه» را نهادگرایان نقد کردهاند. به تازگی اقتصاد رفتاری فعالیت عمدتاً ترجمیک خود را در بازار نشر ایران افزایش داده است و میتوان آن را رقیب جدید و از زاویهای دیگر، همراه جدید نئولیبرالیسم قلمداد کرد، اما نهادگرایان ایرانی مدتها است به تعیین حدود نئولیبرالیسم ایرانی و نسبت خود با ایشان و اخیراً طراحی موقعیت ایجابی خود مشغول هستند. نهادگرایان با تمرکز بر اقتصاد سیاسی در مقابل اقتصاد خرد و ترجمه آثاری مانند چگونه ملتها شکست میخورند و خشونت و نظامهای اجتماعی، جایگاه خود را در مباحث توسعه باز کردهاند. موقعیتمحوری ایشان دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی است. فرشاد مؤمنی، حسین راغفر، مجید شاکری و محمود متوسلی از جمله معتقدان به این نحله و منتقدان پارادایم مسلط هستند. انتشارات نهادگرا وابسته به مؤسسه مطالعات دین و اقتصاد، همچنین اختران و دانشگاه امامصادق(ع) در این زمینه فعال هستند. افزون بر این، این جریان به اندیشه سیاسی شهید بهشتی و تأکید ایشان بر مبارزه با رانت و فساد اقتصادی، مانند داگلاس نورث، ارادت ویژهای دارند.
جریان منتقد سرمایهداری فقط در گرایش چپ و نهادگرا محدود نمیشود. بخش دیگری از کتابهای ضدنئولیبرالیسم، طیفی از اندیشمندان تحلیلی امریکایی را با عنوان جماعتگرایی حول خود جمع کرده است که در حال گسترش و درخورتوجه ویژه است. برای مثال کتابهای مایکل سندل که بیشتر انتشارات مرکز یا نشر نو چاپ کردهاند، نمونهای از اینها است. السدیر مکاینتایر نیز جزو همین گروه به حساب میآید.
نحله دیگر در جریان منتقد لیبرالیسم، الهیدانهایی همچون کارل لوویت هستند که از منظر کلام مسیحی و علم دینی به نقد جریان راست و چپ میپردازند. به تازگی نشر علمی و فرهنگی، کتاب «معنا در تاریخ» اثر کارل لوویت را ترجمه کرده است. جریان دیگر، نهادگرایان و جامعهشناسان اقتصادی هستند که هرکدام از منظری، به نقد عقاید اقتصادی لیبرالیسم همت گماردهاند. کوز، نورث، سویدبرگ و گرانو وتر از جمله این اندیشمندان هستند و نهادگرایان ایرانی مانند فرشاد مؤمنی و حسین راغفر نیز ذیل همین پارادایم میاندیشند.
ایده چپ از جهاتی همچون چالش با سرمایهداری جهانی، مشابهتهایی با ایده انقلاب اسلامی دارد، اما در مبانی بشدت متفاوت است. مبادی معرفتی ماتریالیستی مارکسیسم اصیل و تمرکز بر تفسیر تاریخ مبتنی بر عامل اقتصاد از جمله این اختلافات هستند که برخی از آنها را حتی نسخههای متأخر چپ نیز نقد و اصلاح کردهاند. جریان چپ نزاع طبقاتی را موتور محرک اصلی تاریخ میداند، اما انقلاب اسلامی مبتنی بر برداشت قرآنی خود و محوریت خداوند در تفسیر تاریخ، نزاع حق و باطل و کنشگری معصومان را موتور محرک تاریخ معرفی میکند. برخلاف تلقی چپ، مالکیت در انقلاب اسلامی محترم شمرده میشود و بنا نیست به دلیل وجود فاصله طبقاتی، ظلمی به گروهی از مردم بشود؛ اگرچه به صورت عقیدتی و نه اجبار بیرونی، قواعدی پویا همچون خمس، زکات، ارث و انفاق را برای جلوگیری از انباشت ثروت مقرر کرده است. در واقع ایده انقلاب اسلامی ایران، دیکتاتوری پرولتاریا یا دیکتاتوری دولتی را بر دیکتاتوری طبقه بورژوا ترجیح نمیدهد و با هر طاغوت داخلی و خارجی، بجز سلطنت حکومت ارزشهای الهی مخالف است. همین حاکمیت ارزشهای الهی پیوند میان مردم و مسئولان حکومت دینی را برقرار میکند و تفاوت بسیاری با اقدامات تبلیغاتی یا کنترلی نظامهای مارکسیستی دارد.
محوریت ارزشهای الهی سبب میشود توسعه از نظرگاه اسلام، تفاوت ماهوی با رویکرد مادی سوسیالیسم به توسعه داشته باشد. همزادی ماده، معنا، دنیا و آخرت در نگاه اسلام، سبب پویایی تعریف توسعه در اسلام شده است. در پایان لازم به ذکر است چرخش نشر به نفع جریان چپ، از وجهی که گفتار و جریانی در نقد نئولیبرالیسمِ بیسرِ مسلط در کشور به دست میدهد، سودمند است؛ اما نباید سادهانگارانه و با اراده رهایی از لیبرالیسم، عرصه را تسلیم این جریان کرد؛ چراکه بر اساس تجربههای تاریخی، چپ ایرانی در لحظه سیاسی نهایی، به چپ جهانی نزدیک نمیشود، بلکه به راست جهانی سوق مییابد و اگر قدرت پیدا کند، به ایده جمهوری اسلامی حمله میبرد. همچنین بدنه اجتماعی و دانشجویی این جریان در ایران نیز همواره سابقه کنشگری رادیکالی را از خود نشان داده است که به سادگی جریانهای سیاسی گوناگون داخلی و خارجی میتوانند از آن بهرهبرداری کنند، در نتیجه در وهله اول، برای تغییر پارادایم سرمایهداری بیسر و در وهله دوم، مصون ماندن از تأثیرهای منفی جریان چپ، باید نهضتی محتوایی در راستای تولید محتوا در حوزه حکمرانی عادلانه مبتنی بر پیشینه حکمت اسلامی به راه افتد و به موازات آن نیز مشعل پرفروغ نهضت مطالبهگری و به کار بستن عملی آن در سطوح گوناگون روشن شود.
رویکردهای نظری جریان جهانی منتقد سرمایهداری پس از فروپاشی شوروی، ترکیب تازهای یافتهاند؛ البته جریان چپ پس از جنبش ۱۹۶۸ فرانسه نیز به بازاندیشی اساسی و بازسازی بنیادین خود دست زده بود، اما اینبار مسأله اساسی، نقد طبیعی بودن شکلگیری سرمایهداری بهعنوان نتیجه سیر طبیعی تکامل تاریخ قرار داده شد و ظهور آن بهعنوان انحرافی در تاریخ قلمداد شد. همچنین این جریان با نقد مارکس به دلیل توجه بیش از حد به اقتصاد، امر سیاسی و فرهنگی را در تحلیلهایش اولویت بخشید.چندی است ناشران حوزه علوم اجتماعی ایران نیز به سمت آثار اندیشمندانی مانند هانری لوفور، آلن بدیو، دیوید هاروی، ژاک رانسیر، میگل ابنسور، اسلاوی ژیژک، آلن تورن، هنری هلر و آگامبن تمایل پیدا کردهاند و آثارشان را ترجمه و تحلیل میکنند. با توجه به تاریخ سیاسی احزاب چپگرا در ایران، از آنجا که چنین آثاری مخاطب عام ندارند، میتوان گفت چاپ این آثار اهداف گستردهتری را دنبال میکند: تربیت و تقویت نیروهای نظریهپرداز در دانشگاهها، تغییر فضای گفتمان روشنفکری ایرانی، تأثیرگذاری غیرمستقیم بر سیاست و اعمال نفوذ و جهتدهی به قدرت از طریق نهاد علم. همچنین از عوامل مطرح شدن چنین جریانهایی، گفتمان حاکم بر سیاست جمهوری اسلامی ایران، بخصوص از دهه ۷۰ به بعد است. عجیب نیست که برنامهریزی توسعه و تعدیل ساختاری نئولیبرال، جهت متضاد خود را ایجاد کند و اجرای بیمحابا و البته ناقص، چهارچوبهای نظری ناقد را معنادار