تجربه‌نگاری یک طراح گرافیک از مراحل تولید یک کتاب

تسلط و تعهد خاص نویسنده


هادی قادری 
گرافیست و مدیر هنری انتشارات خط مقدم

 محتوایی که رد و بدل می‌شد به قدری جذاب بود که در تمام آن روزها، به جای عادت گوش دادن به موسیقی هنگام کار، به صدای مصاحبه‌های نویسنده با سوژه‌هایش گوش می‌دادم. مصاحبه‌های خانم علی بخشی، نویسنده کتاب خون شریک با دوستان و آشنایان شهید والامقام، مدافع حرم، شهید مهدی صابری را می‌گویم. نویسنده، روزهای متعددی از تهران به قم می‌آمد و با سوژه‌هایش در دفتر انتشارات خط‌ مقدم مصاحبه می‌کرد. من نمی‌دانم در آن ایام و لحظات، نویسنده و سوژه‌هایش چه تجربه‌ای از سر می‌گذراندند، ولی آنها هم نمی‌دانستند که اولین مخاطب‌شان طراح گرافیکی است که در اتاق کناری  در حال تجربه شیرین‌ترین لحظات کاری خود با شنیدن صدای آنهاست.
 افراد یکی یکی و در ساعت‌های هماهنگ شده به دفتر انتشارات خط‌ مقدم می‌آمدند، جلوی نویسنده می‌نشستند و به سؤال‌های دقیق او که با خونسردی و آرامش کامل پرسیده ‌می‌شد پاسخ می‌دادند و اینگونه، هرکسی از زاویه دید و تجربه زیسته خود، شهید را روایت می‌کرد.
در مدت تهیه مصاحبه‌ها کم کم، تسلط بسیار عالی نویسنده، به شخصیت و زندگی سوژه اصلی، یعنی شهیدمهدی صابری از طرفی و اشراف بسیار خوب او به حوادث و مناطق عملیاتی سوریه از طرف دیگر، برایم جذاب شد. این تسلط و دقت در سوژه و کار جمع‌آوری خاطرات و مستندات، تا آنجا پیش می‌رفت که اگر همرزمان شهید، اسم منطقه‌ای را فراموش می‌کردند یا اشتباه می‌گفتند، خانم علی‌بخشی، یادآوری یا تصحیح می‌کرد یا آدرس بهتری می‌داد، مثلاً اسم یک شخص ،یا منطقه عملیاتی یا جاده را می‌برد و خانم علی بخشی می‌گفت همان که پایین تپه فلان بود یا اسم عملیات را می‌برد و سوژه را هدایت و همراهی و کمک می‌کرد تا خاطره خویش را بخوبی و با جزئیات بیشتری به خاطر بیاورد.
این میزان از تسلط نویسنده که در روزهای متعدد و در لحظات حساس خودش را مرتب نشان می‌داد آن‌قدر ادامه و عمق پیدا کرد تا من که در طول روز از پشت میزم بلند می‌شوم و از روز اول هم تصمیم گرفته بودم در هنگام انجام مصاحبه‌ها از اتاقم خارج نشوم و فضای ایجاد شده را از بین نبرم و اجازه بدهم حس و حال گفت‌و‌گوها به همان خوبی که بود حفظ شود - چون خودم احساس خوبی در اتاقم از شنیدن داستان‌ها داشتم - به بهانه پذیرایی بروم بیرون تا ببینم این نویسنده کیست که این قدر مسلط به ابعاد زندگی و کارهای شهیدی است که او را از قبل نمی‌شناخته.
آن زمان دوست نداشتم این مطلب را به خود نویسنده بُروز بدهم؛ دوست داشتم هیچ دخالتی در آن فضای خوب نداشته باشم، اما با دیدن یادداشت نویسنده درباره تجربه‌اش از نگارش این کتاب ارزشمند که در ضمیمه قفسه کتاب، در روزنامه جام‌جم نوشته شده بود، یاد آن روزهای ناب افتادم و گفتم من هم چند خطی از تجربه و روایت شخصی خودم درباره روزهای تولید این کتاب بنویسم، چرا که فکر می‌کنم هر کتابی گویاست، زیست و شخصیتی دارد ؛شبیه انسان‌ها و شاید روایت‌های مختلف از مراحل تولید یک کتاب به شناخت بهتر آن کتاب کمک کند.
اما یکی از احساسی‌ترین ایام آن تجربه، روزی بود که بعد از یکی دو نفر که آمدند، مصاحبه شدند و رفتند، شخصی وارد شد که طبیعتاً من چهره او را نمی‌دیدم، مثل باقی سوژه‌ها و فقط صدایش را می‌شنیدم که البته این هم خودش برایم جذابیت دیگری داشت که می‌توانستم از داخل اتاقم چهره و حالات و احساس و سن و سال و حتی طرز لباس پوشیدن سوژه‌ها را تصور کنم؛ در هر صورت در طی مصاحبه متوجه شدم آن شخص یکی از صمیمی‌ترین دوستان قدیمی شهید بود.
