«ایران» از وابستگی تاریخی ناتو و اروپا به ایالات متحده گزارش میدهد
ضربهگیر امنیتی امریکا!
بازخوانی نقشه تازه ایالات متحده برای مأموریت های جدید ناتو در جنگ اوکراین
امیر فرشباف-روزنامهنگار / یکی از ابزارهای تأمین امنیت در بیرون از مرزها در دوره جدید، توسعه قلمرو امنیتی و استفاده از ظرفیتهای کشورهای همپیمان است. سیاست توسعه طلبانه دولت ایالات متحده در برابر سایر کشورها، سیاستی استعماری است که پس از جنگ جهانی دوم تشدید شده است.
ابزار اصلی امریکا برای تحقق این راهبرد، استفاده از ظرفیت مالی، نظامی، امنیتی، سیاسی و ژئوپلتیکی کشورهای متحد است؛ ایده تحقق ناتو نیز ابتدا برای مقابله با روند نفوذ شوروی کمونیستی در دوران جنگ سرد و تقابل با آن در بیرون از مرزها طراحی و عملیاتی شد؛ اما پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و درحال حاضر نیز قابلیت تأمین منافع امنیتی امریکا را دارد.
در این میان، مسألهای که تعارض وظایف تعیین شده برای ناتو روی کاغذ با واقعیت عملی و عینی عملکرد و عدم استقلال آن را نشان میدهد، مأموریتهای این تشکیلات نظامی امنیتی در مناطقی مانند افغانستان، عراق و لیبی است که تماماً به دستور ایالات متحده صورت پذیرفته است. جنگ اوکراین نیز به عنوان پدیدهای جدید این تعارض را به طرز برجستهتری بازنمایی میکند؛ چراکه ورود ناتو به این نبرد و تداوم آن نیز باز براساس تقابل امریکا با روسیه صورت پذیرفته است. در این گزارش به وجوه مختلف وابستگی تاریخی و عملیاتی ناتو به امریکا پرداخته میشود.
ناتو (NATO) یا پیمان آتلانتیک شمالی، معاهدهای نظامی امنیتی است که در آوریل 1949، میان دوازده کشور ازجمله ایالات متحده، کانادا، انگلیس، فرانسه و هشت کشور اروپایی دیگر منعقد شد و بر اساس آن متعهد شدند با ابزارهای سیاسی و نظامی در برابر تهدید بلوک شرق از یکدیگر محافظت کنند. اعضای این پیمان نظامی اکنون به 30 کشور افزایش یافته که در حال حاضر و با تحریک کشورهای غربی ممکن است دو کشور سوئد و فنلاند نیز به آن اضافه شوند. این پیمان با اینکه برای مقابله با نفوذ شوروی تأسیس شد، اما پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در ابتدای دهه 90 میلادی، با تغییر کاربری و بازتعریف کارکردها و وظایف سازمانی و بینالمللی تازه، مأموریتهای جدیدی ازجمله مقابله با تروریسم، مواد مخدر و گسترش جغرافیای عملیاتی به آن محول شد.
با این حال، این تغییرات در عمل ناتو را بیش از گذشته به بازوی عملیاتی امریکا در اروپا و مناطق دیگر تبدیل کرد. اگر در گذشته، ناتو به اسم مقابله با نفوذ شوروی کمونیستی، هویت ظاهراً مستقلی داشت، پس از فروپاشی شوروی، رسماً و عملاً تبدیل به مجری سیاستهای نظامی و امنیتی ایالات متحده در اروپا، غرب آسیا و شمال آفریقا شده است. یکی از محملهای وابستگی ناتو به امریکا، میزان سهم بودجه اعضای آن و دیگری، به خرید سلاح از امریکا مربوط است؛ کشورهای عضو بر اساس دستورالعملهای وضع شده، باید 2درصد از تولید ناخالص داخلی خود را برای دفاع هزینه کنند، اما اغلب به دلیل مشکلات اقتصادی نمیتوانند این هدف را محقق کنند و امریکا خصوصاً پس از واقعه 11 سپتامبر، سهم بیشتری را پرداخت و از همین جهت نیز خواهان سهم بیشتری است. این موضوع همواره تعارضاتی را میان امریکا و سایر اعضا رقم زده که اوج این اختلافات را در زمان ترامپ میشد دید که از کشورهای اروپایی میخواست که اقدامات بیشتری انجام دهند و حتی در مقطعی پیشنهاد کرد که آنها به خاطر کمبودهای گذشته خود به ایالات متحده مبلغى بازپرداخت کنند! وجه دوم وابستگی ناتو به ایالات متحده که به آن اشاره شد، خرید سلاح از این کشور است که این وابستگی را دوچندان میکند؛ چراکه این موضوع، کشورهای عضو را هم از حیث توانمندی نظامی و سبک عملیاتی، به سلاحها و راهبردهای امریکا وابسته کرده و هم چرخش مالی ناشی از خرید و فروش سلاح، این تعلق و تبعیت را تشدید میکند.
وابستگی ساختاری و مالی ناتو به ایالات متحده یک مسأله است و کارکرد آن به مثابه تأمین کننده امنیت و منافع برون مرزی امریکا، موضوع مستقل دیگری است که در ادامه با تفصیل بیشتری به آن پرداخته خواهد شد. گفته شد که بیش از آنکه امریکا در خدمت اهداف تعیین شده ناتو باشد و یا در هر صورت این خدمات، متقابل باشد، این ناتو است که در خدمت سیاستهای ایالات متحده انجام وظیفه میکند. به عنوان مصداق، موارد متعددی میتوان برای این موضوع برشمرد ازجمله لشکرکشی به افغانستان و عراق که با دلایل و بهانههای واهی و کاذب صورت گرفت و تبعات سوء آن هنوز باقی است و.... اما صرف نظر از مصادیق آن، باید به تحلیلها و نظریههایی که در بستر رسانهها در جهت توجیه اقدامات ناتو در راستای تأمین امنیت و منافع امریکا بازنمایی میشود، اشاره کرد.
وخامت اوضاع سیاسی اقتصادی در غرب
اخیراً نشریه فارن افرز در یادداشتی به قلم «چارلز کوپچان»با عنوان «راه سخت ناتو در پیش است» به وجوهی از ضرورت تغییر راهبرد ناتو خصوصاً در قبال جنگ اوکراین و کمک به پایان جنگ پرداخته است. نویسنده فارن افرز ابتدا گزارشی از وضعیت نامطلوب کشورهای قدرتمند ناتو ازجمله فرانسه، ایتالیا و آلمان ارائه میکند و در ادامه چند راه حل غیرنظامی پیش پای ناتو و سیاستمداران اروپایی میگذارد.
در ابتدای این یادداشت راهبردی، وضعیتی از چشمانداز جنگ مذکور ترسیم شده که در آن خطر روی کار آمدن جریانهای ملیگرا و راست افراطی در امریکا و اروپا بسیار نزدیک القا میشود و در مقابله با آن، ناتو نیز باید هر چه زودتر به روند آتش بس دیپلماتیک میان روسیه و اوکراین بپیوندد؛ همانگونه که به نظر میرسد جمعبندی نهایی دولتهای اروپایی و امریکا نیز تقریباً همین باشد؛ موضوعی که بایدن نیز تلویحاً وجود اختلافات میان اعضا را با این سخن تأیید کرد که «با رهبران اروپایی بر سر اوکراین اتفاق نظر کامل داریم؛ اما در میزان و نحوه این حمایت، تفاوتهایی وجود دارد». مشکلات اقتصادی متعدد و معضلات اجتماعی موجود در امریکا و کشورهای اروپایی، تبدیل به اهرم فشاری روی این کشورها شده تا به نحوی به فکر پایان آبرومندانه جنگ در اوکراین بیفتند.
اما در بخشی از یادداشت فارن افرز در خصوص تهدیدات کوتاه مدت امریکا و اروپا آمده است: «جنگ، علاوه بر اختلالات تجاری ناشی از همهگیری کرونا، تحولات را در جهتی رقم میزند که نهایتاً به نفع جمهوریخواهان ایالات متحده است؛ تورم در امریکا به بالاترین حد در 40 سال اخیر رسیده، قیمت بنزین، غذا و سایر اقلام ضروری همچنان در حال افزایش بوده و بازار سهام در حال فروپاشی است. جنگ در اوکراین شاید تنها دلیل این مصیبتهای اقتصادی نباشد، اما مطمئناً نقش مهمی ایفا میکند، چراکه مثلاً دولت ایتالیا در حال حاضر به دلیل اختلافات داخلی بر سر ارسال تسلیحات به اوکراین مردد است و رهبران آلمان همچنان به مشاجره بر سر تحویل سلاحهای سنگین ادامه میدهند و امانوئل مکرون نیز اگرچه در فرانسه دوباره به ریاست جمهوری رسیده، اما فراموش نکنیم که حدود 40 درصد از رأی دهندگان، به مارین لوپن نامزد راست افراطی که از طرفداران پوتین است و متعهد شده کشورش را از فرماندهی نظامی ناتو خارج کند، رأی دادند.»
نویسنده این یادداشت در بخش دیگری پیشنهاد میکند که ناتو قبل از پیشروی بیشتر روسیه در اوکراین و تغییر معادلات، نقش بیشتری برای تعیین سرنوشت جنگ بر عهده بگیرد:
«زمان آن فرا رسیده است که ناتو روی یک بازی دیپلماتیک برای پایان [جنگ] تمرکز کند و از تلاش خود برای تقویت اوکراین از طریق تسهیل آتش بس و مذاکرات بعدی بهره ببرد. از زمان موفقیتهای اولیه نظامی اوکراین، شتاب در میدان نبرد به نفع روسیه تغییر کرده است، و این، یکی از دلایلی بوده که باعث شده فرانسه، آلمان، ایتالیا و سایر متحدان ایالات متحده برای چرخش به سوی دیپلماسی فشار بیاورند.»
ناگفته نماند که معنای «بازی دیپلماتیک ناتو» تقریباً روشن است و آن، ارسال بیشتر سلاح و سازماندهی و اعزام نیرو به اوکراین با هدف کلید زدن یک عملیات ضربتی برای گرفتن امتیاز بیشتر در مذاکرات پایان جنگ است؛ چراکه فرسایشی شدن این جنگ به نفع هیچ کدام از طرفهای درگیری نیست. به هر تقدیر، چه این جنگ، روزهای پایانی خود را سپری کند و چه فرسایشی و طولانی بشود، این ناتو و کشورهای غربی وابسته به ایالات متحده هستند که نقش بازوهای عملیاتی امریکا در مقابله با روسیه و سایر قدرتهای مقابل امریکا را ایفا میکنند.
تحریمهای بی ثمر
موضوع مهم دیگر این یادداشت، بحث از عدم تأثیر تحریمهای غرب علیه روسیه درکنار تکرار هشداری مبنی بر خطر روی کار آمدن «راست افراطی» و یا «پوپولیسم» بر اثر تداوم جنگ است. در متن تصریح شده است که «تحریمهای غرب علیه مسکو، حتی با اینکه ضرباتی به اقتصاد جهانی وارد کرده، تاکنون نتوانسته تأثیر مورد نظر غرب را بر روسیه بگذارد؛ به دلیل افزایش شدید قیمت نفت خام، روسیه همچنان از درآمدهای نفتی فراوان برخوردار است و حتی با اینکه ارزش روبل زمانی که روسیه حمله خود را در فوریه آغاز کرد، سقوط کرد، اما دوباره بازگشته و اخیراً در برابر دلار به بالاترین سطح خود در 7 سال اخیر رسیده است. درست است که غرب باید در کنار اوکراین بایستد و توسعه طلبی روسیه را مجازات کند؛ اما همچنین باید این اولویتها را درکنار جلوگیری از قدرت گرفتن پوپولیستهای غیرلیبرال ملاحظه کند. اگر جمهوریخواهان در ایالات متحده به قدرت برسند یا پوپولیستهای طرفدار مسکو در اروپا به قدرت برسند، اوکراین قطعاً منفعتی نخواهد برد.»
تمام موارد فوق الذکر در کنار عدم تأثیر تحریمهای غرب علیه روسیه و اعلام خطر رویش و گسترش افراطگرایی در اروپا و امریکا، نویسنده فارن افرز را به نقطهای رسانده که باز دست به دامن اروپا و ناتو برای پایان جنگ بشود. مؤلف در ادامه «سه رویکرد در هم تنیده» را برای تأمین نیازهای امنیتی «مناطق خاکستری» جنگ مانند مولداوی و گرجستان و... پیشنهاد میدهد که وجه اشتراک هر سه، ترمیم اعتماد و رفع نگرانیهای روسیه است! «بی طرفی دائم کشورهای واسط» اولین رویکرد پیشنهادی است که مدعی حفظ استقلال کشورهای مابین روسیه و ناتو یا همان مناطق خاکستری از یک سو و به رسمیت شناختن نگرانیهای مسکو از سوی دیگر است. دوم، بیطرفی با تضمینهای امنیتی از سوی ائتلافی از کشورهای همراه با امریکا است که باز عضویت در ناتو را منتفی دانسته و سومین رویکرد پیشنهادی، عضویت کشورهای مناطق خاکستری در اتحادیه اروپا به جای عضویت در ناتو است. در این رویکرد نیز مفروض نویسنده، نگرانی مسکو است که تعیین کننده است؛ چراکه در این فقره به گفته پوتین مبنی بر موافقت با عضویت اوکراین در اتحادیه اروپا استناد میکند، آنجا که گفت: «ما هیچ مخالفتی با آن نداریم، این تصمیم آنهاست که به اتحادیههای اقتصادی بپیوندند یا نه... این، کار آنهاست و مربوط به تجارت مردم اوکراین است.»
رویکردهای جنگ طلبانه
اما فقره مرکزی و نهایی متن فارن افرز که متضمن تعیین جایگاه ناتو در چشمانداز امنیت ملی امریکا است، آنجایی است که نویسنده علناً تصریح میکند که ناتو باید «نقش بیشتری ایفا کند». او در این خصوص نوشته است:
«ایالات متحده باید فشار را بر متحدان خود حفظ و با آنها همکاری کند تا از آمادگی جدید آنها برای به دوش کشیدن بار دفاعی بیشتر استفاده کند. اروپای توانمندتر، مشارکت قویتری در اقیانوس اطلس ایجاد خواهد کرد. دموکراتها و جمهوری خواهان بهطور یکسان از مدتها قبل همواره گلایه داشتند که ناتو به ستون محکمتری نیاز دارد. هر حزبی که در واشنگتن در قدرت باشد، اگر اروپا وزن ژئوپلیتیک بیشتری را به میز مذاکره بیاورد، پیوند اقیانوس اطلس وضعیت بهتری خواهد داشت. با توجه به اینکه روسیه اکنون جناح شرقی ناتو را تهدید میکند و تنشها در غرب اقیانوس آرام نیز نقش آفرینی بیشتر و جدیدتری را از ایالات متحده مطالبه میکند، واشنگتن از داشتن توانایی بیشتر اروپا استقبال خواهد کرد، زیرا حتی اگر تهدید مجدد روسیه، نیروهای ایالات متحده را در آینده در اروپا نگه دارد، باز اروپا باید بتواند در صورت لزوم به تنهایی وارد عمل شود.»
آنچه از تحولات میدانی، وقایع سیاسی و پیشنهادها راهبردی نویسنده فارن افرز میتوان استنباط کرد این است که غرب به محوریت امریکا هرچند در ابتدا قصد داشت از طریق فرسایشی کردن جنگ و اعمال تحریم، روسیه را در موضع ضعف قرار دهد؛ اما بر اثر مرور زمان و وقوع تحولات میدانی جدید و بروز مشکلات اقتصادی، این کشورها به این نتیجه رسیدهاند که راهبرد تحریم و جنگ فرسایشی حتی در کوتاه مدت نیز به ضرر آنها تمام خواهد شد. رویکردهای پیشنهادی سه گانه در کنار راهبرد پایانی فارن افرز مبنی بر نقشآفرینی بیشتر اروپا و ناتو برای رفع تهدیداتی که دردرجه اول متوجه منافع امریکا است، مواردی هستند که از یک سو، اینگونه القا میکنند که نگرانیهای روسیه را به هر ترتیب به رسمیت میشناسند و از سوی دیگر، پایان جنگ را به عنوان اصلی ثابت، مفروض گرفتهاند. درحالی که درحقیقت، این راهبردها اولاً نه تنها جنگ طلبانه بوده و مانع خاموش شدن شعلههای جنگ در اوکراین هستند، بلکه حتی دامنه جنگ را به مناطق دیگر نیز گسترش میدهد؛ چراکه پایان جنگی که در این متن پیشنهاد میشود به معنای ارسال سرسامآور سلاح و نیرو به شرق اروپا و اوکراین برای تحقق یک عملیات فوری با هدف پایان آبرومندانه و موقت جنگ است؛ ثانیاً بهطور کامل در راستای تأمین منافع امریکا برای استخدام ناتو و کشورهای اروپایی برای مقابله با روسیه است؛ امری که به عنوان راهبرد ثابت امنیت ملی امریکا ملاحظه میشود و جمهوریخواهان و دموکراتها هیچ کدام حق تخطی و نادیده گرفتن آن را ندارند و از سوی دیگر، ناتو و متحدان اروپایی ایالات متحده را تبدیل به ضربه گیر امنیتی امریکا میکند.