سازد و با مصداقسازی خویش توضیح سیستماتیک آنها را معنا بخشد. البته راهاندازی جریان فکری به کمک انتشار زنجیرهای کتاب در ایران، پیوندی ناگسستنی با وضعیت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایران دارد، بهگونهای که میتوان گفت هر زمان که فاصله طبقاتی، فشار به نیروهای فرودست جامعه و تعدیلسازیهای اقتصادی بیشتر میشود، انتشار کتابهای چپ و استقبال از آنها به صورت چشمگیری افزایش مییابد. عناصر انتقادی موجود در اندیشه چپ باعث میشود بسیاری از منتقدان سرمایهداری بیسر داخلی، به اندیشه چپ به چشم بسترساز و ابزاری مناسب برای نقد سرمایهداری نظر کنند.
از سوی دیگر اقبال به کتابهای چپ شاید بهنوعی واکنش به فضای غالب آکادمیک کشور نیز باشد. زمانی که بیشتر مباحث درسی به موضوعاتی در پارادایم پوزیتیویستی خام و استاندارد محدود میشود که درونمایهای محافظهکار و راستگرا و سرمایهمدار دارند، دانشجویان با انگیزههای روشنفکرانه یا علمی، برای شکستن این فضای تکقطبی به مطالعات خارج از این چهارچوب روی میآورند.
این علل و زمینهها سبب شدهاند کتابهای تئوریک مارکس، شارحان او، نئومارکسیستها و جریانهای تاریخی اجتماعی مارکسیست و سوسیالیست، در ویترین خیابان انقلاب و نشرهایی مانند ققنوس، ثالث، شیرازه کتاب ما، اختران، گوتنبرگ، آگاه، طلایه پرسو، ژرف، تیسا، پارسه، گلآذین، لاهیتا و فردوس حضور پررنگی داشته باشند. شاید مرور برخی عنوانها که سلاح خود را مستقیم یا غیرمستقیم به سمت این بت بزرگ نشانه رفتهاند، خالی از لطف نباشد: مانیفست ضدسرمایهداری، بحران بیپایان، بحران: نقد اقتصاد سیاسی سرمایهداری، در انکار نئولیبرالیسم، منطق جنونآسای سرمایهداری جهانی، علیه اخاذی مضاعف، سیاره زاغهها، زمستان داغ طولانی سرمایهداری، امپریالیسم جدید، بقای سرمایهداری، بحران فراگیر سرمایه، خاستگاه سرمایهداری، زایش سرمایهداری، نفرت از دموکراسی و نیکوکاران بدطینت.
آماج این کتابها نشان میدهد مطلوبیت و کارایی سیاستهای نئولیبرالی فقط روی کاغذ است و در جهان واقعی، بیشتر مردم جوامع را به تهیدستی انداخته و فاجعههای اساسی به بار آورده است. نگارندگان در این کتابها توصیهنامه یا فرامین اقتصادی جریان نئولیبرال برای کشورهای جهان سوم را به نقد کشیدهاند: دولت کوچک، تجارت خارجی آزاد، تورم ضعیف و استقبال بیحدومرز از سرمایهگذاری خارجی. هیچکدام از کشورهای توسعهیافته در زمان توسعه خود به این فرمانها عمل نکردهاند و حال در اقدامی تسلططلبانه، سازمانهایی نامقدس مانند بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول و سازمان تجارت جهانی ایجاد کردهاند تا فرمولهای مدنظر خود را به کشورهای درحال توسعه دیکته کنند و در نهایت بر منابع آنها تسلط یابند و آنها را تحت سلطه خود درآورند.