از همان ابتدای گفت‌و‌گو درباره شهید با احترام و حسرت و احساس فوق‌العاده‌ای صحبت می‌کرد که در صدایش کامل مشهود بود و به من که در اتاق دیگری پشت میز خودم مشغول کار طراحی بودم، مثل موسیقی محزون عاشقانه‌ای منتقل می‌شد. مدام احساس می‌کردم چیزی در این حرف‌ها هست که جنس گفتار آن شخص را با باقی مصاحبه شونده‌ها متفاوت کرده است.انگار چیزی در دل دارد که نمی‌خواهد بگوید یا نمی‌داند بگوید یا نه. با خودم کلنجار می‌رفتم که آیا به نویسنده هم این احساس منتقل شده است یا نه؟ که در اواخر مصاحبه، دوست شهید دل به دریا زد و از نویسنده محترم پرسید: ببخشید من یک سؤالی دارم؛ شما که در این مدت با کل خانواده و دوستان شهید صابری مصاحبه کردید، از آن‌ها حرفی درباره من نشنیدید؟ نویسنده محترم پرسید: چه حرفی؟ دوست شهید گفت: آخر شهید از یک جایی به بعد رابطه‌اش را با من کم کرد و بعد هم بی‌هوا رفت سوریه و شهید شد و همه‌ اینها برای من بسرعت رخ داد،؛ ما اهل هیچ کار خلافی نبودیم که باعث جدایی مان شود . من خیلی به این موضوع فکر کردم و تا امروز فکر و حسرت ندانستن‌اش دست از سرم بر نداشته. خیلی فکر کردم ،ولی به هیچ نتیجه‌ای هم نرسیدم، خیلی دوست داشتم از خودش بپرسم ولی فرصت نشد. نویسنده پرسید: یعنی خودتان هیچ حدسی نمی‌زنید؟ و دوست شهید گفت: نه، اصلاً، بعد از شهادتش خیلی فکر کردم و فقط یادم افتاد یک‌بار که روی پله‌های جایی نشسته بودیم، ناگهان برگشت به من گفت یک چیزی می‌خواهم بگویم. گفتم بگو. گفت در فلان روز و فلان جا من آهنگ یک خواننده زن را برای جمع رفقا خواندم و تو در این چیزها سواد و دقتت بیشتر بود و می‌دانستی که این کار من اشتباه است .چرا جلوی من را نگرفتی؟ چرا به من تذکر ندادی؟ چون تو می‌دانستی کار من اشتباه است؛ به‌عنوان دوست باید به من تذکر می‌دادی... آن روز جواب خاصی نداشتم به او بدهم. حالا می‌خواستم بدانم شما چیزی دستگیرتان نشده از میان این همه مصاحبه که گرفتید؟ و تمام اینها را با یک حسرت و بغض صادقانه‌ای گفت که کامل در صدایش مشهود بود. خاطرم هست این مطلب چندباری بین نویسنده و دوست شهید رد و بدل شد، ولی به نتیجه‌ای نرسید. آن روز از اتاقم بیرون نرفتم و بغضم گرفته بود از این همه احساس حسرت جامانده در دل رفیق صمیمی یک شهید..
راستش من نویسنده نیستم و نمی‌دانم چقدر توانسته ام دو اتفاق و تجربه فراموش نشدنی خودم در مراحل تهیه این کتاب یعنی تسلط و تعهد خاص نویسنده کتاب به سوژه بدون آشنایی قبلی و دیگر احساس حسرت یک دوست شهید را بیان کنم.
در طراحی جلد کتاب خون‌شریک که در نمایشگاه کتاب امسال مورد تحسین استاد مسعود نجابتی هم قرار گرفت و در برنامه‌های تخصصی و جنبی نمایشگاه کتاب به‌عنوان یک نمونه خوب از کار گرافیک به نمایش درآمد و کار طراح متواضع و کاربلد، خانم انسیه داورپناه است جز در حد مشورت‌های مختصر، حضوری نداشتم اما کتاب را بشدت دوست دارم و تا همین حد و حدود که گفتم در جریان تهیه کتاب خون شریک هستم. زحمات و رفت و آمدهای بین شهری و تسلط بسیار عالی و دلسوزانه نویسنده کتاب خانم مریم ‌علی بخشی به محتوا را شاهد بودم و حجم زیادی از مصاحبه‌هایی که تهیه آنها، ساعت‌ها و با دقت زیاد طول می‌کشید و خدا می‌داند که چه بار احساسی و عاطفی‌ای در کنار دقت‌های نگارش یک کار مستند، برای نویسنده داشته است. شهید مهدی صابری عزیز هم که از محبوب‌ترین شهدای مدافع حرم چه در میان همرزمانش و چه در میان آنهایی است که می‌شناختندش. پس پیشنهاد می‌کنم حتماً این کتاب ارزشمند را که در انتشارات جوان و با انگیزه خط‌ مقدم چاپ شده، مطالعه فرمایید، به امید اینکه لحظه پایان مطالعه کتاب، خود را آدمی دیگر بیابیم. 

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7989/19/624248/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها