به انگیزه چهارم خرداد روز مقاومت و پایداری - روز دزفول
دزفول، شهر هزار موشک
عبدالرحیم سعیدی راد
نویسنده
دزفول کجاست؟
دزفول با قدمتی حدود 5000 سال، یکی از شهرهای استان خوزستان در جنوب غربی ایران است که روی رودخانه دز واقع شده است و نام دزفول برگرفته از پل دژ مانند آن است. مقبرههای تاریخی بسیار زیادی از ۱۲۵۰ سال قبل از میلاد مسیح تا حدود ۶۰۰ سال بعد از آن در این منطقه وجود دارند. آثار باستانی بسیار زیادی از کشفیات این منطقه بهدست آمده که در موزههای شهر موجودند. مساجد و مقبرههای بسیاری از قرنهای ۱۵ تا ۱۹ در این شهر وجود دارند. دزفول اولین مرکز تجاری شمال خوزستان است که با استان لرستان در ارتباط بوده است. دزفول از نظر تولیدات کشاورزی ازجمله سبزیجات و صیفی جات مقام نخست را در ایران در دست دارد. همچنین کارخانجات و کارگاههای پنبه ریسی زیادی را در خود جای داده است و هم اکنون صنایع کوچک و متوسط زیادی در این شهر به تولید مشغولند. دزفول در مسیر شاهراه ارتباطی تهران – اهواز واقع است.
چرا روز دزفول؟
اگر در برگههای تقویم امسال دقت کرده باشید حتماً دیدهاید که برای اولین بار در روز چهارم خرداد ماه نوشته شده: روز مقاومت و پایداری – روز دزفول.
شایسته است دلیل این کار کمی روشن شود.
گفته میشود: در سال 1366 هیأت محترم دولت تصمیم میگیرد که یکی از شهرهایی را که به طور مستقیم با جنگ در ارتباط بوده بهعنوان شهر نمونه انتخاب کند.
به این ترتیب در چهارم خرداد ۱۳۶۶ از سوی وزیر کشور وقت با اهدای لوح زرین به مردم دزفول، این شهرستان بهعنوان پایتخت مقاومت ایران در دفاع مقدس نام گرفت.
چرا دزفول پایتخت مقاومت شد؟
در اینکه همه ملت ایران مقاوم هستند و جنگ را اداره کردند و دزفولیها طی سالهای جنگ تحمیلی و در زیر موشکبارانهای شدید عراق، شهر را ترک نکردند و طی 2700روز مقاومت 2600 شهید تقدیم انقلاب و اسلام کردند. مردمی که زخم 176 موشک 6، 9 و 12 متری را هنوز به یادگار میکشند، که گاه در کوچههای 3 متری فرو مینشست. همچنین بیش از 2500گلوله توپ و 300راکت هواپیما بر سر مردم بیدفاع این شهر فرود آمد. اما نمونه شدن دزفول دلایل دیگری هم داشت از جمله:
1- عدم تخلیه شهر:
موشکبارانها در طول جنگ تحمیلی از سوی عراق هرچند بسیار سخت بود اما باعث نشد تا مردم، شهر را تخلیه کرده و از رزمندگان پشتیبانی نکنند ولی مردم دزفول نه تنها تسلیم نشدند بلکه مراسمی مانند راهپیمایی روز قدس را هم زیر موشکباران انجام میدادند.
2- توفیق در بازسازی حین جنگ:
معمولاً اینطور بود که هرگاه خانههای مردم در زیر حملات توپخانهای یا بمبارانهای هوایی یا موشکی ویران میشدند خودشان به بازسازی ویرانهها اقدام میکردند؛ به طوری که گاهی در کمتر از یک سال مشخص نبود که کدام محله ویران شده است.
3- پشتیبانی از رزمندگان اسلام:
مردم دزفول پا به پای همه مردم کشور به هر نحو ممکن پشتیبان رزمندگان بودند. دزفولیها بواسطه نزدیکی با جبهههای نبرد بهطور مستمر کمک های مادی و معنوی خود را به جبهه اهدا میکردند. هم پذیرای رزمندگان سایر نقاط کشور بودند و هم در موقع عملیات در جبهههای نبرد، پذیرای مجروحان جنگ بودند.
4- تقدیم شهدای زیاد:
شهری که در دوران دفاع مقدس با بیش از ۲۶۰۰ شهید و تحمل مصایب این دوران توانست سربلند از آزمون مردانگی و غیرت و شهامت بیرون آید. بسیار مواقع اتفاق افتاده بود که برخی خانواده ها ، فرزندانشان در جبهه به شهادت میرسیدند و خودشان در شهر مورد هجوم موشک قرار داشتند.
5- داشتن بیشترین نیروی رزمی بویژه فرماندهان:
دزفول از معدود شهرهایی بود که دارای چندین گردان بسیجی بود که بیش از یک تیپ نیرو داشت؛ البته تیپی که به لشکر7 ولیعصر(عج) تبدیل شد. فرماندهان دزفولی (نظیر سردار رشید - رئوفی - زنده یاد سوداگر و...) هم در ردههای مختلف نظامی جنگ حضور مؤثر و چشمگیری داشتند.
نامهای دزفول در زمان جنگ تحمیلی
«شهر بی در و پیکر» چون بیحساب وکتاب مورد بمباران و موشکباران قرار میگرفت. «شهر هزار موشک»؛ این اسم نشان از تعداد زیاد موشکهایی بود که به این شهر اصابت میکرد. «بلد الصواریخ یا شهر موشکها»، «شهر مقاومت»، «پایتخت مقاومت» و «الف دزفول» این آخری نشأت گرفته از سخنان گوینده رادیو عراق بود که هرگاه اسامی شهرها را برای بمباران میخواند بکار میبرد. در واقع سر لیست همه بمبارانها بود؛ حتی شایع شده بود هرگاه میگهای عراقی قصد بمباران جایی را داشتند اما موفق نمیشدند بهخاطر اینکه بمبهای خود را به کشورشان برنگردانند آنها را بر سر مردم بیدفاع دزفول خالی میکردند.
خلاصه اینکه این اسامی و شاید اسامی دیگر، معمولاً بهعنوان کنایه بر زبان عامه مردم جاری میشدند.
سخن امام خمینی(ره):
رشادتها و ازخودگذشتگیهای مردم غیور دزفول و همچنین اهدای شهدای فراوان این شهر موجب شد تا امام خمینی(ره) در مورد این شهر فرمودند: «شما دزفولیها امتحان دادید و سربلند از آن بیرون آمدید.»
اولین موشک:
بمباران هوایی از همان روزهای اول جنگ آغاز شد و مردم چون تا آن لحظه چیزی ندیده بودند بهجای پناه آوردن به زیر زمین و جای امن به پشت بام میرفتند تا محل اصابت بمبها را ببینند. اولین موشک در ۱۹ مهر ماه ۱۳۵۹ ساعت ۲۲ و ۱۰ دقیقه به دزفول اصابت کرد. در آن شب عده اى از بسیجیان دزفول در حیاط مسجد استراحت مى کردند. اکثر مردم دزفول نمى دانستند که موشک یعنى چه؛ آنها بمباران هوایى و توپهاى دوربرد دشمن را تجربه کرده بودند اما نمى دانستند انفجار موشک چگونه است. یادم میآید در همان روزهای موشکباران سفری به تهران داشتم در راه کسی پرسید: صدای موشک مثل صدای چیست؟ هر چه فکر کردم نتوانستم مثل و مانندی برای آن پیدا کنم به ناچار گفتم: صدای موشک مثل صدای... موشک است!!!
یک روز یکی از دوستان همشهری برای کسی تعریف میکرد: اوایل جنگ خمپاره که زدند ناشکری کردیم، شد گلوله توپ. قدر توپها را ندانستیم، شد موشک سه متری، از سه متری هم به شش متر و از آن هم به 9 متری و دوازده متری. حالا باید برویم خدا را شکر کنیم که موشکهای پانزده و بیست متری نرسیده!
حرف آخر:
1- سالهاست چهارم خرداد در سایه سوم خرداد (سالروز آزادسازی خرمشهر) قرار دارد و همیشه تحتالشعاع آن قرار گرفته است اما این اهمیت بالایی ندارد چرا که روز فتح خرمشهر آنقدر روز بزرگی است که هر سال باید بهتر از سال قبل آن برگزار شود اما نباید فراموش کرد که مقاومت مردم دزفول یکی از عوامل فتح خرمشهر بود. در واقع اینها جدای از هم نیستند و به قولی باید گفت: مقاومت در دزفول پیروزی در خرمشهر!
با این حال جا دارد که مسئولان فرهنگی؛ گوشه چشمی هم به دزفول بهعنوان پایتخت مقاومت ایران داشته باشند.
2- سوم و چهارم خردادها میآیند و میگذرند اما برای مردم خوزستان خصوصاً دو شهر خرمشهر و دزفول آب از آب تکان نمیخورد. اینکه روزی بهنام شهری در تقویمها نوشته میشود به خودی خود خوب و یادآور واقعهای تاریخی است و اینکه برنامههایی در صداوسیما اجرا شود و مراسمی برای مردم در این شهرها اجرا شود امری عادی است اما سؤال اینجاست که بعد از آن چه؟ اینکه دل مردمی خوش باشد که در یک روز از سال نامی از رشادت و مردانگی آنها برده میشود کافی است؟
همانگونه که مردم دزفول در طول دوران جنگ همچون رزمندهای بیادعا؛ شهید داد و استقامت کرد، وظیفهای بود که بخوبی انجام شد. حال دولتمردان ما باید همت کنند و قدرشناسی خود را با طرحهایی برای سازندگی از این مردم نستوه نشان بدهند. پل قدیم دزفول هر روز فرسودهتر میشود، بازار قدیم دزفول رو به ویرانی است، مرمت سبزقبای دزفول تمام نشده؛ نداشتن روگذرها و زیر گذرهای کافی عامل ترافیک در این شهر شده، موزه دفاع مقدس تا موزه شدن راههای طولانی دارد. خانهها و کوچههای قدیمی شهر که نماد دزفول عزیزند؛ هر روز فرو میریزند و ... شاید حداقل کاری که برای این مردم شریف و مقاوم و البته رنج دیده میتوان انجام داد، این باشد که به وعدهها و قولهایی که به آنها داده شده است عمل شود. همین!
برش
در تقویم رسمی کشور ۴ خرداد، به عنوان «روز مقاومت و پایداری - روز دزفول» نامگذاری شده است. بلد الصواریخ یا شهر موشکها عنوانی بود که عراقیها، به شهر مقاوم و شهید پرور دزفول داده بودند.
دزفول که به عنوان شهر نمونه در جنگ تحمیلی و مظهر مقاومت مردم در مقابل حملات موشکی عراق نام گرفته بود در چهارم خرداد سال ۱۳۶۶ از طرف دولت وقت کشورمان مفتخر به دریافت لوح زرینی شد که توسط نماینده دولت و تعدادی از مسئولان دیگر، در میدان فتح المبین نصب شد.
مردم دزفول در طول هشت سال دفاع مقدس با همه توان در برابر دشمنان قهرمانانه ایستادند و با وجودی که بیشترین موشکها بر پیکره این شهر وارد شد اما در حین جنگ، مردم بخشهای تخریب شده شهر را همزمان بازسازی میکردند. با این همه بخشهای گستردهای از بافت تاریخی دزفول آسیب دید و بیش از ۲۶۰۰ شهید در راه خدا و انقلاب اسلامی و کشور عزیزمان تقدیم کردند و بهدلیل همین مقاومتهای بینظیر به عنوان شهر نمونه مقاومت و پایداری و پایتخت مقاومت ایران عزیز نام گرفت و روز چهارم خرداد هم در تقویمهای سالانه، به نام «روز دزفول» ثبت شد.
دزفول در طول جنگ تحمیلی ۱۷۲ بار مورد اصابت انواع موشکهای ۳ و ۶ و ۹ متری اسکاد B ساخت اتحاد جماهیر شوروی ۲۵۰۰ بار گلوله توپ و ۳۰۰ بار مورد حملات هواپیماهای دشمن قرار گرفت ؛ در این حملات بیش از ۱۹۰۰۰ واحد تجاری و مسکونی تخریب شد و جمعاً ۲۶۰۰ شهید و عده زیادی مجروح و در جبههها هم با جوانان خط شکن خود حضور فعال داشت و به رغم تمام این خسارتها و فشارها و تقدیم شهید و جانباز و آزاده همچنان استوار به مقاومت خود ادامه داد و خواست و اراده رژیم بعث عراق را در خالی کردن شهر توسط مردم، یا جبههها توسط جوانان به شکست کشاند و با مقاومت خود به عنوان دژی مستحکم و تکیه گاهی مورد اعتماد برای رزمندگان اسلام عمل کرد و نمونهای از مقاومت را هم برای کل جهان به نمایش گذاشت و تحسین همگان را برانگیخت.
اصابت بیش از 3000 بمب و راکت و موشک به دزفول
محمدعلی سخاوت
میدانیم که در تاریخ جنگ دو عملیات بزرگ و سرنوشت ساز توسط رزمندگان اسلام علیه متجاوزان بعثی انجام گرفت بهنامهای فتحالمبین و الی بیتالمقدس، بدون تردید این دو عملیات گسترده و سرنوشت ساز، ورق جنگ و تاریخ دفاع مقدس را به نفع ایران اسلامی برگرداند.
شگفت انگیزتر آن بود که این دو عملیات وسیع که هنوز هم بسیاری از ناگفتهها را دارند و به آنها پرداخته نشده است با فاصله کوتاه زمانی از هم به وقوع پیوسته و رزمندگان غیور اسلام اعم از ارتش، سپاه، بسیج و نیروهای مردمی افتخارها آفریده و هزاران کیلومتر مربع از خاک عزیز کشورمان را از دست متجاوزان بعثی خارج و هزاران نفر از اشغالگران وطن اسلامی را به اسارت گرفته یا به درک واصل کردند و بسیاری از ادوات جنگی آنها به غنیمت گرفته یا منهدم شد در نهایت در «سوم خرداد سال ۶۱» با آزادسازی شهر خرمشهر این عملیاتها به پایان رسید و سوم خرداد روز فتح خرمشهر «روز مقاومت ایثار و پیروزی» ثبت تاریخی شد و در تقویمهای سالانه کشورمان، ماندگار شد.
«روز چهارم خرداد» نیز روز ماندگار دیگری است که بهنام «روز مقاومت و پایداری روز دزفول» در روزنگار کشورمان ثبت شده است.
«اما چرا ۴ خرداد و چرا روز دزفول؟!» اگر حس کنجکاوی شما تحریک شده و میخواهید بدانید چرا؟! باید به آن روزهای حماسه ساز برگردیم و به حماسه سازان دفاع مقدس به ایام سخت و دشوار و به مردان ، زنان ، نوجوانان ،جوانان ، میانسالان ، پیرمردان ، پیرزنان و... که چگونه در برابر دشمن تا بن دندان مسلح که حمایت جهانی را پشت سر خود داشت، ایستادگی کردند و حماسههای شگرف آفریدند و اسوه و اسطوره مقاومت و پایداری شدند.
هم آن روز معلوم بود و هم امروز و دیگر زاویه پنهانی نمانده است که جنگ توسط جبهه استکبار جهانی و به نمایندگی عراق در ۳۱ شهریور سال ۵۹ در حالی بر ایران اسلامی تحمیل شد که کشورمان، هنوز درگیر سر و سامان دادن به خرابیهای ناشی از انقلاب و ویرانگریهای نظام شاهنشاهی و در حال دست و پنجه نرم کردن با مشکلاتی بود که بخش عمده آنها از رژیم سابق به ارث رسیده بود و بخش دیگری هم زاییده همان دشمنان و دنبالههای داخلی آنها بود که از این انقلاب آسیب دیده و منافعشان به خطر افتاده بود، مانند کودتا، ترور، تحریک قومیتها برای جدایی از مام میهن در کردستان، خوزستان، ترکمن و جاهای دیگر، همچنین ظهور گروههایی که مانند قارچ از زمین سر بر آورده بودند و نوعاً هم با سلاحهایی که از پادگانها و مراکز دیگر نظامی و انتظامی به سرقت برده بودند، مسلحانه در برابر نظام نوپای اسلامی صف کشیده بودند و از هرگونه خسارت زدن و خیانت دریغی نداشتند، مراجعهای به تاریخ، همه اینها را به وضوح به شما نشان میدهد.
از جنبههای دیگر، باید حقاً و انصافاً به پایبندی، از خود گذشتگی و ایثار و فداکاری و دلسوزی اقشار مختلف مردم که بهصورت یکپارچه تحت لوای ولایت و اوامر رهبری معظم انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی رضوانالله تعالی علیه در هر نقطه کشور بهصورت خودجوش و دین مدارانه در حال رتق و فتق امور و دفع شرور بودند هم باید اشاره کرد که اگر این پایمردیها و ایثارگریها و حضور فعال نبود، شاید به جرأت بتوان ادعا کرد، که این انقلاب اسلامی هم به تاریخ میپیوست و امروز هم مانند قیام مشروطه و دیگر قیامها شاید ذکری از آن، در اذهان مردم، آن هم بهصورت تحریف شده نبود و اصلاً تحت عنوان «یک اشتباه تاریخی» ثبت شده بود. جنگ تحمیلی را هم میتوان یکی از هزاران توطئهای دانست که به قصد براندازی این نظام نوپا و اقدامی تمام کننده دانست، اما هنگامی که جنگ آغاز شد از گوشه گوشه کشوراسلامی، غیورمردان، شیر زنان، جوانان، نوجوانان و... همه با هم با حضور یا همراهی کردن همسران و فرزندان خود به دفاع برخاسته تا این شر بزرگ را دفع کنند و در این خصوص هم چه حماسهها آفریده و در تاریخ به ثبت رساندند که شایسته است کتابها در مورد آنها نوشته شود تا همه بدانند مردم این کشور در شرایط مختلف چگونه پای انقلاب و نظام کشور اسلامی خود ایستاده و افتخارها آفریدند.
مردم شهرستان دزفول نمونهای از این مقاومت جانانه و ایثارگری شجاعانه هستند؛ شهری که در طول هشت سال دفاع مقدس با تمام وجود در برابر متجاوزان ایستاد، ۲۵۰۰ گلوله توپ ،۳۳۱ راکت هواپیما، ۱۷۶ فروند موشک در سایزهای ۶ و ۹ و ۱۲ متری را بر پیکر خود تحمل کرد. ۲۶۰۰ شهید، ۴ هزار جانباز و ۵۰۰ آزاده تقدیم ساحت قدس این انقلاب شکوهمند اسلامی نمود و هزاران(۱۹۰۰۰) باب منزل مسکونی و مغازه از مردمش تخریب شد و فرزندانش هم پیوسته در صحنههای دفاع مقدس از سطح بالای فرماندهی تا رزمندگان تک ور حضور داشتند، دزفول و دزفولیها ایستادند، امتحان دادند و سربلند از آزمون بیرون آمدند و بالاخره در تاریخ ۴ خرداد سال ۶۶ توسط دولت وقت جمهوری اسلامی مفتخر به دریافت لوح «شهر نمونه جنگ و پایتخت مقاومت» گردیدند.
یادی از سردار سرلشکر پاسدار شهید محمد بروجردی به بهانه سیوهشتمین سالگرد شهادتش
مردمداری؛ مرام مسیح کردستان
مرجان قندی
خبرنگار
یکم خرداد سیوهشتمین سالروز شهادت سردار شهید محمد بروجردی معروف به«مسیح کردستان» است. شهید سردار سرلشکر پاسدار محمد بروجردی در سال ۱۳۳۳ در یکی از روستاهای شهرستان بروجرد به دنیا آمد. بروجردی ۲۹ بهار را بیشتر به چشم ندید و شاید بهتر است بگوییم ۲۹ خزان را. چرا که این فرزند رشید آیین محمدی(ص) در تمام زندگی اش از کودکی تا هنگام عروج همواره دست به گریبان در نبردی سخت با فقر، جهل، تجاوز، ستم و ریا بود.
بروجردی در سن 5 سالگی از نعمت پدر محروم شد و مبارزه با فقر را آموخت، چنان که در گیرودار آن استقلال، توانمندی، اتکا به نفس و توکل به حق ملکه ذهنش شد و همگام با قد کشیدن و بزرگ شدن نیز آموخت که چگونه با جهل که پرده سیاه همیشگی بر چشمان حقیقت است، جدال کند. رشد کردن در دامان مادری با ایمان از محمد کوچک جوانی مؤمن ساخت. از گوشه کوچک کارگاه تشک دوزی در اوان نوجوانی جهان را تحت تسخیر ستمی دید که تاب تحمل آن را نداشت.
از اینرو پس از اتمام دو سال خدمت سربازی، مبارزات سیاسی خود را آغاز کرد و از همان ابتدا سعی کرد با روحانیت خط امام تماس برقرار کند. او که قلبی مالامال از عشق به حضرت امام(ره) در وجودش موج میزد با یاران امام از جمله شهید حاج مهدی عراقی مرتبط شد و به خودسازی و کسب فیض و علم در مکتب آنها و به چاپ و تکثیر و پخش اعلامیههای حضرت امام اقدام کرد. همچنین کنار آن به مبارزه نظامی علیه طاغوت پرداخت و سپس به سوریه رفت و با شهید چمران و شهید منتظری آشنا شد. با پیروزی انقلاب اسلامی و بازگشت حضرت امام(ره) به ایران از طرف شهید بهشتی و شهید عراقی مسئولیت حفاظت حضرت امام در فرودگاه و مسیر بهشت زهرا(س) به او واگذار شد.
از اینجا بود که محمد شد محمد فرزند انقلاب، محمد فرزند امام. انقلاب نبرد به همراه داشت و نبرد این میدان، جنگی نابرابر بهدنبال داشت و نبرد و جنگ، مرد میطلبید و محمد مرد نبرد و مرد میدان بود. کردستان بیش از هر خاک دیگری نام محمد بروجردی را به خاطر دارد؛ چرا که در تمام سالهای سخت جنگ کردستان تربت پیشانی محمد بود. خودش گفته بود:«من به این مردم محروم و ستمدیده علاقه دارم و تا زنده هستم در کردستان میمانم.» اما خیلی پیشتر از اینها نام محمد بروجردی را باید در صفحه نخست شناسنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی جست و رد او را در خنثی کردن بلواهایی چون بلوای ترکمن صحرا، کودتای نوژه و مبارزه با منافقین و... دنبال کرد.
اما باز هم کردستان خاک پاک ستم دیدهای بود که همواره محمد را به سوی خویش فرامیخواند. سنندج، کامیاران، پیرانشهر، مریوان، جوانرود، بانه، سردشت و جای جای کردستانی که وجب به وجب آن خنجری بر پشت داشت و دلی پرخون در سینه، خاکی که شاید هیچ فرماندهی چون بروجردی وجب به وجب اش را نمیشناخت و عاشقانه برایش تن به تیر کینه و ستم نمیداد.
بروجردی را خدا چنان حیاتی بخشیده بود که در میان مردم راه برود و با نورانیت خود، آنها را زندگی بخشد؛ به همین دلیل لقب بروجردی «مسیح کردستان» شد؛ چراکه از یک سو این لقب اشاره داشت به زنده کردن دوباره کردستان و احیای مردم اسلامدوست آن منطقه که زیر دستوپای ضدانقلاب از جهات مختلف در حال نابودی و مرگ بودند و از سوی دیگر این لقب، بهخاطر سیمای نورانی و مهربانی بود که داشت. درواقع بروجردی از یک سو فرماندهای قَدر و کارآزموده نظامی بود و از سوی دیگر فردی فوقالعاده مهربان و معنوی و مکتبی. در وصف خصایل اخلاقی محمد، همین بس که عموم مردم کردستان لقب «مسیح کردستان» را به او پیشکش کردهاند.
محمد، با وجود موقعیت درخشان و برجستهای که در بین فرماندهان عالیرتبه نیروهای مسلح انقلاب اعم از ارتش و سپاه داشت، چنان تواضعی از خود بروز میداد که آنجا هم در بین تمامی رزمآوران جبهههای غرب و جنوب، اخلاص او زبانزد خاص و عام شده بود.
با توجه به اینکه فرماندهی عالی جنگ در جبهههای شمال غرب و غرب کشور را برعهده داشت، بارها مخبرین جراید و اکیپهای گزارشی رادیو برای مصاحبه به سراغش میرفتند اما هر بار دست خالی برگشتند، چرا که مسیح کردستان، همواره از دوربینهای تلویزیونی و میکروفنها گریزان بود، یکی از دوستانش در این باره میگوید: «سعی داشت گمنام باشد، سعی میکرد وجودش در جامعه مطرح نشود، معتقد بود که تمام اجر یک کار، در گمنامی عامل آن است.
سخت اصرار داشت بر این گمنامی، یکبار که اکیپ فیلمبرداری تلویزیون غافلگیرانه از او فیلمبرداری کرد، مصرانه مانع از ادامه کارشان شد، میگفت: از من فیلمبرداری میکنید؟ بروید استغفار کنید... شما باید بروید از رزمندهها که دارند میجنگند فیلم بگیرید...»
از دیگر مسائلی که محمد بهشدت نسبت به آن پایبندی نشان میداد، رسیدگی و ملاقات با خانوادههای شهدا و جانبازان بود، محبت و علاقهاش به یتیمان شهدا حد و حصری نداشت.
بارها با لحنی مؤکد گفته بود: «خدا ما را بهواسطه همین شهید دادهها(خانواده شهدا) امتحان میکند، مبادا با غفلت از آنها، سختی و عذاب خدا را برای خودمان بخریم.»
محمد بروجردی در کردستان هدایت گروه پیشمرگان کرد مسلمان را پذیرفت. همین طور تشکیل مجموعهای از سپاه، ارتش و ژاندارمری در یک گردان به نام ستاد مشترک کشور به اهتمام او پا گرفت و همه اینها برای این بود که پرده تزویر از چهره پاک کردستان کنار رود که کنار رفت.
اول خرداد سال ۱۳۶۲، محمد به همراه پنج تن دیگر به قصد انتخاب محلی مناسب برای استقرار «تیپ ویژه شهدا» شهرستان مهاباد را ترک کرد. به روایت یکی از همسفران: «بین راه، برادری که کنار ایشان نشسته بود، از مشکلات خودش صحبت میکرد، شهید بروجردی در جواب او گفتند: این دنیا ارزشی ندارد ما باید همه چیزمان را در راه خدمت به مکتبمان بدهیم، همانطور که امام حسین(ع) و اصحاب ایشان با تمام سختیها مبارزه کردند، ما هم مکلف به صبر و مبارزهایم.» با عبور از سه راهی مهاباد – نقده خودرو حامل بروجردی و دوستانش به مین برخورد کرد. صدای انفجار مهیبی بلند شد. ماشین از زمین کنده شد و تمام سرنشینان از آن به بیرون پرتاب شدند، حاج آقا حدود ۷۰ قدم دورتر از ماشین به زمین افتادند. وقتی بالای سرش رسیدیم، همان تبسم گرم همیشگی را بر لب داشت اما شهید شده بود.»
این غروب را تاریخ برصفحه یکم خرداد ۱۳۶۲ خود ثبت کرده است. غروب مردی که کردستان و ایران نام او را به بزرگی یاد میکنند و همه معتقدند که بعد از شهادت او، سپاهیان یک سردار، ملت ایران یک دلسوز و متعهد و هموطنان کرد یک یار صمیمی و یک برادر دلسوز را از دست دادند.
سردار شهید «حاج همت» درباره مهجور ماندن قدر و ارزش نقش شهید بروجردی در تاریخ پرفراز و فرود انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، ۶ ماه پیش از شهادتش در کربلای خیبر گفته بود:«...بروجردی شناخته نشد، بروجردی هنوز نه بر ملت ایران و نه بر تاریخ ما شناخته نشده، تصور من این است که زمان بسیاری باید سپری شود تا بروجردی شناخته بشود، شاید خون رنگین بروجردی، این بیداری را در ما بهوجود بیاورد.»