این جریان پرطمطراق سبب شده حتی ناشرانی که سابقه انتشار کتابهایی در راستای تحکیم هژمونی سرمایهداری در کارنامه دارند، از سر تطبیق خود با تغییر ذائقه مخاطب، کتابهایی از این دست منتشر کنند: نی، مرکز، علمی و فرهنگی، ثالث و چشمه. همچنین اگرچه در کلان موضوعات جامعهشناسی و علوم سیاسی، گفتمان چپ گسترش یافته است، در حوزه مدیریت و اقتصاد نمیتوان از حضور پررنگ این جریان سخن گفت؛ چراکه همچنان جریان غالب نشر در این حوزهها را نئولیبرالیسم و با اندکی اختلاف، نهادگرایان دراختیار دارند که نشاندهنده جلوداری جامعهشناسی نسبت به علوم تکنیکالی همچون اقتصاد و مدیریت است. پیشفرضهای اساسی پارادایم نئولیبرال را جریانهای اقتصادی دیگری هم به نقد کشیدهاند. پیشفرض «عقلانیت کامل» را جریان اقتصاد رفتاری، پیشفرض «منفعتطلبی انسان اقتصادی» را اقتصاد اخلاقی و پیشفرض «انسان فارغ از جامعه» را نهادگرایان نقد کردهاند. به تازگی اقتصاد رفتاری فعالیت عمدتاً ترجمیک خود را در بازار نشر ایران افزایش داده است و میتوان آن را رقیب جدید و از زاویهای دیگر، همراه جدید نئولیبرالیسم قلمداد کرد، اما نهادگرایان ایرانی مدتها است به تعیین حدود نئولیبرالیسم ایرانی و نسبت خود با ایشان و اخیراً طراحی موقعیت ایجابی خود مشغول هستند. نهادگرایان با تمرکز بر اقتصاد سیاسی در مقابل اقتصاد خرد و ترجمه آثاری مانند چگونه ملتها شکست میخورند و خشونت و نظامهای اجتماعی، جایگاه خود را در مباحث توسعه باز کردهاند. موقعیتمحوری ایشان دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی است. فرشاد مؤمنی، حسین راغفر، مجید شاکری و محمود متوسلی از جمله معتقدان به این نحله و منتقدان پارادایم مسلط هستند. انتشارات نهادگرا وابسته به مؤسسه مطالعات دین و اقتصاد، همچنین اختران و دانشگاه امامصادق(ع) در این زمینه فعال هستند. افزون بر این، این جریان به اندیشه سیاسی شهید بهشتی و تأکید ایشان بر مبارزه با رانت و فساد اقتصادی، مانند داگلاس نورث، ارادت ویژهای دارند.
جریان منتقد سرمایهداری فقط در گرایش چپ و نهادگرا محدود نمیشود. بخش دیگری از کتابهای ضدنئولیبرالیسم، طیفی از اندیشمندان تحلیلی امریکایی را با عنوان جماعتگرایی حول خود جمع کرده است که در حال گسترش و درخورتوجه ویژه است. برای مثال کتابهای مایکل سندل که بیشتر انتشارات مرکز یا نشر نو چاپ کردهاند، نمونهای از اینها است. السدیر مکاینتایر نیز جزو همین گروه به حساب میآید.
نحله دیگر در جریان منتقد لیبرالیسم، الهیدانهایی همچون کارل لوویت هستند که از منظر کلام مسیحی و علم دینی به نقد جریان راست و چپ میپردازند. به تازگی نشر علمی و فرهنگی، کتاب «معنا در تاریخ» اثر کارل لوویت را ترجمه کرده است. جریان دیگر، نهادگرایان و جامعهشناسان اقتصادی هستند که هرکدام از منظری، به نقد عقاید اقتصادی لیبرالیسم همت گماردهاند. کوز، نورث، سویدبرگ و گرانو وتر از جمله این اندیشمندان هستند و نهادگرایان ایرانی مانند فرشاد مؤمنی و حسین راغفر نیز ذیل همین پارادایم میاندیشند.
ایده چپ از جهاتی همچون چالش با سرمایهداری جهانی، مشابهتهایی با ایده انقلاب اسلامی دارد، اما در مبانی بشدت متفاوت است. مبادی معرفتی ماتریالیستی مارکسیسم اصیل و تمرکز بر تفسیر تاریخ مبتنی بر عامل اقتصاد از جمله این اختلافات هستند که برخی از آنها را حتی نسخههای متأخر چپ نیز نقد و اصلاح کردهاند. جریان چپ نزاع طبقاتی را موتور محرک اصلی تاریخ میداند، اما انقلاب اسلامی مبتنی بر برداشت قرآنی خود و محوریت خداوند در تفسیر تاریخ، نزاع حق و باطل و کنشگری معصومان را موتور محرک تاریخ معرفی میکند. برخلاف تلقی چپ، مالکیت در انقلاب اسلامی محترم شمرده میشود و بنا نیست به دلیل وجود فاصله طبقاتی، ظلمی به گروهی از مردم بشود؛ اگرچه به صورت عقیدتی و نه اجبار بیرونی، قواعدی پویا همچون خمس، زکات، ارث و انفاق را برای جلوگیری از انباشت ثروت مقرر کرده است. در واقع ایده انقلاب اسلامی ایران، دیکتاتوری پرولتاریا یا دیکتاتوری دولتی را بر دیکتاتوری طبقه بورژوا ترجیح نمیدهد و با هر طاغوت داخلی و خارجی، بجز سلطنت حکومت ارزشهای الهی مخالف است. همین حاکمیت ارزشهای الهی پیوند میان مردم و مسئولان حکومت دینی را برقرار میکند و تفاوت بسیاری با اقدامات تبلیغاتی یا کنترلی نظامهای مارکسیستی دارد.
محوریت ارزشهای الهی سبب میشود توسعه از نظرگاه اسلام، تفاوت ماهوی با رویکرد مادی سوسیالیسم به توسعه داشته باشد. همزادی ماده، معنا، دنیا و آخرت در نگاه اسلام، سبب پویایی تعریف توسعه در اسلام شده است. در پایان لازم به ذکر است چرخش نشر به نفع جریان چپ، از وجهی که گفتار و جریانی در نقد نئولیبرالیسمِ بیسرِ مسلط در کشور به دست میدهد، سودمند است؛ اما نباید سادهانگارانه و با اراده رهایی از لیبرالیسم، عرصه را تسلیم این جریان کرد؛ چراکه بر اساس تجربههای تاریخی، چپ ایرانی در لحظه سیاسی نهایی، به چپ جهانی نزدیک نمیشود، بلکه به راست جهانی سوق مییابد و اگر قدرت پیدا کند، به ایده جمهوری اسلامی حمله میبرد. همچنین بدنه اجتماعی و دانشجویی این جریان در ایران نیز همواره سابقه کنشگری رادیکالی را از خود نشان داده است که به سادگی جریانهای سیاسی گوناگون داخلی و خارجی میتوانند از آن بهرهبرداری کنند، در نتیجه در وهله اول، برای تغییر پارادایم سرمایهداری بیسر و در وهله دوم، مصون ماندن از تأثیرهای منفی جریان چپ، باید نهضتی محتوایی در راستای تولید محتوا در حوزه حکمرانی عادلانه مبتنی بر پیشینه حکمت اسلامی به راه افتد و به موازات آن نیز مشعل پرفروغ نهضت مطالبهگری و به کار بستن عملی آن در سطوح گوناگون روشن شود.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه