
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

هماهنگی تیم اقتصادی دولت جدید برای تحول
سید ابراهیم رئیسی: دولت مردمی به دنبال آن است که با تغییر برخی ساختارها و رویکردها، توزیع عادلانه
و مدیریت بهینه امکانات و اتکا به توان داخل وضع موجود را به نفع مردم تغییر دهد
امیر سرتیپ حاتمی، کاظم خاوازی و محمدجواد آذریجهرمی، محمدباقر نوبخت و اکبر کمیجانی، وزرای دفاع، جهاد و ارتباطات، رئیس سازمان برنامه و بودجه و رئیس کل بانک مرکزی در دیدارهای جداگانه با رئیسجمهوری منتخب، گزارشی از وضعیت و اقدامات وزارتخانهها و سازمانهای خود را ارائه کردند.
بهگزارش روابط عمومی دفتر رئیسجمهوری منتخب، وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح که پیش از این نیز همراه با فرماندهان عالیرتبه نظامی برای تبریک پیروزی حجتالاسلام والمسلمین رئیسی در انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم با رئیسجمهوری منتخب دیدار کرده بود، در دیدار خود گزارشی از اقدامات و دستاوردهای وزارت دفاع در حوزههای مختلف از جمله میزان آمادگی دفاعی کشور در مقابله با تهدیدات ارائه کرد.
وزیر جهاد کشاورزی هم با تبریک پیروزی رئیسی در انتخابات 28 خرداد و آرزوی موفقیت برای دولت آینده گزارشی از اقدامات این وزارتخانه و وضعیت کشاورزی و مهمترین چالشها و مسیرهای پیش روی دولت سیزدهم برای تأمین نیازهای اساسی مردم از جمله گندم، مرغ و گوشت ارائه کرد. وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات هم در دیدارش با رئیسجمهوری منتخب، با تبریک انتخاب رئیسی بهعنوان هشتمین رئیسجمهوری کشورمان و آرزوی توفیق برای وی و همکارانش در دولت آینده، از وضعیت و اقدامات این وزارتخانه به منتخب ملت گزارش داد.
سید ابراهیم رئیسی نیز با تشکر از اظهار محبت وزرای دفاع، جهاد و ارتباطات و گزارش عملکرد وزارتخانه هایشان، استفاده از تجارب و همکاری همه بخشها برای پیشبرد برنامهها و مأموریتهای دولتش در خدمتگزاری به مردم و بهبود وضع موجود را مورد تأکید قرار داد.
رؤسای سازمان برنامه و بودجه و بانک مرکزی از دیگر مسئولان دولت دوازدهم بودند که برای ارائه گزارش درباره عملکرد سازمان متبوعشان بهصورت جداگانه با رئیسجمهوری منتخب دیدار کردند. محمدباقر نوبخت در دیدار با حجتالاسلام والمسلمین رئیسی ضمن تبریک انتخاب ایشان بهعنوان هشتمین رئیسجمهوری و آرزوی موفقیت برای دولت آینده، گزارشی از وضعیت کشور و چالشهای پیش روی دولت سیزدهم در حوزههای گوناگون ارائه کرد. رئیسی با تشکر از اظهار محبت رئیس سازمان برنامه و بودجه و گزارش وی درباره اقدامات این سازمان و شرایط کشور، بر لزوم تحول همه جانبه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تأکید کرد و گفت: دولت مردمی بهدنبال آن است که با تغییر برخی ساختارها و رویکردها، توزیع عادلانه و مدیریت بهینه امکانات و اتکا به توان داخل وضع موجود را به نفع مردم تغییر دهد.
اکبر کمیجانی رئیس کل بانک مرکزی نیز در دیدار با رئیسجمهوری منتخب، گزارشی از چالشهای حوزه پولی و بانکی و وضعیت ارزی کشور ارائه کرد. وی با تبریک پیروزی رئیسی در انتخابات سیزدهمین دوره ریاست جمهوری و آرزوی موفقیت برای دولت آینده، درباره چالشهای حوزه پولی و بانکی و وضعیت ارزی کشور و مسائل مهم مربوط به بانک مرکزی به رئیسجمهوری منتخب گزارش داد. رئیسی نیز با تشکر از ابراز محبت رئیس کل بانک مرکزی و گزارش وی درباره نظام پولی و بانکی کشور، بر لزوم هماهنگی تیم اقتصادی دولت برای رفع مشکلات این حوزه تأکید کرد. در این دیدار، راهکارهای اصلاح نظام مالی و تأمین منابع ارزی برای تهیه کالاهای اساسی مورد نیاز مردم مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
تاکنون علاوه بر نوبخت و کمیجانی، تعداد دیگری از اعضای ستاد اقتصادی دولت از جمله وزرای نفت، صمت و تعاون، کار و رفاه اجتماعی نیز در دیدارهای جداگانه با رئیسجمهوری منتخب، درباره وضعیت کشور و عملکرد این وزارتخانهها گزارش دادهاند.
بهگزارش روابط عمومی دفتر رئیسجمهوری منتخب، وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح که پیش از این نیز همراه با فرماندهان عالیرتبه نظامی برای تبریک پیروزی حجتالاسلام والمسلمین رئیسی در انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم با رئیسجمهوری منتخب دیدار کرده بود، در دیدار خود گزارشی از اقدامات و دستاوردهای وزارت دفاع در حوزههای مختلف از جمله میزان آمادگی دفاعی کشور در مقابله با تهدیدات ارائه کرد.
وزیر جهاد کشاورزی هم با تبریک پیروزی رئیسی در انتخابات 28 خرداد و آرزوی موفقیت برای دولت آینده گزارشی از اقدامات این وزارتخانه و وضعیت کشاورزی و مهمترین چالشها و مسیرهای پیش روی دولت سیزدهم برای تأمین نیازهای اساسی مردم از جمله گندم، مرغ و گوشت ارائه کرد. وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات هم در دیدارش با رئیسجمهوری منتخب، با تبریک انتخاب رئیسی بهعنوان هشتمین رئیسجمهوری کشورمان و آرزوی توفیق برای وی و همکارانش در دولت آینده، از وضعیت و اقدامات این وزارتخانه به منتخب ملت گزارش داد.
سید ابراهیم رئیسی نیز با تشکر از اظهار محبت وزرای دفاع، جهاد و ارتباطات و گزارش عملکرد وزارتخانه هایشان، استفاده از تجارب و همکاری همه بخشها برای پیشبرد برنامهها و مأموریتهای دولتش در خدمتگزاری به مردم و بهبود وضع موجود را مورد تأکید قرار داد.
رؤسای سازمان برنامه و بودجه و بانک مرکزی از دیگر مسئولان دولت دوازدهم بودند که برای ارائه گزارش درباره عملکرد سازمان متبوعشان بهصورت جداگانه با رئیسجمهوری منتخب دیدار کردند. محمدباقر نوبخت در دیدار با حجتالاسلام والمسلمین رئیسی ضمن تبریک انتخاب ایشان بهعنوان هشتمین رئیسجمهوری و آرزوی موفقیت برای دولت آینده، گزارشی از وضعیت کشور و چالشهای پیش روی دولت سیزدهم در حوزههای گوناگون ارائه کرد. رئیسی با تشکر از اظهار محبت رئیس سازمان برنامه و بودجه و گزارش وی درباره اقدامات این سازمان و شرایط کشور، بر لزوم تحول همه جانبه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تأکید کرد و گفت: دولت مردمی بهدنبال آن است که با تغییر برخی ساختارها و رویکردها، توزیع عادلانه و مدیریت بهینه امکانات و اتکا به توان داخل وضع موجود را به نفع مردم تغییر دهد.
اکبر کمیجانی رئیس کل بانک مرکزی نیز در دیدار با رئیسجمهوری منتخب، گزارشی از چالشهای حوزه پولی و بانکی و وضعیت ارزی کشور ارائه کرد. وی با تبریک پیروزی رئیسی در انتخابات سیزدهمین دوره ریاست جمهوری و آرزوی موفقیت برای دولت آینده، درباره چالشهای حوزه پولی و بانکی و وضعیت ارزی کشور و مسائل مهم مربوط به بانک مرکزی به رئیسجمهوری منتخب گزارش داد. رئیسی نیز با تشکر از ابراز محبت رئیس کل بانک مرکزی و گزارش وی درباره نظام پولی و بانکی کشور، بر لزوم هماهنگی تیم اقتصادی دولت برای رفع مشکلات این حوزه تأکید کرد. در این دیدار، راهکارهای اصلاح نظام مالی و تأمین منابع ارزی برای تهیه کالاهای اساسی مورد نیاز مردم مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
تاکنون علاوه بر نوبخت و کمیجانی، تعداد دیگری از اعضای ستاد اقتصادی دولت از جمله وزرای نفت، صمت و تعاون، کار و رفاه اجتماعی نیز در دیدارهای جداگانه با رئیسجمهوری منتخب، درباره وضعیت کشور و عملکرد این وزارتخانهها گزارش دادهاند.

ناامیدی در خون ما نیست
همراه با یادداشتها وگفتارهایی ازمجید مجیدی و علی نصیریان
نرگس عاشوری
خبرنگار
در دوره سیوهشتم جشنواره فیلم فجر و بعد از نشست خبری فیلم «خورشید»، حرف چند کودک کار در شبکههای اجتماعی دست به دست شد و دل همه را تکان داد. صحبتهای روحالله درباره مادرش اشکها را درآورد و همراه با گریههای بیامان شمیلا، دخترِ کودک کار افغانستانی بغضها ترکید. شب اختتامیه جشنواره هم شب درخشش کودکان کار بود. بچههای «خورشید» لوح تقدیر هیأت داوران را دریافت کردند و شمیلا باز هم از جنگ در افغانستان و دلیل مهاجرت پناهجوهای افغان گفت و در نهایت برای کودکان کار آرزو کرد: «آرزو میکنم در جهان هیچ کودک کاری وجود نداشته باشه». ایام برگزاری جشنواره ونیز و اهدای جایزه استعداد نوظهور بازیگری برای روحالله زمانی فرصتی دوباره برای مطرح شدن دغدغههای آنها بود. شیوع کرونا اما این فرصت را در زمان اکران فیلم، از شمیلا، ابوالفضل، روحالله و محمدمهدی گرفت و مانع تشکیل جریانهایی شد که شاید میتوانست بر سرنوشت کودکان کار تأثیرگذار باشد. به همین بهانه آنها در گفتوگو با «ایران» از دوران قبل از «خورشید»، تابش آن بر زندگیشان و امیدهایشان برای آینده گفتهاند.
از برنامه زندگیتان قبل از بازی در «خورشید» بگویید. چه کار میکردید، شرایط درس و مشقتان چطور بود؟
شمیلا شیرزاد: از هفت و نیم صبح تا یک ظهر مدرسه میرفتیم و بعدش کلاس قرآن و بعد هم تا ساعت 9 و 10 شب توی مترو کار میکردیم.
ابوالفضل شیرزاد: دستفروشی میکردیم.
پس وقتی برای درس خواندن نداشتین.
شمیلا: مدرسه ما برای کودکان کار است به همین خاطر برای بعد از مدرسه تکلیف نمیدهند. باید همه چیز را در مدرسه یاد بگیریم چون میدانند بچهها بعد از مدرسه سر کار هستند و وقت برای درس خواندن ندارند.
ابوالفضل: خواهرم بهترین شاگرد مدرسه است.
با این حساب فرصتی برای سینما رفتن و رؤیای بازیگری، نداشتین؟
شمیلا: گاهی با دوستانم میرفتم، اتفاقاً از بازیگری خوشم میآمد ولی چون توی مترو کار میکردیم و فکر میکردم بهش نمیرسم، ذهنم را درگیرش نمیکردم.
چه فیلمهایی دیدی؟
شمیلا: بیشتر فیلمهای جواد عزتی؛ «هزارپا»، «تنگه ابوقریب» و «نهنگ عنبر». هم طنز دوست داشتم و هم غمگین. در همان مجموعه ابوالفضل هم سراغ گیمنتها میرفت تا سینما.
تو که گیم نت را به سینما ترجیح میدادی، پس چطور بازیگر فیلم مجید مجیدی شدی؟
ابوالفضل: یک روز توی مدرسه بودیم که میهمان آمد. هر وقت میهمان داشته باشیم یک نفر باید مدرسه را نشانش بدهد و بگوید چه کارهایی میکنیم. آن روز نوبت من بود. میهمان مدرسه آقا مجیدی بود و من نمیدانستم کارگردان است. کارهای مدرسه را که گفتم، رفتم سر کلاس، چون امتحان داشتم. چند دقیقه بعد آقای عسگری آمد توی کلاس و با صدای بلند گفت بیا بریم بالا کارت دارم! ترسیده بودم. بعد آرام گفت «میخوای بازیگر بشی». گفتم بله. اصلا نمیدانستم بازیگری چی هست، توی خواب هم نمیدیدم اما آن روز بازیگر شدم.
شمیلا: ما در مدرسه تابلوی آرزوها، میز گفتوگو و میز صبحانه داریم و... هر کسی برای بازدید میآید یکی از دانشآموزها مدرسه را معرفی میکند. از شانس آن روز نوبت من بود. گفتن یک کارگردان معروف و بزرگ میهمان ماست، من نمیدانستم یعنی چی. آقای مجیدی خیلی مهربان و خوش خنده بود. کارهای مدرسه را که توضیح دادم، گفت «خیلی سر زبون داریها، من میخوام یه فیلم درست کنم، تو هم تو فیلم من بازی کن».
ابوالفضل و شمیلا از دوران قبل از «خورشید» و نحوه پیوستنشان به تیم بازیگری گفتند. شرایط شما چطور بود و چگونه بازیگر این فیلم شدید.
روحالله زمانی: زندگی قبل از «خورشید» جور دیگری بود. مدرسه میرفتم اما به درس و مشق علاقه نداشتم. اصلاً حواسم جاهای دیگر بود. خیلیها بهم میگفتند «درسات رو بخون» اما آدم باید هدفی جلوی پاش قرار بگیرد تا انگیزه داشته باشد به خاطرش، درسش را ادامه بدهد. من برخلاف بقیه به بازیگری علاقه داشتم. 4-5 سالم که بود با گوشی داییام فیلم ضبط میکردم، فیلم میساختم. توی 12 سالگی از یک بنده خدایی که گریمور کارهای کوتاه بود پرسیدم چطور میتوانم بازیگر شوم، گفت باید پارتی داشته باشی، من هم قید بازیگر شدن را زدم تا این که ماجرای فیلم «خورشید» پیش آمد. آقای مجید آذرنگ به مدرسه آمدند و از تمام ۶۰۰ دانش آموز تست گرفتند. برای دومین تست باید به فرهنگسرای بهمن میرفتم و آقای عسگری از ما تست میگرفتند. همه میگفتند کارگردان سرشناس است و خیلیها برای تست میآیند. مردد شدم و فکر کردم انتخاب نمیشوم اما مادرم گفت «امیدت رو از دست نده» به فرهنگسرا که رسیدیم و جمعیت را که دیدم امیدم از دست رفت. باز به خودم گفتم «اگه بین 600 تا بچه تو مدرسه انتخاب شدی حتماً یه استعدادی داری. شانست رو امتحان کن». اولش حذف شدم، از خیلیها پرسیدم راهی برای جبران هست؟ گفتند نه حذف شدی و راه برگشتی نیست. گفتم «ولش کن. فدای سرت حتماً حکمتی هست. کار خدا که بیحکمت نیست.» اما یک مدت بعد زنگ زدند و گفتند انتخاب شدی و سه رقیب دیگر هم داری. یکیاش همان بازیگر نقش رضا پسر فوتبالیست فیلم بود و دو پسر دیگر هم از خرمشهر و آبادان آمده بودند اما آقای مجیدی همان روز گفتند من همین را میخواهم. اوایل که شنیده بودم بازیگر شدن پارتی میخواهد نه سینما میرفتم و نه فیلم میدیدم. میگفتم وقتی نمیتوانم به آرزویم برسم سینما به چه دردم میخورد ولی الان چند تایی فیلم دیدم.
محمد مهدی موسوی: من هم توی مغازه کار میکردم و هم درس میخواندم. به فیلم علاقه داشتم اما این که بازیگر شوم؛ نه اصلاً! فکرش را هم نمیکردم. برنامهام این بود همین کاری که حدود 10 سالی تجربه داشتم را ادامه بدهم و برای خودم مغازه بگیرم، تا این که آقای شاهین شهبازی برای فیلم «خورشید» به مدرسه ما آمدند و من هم تست دادم. بعدها همین تست را با آقای عسگری تکرار کردیم. خیلی استرس داشتم، حدود یک ماهی گذشت تا این که تماس گرفتند و گفتند به لوکیشن اصلی «خورشید» که همان مدرسه بود، برویم. آقای سبزواری، عسگری و جاویدی هم بودند. صحبتهایی کردیم و بعد از چند پروسه بالاخره انتخاب شدم. قبل از «خورشید» بیشتر فیلم، تئاتر و کارهای آقای بابک نهرین را میدیدم. دوستش داشتم چون طنز بود و مردم را میخنداند و البته نکتههایی هم داشت. در تئاتر در لایههای زیرین مسائل و دغدغهها مطرح میشود. فیلمهای اکبر عبدی را هم خیلی دوست داشتم. تیپهای فوق العاده میسازد.
آن روزها چه آیندهای برای خودتان تصویر میکردید؟ رؤیای چه شغلی را داشتید؟
شمیلا: من به خلبانی علاقه داشتم. یک بار توی ایستگاه دروازه دولت یک آقا پسری را دیدم که نهایتاً بهش میخورد 15-16 ساله باشد اما لباس خلبانی پوشیده بود. گفتم «شما خلبانی؟» گفت بله. گفتم «شما چند سالتونه؟ گفت 21 سال. گفتم «شوخی میکنی، 15 سال بیشتر نداری!» گفت «15 ساله که نمیتونه خلبان بشه. نکنه به خلبانی علاقه داری». گفتم بله. خیلی زیاد. گفت «نه خلبان نشیها، میری بر نمیگردی» (خنده) خیلی به خلبانی علاقه داشتم. پیش خودم میگفتم درس میخوانم و خلبان میشوم. الان هم خلبانی دوست دارم اما بیشتر از خلبانی، بازیگری را دوست دارم.
ابوالفضل: من دوست داشتم ستارهشناس یا کاوشگر بشم. همیشه از ناظمها میپرسیدم که کتاب کاوشگری هست که بخوانم. الان ناظمهایمان عوض شدهاند و به من میگویند «ابوالفضل اگر به کاوشگری علاقه داری باید دنبالش بگردی». آن موقعها که نمیدانستم میخواهم بازیگر بشم، توی اینترنت دنبال فیلم و اخبار کاوشگری بودم. آقا مجیدی که ما را برد فیلم بازی کردیم، فهمیدم هم بازیگری خوب است، هم کاوشگری.
روح الله: من از همان 5-4 سالگی بازیگری را دوست داشتم. تازگیها به تئاتر هم علاقهمند شدم. به قول مهدی «ریشه آدم رو قویتر میکنه، محکم میکنه» جا دارد از استادی که مثل آقای مجیدی به بچهها کمک میکند تشکر کنم. آقای کیارش دستیاری که بدون هیچ منتی به بچهها آموزش میدهد. یک نفر اگر بخواهد همین چیزها را یاد بگیرد باید «خداتومن» هزینه کند اما ایشان به ما رایگان آموزش میدهند.
محمد: واقعاً هیچ سودی هم برای خودش ندارد. من از طریق فراخوان با ایشان آشنا شدم. یکی دو جلسهای هم هست که روحالله را با خودم میبرم.
روح الله: مهدی جان در همین مدت 9 ماهه آنقدر قوی شده که روی صندلی سینما میتواند ریشه یک فیلم، کنشها و درام آن را توضیح بدهد و کل مشکلات و ساختار فیلم را بگوید. اینقدر که آموزششان قوی است. همین مهدی روزی 8 ساعت کتاب میخواند، من که بیشتر از یک ساعت نمیکشم. امیدوارم که مهدی به من کمک کند همین مسیر را بروم.
در زمان بازی در «خورشید» خانوادهها چقدر حمایتتان کردند. از واکنش آنها بگویید.
محمد: چون با دنیای سینما آشنا نبودند فکر میکردند مثل یک کار معمولی است. هنوز خیلی جدی نگرفتند.
روح الله: خانواده من خوشحال شدند. تشویقم کردند. آن طوری که مامانم تشویقم کرد ، نمیتوانم بیان کنم. خیلی راهنماییام میکند، چراغ راه را برایم روشن کرده. آدم وقتی چراغی جلوی رویش نباشد، زمین میخورد و نمیداند کجاست ولی مامانم این فضا را برایم روشن کرده.
چرا سینما برای مادرت مهم است. خودش به سینما علاقه داشت؟
روح الله: من یک پسری بودم که به حرف هیچ کس گوش نمیدادم. مامانم دائم میگفت «درس بخون». میگفتم «آخه واسه چی درس بخونم». اصلاً حواسم پی درس نبود، خودش میرفت مدرسه ثبتنام میکرد، مدیر و ناظم هم توی پارک میافتادند دنبالم که بیا برو مدرسه (خنده) تا اینجا هم که رسیدم دعای مامانم بود. اولش خدا و بعد مامانم.
شمیلا و ابوالفضل: ما حرفی نداریم!
آن وقت با اولین دستمزدتان چه کردید؟
روح الله: دادم به مامانم.
محمد مهدی: من هم همین طور. برای خانه خرج کردم.
ابوالفضل: من هم دادم به مامانم.
شمیلا: یعنی هرچی دادم به مامانم! خرج زندگی خودمان کرده. چون فقط من و ابوالفضل کار میکردیم و زندگیمان را میچرخاندیم.
مادر و پدرت کار نمیکردند؟
شمیلا: مامانم دیسک کمر دارد و نمیتواند راه برود (از شرایط خانواده توضیح میدهد اما تأکید دارد منتشر نشود) فقط من و ابوالفضل زندگیمان را میچرخاندیم.
اهل سینما رفتن نبودید و طبیعتاً هیچکدامتان شناختی از بازیگران فیلم نداشتید پس فقط بازی در فیلم برایتان مهم بود، اصلاً هیچ کنجکاوی راجع به شناخت بازیگرها نداشتید؟!
محمد: شناختی هم که نسبت به آقای مجیدی پیدا کردم برای بعد از فیلم بود. اصلاً بعد از فیلم فهمیدم که چقدر نمیفهمم. رفتم یک خورده خودم را تقویت کنم و نسبت به آقای مجیدی، نیما جاویدی، هومن بهمنش، آقای نصیریان و... و کارهایشان شناخت پیدا کنم البته آقای نصیریان را خیلی کم میشناختم. سر «خورشید» خیلی هم دوست داشتم با ایشان همبازی شوم اما حتی یک سکانس هم نشد.
روحالله تو تنها کسی هستی که با علی نصیریان و طناز طباطبایی همبازی شدی، ارتباط گرفتن با آنها برایت راحت بود؟
روح الله: اصلاً نمیشناختمشان.
یعنی قبل از بازی با علی نصیریان به تو نگفتند که در مقابل چه بازیگر بزرگی قرار گرفتی؟
روح الله: اولین بار که آمد دیدم آقای مجیدی و عسگری و بقیه دورش را گرفتند. گفتم شاید سینماشناس بزرگی است. یکی از بچههای صحنه آمد و گفت «این علی نصیریانه. از سرشناسترین آدم های سینماست. اومده تو فیلم ما بازی کنه.» گفتم «چند تا سابقه کار داره؟». گفت «بابا پسر دیوونه شدی. این گنده سینماست.» گفتم «تو رو خدا منو اذیت نکن». بعد من را کشاند پیش یکی دو تا از بچههای تیم، آنها هم گفتند «اگه کار رو خراب کنی آقای مجیدیاینا میکشنت.» شوخی شوخی بهم استرس دادند. من هم با ترس هی میگفتم «جون بچه ات نگو، تو رو خدا اذیت نکن.» ولی برعکس چیزی که فکر میکردم آقای نصیریان طور دیگری بود. فیلم صحنههای طلایی زیادی داشت که حذف شد. جایی که چاقو را زیر گلوی من میگذارد خیلی استرس داشتم؛ هم به خاطر شبکاری و هم دیالوگ طولانیاش. میگفتم «خدایا خراب نشه، بقیه اذیت بشن.» اما دیدم آقای نصیریان خیلی مهربان است. گفت «من هم کمکت میکنم. درست عین یه بازیگر، برو ببینم.» اوایل در ارتباط با طناز طباطبایی خیلی مشکل داشتم. (برای ارتباط گرفتن با او) میگفتم «روم نمیشه نه دیگه زشته»، آخه من روی خانم طناز طباطبایی تعصب داشتم اما چون قرار بود نقش مادرم را بازی کند آنقدر با هم رفت و آمد داشتیم تا بتوانم با او راحت باشم. در این مدت که با هم بودیم خیلی چیزها گفتند که بهم کمک کرد. هم توی بازی، هم توی مسیر زندگی. حرفهایی زد که به دردم خورد. عزتی هم همین طور.
همکاری عوامل چطور بود؟ چه کسی بیشترین کمک را به شما میکرد؟
محمد: آقای عسگری (دستیار کارگردان)، آقای مجیدی، آقای بابک لطفی (دستیار کارگردان) و آقای الهیاری هر کدام به شیوه خاص خودشان. آقای عزتی بازیگر فوقالعادهای هستند اصلاً به چشم این که من یک بازیگر تازهکار هستم نگاه نمیکرد. این را به زبان نیاورد اما من آن را حس میکردم. به چشم آماتور به ما نگاه نمیکرد از طرز رفتارش نه با من بلکه با هنرورها هم معلوم بود. چون او پارتنر اکثر بچهها بود، انرژیهایی که میداد خیلی کمک کننده بود. آقای بهمنش هم پشت دوربین خیلی به ما کمک کرد.
روح الله: با هم دوست بودیم، عین یک رفیق. جور دیگری به ما نگاه نمیکردند. وقتی صحنه تمام میشد آقای بهمنش دست میانداخت روی دوشم و با هم قدم میزدیم. آقای مجیدی، عسگری، کل عوامل، فقط یک نفر نبود، همه با هم دوست بودیم.
ابوالفضل: آقا مجیدی همیشه ابوالفضل جان صدام میکرد؛ میگفت این طوری بازی کن، صحنه رو خراب نکن و... آقای عسگری، آقای بابک لطفی و آقای عزتی همه با ما خوب بودند. با روحالله و ممد دویستی (محمد مهدی موسوی) آشنا شدیم. خواهرم بازیگر مورد علاقهاش جواد عزتی را دید.
شمیلا: همه به من کمک کردند. مثل دختر خودشان به من نگاه میکردند مخصوصاً آقای مجیدی و عسگری و بابک لطفی.
طوری حرف میزنید که انگار بازی کردن کار راحتی بوده، کدام سکانس برایتان سخت بود؟
روح الله: هر سکانس برای خودش یک سختیهایی داشت. آن قسمت که آب، من را پرت میکند بیرون سخت بود البته سختیاش برای بچههای صحنه بود. آقای بهمنش فوقالعاده بود، صحنهای که چیده بود، قابی که گذاشته بود، استرس نداشت و مطمئن بود خراب نمیشود.
محمد: سه سکانس سخت داشتم که البته یکیاش حذف شد. یکی آنجایی بود که پدرم (آقای ناصری) به صورتم چک میزد، دو روز برداشت رفتیم تا این که درآمد. بیشتر مشکل فنی باعث میشد تکرار کنیم. سکانس دیگر سکانس پایانی من بود که پدر میآید و بچهها میریزند سرش و میزنندش و من بچهها را دور میکنم و دست پدرم را میگیرم و بلندش میکنم. دوست داشتم لحظهای که پدرم را بغل میکنم به لحاظ حسی درست دربیاید و حسابی اشک بریزم اما در آن شلوغی و این که یکهو از آن حالت عصبانیت و داد و بیداد بیرون بیایم و گریه کنم، سخت بود.
ابوالفضل: یکی سکانسی که شهرداری من رو میکشد و باید در بروم و یکی هم صحنهای که من و روحالله باید کل پارکینگ را بدویم. پارکینگ خیلی طولانی بود. آنقدر باید میدویدیم تا به داخل فروشگاه برویم و با ترس نگاه کنیم که شهرداری دنبالمان نیاید.
خودت هم این تجربه را داشتی که نیروهای شهرداری دنبالت کنند و بترسی؟
ابوالفضل: من و خواهرم قدیم، سر چهارراه شیشه ماشین پاک میکردیم. یک بار دیدم پشت سر ما ایستادند و هی بوق میزنند که فرار کنید، ما میآییم دنبالتان. من و خواهرم فرار کردیم. تا مترو دنبالمان آمدند اما قایم شدیم تا این که رفتند.
روح الله: من یک سؤال دارم. ابوالفضل و شمیلا؛ این که یک نفر از ماشین بنز بیرون بیاید و به بچهها دستور بدهد. واقعاً از این صحنهها دیدید؟یعنی بچهها واسه اون کار کنند (باند کودکان کار).
شمیلا: از 4 سالگی تا 13 سالگی کار کردم. در این چند سال حتی یک بار هم چنین چیزی رو ندیدم. همه بچههایی که من میشناختم برای پدر و مادرشان کار میکردند. خیلیها به من میگفتند تو بچه شکیبی؟ (کاراکتر سریال آوای باران) اعصابم خیلی خرد میشد.
محمد: من این باندها را ندیدم اما دیدم که انگار زنی، بچهها را کارگردانی میکرد و میگفت روی پایشان بیفتید و گریه کنید و...
شمیلا: حتماً یا مادرش بوده یا خالهاش. همان موقع که ما توی خیابان کار میکردیم یک دختر بود به اسم دنیا. خیلی خوشگل بود؛ موهاش طلایی، چشماش سبز. مامانش همیشه یک چوب پشتش قایم میکرد. هر روز 10 دستمال به دخترش میداد و میگفت اگر اینها را نفروشی و خانه بیای با این چوب کبودت میکنم. واقعاً هم میزد.
شمیلا، در همین فضای کار چه چیز باعث میشد احساس خوشایندی داشته باشی. چه رفتار یا اتفاقهایی برایت دلگرمکننده بود؟
شمیلا: آنقدر کار کرده بودم که آرزویم این بود اصلاً پا توی مترو نگذارم. آن اوایل که ما توی مترو کار میکردیم فقط دو تا دستفروش بودند ولی الان خیلی زیاد شدند. این خوب بود که با دوستانم توی شهربازی میگشتیم اما خیلی جاها خیلیها به ما توهین میکردند. برخی هم از ما دفاع کردند. میگفتند «این حرف رو نزن، دارن کار میکنند، زحمت میکشن.» خیلیها بوسمان میکردند، میگفتند چقدر تمیز و خوشگل هستید. اینها خیلی خوشحالمان میکرد. هم رفتار بد میدیدیم و هم رفتار خوب.
محمد: این در همه کشورها هست که توهین و اذیت کنند. به این فکر نکن که چون ما از قشر دیگری هستیم به ما توهین میکنند. به لر و کرد و ترک که ایرانی هستند هم گاهی بعضی ها توهین میکنند. نباید ناراحت شوی. به قول آقای رضا ثروتی، این درد و رنجها را باید بگذاری پشتت و با اینها جلو بیایی. اینها تو را قوی میکنند. اینها تو را پختهتر میکنند.
شمیلا: مگر میشود ناراحت نشد؟
محمد: میفهمم. من خودم 9-10 سال کار کردم.
شمیلا: باورت میشود توی مترو، دستفروشی من را کتک میزد و میگفت از تو افغانی خرید میکنند اما از من ایرانی خرید نمیکنند. همین فیلم را که بازی کردم زیر عکسها و فیلمهای من کامنت گذاشته بودند (با شرم نگاه میکند و میگوید ببخشید که این را میگویم) که «غلط کردید، ما این همه بچه ایرانی داریم چرا از شما بچه افغانیهای فلان و فلان استفاده میکنند»!
محمد: تو میتوانی کامنتهای مثبت را هم ببینی. این همه از تو تعریف کردند.
شمیلا: من مثبتها را هم میبینم اما این که یک آقایی زیر همه عکسها و پستهای من فحش بنویسد که شما غلط کردید آمدید به کشور ما، برای من سخت است. اگرچه نزدیک 500-600 نفر هم با او درگیر میشدند و میگفتند «مگه نون بابای تو رو خورده». نمیگویم همه بد حرف میزدند ولی خب آدم از همه اینها خیلی ناراحت میشود.
شمیلا تو نگفتی سختترین سکانسات کدام بود؟
شمیلا: هیچ کدام. چون این فیلم دقیقاً مثل زندگی خودم بود. با خودم فکر میکردم من همین کارها رو توی مترو میکنم.
این که موهایت را تراشیدند سخت نبود؟
شمیلا: خیلی گریه کردم چون هم دوستان و هم فامیلها مسخرهام کردند.
محمد: اما خیلی بهت میاومد.
شمیلا: خیلیها اذیت کردند. چون از من میترسیدند جلوی خودم چیزی نمیگفتند. پشت سرم حرف میزدند و بعد من که وارد جمع میشدم ساکت میشدند. البته آقای مجیدی برایم کلاه گیس خریده بود اما فهمیده بودند.
بعد که فیلمات را دیدند یا وقتی که به ونیز رفتی حتماً پشیمان شدند.
شمیلا: اول مسخره میکردند بعد که رفتیم ونیز و برگشتیم، به روی خودشان نمیآوردند. به من چیزی نمیگفتند، نمیخواستند خودشان را خراب کنند که طرز فکرشان غلط بوده. میگفتند «اوه اینرو نگاه کن، یه فیلم بازی کرده با همون هم رفته خارج»
واکنش داوران و سینماگران خارجی در ونیز چطور بود؟
شمیلا: بعد از اختتامیه همه برای شام رفتیم هتل. آدمهایی که در مراسم اختتامیه بودند، خانم کیت بلانشت همگی آمدند سرمیز ما، گریه کرده بودند، میگفتند «واقعاً فیلم خوبی بود ما دوست داشتیم به همه بچهها جایزه بدیم. ولی قانون اجازه نمیداد و این جایزه واسه کل فیلمه». آدمهای خیلی خوبی بودند. خوشحال بودم که آقای مجیدی چنین فیلمی راجع به بچههای کار ساخته؛ این که بچهها را میگیرند، کچل میکنند و بد رفتاری میکنند. توی فیلم بچهها لاستیک میدزدند و میفروشند. ببینید چقدر بد است، یک آدم به خاطر اینکه زندگیاش را بگذراند، مجبور به دزدی شود. توی مترو خیلیها به ما فحش میدادند و من همین را میگفتم که «ما الان اومدیم اینجا کار میکنیم، دستمون تو جیب خودمونه. این خوبه یا این که بریم دزدی. کاری هم نداره، تو مترو همه از خستگی خوابند، بشین کیف یکی رو بردار و بزن بیرون.» ولی خب ما کار میکردیم، نه دزدی.
روحالله: خیلی از ایرانیهای ونیز به من پیام دادند و الان با هم دوستیم. میگفتند اینجا ایرانی زیاد است، خیلیها فیلمت را دیدهاند و بازتاب خوبی داشته. شمیلا درسته؟
شمیلا: چندین بار پسر و دخترها آمدند و به آقای عزتی گفتند اینجا چی کار میکنید؟ آقای عزتی را میشناختند.
روحالله تو از شب اختتامیه بگو. چطور خبر دار شدی جایزه گرفتی؟
روحالله: از آقا امید (امید امیدپور دستیار امیربنان) ممنونم. به من لینک داد که از طریق یوتیوب برنامه را ببینم. یک روز قبل از مراسم آقای مجیدی به من گفت «تو جزو کاندیداها هستی، حالا یه فیلم کوتاهی بگیر بفرست شاید برنده شدی». یک دفعه دیدم خانم کیت بلانشت گفت روحالله زمانی. گفتم «خدایا چه خبره». همون لحظه از لایو بیرون آمدم و رفتم توی اینترنت ببینم اصلاً این جایزهای که گرفتم چی هست. بعدش خیلیها زنگ زدند و تبریک گفتند. اصلاً ناراحت نبودم که به ونیز نرفتم چون به خدا ایمان داشتم. خدا که زیر پای بندههایش را خالی نمیکند. حتماً حکمتی بوده که من نرفتم. فقط یک چیز توی ذوقم خورد، این که خود فیلم جایزه نگرفت از دل و دماغم در آمد.
یعنی بیشتر دوست داشتی فیلم جایزه بگیرد تا خودت؟
روحالله: آره واقعاً. این جایزه هم برای فیلم است. برای همین بچههاست. من اصلاً نمیگویم جایزه خودم، اگر مهدی نبود، اگر ابوالفضل و شمیلا نبودند به خدا من نمیتوانستم این جایزه را بگیرم. من مدیون اینها و کل عوامل فیلم هستم.
شمیلا: واقعاً آقا امید خیلی زحمت کشیدند. من پاسپورت نداشتم اما کل کارهای رفت و برگشت من را آقای امیدپور انجام دادند. واقعاً دمش گرم.
این روزها به غیر از درس فعالیت دیگری هم دارید؟
ابوالفضل: من فوتبال تمرین میکنم. طرفدار تیم پرتغال و یوونتوس و رئال مادرید و پرسپولیسم. عاشق رونالدوم. توپ مسی توی زمین خورد دست یکی شکست هیچ کاری نکرد اما رونالدو برای تماشاچی که دستش شکسته بود، هم خرج بیمارستانش را داد هم لباسش را امضا کرد هم لباس خودش را به او داد. رونالدو خیلی مرده.
روحالله: من میخواهم کشتی را پیگیری کنم. چند سالی MMA میرفتم. طرف یک مشت زد، هنوز هم دماغم هی بد و بدتر میشود. بوکس هم رفتم. یو اف سی هم رفتم. اینها را یاد میگرفتیم و روی بچههای محلهمان تمرین میکردیم (با شیطنت میخندد)
شمیلا: کلاسهای کیک بوکس میروم. عاشق ورزشم. ساعت 12 که مدرسه تمام میشود فوری میروم دستشویی و لباسم را عوض میکنم تا به کلاس برسم.
محمد: من هم قبل از «خورشید» کلاس بوکس میرفتم. مسابقه کینگبوکسینگ هم رفتم. پینگپنگ را هم خیلی دوست داشتم. یک بار هم در مسابقه پایگاه بسیج چیتگر دوم شدم. بعد از «خورشید» بیشتر تمرکزم را روی مطالعه و تئاتر گذاشتم.
چه کتابهایی میخوانی؟
محمد: حدود سه هفته است روی زندگی آقای بیضایی مطالعه میکنم. نمایشنامه آرش، شب هزار و یکم، مجلس قربانی سنمار و چهار صندوق و افرا را خواندم. خواندن کتاب نمایش در ایران و ابله داستایوفسکی را شروع کردم. بعدش قرار است نمایشنامههای محمود استاد محمد را بخوانم. بیشتر فیلمهای کیشلوفسکی، تارکوفسکی و کریستوفر نولان و جوزپه تورناتوره را هم دیدهام.
روحالله: من تازه دو هفته است کتابخوانی را شروع کردم. سه کتاب هم خواندم؛ ماهی سیاه کوچولو، شازده کوچولو و جاناتان مرغ دریایی. کتاب خواندن راهنما میخواهد. از تنها چیزی که بدم میآمد کتاب بود. ولی همین استاد کیارش برای اولین بار کتابهایی توصیه کرد که از خواندنش خوشم آمد. همین «جاناتان مرغ دریایی» کتاب خیلی کوچکی است اما به من یاد داد هر موفقیتی یک مسیری دارد. به خدا ازش یاد گرفتم و امیدوار شدم. به قول یکی از همین کتابها سؤالهای خیلی بزرگ جوابهای سادهای دارند و سؤالهای ساده جوابهای بزرگ. توی همین کتابهای کوچیک، حرفهای بزرگی پیدا کردم.
شمیلا: من بیشتر از کتاب به ورزش علاقهمندم. قبلاً راگبی هم کار میکردم. یک بار سال 95 یا 96 در مسابقات کشوری گرگان شرکت کردم. خیلی دوست دارم هر طور شده کتاب «زندگی پس از مرگ» را بخوانم. محمد تو میدونی درباره چیه؟
محمد: از اسمش معلوم است زندگی که پس از مرگ اتفاق میافتد.
شمیلا: نخیر. راجع به جن و ایناست.
روحالله: خیلی جن دوست داری. ببرمت پیش یک دعانویس.
شمیلا: نمیدانید، روحالله و مانی و ممد دویستی توی زیرزمین مدرسه «خورشید» چه بازیهای ترسناکی میکردند.
روحالله: چقدر بازیهای خفن داشتیم، یادش بخیر.
اگر الان خودتان میخواستید فیلم بسازید سراغ چه موضوعی میرفتید؟
محمد مهدی: من اگر بخواهم فیلم بسازم که قطعاً این کار را هم میکنم درباره کسانی است که لب خیابان ساز میزنند و چیزی هم میفروشند. یک بچه 700 تومن خرج کرده و ساز خریده تا پولی به دست بیاورد آن وقت خودم دیدم آمدند سازش را شکستند و با خیال راحت رفتند توی ماشینشان نشستند. او که یک گوشه نشسته بود و آزاری به کسی نداشت، حس خوبی به دیگران منتقل میکرد، کار بدی نمیکرد که، باید تریاک میفروخت تا کسی کاری به کارش نداشته باشد؟ کار دیگری که میسازم زندگی خودم است. الان هم یک چیزهایی نوشتهام.
روحالله: من الان تمام فکر و ذهنم را برای بازیگری گذاشتم. اگر فیلم میساختم درباره کشورم بود. هم مشکلات را میگفتم و هم موفقیتهایش را.
شمیلا: من سه تا موضوع دارم. اولی زندگینامه پدرم است. (قصه زندگی پدرش را شرح میدهد اما نمیخواهد رسانهای شود) زندگینامه پدرم خیلی جالب و غمانگیز است. نشان میدهد رفتار پدر و مادرها با بچههایشان چطور است و چه تأثیراتی دارد. موضوع دیگر که برایم مهم است درباره افغانستان و ایران است؛ این که بین آدمها هیچ فرقی نیست اما چرا برخی فکر میکنند خودشان برتر هستند. چرا؟ این مرزها برای چیست؟
در همه جای دنیا چنین نگاههای تبعیضآمیزی وجود دارد. فقط مختص مردم ایران نیست. برخی از مردم اروپا هم احتمالاً همین نگاه را نسبت به ما ایرانیها دارند.
شمیلا: بله. قطعاً در همه دنیا این هست. ولی چرا؟ چرا باید باشه؟ خیلی چیز واقعاً عجیبیه.
شمیلا: وقتی به ونیز میرفتیم کل راه به این فکر میکردم که ممکن است ما را مسخره کنند اما آنقدر رفتارشان خوب بود که تعجب کردم. توی خیابان که راه میرفتیم با خوشحالی برای ما دست تکان میدادند، میخندیدند، مهربان بودند و رفتارشان حتی از فامیلهای خودم بهتر بود. نفهمیدم چه میگویند اما قشنگ از حالت صورتشان معلوم بود که چقدر مهربان هستند.
محمد: ببین شمیلا مردم آنها همیشه با شادی زندگی کردهاند انگار برایشان غم معنا ندارد.
شمیلا: این خیلی خوبه، کاش بگذارند آدم هر چی که میخواهد همان باشد.
روحالله: ببین محمد جان این طور هم نیست که آن طرف این چیزها نباشد.
ابوالفضل: من میخواهم راجع به فیلمام حرف بزنم. من اگر کارگردان شوم فیلمی میسازم راجع به این که مردم نباید به کودکان کار زور بگویند. من و خواهرم وقتی میرفتیم برای کار -ببخشین این حرف را میزنم- مردم به ما میگفتند «گمشو!» ما را میزدند.
شمیلا: آقاهه از ماشین پیاده میشد و ما را دنبال میکرد.
ابوالفضل: میخواست ما را گیر بیاورد و بزند. یک فیلم دیگرم هم این است که بچهها دنبال علاقهشان بروند؛ یکی میخواهد بازیگر شود و یکی کاوشگر، میروند تحقیق میکنند. فیلمهای اینطوری میسازم که بچهها روحیه بگیرند.
آفرین بر تو که به فکر بچهها هستی. شمیلا تو دغدغه مردم افغانستان و پناهجویانش را داری.در ونیز گفته بودی دوست داری فیلمساز شوی و پرچم این کشور را آنجا ببینی در حالی که متولد ایران هستی.
شمیلا: آره. ولی هیچی ندارم. گواهی ولادت هم نداریم، چون در خانه به دنیا آمدیم. یک کارت واکسن داریم، فقط همین.
بعد از «خورشید» پیشنهادی برای بازیگری داشتید؟
محمد: روحالله با هادی حجازیفر سریال برادران باکری را کار میکند.
روحالله: سینمایی است یعنی چند اپیزود است، اینها را جمع میکند و یک نسخه سینمایی هم به فجر میدهد.
بعد از بازی در «خورشید» هیچکدامتان دیگر کار نمیکنید؟
محمد مهدی: در این اوضاع اقتصادی نمیشود کار نکرد اما من چون هدفم چیز دیگری است و دوست دارم بازیگر باسوادی باشم، حرف فیلمنامه را بفهمم، دغدغه فیلم را درک کنم و... روی تئاتر آکسانگذاری کردم. تئاتر هم پولی ندارد. در این فکرم که یک جایی بند شوم و کار کنم اما هر طور برنامهریزی میکنم نمیشود. به همین خاطر چند ماهی هست که کار را رها کردم.
روحالله: مردم ما که حقیقت به گوششان نمیرسد، همیشه حاشیه را میبینند. میگویند «سینما چیه میخوری زمین، حالا یک دفعه توی یه فیلم خوب بازی کردی، بعدش میخوری زمین». من هم میگویم «خب چه اشکالی داره، آدم باید بخوره زمین. یه بچه نوزاد که از اولش نمیتونه راه بره» من کارهایی را که قبلاً انجام میدادم رها کردم و ایمان دارم اگر تلاش کنم موفق میشوم.
روحالله، تو به خاطر نیاز مالی کار میکردی؟
روحالله: برخی اوقات آره. خیلی کم به خاطر خودم کار کردم. ولی واقعاً نیاز داشتم که کار کردم. آدم اگر بخواهد به جایی برسد صددرصد یک راهی هست و پیدایش میکند. من مطمئنم اگر تلاش کنی به چیزی که میخواهی میرسی. من هم اگر بلایی سرم آمد یا نتوانستم میگویم مشکل از خودم بود. تقصیر از دیگران نیست.
همه شما به اجبار و به خاطر نیاز کار میکردید. میخواهم بدانم اگر آن نیاز همچنان باقی است چطور با آن کنار میآیید و کار نمیکنید.
شمیلا: الان کی دوست نداره جلوی کولر بخوابه و تلویزیون تماشا کنه. اگر من و ابوالفضل سر کار نمیرفتیم نمیشد. هر وقت اسبابکشی داشتیم یکی یخچالمان را بر میداشت، یکی تلویزیونمان را، یکی فرشمان را که «آقا تو پول ما رو نمیدی، ما هم وسایلت رو بر میداریم». قبلاً با 6 خانواده توی یک حیاط با حمام و دستشویی مشترک، زندگی میکردیم اما الان آقای مجیدی لطف کردند خانهای برایمان گرفتهاند، به خاطر همین سر کار نمیرویم.
محمد: من اعتقادم بر این است که خدا توی روزی رساندن به بچهها کم نمیگذارد. گاهی مشتری زنگ میزند، گوسفند میخواهد، میبرم میکشم، دویست سیصد گیرم میآید. همین را کم کم خرج میکنم. از این کارهای یکی دو ساعته انجام میدهم. اگر پول لازم داشته باشم هر طوری شده یک کاری میکنم اما به کسی رو نمیزنم. این هم از آقام به من رسیده، غرور خاصی دارم که اجازه نمیدهد مثلاً از پدربزرگ و مادربزرگم کمک بخواهم. شاید مثلاً اگر روزی بخواهم مغازه بگیرم از رفیقم 20 میلیونی قرض بگیرم اما برای نیاز روزمره، اصلاً این کار را نمیکنم.
مشخص است که همگی خیلی جدی روی بازیگری حساب کردید، اما باید این احتمال را هم در نظر بگیرید که ممکن است پیشنهاد دیگری نداشته باشید. اگر این اتفاق نیفتد ناامید میشوید؟
ابوالفضل: (فوری جواب میدهد) بله
محمد: مانده به همت خود آدم. هیچ تلاشی بینتیجه نمیماند. این همه آدم زحمت کشیدند و به آن اتفاق قشنگ و خوب رسیدند.
شمیلا: خب وقتی چیزی که همه امیدت شده، از هم بپاشد چه کار باید بکنی؟ من که میخواهم به مترو برگردم و کار کنم. چون میترسم خیلی به بازیگری عادت کنم و ضربه روحی بدی بخورم.
در واقع به دنیای واقعی برگردی که نرسیدن به رؤیای بازیگری را راحتتر تحمل کنی.
محمد: الان هم همین طور است. وضعیت زندگی ما آنچنان تغییری نکرده. درست است آدمهای تازهای به زندگی من وارد شدند و در فکرم تغییر ایجاد کردند اما الان هم زندگی خیلی ایدهآلی نداریم. من تلاشم را میکنم.
تو چی روحالله همه فکرت را میخواهی روی بازیگری متمرکز کنی؟
روحالله: بله چون اگر واقعاً تلاش کنی میرسی.
یعنی اصلاً به این فکر نمیکنی شاید راههای دیگری هم برای موفقیت وجود داشته باشد که احتمالاً وقتی تجربه کنی به آن بیشتر علاقهمند شوی.
روحالله: شاید توی ذهن شما این باشد که «تلاش میکنی و موفق نمیشی!» باشد. چه اشکالی دارد. ممکن است آدم تلاش کند و یکهو نشود اما من ایمان دارم تلاشم را کردم و نشد.
اما در عین حال درستان را میخوانید؟
هر چهار نفر بله محکمی میگویند.
چون تحصیل باعث میشود راههای انتخاب دیگری برایتان باز شود.
محمد: در کشور ما که مدرک مهم نیست. طرف دکترا دارد اما توی اسنپ و تپ سی کار میکند.
روحالله: ولی برای بازیگری مهم است. اگر نبود من بیخیالش میشدم.
همه شما استعدادهای زیادی دارید. مثلاً تو شمیلا، قدرت بیان، نگاه باز، ارتباط اجتماعی قوی داری. مسائل را خوب میبینی و خوب راجع به آنها حرف میزنی. میتوانی بخوبی از حقوق آدمهایی مثل خودت دفاع کنی. فقط ناامید نشوید.
روحالله: نا امیدی تو خون ما نیست.
اگر حرف ناگفتهای مانده، بگویید.
روحالله: ما همه بچههای این مملکتیم. من هر موفقیتی داشته باشم، پرچم کشورم بالا میرود و من، همین را دوست دارم. بعد از «خورشید» خیلیها به من گفتند «دیگه تو الگوی کل رفیقات هستی». الان خیلی از دوستهای من طرز حرف زدنشان عوض شده در حالی که خودشان به من میگفتند «تو مگه همون رفیق ما نیستی الان چرا این طوری شدی. چقدر عوض شدی». باید توی این مسیر معرفت به خرج بدهی. فقط امیدوارم بچههای کار امیدشان را از دست ندهند. خدا هست.
محمد: آدمها معمولاً وقتی دیده میشوند سرشان گیج میرود. ممکن است خوبی را با بدی جواب بدهند. من میخواهم تا جایی که میتوانم به آدمهایی که دوست دارند وارد سینما شوند کمک کنم. همان طوری که روحالله را به کلاس بردم تا قدر خودش را بهتر بداند. (روحالله چند بار با صمیمیت به شانه محمد میزند و میگوید داداش ممنونم. ممنونتم داداش)
ابوالفضل: آخرین حرف من این است که دوست ندارم بچهای در هیچ جای دنیا کار کند تا اگر کسی به او زور گفت مجبور نشود همه اینها را به مامانش بگوید. آرزو دارم بچهها به همه آرزوهایشان برسند.
روحالله: اول که خدا بود و این مسیر را جلوم گذاشت، بعد هم حمایتهای همیشگی مامانم. هر جا رفتم و تست دادم مامانم هم بود، نه این که بچه سوسول باشمها. همین که اینجا رسیدم از دعای مامانم است. هزار تا دوست و آشنای دعانویس دارم ولی هیچ دعایی بیشتر از دعای مادر اثر نمیکند.
ابوالفضل: خانم حتماً برای من تشکر از آقا مجیدی را بنویس...
شمیلا: همیشه امیدت به خدا باشه. همین.
بازگرداندن کودکی به سرقت رفته
مجید مجیدی
کارگردان
مگر نه اینکه آینده هر ملتی را نسلهای او میسازند؛ نسلهایی که خیلی وقتها به آن بیتوجه هستیم وغافلیم که چه سرمایه بزرگ ملی را به راحتی از دست میدهیم. کودکان کار مصداق واقعی این سرمایه ملی هستند که به راحتی از کنار آن عبور میکنیم و در بهترین شکل به عنوان یک معضل اجتماعی به آن نگاه کرده و درمانهای مقطعی برایش تجویز میکنیم. خوراک و پوشاکی به آنها میدهیم، این تازه در بهترین شکل ممکن است و در شکل بد آن، آنها را جمعآوری میکنیم و به مراکز موقت پایگاههای دولتی میسپاریم و آنها را تهدید میکنیم که اگر دوباره آنها را بگیرند عواقب بدتری در انتظارشان خواهد بود. همه از این مشکلات به عنوان یک معضل اجتماعی صحبت میکنند، ولی مشارکتی در حل این معضل انجام نمیشود. مردم این مشکل را به دوش دولت میاندازند و شانه خالی میکنند، دولت هم چون برنامهای برای حل این معضل ندارد، سطحی برخورد میکند و همچنان این معضل کلاف سردرگم میماند و این سرمایههای بزرگ ملی و به اعتقاد من گنجهای ملی به هدر میروند و بعدها این گنجها به معضلهای بزرگ اجتماعی تبدیل میشوند. معضلاتی چون مواد مخدر، سرقت، ناهنجاریهای اجتماعی و بعدها چه دستگاههایی با چه بودجههایی باید صرف این معضلات شود و جامعه چقدر ناامن میشود و در این میان همه خسارت میبینند، هم دولت و هم ملت.
فیلم «خورشید» به ما نشان میدهد، قدر گنجهایی که در یک قدمیمان هستند و سر هر چهارراه، پشت چراغ قرمزها، کنار سطل زبالهها داخل مترو، فراوان دیده میشوند را بدانیم و به یاریشان بیاییم تا کودکی که از آنها به سرقت رفته را برگردانیم. روحالله زمانی، مهدی موسوی، شمیلا و ابوالفضل شیرزاد مصداق واقعی این گنجها هستند، آنها کودکان کار بودند و ما تلاش کردیم گنج درونی آنها دیده شود و چه با شکوه این گنجها نمایان شد. روحالله زمانی جایزه بزرگ پدیده بازیگری مارچلو ماستریانی ونیز را از آن خود کرد؛ جایزهای که خیلی از سوپراستارها در دنیا آرزویش را دارند و شمیلا شیرزاد چه باشکوه در مقابل جمعیتی استوار ایستاد و آرزو کرد که هیچ کودک کاری در جهان نباشد و همه به احترام عظمت و شکوه این دختر بچه مهاجر افغانستانی به پا خاستند و او را تشویق کردند.
همه ما مسئولیم از دولت و مردم. پس بیاییم به کودکان کار به عنوان یک مسئولیت اجتماعی نگاه کنیم و در این امر مهم همگی مشارکت کنیم. با این شعار که آرزو کنیم هیچ کودک کاری وجود نداشته باشد.
جرقههایی که میتوانند مثل خورشید بدرخشند
رضا صائمی
منتقد سینما
بدون شک یکی از نقاط درخشان و چشمگیر فیلم «خورشید» به کارگردانی مجید مجیدی حضور بازیگران کودک و نوجوان آن است که توانستند با هدایت درست کارگردان و توانمندی و هوش بالای خود نه تنها در ایفای نقش خود موفق باشند ،که تجربههای کودکی و نوجوانی را در بستر درام بدرستی بازنمایی و صورتبندی کنند. ضمن اینکه آنها بواسطه بازتولید تجربههای زیسته خود در موقعیتهای دراماتیک توانستند تصویر دقیقی از کودک کار و تجربهها و چالشهای آنها را به تصویر کشیده و فهم پذیر کنند. ما سالهاست که از بحران مخاطب در سینمای کودک صحبت میکنیم، درحالیکه فیلمهای کودک موفق بسیاری داشتهایم. امروز ما بحران مخاطب نداریم بلکه بحران فهم کودک داریم؛ کودکانمان جلوتر از والدین هستند و با پدیدهای بهنام کودک رسانهای شده مواجه هستیم. دایره واژگان کودکان امروز جدید است و میتوان گفت که فناوریهای جدید کودکی جدید را خلق کرده، اما سینمای کودک ما در حد کودک دهه شصت باقی مانده است.
با نگاه کودک دیروز نمیتوان کودک امروز را به سینما آورد، باید کودک جدید و کودکی جدید را فهمید. فهم کودک امروز شاید مهمترین مسأله در سینمای کودک و نوجوان است و مجیدی در «خورشید» با تکیه بر توانمندی بازیگران کودکش توانست امکان این فهم تازه را فراهم کند؛ فهمی که بتواند در ساختار درام به شکل نمایشی جلوهگر شده و به درک درست مخاطب بویژه والدین و بزرگترها از جهان کودک امروز منجر شود اما آنچه باید در ارتباط با کودک بازیگر مورد توجه قرار بگیرد نوع مواجهه با آنهاست. اینکه برای ساخت فیلمی از کودکان و نوجوانان استفاده کنیم و بعد از فیلم آنها را فراموش کنیم قطعاً در حق آن ظلم خواهیم کرد.
بدیهی است که این وظیفه کارگردان نیست که به شکل فردی پیگیر و نگران آینده حرفهای این بازیگران باشد. به نظر میرسد نهادهای مرتبط مثل بنیاد سینمایی فارابی یا کانون فکری کودکان و نوجوانان یا مثلاً خانه سینما یک انجمن یا واحد راهاندازی کند که به مسائل و مطالبات بازیگران کودک و نوجوان بپردازد تا آنها بعد از درخشش در یک فیلم با فرصتهای تازهای مواجه شوند یا بهدلیل فراموش شدگی دچار سرخوردگی نشوند و در نهایت اینکه استعداد و توانمندی آنها به هدر نرود.
در واقع نگاه سینما به کودکان بازیگر باید نگاهی فرایندی باشد نه فرآوردهای. به این معنا که نباید صرفاً آنها را برای حضور در فیلمی مصرف کرد بلکه باید شرایطی برای بازتولید توانمندی و استعدادهای آن فراهم شود تا بتوانند شکوفا شوند و نشکنند. شکوفایی بازیگران کودک و نوجوان در نهایت به نفع خود سینما خواهد بود؛ یک سرمایهگذاری انسانی ارزشمند در حوزه سینما که هم آینده آنها و هم آینده سینما را به آیندهای مطمئن و پویا بدل کند.
یادگاری رنگی از روزهای به یادماندنی «خورشید»
نیما جاویدی
کارگردان (فیلمنامهنویس خورشید)
یک روز صبح زود طبق قرار همیشگیمان با آقای مجیدی صبحانه را در یکی از کافههای قدیمی دروازه غار خوردیم و بعد از آن به مدرسه کودکان کار صبح رویش رفتیم. همیشه اینطوری بوده که پروسه تحقیق و پژوهش برایم در عین سخت بودنش بسیار لذت بخش بوده است.
«خورشید» هم از این قاعده مستثنی نبود و اتفاقاً مصاحبت و همراهی با مجید مجیدیای که برخلاف کسوت و اعتبارش در تمامی مراحل نگارش فیلمنامه مملو از هیجان و شور و انرژی بود این لذت را دوچندان میکرد. چند هفتهای بود که ساعت شش صبح بیدار میشدیم و طبق برنامه ساعت حدوداً ٧:٣٠ توی مدرسه کودکان کار بودیم. یادم میآید آن روز قرار بود مدرسه دخترانه کودکان کار را که دیوار به دیوار مدرسه پسرانه بود ببینیم. مثل هر روز قبل از شروع کلاس با بچهها گپ زدیم و بعد از آن از درِ کوچک آبدارخانه مدرسه پسرانه وارد مدرسه دختران کار شدیم. اتفاقاً همان روز هم بود که در بدو ورود به مدرسه دخترانه که طبیعتاً کم هیاهوتر، منظمتر و آرامتر از مدرسه پسرانه بود، شمیلا را دیدیم. شمیلا به خاطر شیرین زبانی و اعتماد به نفس بالایش نماینده بچهها برای معرفی مدرسه به میهمانها بود. خاطره عجیب آن روز برای من اما نه شمیلا که دختر بچه ٧ ساله جذابی بود که در زنگ تفریح توی حیاط دیدیم. دختر کوچکی که مدام مقنعهاش را تا روی دماغش جلو میکشید و دستش از بالای مقنعهاش جدا نمیشد.
رفتار آن دختر کوچک نحیف و زیبا توجهمان را جلب کرد و حین صحبت با ناظم مدرسه متوجه شدیم دخترک را توی مترو حین دستفروشی گرفتهاند و به عنوان تنبیه موهایش را از ته تراشیدهاند!
باورکردنی نبود اما این اتفاق افتاده بود! دخترک دوست نداشت همکلاسیهایش متوجه کچل بودنش بشوند و ما بعد از فهمیدن این قضیه تا چندی دمغ بودیم. صحنه تراشیده شدن موهای شمیلا توی فیلم و آن کله محکم ناظم مال حال بد آن روزهایمان بود. آن روز در آخرین زنگ تفریح، آن دخترک زیبا که حالا با ما دوست شده بود و یخش آب شده بود با یکی از دوستانش پیش من آمد و گفت هدیهای برای من دارد.
بعد از توی کیفش یک نقاشی در آورد و به من داد و با عجله با دوستش به طرف کلاسش رفت. آن نقاشی را از آن موقع تا حالا روی کمد اتاقم چسباندهام و برایم شده یادگاری رنگی از روزهای به یادماندنی خورشید.
نقاشی زنی است با موهایی بلند که پشت به ما ایستاده و صورتش را نمیبینیم. از همان لحظه اول که نقاشی را دیدم تحت تأثیر آن قرار گرفتم. حتی اگر فراموش میکردم که این نقاشی را آن دخترک زیبای دستفروش که موهایش را از ته تراشیده بودند به من داده است باز هم نقاشی پر رمز و راز و جذابی بود. زنی با گیسوانی بلند که به ناکجاآباد زل زده و گویی سالهاست به انتظار ایستاده است. نمیدانم آن دخترک الان کجاست و چکار میکند ولی مطمئنم که آن تجربه تلخ در ٧ سالگی را هیچوقت از یاد نخواهد برد. به امید روزی که عبارت «کودک کار» برای همیشه از دایره واژگان تمامی زبانهای دنیا حذف شود.
گپ و گفتی با استاد علی نصیریان
مجیدی زبان کودکی را خوب میدانست
نیره خادمی
خبرنگار
سینما ناگزیر از به کارگیری کودکان است و حضور این راویان کوچک بویژه در سینمای جهان، همیشه روایتهای جذابی را روی پرده به تصویر کشیده است؛ مانند فیلم درخشان «سینما پارادیزو» و حضور «سالواتوره کاشو» در آن یا فیلم «دزد دوچرخه» با بازی «انزو استایولا». این حضور اما هیچگاه بیدردسر نبوده و نیست و همواره دشواریهایی را به همراه دارد که از نظر علی نصیریان، بازیگر کهنه کار سینمای ایران کم و ساده نیست. او سال 98 در فیلم «خورشید» آخرین ساخته مجید مجیدی، نقش روبه روی روحالله زمانی، بازیگر نوجوان ایرانی را برعهده داشت و حالا در گفت و گویی کوتاه از مواجهه کارگردان با بازیگران کودک «خورشید»، تأثیرگذاری این فیلم و البته نقش متفاوتی که در این فیلم برعهده داشته، میگوید. نصیریان معتقد است که کارگردان فیلم در مواجهه با بازیگران کودک بخوبی عمل کرده و آنها را با خود همراه کرده است. «یکی از موفقیتهای مجید مجیدی این بود که توانست اعتماد کودکان را در ساخت فیلم خورشید جلب کند تا براحتی آنچه را که میخواهد، بروز دهند.»
کار کودکان کار پدیده تلخی است که حتی در کلام هم با تناقض روبه رواست. کودک ارتباطی با کار ندارد و کار هم از برای کودک نیست و این توضیح، هر نوع کاری را در بر میگیرد. با این تفسیر حتی کودکانی که مقابل دوربین نقش بازی میکنند به نوعی کودک کار محسوب میشوند ولی این مسأله گریزناپذیر است. ما همواره به بازیگران کودک نیاز داریم و البته که این نوع کار، حتماً در آینده کودک تأثیرگذار است و در بیشتر موارد شرایط متفاوتی را برای او به ارمغان خواهد آورد ولی در مقابل و در مواجهه با یک کار جدی (بازی در یک فیلم) دستکم تا مدتی، فرصت بازی در زندگی واقعی از این کودکان گرفته خواهد شد. در سینما و در پروسه ساخت فیلمی مثل خورشید، مواجهه با این موضوع چگونه است؟
تا به حال درباره این موضوع فکر نکرده بودم. ولی بچههایی که در خورشید نقش داشتند؛ یکی دو نفر نبودند، بیشتر بودند. چیزی که من شاهد آن بودم؛ بچهها وقتی سر صحنه نقش بازی نمیکردند، در حال کودکی کردن بودند، بازی میکردند و کودکی خود را فراموش نمیکردند. آنها بازی میکردند و حال و هوای خود را داشتند.
آیا در فیلمسازی تمهیداتی در اینباره وجود دارد؟
درباره کودکان و نوجوانان چندان اطلاعی ندارم ولی درباره «خورشید»، اینطور بود که وقتی بچهها جلوی دوربین و سر صحنه فیلمبرداری نبودند، سر و کله هم میزدند. به نظرم این ماجرا مشکل آفرین نیست. کودک به هر حال کودکی میکند و حتی شاید با همان نگاه کودکانه به بازی در فیلم نگاه میکند و نقش بازی میکند. اگر یک بازیگر نوجوان در یک فیلم خوب جا میافتد و دیده میشود بهدلیل راهنمایی درست و خوب کارگردان است. درباره فیلم «خورشید»، آقای مجیدی به عنوان کارگردان در زمینه ارتباط با کودک و برقراری ارتباط با کودک، تبحر زیادی داشت. شاعر میگوید؛ چونکه با کودک سر و کارم فتاد/هم زبان کودکان باید گشاد. مجیدی زبان کودکی را بخوبی میدانست و خیلی خوب میدانست چگونه با کودکان صحبت کند و چه رفتاری داشته باشد، البته من وقت زیادی برای این کار نداشتم ولی حدود ده روزی که همراه شدم، میدیدم که با بچهها خوب کار میکند. رفتار و گفتارش در کار بسیار عاقلانه، بجا و با مهربانی بود بنابراین یکی از موفقیتهای او این بود که توانست اعتماد آنها را جلب کند تا براحتی آنچه را در فیلم میخواهد، بروز دهد و این در حالی است که کار کردن با کودک ساده نیست. من در تجربیاتی که داشتم با کودکان زیادی کار نکردم ولی در این کار، خیلی راحت بودم و مشکلی حس نمیکردم.
تجربه و دریافت خودتان در رابطه با همراهی با آنها چطور بود؟ بویژه اینکه بچهها تجربه نقشی را که بازی کردند در واقعیت داشتند.
در واقع پارتنر من (روح الله زمانی) کودکی بود که نقش اول را بازی میکرد. من با او کار داشتم با دیگران کار نداشتم و در کل تفاوتی با پارتنرهای دیگر من نداشت.
درباره نقشی که در این فیلم ایفا کردید بگویید؛ اینکه چه تفاوتی با نقشهای دیگر داشت؟
این شخصیت آدم دیگری بود و با نقشهای دیگری که تا به حال بازی کرده بودم، تفاوت زیادی داشت. آدمی خاص اهل همان منطقه که انبار دارد، اجناس و وسایل دزدی خریداری میکند و قاچاقچی است. اساساً هر نقشی با نقش دیگر متفاوت است و شخصیتی دارد. بازیگر باید درباره آن فکر کند، مشخصههای آن را پیدا کرده و کار کند.
بخشی از وظیفه سینما سرگرمی و بخشی دیگر به عنوان رسانه؛ تأثیرگذاری بر مخاطب است. آیا این گونه پرداختها به مسأله کودکان کار -که در دهههای اخیر مسأله جدی جامعه ایران بوده است- به مواجهه درست مردم یا دولتها با این مسأله، کمک خواهد کرد؟
هر فیلمی در این زمینهها ساخته شود، تأثیرگذار است. معتقدم هر قدمی که برداشته شود، مؤثر است و بر جامعه تأثیرگذار است. ساختن و نساختن فیلمی چون خورشید، خیلی تفاوت دارد و قطعاً ساختن آن تأثیرگذار است. هر کاری به اندازه صداقت، صمیمیت و نوع ارتباطی که با مردم برقرار میکند تأثیرگذار است اما چند و چون آن باید سنجیده شود.
خبرنگار
در دوره سیوهشتم جشنواره فیلم فجر و بعد از نشست خبری فیلم «خورشید»، حرف چند کودک کار در شبکههای اجتماعی دست به دست شد و دل همه را تکان داد. صحبتهای روحالله درباره مادرش اشکها را درآورد و همراه با گریههای بیامان شمیلا، دخترِ کودک کار افغانستانی بغضها ترکید. شب اختتامیه جشنواره هم شب درخشش کودکان کار بود. بچههای «خورشید» لوح تقدیر هیأت داوران را دریافت کردند و شمیلا باز هم از جنگ در افغانستان و دلیل مهاجرت پناهجوهای افغان گفت و در نهایت برای کودکان کار آرزو کرد: «آرزو میکنم در جهان هیچ کودک کاری وجود نداشته باشه». ایام برگزاری جشنواره ونیز و اهدای جایزه استعداد نوظهور بازیگری برای روحالله زمانی فرصتی دوباره برای مطرح شدن دغدغههای آنها بود. شیوع کرونا اما این فرصت را در زمان اکران فیلم، از شمیلا، ابوالفضل، روحالله و محمدمهدی گرفت و مانع تشکیل جریانهایی شد که شاید میتوانست بر سرنوشت کودکان کار تأثیرگذار باشد. به همین بهانه آنها در گفتوگو با «ایران» از دوران قبل از «خورشید»، تابش آن بر زندگیشان و امیدهایشان برای آینده گفتهاند.
از برنامه زندگیتان قبل از بازی در «خورشید» بگویید. چه کار میکردید، شرایط درس و مشقتان چطور بود؟
شمیلا شیرزاد: از هفت و نیم صبح تا یک ظهر مدرسه میرفتیم و بعدش کلاس قرآن و بعد هم تا ساعت 9 و 10 شب توی مترو کار میکردیم.
ابوالفضل شیرزاد: دستفروشی میکردیم.
پس وقتی برای درس خواندن نداشتین.
شمیلا: مدرسه ما برای کودکان کار است به همین خاطر برای بعد از مدرسه تکلیف نمیدهند. باید همه چیز را در مدرسه یاد بگیریم چون میدانند بچهها بعد از مدرسه سر کار هستند و وقت برای درس خواندن ندارند.
ابوالفضل: خواهرم بهترین شاگرد مدرسه است.
با این حساب فرصتی برای سینما رفتن و رؤیای بازیگری، نداشتین؟
شمیلا: گاهی با دوستانم میرفتم، اتفاقاً از بازیگری خوشم میآمد ولی چون توی مترو کار میکردیم و فکر میکردم بهش نمیرسم، ذهنم را درگیرش نمیکردم.
چه فیلمهایی دیدی؟
شمیلا: بیشتر فیلمهای جواد عزتی؛ «هزارپا»، «تنگه ابوقریب» و «نهنگ عنبر». هم طنز دوست داشتم و هم غمگین. در همان مجموعه ابوالفضل هم سراغ گیمنتها میرفت تا سینما.
تو که گیم نت را به سینما ترجیح میدادی، پس چطور بازیگر فیلم مجید مجیدی شدی؟
ابوالفضل: یک روز توی مدرسه بودیم که میهمان آمد. هر وقت میهمان داشته باشیم یک نفر باید مدرسه را نشانش بدهد و بگوید چه کارهایی میکنیم. آن روز نوبت من بود. میهمان مدرسه آقا مجیدی بود و من نمیدانستم کارگردان است. کارهای مدرسه را که گفتم، رفتم سر کلاس، چون امتحان داشتم. چند دقیقه بعد آقای عسگری آمد توی کلاس و با صدای بلند گفت بیا بریم بالا کارت دارم! ترسیده بودم. بعد آرام گفت «میخوای بازیگر بشی». گفتم بله. اصلا نمیدانستم بازیگری چی هست، توی خواب هم نمیدیدم اما آن روز بازیگر شدم.
شمیلا: ما در مدرسه تابلوی آرزوها، میز گفتوگو و میز صبحانه داریم و... هر کسی برای بازدید میآید یکی از دانشآموزها مدرسه را معرفی میکند. از شانس آن روز نوبت من بود. گفتن یک کارگردان معروف و بزرگ میهمان ماست، من نمیدانستم یعنی چی. آقای مجیدی خیلی مهربان و خوش خنده بود. کارهای مدرسه را که توضیح دادم، گفت «خیلی سر زبون داریها، من میخوام یه فیلم درست کنم، تو هم تو فیلم من بازی کن».
ابوالفضل و شمیلا از دوران قبل از «خورشید» و نحوه پیوستنشان به تیم بازیگری گفتند. شرایط شما چطور بود و چگونه بازیگر این فیلم شدید.
روحالله زمانی: زندگی قبل از «خورشید» جور دیگری بود. مدرسه میرفتم اما به درس و مشق علاقه نداشتم. اصلاً حواسم جاهای دیگر بود. خیلیها بهم میگفتند «درسات رو بخون» اما آدم باید هدفی جلوی پاش قرار بگیرد تا انگیزه داشته باشد به خاطرش، درسش را ادامه بدهد. من برخلاف بقیه به بازیگری علاقه داشتم. 4-5 سالم که بود با گوشی داییام فیلم ضبط میکردم، فیلم میساختم. توی 12 سالگی از یک بنده خدایی که گریمور کارهای کوتاه بود پرسیدم چطور میتوانم بازیگر شوم، گفت باید پارتی داشته باشی، من هم قید بازیگر شدن را زدم تا این که ماجرای فیلم «خورشید» پیش آمد. آقای مجید آذرنگ به مدرسه آمدند و از تمام ۶۰۰ دانش آموز تست گرفتند. برای دومین تست باید به فرهنگسرای بهمن میرفتم و آقای عسگری از ما تست میگرفتند. همه میگفتند کارگردان سرشناس است و خیلیها برای تست میآیند. مردد شدم و فکر کردم انتخاب نمیشوم اما مادرم گفت «امیدت رو از دست نده» به فرهنگسرا که رسیدیم و جمعیت را که دیدم امیدم از دست رفت. باز به خودم گفتم «اگه بین 600 تا بچه تو مدرسه انتخاب شدی حتماً یه استعدادی داری. شانست رو امتحان کن». اولش حذف شدم، از خیلیها پرسیدم راهی برای جبران هست؟ گفتند نه حذف شدی و راه برگشتی نیست. گفتم «ولش کن. فدای سرت حتماً حکمتی هست. کار خدا که بیحکمت نیست.» اما یک مدت بعد زنگ زدند و گفتند انتخاب شدی و سه رقیب دیگر هم داری. یکیاش همان بازیگر نقش رضا پسر فوتبالیست فیلم بود و دو پسر دیگر هم از خرمشهر و آبادان آمده بودند اما آقای مجیدی همان روز گفتند من همین را میخواهم. اوایل که شنیده بودم بازیگر شدن پارتی میخواهد نه سینما میرفتم و نه فیلم میدیدم. میگفتم وقتی نمیتوانم به آرزویم برسم سینما به چه دردم میخورد ولی الان چند تایی فیلم دیدم.
محمد مهدی موسوی: من هم توی مغازه کار میکردم و هم درس میخواندم. به فیلم علاقه داشتم اما این که بازیگر شوم؛ نه اصلاً! فکرش را هم نمیکردم. برنامهام این بود همین کاری که حدود 10 سالی تجربه داشتم را ادامه بدهم و برای خودم مغازه بگیرم، تا این که آقای شاهین شهبازی برای فیلم «خورشید» به مدرسه ما آمدند و من هم تست دادم. بعدها همین تست را با آقای عسگری تکرار کردیم. خیلی استرس داشتم، حدود یک ماهی گذشت تا این که تماس گرفتند و گفتند به لوکیشن اصلی «خورشید» که همان مدرسه بود، برویم. آقای سبزواری، عسگری و جاویدی هم بودند. صحبتهایی کردیم و بعد از چند پروسه بالاخره انتخاب شدم. قبل از «خورشید» بیشتر فیلم، تئاتر و کارهای آقای بابک نهرین را میدیدم. دوستش داشتم چون طنز بود و مردم را میخنداند و البته نکتههایی هم داشت. در تئاتر در لایههای زیرین مسائل و دغدغهها مطرح میشود. فیلمهای اکبر عبدی را هم خیلی دوست داشتم. تیپهای فوق العاده میسازد.
آن روزها چه آیندهای برای خودتان تصویر میکردید؟ رؤیای چه شغلی را داشتید؟
شمیلا: من به خلبانی علاقه داشتم. یک بار توی ایستگاه دروازه دولت یک آقا پسری را دیدم که نهایتاً بهش میخورد 15-16 ساله باشد اما لباس خلبانی پوشیده بود. گفتم «شما خلبانی؟» گفت بله. گفتم «شما چند سالتونه؟ گفت 21 سال. گفتم «شوخی میکنی، 15 سال بیشتر نداری!» گفت «15 ساله که نمیتونه خلبان بشه. نکنه به خلبانی علاقه داری». گفتم بله. خیلی زیاد. گفت «نه خلبان نشیها، میری بر نمیگردی» (خنده) خیلی به خلبانی علاقه داشتم. پیش خودم میگفتم درس میخوانم و خلبان میشوم. الان هم خلبانی دوست دارم اما بیشتر از خلبانی، بازیگری را دوست دارم.
ابوالفضل: من دوست داشتم ستارهشناس یا کاوشگر بشم. همیشه از ناظمها میپرسیدم که کتاب کاوشگری هست که بخوانم. الان ناظمهایمان عوض شدهاند و به من میگویند «ابوالفضل اگر به کاوشگری علاقه داری باید دنبالش بگردی». آن موقعها که نمیدانستم میخواهم بازیگر بشم، توی اینترنت دنبال فیلم و اخبار کاوشگری بودم. آقا مجیدی که ما را برد فیلم بازی کردیم، فهمیدم هم بازیگری خوب است، هم کاوشگری.
روح الله: من از همان 5-4 سالگی بازیگری را دوست داشتم. تازگیها به تئاتر هم علاقهمند شدم. به قول مهدی «ریشه آدم رو قویتر میکنه، محکم میکنه» جا دارد از استادی که مثل آقای مجیدی به بچهها کمک میکند تشکر کنم. آقای کیارش دستیاری که بدون هیچ منتی به بچهها آموزش میدهد. یک نفر اگر بخواهد همین چیزها را یاد بگیرد باید «خداتومن» هزینه کند اما ایشان به ما رایگان آموزش میدهند.
محمد: واقعاً هیچ سودی هم برای خودش ندارد. من از طریق فراخوان با ایشان آشنا شدم. یکی دو جلسهای هم هست که روحالله را با خودم میبرم.
روح الله: مهدی جان در همین مدت 9 ماهه آنقدر قوی شده که روی صندلی سینما میتواند ریشه یک فیلم، کنشها و درام آن را توضیح بدهد و کل مشکلات و ساختار فیلم را بگوید. اینقدر که آموزششان قوی است. همین مهدی روزی 8 ساعت کتاب میخواند، من که بیشتر از یک ساعت نمیکشم. امیدوارم که مهدی به من کمک کند همین مسیر را بروم.
در زمان بازی در «خورشید» خانوادهها چقدر حمایتتان کردند. از واکنش آنها بگویید.
محمد: چون با دنیای سینما آشنا نبودند فکر میکردند مثل یک کار معمولی است. هنوز خیلی جدی نگرفتند.
روح الله: خانواده من خوشحال شدند. تشویقم کردند. آن طوری که مامانم تشویقم کرد ، نمیتوانم بیان کنم. خیلی راهنماییام میکند، چراغ راه را برایم روشن کرده. آدم وقتی چراغی جلوی رویش نباشد، زمین میخورد و نمیداند کجاست ولی مامانم این فضا را برایم روشن کرده.
چرا سینما برای مادرت مهم است. خودش به سینما علاقه داشت؟
روح الله: من یک پسری بودم که به حرف هیچ کس گوش نمیدادم. مامانم دائم میگفت «درس بخون». میگفتم «آخه واسه چی درس بخونم». اصلاً حواسم پی درس نبود، خودش میرفت مدرسه ثبتنام میکرد، مدیر و ناظم هم توی پارک میافتادند دنبالم که بیا برو مدرسه (خنده) تا اینجا هم که رسیدم دعای مامانم بود. اولش خدا و بعد مامانم.
شمیلا و ابوالفضل: ما حرفی نداریم!
آن وقت با اولین دستمزدتان چه کردید؟
روح الله: دادم به مامانم.
محمد مهدی: من هم همین طور. برای خانه خرج کردم.
ابوالفضل: من هم دادم به مامانم.
شمیلا: یعنی هرچی دادم به مامانم! خرج زندگی خودمان کرده. چون فقط من و ابوالفضل کار میکردیم و زندگیمان را میچرخاندیم.
مادر و پدرت کار نمیکردند؟
شمیلا: مامانم دیسک کمر دارد و نمیتواند راه برود (از شرایط خانواده توضیح میدهد اما تأکید دارد منتشر نشود) فقط من و ابوالفضل زندگیمان را میچرخاندیم.
اهل سینما رفتن نبودید و طبیعتاً هیچکدامتان شناختی از بازیگران فیلم نداشتید پس فقط بازی در فیلم برایتان مهم بود، اصلاً هیچ کنجکاوی راجع به شناخت بازیگرها نداشتید؟!
محمد: شناختی هم که نسبت به آقای مجیدی پیدا کردم برای بعد از فیلم بود. اصلاً بعد از فیلم فهمیدم که چقدر نمیفهمم. رفتم یک خورده خودم را تقویت کنم و نسبت به آقای مجیدی، نیما جاویدی، هومن بهمنش، آقای نصیریان و... و کارهایشان شناخت پیدا کنم البته آقای نصیریان را خیلی کم میشناختم. سر «خورشید» خیلی هم دوست داشتم با ایشان همبازی شوم اما حتی یک سکانس هم نشد.
روحالله تو تنها کسی هستی که با علی نصیریان و طناز طباطبایی همبازی شدی، ارتباط گرفتن با آنها برایت راحت بود؟
روح الله: اصلاً نمیشناختمشان.
یعنی قبل از بازی با علی نصیریان به تو نگفتند که در مقابل چه بازیگر بزرگی قرار گرفتی؟
روح الله: اولین بار که آمد دیدم آقای مجیدی و عسگری و بقیه دورش را گرفتند. گفتم شاید سینماشناس بزرگی است. یکی از بچههای صحنه آمد و گفت «این علی نصیریانه. از سرشناسترین آدم های سینماست. اومده تو فیلم ما بازی کنه.» گفتم «چند تا سابقه کار داره؟». گفت «بابا پسر دیوونه شدی. این گنده سینماست.» گفتم «تو رو خدا منو اذیت نکن». بعد من را کشاند پیش یکی دو تا از بچههای تیم، آنها هم گفتند «اگه کار رو خراب کنی آقای مجیدیاینا میکشنت.» شوخی شوخی بهم استرس دادند. من هم با ترس هی میگفتم «جون بچه ات نگو، تو رو خدا اذیت نکن.» ولی برعکس چیزی که فکر میکردم آقای نصیریان طور دیگری بود. فیلم صحنههای طلایی زیادی داشت که حذف شد. جایی که چاقو را زیر گلوی من میگذارد خیلی استرس داشتم؛ هم به خاطر شبکاری و هم دیالوگ طولانیاش. میگفتم «خدایا خراب نشه، بقیه اذیت بشن.» اما دیدم آقای نصیریان خیلی مهربان است. گفت «من هم کمکت میکنم. درست عین یه بازیگر، برو ببینم.» اوایل در ارتباط با طناز طباطبایی خیلی مشکل داشتم. (برای ارتباط گرفتن با او) میگفتم «روم نمیشه نه دیگه زشته»، آخه من روی خانم طناز طباطبایی تعصب داشتم اما چون قرار بود نقش مادرم را بازی کند آنقدر با هم رفت و آمد داشتیم تا بتوانم با او راحت باشم. در این مدت که با هم بودیم خیلی چیزها گفتند که بهم کمک کرد. هم توی بازی، هم توی مسیر زندگی. حرفهایی زد که به دردم خورد. عزتی هم همین طور.
همکاری عوامل چطور بود؟ چه کسی بیشترین کمک را به شما میکرد؟
محمد: آقای عسگری (دستیار کارگردان)، آقای مجیدی، آقای بابک لطفی (دستیار کارگردان) و آقای الهیاری هر کدام به شیوه خاص خودشان. آقای عزتی بازیگر فوقالعادهای هستند اصلاً به چشم این که من یک بازیگر تازهکار هستم نگاه نمیکرد. این را به زبان نیاورد اما من آن را حس میکردم. به چشم آماتور به ما نگاه نمیکرد از طرز رفتارش نه با من بلکه با هنرورها هم معلوم بود. چون او پارتنر اکثر بچهها بود، انرژیهایی که میداد خیلی کمک کننده بود. آقای بهمنش هم پشت دوربین خیلی به ما کمک کرد.
روح الله: با هم دوست بودیم، عین یک رفیق. جور دیگری به ما نگاه نمیکردند. وقتی صحنه تمام میشد آقای بهمنش دست میانداخت روی دوشم و با هم قدم میزدیم. آقای مجیدی، عسگری، کل عوامل، فقط یک نفر نبود، همه با هم دوست بودیم.
ابوالفضل: آقا مجیدی همیشه ابوالفضل جان صدام میکرد؛ میگفت این طوری بازی کن، صحنه رو خراب نکن و... آقای عسگری، آقای بابک لطفی و آقای عزتی همه با ما خوب بودند. با روحالله و ممد دویستی (محمد مهدی موسوی) آشنا شدیم. خواهرم بازیگر مورد علاقهاش جواد عزتی را دید.
شمیلا: همه به من کمک کردند. مثل دختر خودشان به من نگاه میکردند مخصوصاً آقای مجیدی و عسگری و بابک لطفی.
طوری حرف میزنید که انگار بازی کردن کار راحتی بوده، کدام سکانس برایتان سخت بود؟
روح الله: هر سکانس برای خودش یک سختیهایی داشت. آن قسمت که آب، من را پرت میکند بیرون سخت بود البته سختیاش برای بچههای صحنه بود. آقای بهمنش فوقالعاده بود، صحنهای که چیده بود، قابی که گذاشته بود، استرس نداشت و مطمئن بود خراب نمیشود.
محمد: سه سکانس سخت داشتم که البته یکیاش حذف شد. یکی آنجایی بود که پدرم (آقای ناصری) به صورتم چک میزد، دو روز برداشت رفتیم تا این که درآمد. بیشتر مشکل فنی باعث میشد تکرار کنیم. سکانس دیگر سکانس پایانی من بود که پدر میآید و بچهها میریزند سرش و میزنندش و من بچهها را دور میکنم و دست پدرم را میگیرم و بلندش میکنم. دوست داشتم لحظهای که پدرم را بغل میکنم به لحاظ حسی درست دربیاید و حسابی اشک بریزم اما در آن شلوغی و این که یکهو از آن حالت عصبانیت و داد و بیداد بیرون بیایم و گریه کنم، سخت بود.
ابوالفضل: یکی سکانسی که شهرداری من رو میکشد و باید در بروم و یکی هم صحنهای که من و روحالله باید کل پارکینگ را بدویم. پارکینگ خیلی طولانی بود. آنقدر باید میدویدیم تا به داخل فروشگاه برویم و با ترس نگاه کنیم که شهرداری دنبالمان نیاید.
خودت هم این تجربه را داشتی که نیروهای شهرداری دنبالت کنند و بترسی؟
ابوالفضل: من و خواهرم قدیم، سر چهارراه شیشه ماشین پاک میکردیم. یک بار دیدم پشت سر ما ایستادند و هی بوق میزنند که فرار کنید، ما میآییم دنبالتان. من و خواهرم فرار کردیم. تا مترو دنبالمان آمدند اما قایم شدیم تا این که رفتند.
روح الله: من یک سؤال دارم. ابوالفضل و شمیلا؛ این که یک نفر از ماشین بنز بیرون بیاید و به بچهها دستور بدهد. واقعاً از این صحنهها دیدید؟یعنی بچهها واسه اون کار کنند (باند کودکان کار).
شمیلا: از 4 سالگی تا 13 سالگی کار کردم. در این چند سال حتی یک بار هم چنین چیزی رو ندیدم. همه بچههایی که من میشناختم برای پدر و مادرشان کار میکردند. خیلیها به من میگفتند تو بچه شکیبی؟ (کاراکتر سریال آوای باران) اعصابم خیلی خرد میشد.
محمد: من این باندها را ندیدم اما دیدم که انگار زنی، بچهها را کارگردانی میکرد و میگفت روی پایشان بیفتید و گریه کنید و...
شمیلا: حتماً یا مادرش بوده یا خالهاش. همان موقع که ما توی خیابان کار میکردیم یک دختر بود به اسم دنیا. خیلی خوشگل بود؛ موهاش طلایی، چشماش سبز. مامانش همیشه یک چوب پشتش قایم میکرد. هر روز 10 دستمال به دخترش میداد و میگفت اگر اینها را نفروشی و خانه بیای با این چوب کبودت میکنم. واقعاً هم میزد.
شمیلا، در همین فضای کار چه چیز باعث میشد احساس خوشایندی داشته باشی. چه رفتار یا اتفاقهایی برایت دلگرمکننده بود؟
شمیلا: آنقدر کار کرده بودم که آرزویم این بود اصلاً پا توی مترو نگذارم. آن اوایل که ما توی مترو کار میکردیم فقط دو تا دستفروش بودند ولی الان خیلی زیاد شدند. این خوب بود که با دوستانم توی شهربازی میگشتیم اما خیلی جاها خیلیها به ما توهین میکردند. برخی هم از ما دفاع کردند. میگفتند «این حرف رو نزن، دارن کار میکنند، زحمت میکشن.» خیلیها بوسمان میکردند، میگفتند چقدر تمیز و خوشگل هستید. اینها خیلی خوشحالمان میکرد. هم رفتار بد میدیدیم و هم رفتار خوب.
محمد: این در همه کشورها هست که توهین و اذیت کنند. به این فکر نکن که چون ما از قشر دیگری هستیم به ما توهین میکنند. به لر و کرد و ترک که ایرانی هستند هم گاهی بعضی ها توهین میکنند. نباید ناراحت شوی. به قول آقای رضا ثروتی، این درد و رنجها را باید بگذاری پشتت و با اینها جلو بیایی. اینها تو را قوی میکنند. اینها تو را پختهتر میکنند.
شمیلا: مگر میشود ناراحت نشد؟
محمد: میفهمم. من خودم 9-10 سال کار کردم.
شمیلا: باورت میشود توی مترو، دستفروشی من را کتک میزد و میگفت از تو افغانی خرید میکنند اما از من ایرانی خرید نمیکنند. همین فیلم را که بازی کردم زیر عکسها و فیلمهای من کامنت گذاشته بودند (با شرم نگاه میکند و میگوید ببخشید که این را میگویم) که «غلط کردید، ما این همه بچه ایرانی داریم چرا از شما بچه افغانیهای فلان و فلان استفاده میکنند»!
محمد: تو میتوانی کامنتهای مثبت را هم ببینی. این همه از تو تعریف کردند.
شمیلا: من مثبتها را هم میبینم اما این که یک آقایی زیر همه عکسها و پستهای من فحش بنویسد که شما غلط کردید آمدید به کشور ما، برای من سخت است. اگرچه نزدیک 500-600 نفر هم با او درگیر میشدند و میگفتند «مگه نون بابای تو رو خورده». نمیگویم همه بد حرف میزدند ولی خب آدم از همه اینها خیلی ناراحت میشود.
شمیلا تو نگفتی سختترین سکانسات کدام بود؟
شمیلا: هیچ کدام. چون این فیلم دقیقاً مثل زندگی خودم بود. با خودم فکر میکردم من همین کارها رو توی مترو میکنم.
این که موهایت را تراشیدند سخت نبود؟
شمیلا: خیلی گریه کردم چون هم دوستان و هم فامیلها مسخرهام کردند.
محمد: اما خیلی بهت میاومد.
شمیلا: خیلیها اذیت کردند. چون از من میترسیدند جلوی خودم چیزی نمیگفتند. پشت سرم حرف میزدند و بعد من که وارد جمع میشدم ساکت میشدند. البته آقای مجیدی برایم کلاه گیس خریده بود اما فهمیده بودند.
بعد که فیلمات را دیدند یا وقتی که به ونیز رفتی حتماً پشیمان شدند.
شمیلا: اول مسخره میکردند بعد که رفتیم ونیز و برگشتیم، به روی خودشان نمیآوردند. به من چیزی نمیگفتند، نمیخواستند خودشان را خراب کنند که طرز فکرشان غلط بوده. میگفتند «اوه اینرو نگاه کن، یه فیلم بازی کرده با همون هم رفته خارج»
واکنش داوران و سینماگران خارجی در ونیز چطور بود؟
شمیلا: بعد از اختتامیه همه برای شام رفتیم هتل. آدمهایی که در مراسم اختتامیه بودند، خانم کیت بلانشت همگی آمدند سرمیز ما، گریه کرده بودند، میگفتند «واقعاً فیلم خوبی بود ما دوست داشتیم به همه بچهها جایزه بدیم. ولی قانون اجازه نمیداد و این جایزه واسه کل فیلمه». آدمهای خیلی خوبی بودند. خوشحال بودم که آقای مجیدی چنین فیلمی راجع به بچههای کار ساخته؛ این که بچهها را میگیرند، کچل میکنند و بد رفتاری میکنند. توی فیلم بچهها لاستیک میدزدند و میفروشند. ببینید چقدر بد است، یک آدم به خاطر اینکه زندگیاش را بگذراند، مجبور به دزدی شود. توی مترو خیلیها به ما فحش میدادند و من همین را میگفتم که «ما الان اومدیم اینجا کار میکنیم، دستمون تو جیب خودمونه. این خوبه یا این که بریم دزدی. کاری هم نداره، تو مترو همه از خستگی خوابند، بشین کیف یکی رو بردار و بزن بیرون.» ولی خب ما کار میکردیم، نه دزدی.
روحالله: خیلی از ایرانیهای ونیز به من پیام دادند و الان با هم دوستیم. میگفتند اینجا ایرانی زیاد است، خیلیها فیلمت را دیدهاند و بازتاب خوبی داشته. شمیلا درسته؟
شمیلا: چندین بار پسر و دخترها آمدند و به آقای عزتی گفتند اینجا چی کار میکنید؟ آقای عزتی را میشناختند.
روحالله تو از شب اختتامیه بگو. چطور خبر دار شدی جایزه گرفتی؟
روحالله: از آقا امید (امید امیدپور دستیار امیربنان) ممنونم. به من لینک داد که از طریق یوتیوب برنامه را ببینم. یک روز قبل از مراسم آقای مجیدی به من گفت «تو جزو کاندیداها هستی، حالا یه فیلم کوتاهی بگیر بفرست شاید برنده شدی». یک دفعه دیدم خانم کیت بلانشت گفت روحالله زمانی. گفتم «خدایا چه خبره». همون لحظه از لایو بیرون آمدم و رفتم توی اینترنت ببینم اصلاً این جایزهای که گرفتم چی هست. بعدش خیلیها زنگ زدند و تبریک گفتند. اصلاً ناراحت نبودم که به ونیز نرفتم چون به خدا ایمان داشتم. خدا که زیر پای بندههایش را خالی نمیکند. حتماً حکمتی بوده که من نرفتم. فقط یک چیز توی ذوقم خورد، این که خود فیلم جایزه نگرفت از دل و دماغم در آمد.
یعنی بیشتر دوست داشتی فیلم جایزه بگیرد تا خودت؟
روحالله: آره واقعاً. این جایزه هم برای فیلم است. برای همین بچههاست. من اصلاً نمیگویم جایزه خودم، اگر مهدی نبود، اگر ابوالفضل و شمیلا نبودند به خدا من نمیتوانستم این جایزه را بگیرم. من مدیون اینها و کل عوامل فیلم هستم.
شمیلا: واقعاً آقا امید خیلی زحمت کشیدند. من پاسپورت نداشتم اما کل کارهای رفت و برگشت من را آقای امیدپور انجام دادند. واقعاً دمش گرم.
این روزها به غیر از درس فعالیت دیگری هم دارید؟
ابوالفضل: من فوتبال تمرین میکنم. طرفدار تیم پرتغال و یوونتوس و رئال مادرید و پرسپولیسم. عاشق رونالدوم. توپ مسی توی زمین خورد دست یکی شکست هیچ کاری نکرد اما رونالدو برای تماشاچی که دستش شکسته بود، هم خرج بیمارستانش را داد هم لباسش را امضا کرد هم لباس خودش را به او داد. رونالدو خیلی مرده.
روحالله: من میخواهم کشتی را پیگیری کنم. چند سالی MMA میرفتم. طرف یک مشت زد، هنوز هم دماغم هی بد و بدتر میشود. بوکس هم رفتم. یو اف سی هم رفتم. اینها را یاد میگرفتیم و روی بچههای محلهمان تمرین میکردیم (با شیطنت میخندد)
شمیلا: کلاسهای کیک بوکس میروم. عاشق ورزشم. ساعت 12 که مدرسه تمام میشود فوری میروم دستشویی و لباسم را عوض میکنم تا به کلاس برسم.
محمد: من هم قبل از «خورشید» کلاس بوکس میرفتم. مسابقه کینگبوکسینگ هم رفتم. پینگپنگ را هم خیلی دوست داشتم. یک بار هم در مسابقه پایگاه بسیج چیتگر دوم شدم. بعد از «خورشید» بیشتر تمرکزم را روی مطالعه و تئاتر گذاشتم.
چه کتابهایی میخوانی؟
محمد: حدود سه هفته است روی زندگی آقای بیضایی مطالعه میکنم. نمایشنامه آرش، شب هزار و یکم، مجلس قربانی سنمار و چهار صندوق و افرا را خواندم. خواندن کتاب نمایش در ایران و ابله داستایوفسکی را شروع کردم. بعدش قرار است نمایشنامههای محمود استاد محمد را بخوانم. بیشتر فیلمهای کیشلوفسکی، تارکوفسکی و کریستوفر نولان و جوزپه تورناتوره را هم دیدهام.
روحالله: من تازه دو هفته است کتابخوانی را شروع کردم. سه کتاب هم خواندم؛ ماهی سیاه کوچولو، شازده کوچولو و جاناتان مرغ دریایی. کتاب خواندن راهنما میخواهد. از تنها چیزی که بدم میآمد کتاب بود. ولی همین استاد کیارش برای اولین بار کتابهایی توصیه کرد که از خواندنش خوشم آمد. همین «جاناتان مرغ دریایی» کتاب خیلی کوچکی است اما به من یاد داد هر موفقیتی یک مسیری دارد. به خدا ازش یاد گرفتم و امیدوار شدم. به قول یکی از همین کتابها سؤالهای خیلی بزرگ جوابهای سادهای دارند و سؤالهای ساده جوابهای بزرگ. توی همین کتابهای کوچیک، حرفهای بزرگی پیدا کردم.
شمیلا: من بیشتر از کتاب به ورزش علاقهمندم. قبلاً راگبی هم کار میکردم. یک بار سال 95 یا 96 در مسابقات کشوری گرگان شرکت کردم. خیلی دوست دارم هر طور شده کتاب «زندگی پس از مرگ» را بخوانم. محمد تو میدونی درباره چیه؟
محمد: از اسمش معلوم است زندگی که پس از مرگ اتفاق میافتد.
شمیلا: نخیر. راجع به جن و ایناست.
روحالله: خیلی جن دوست داری. ببرمت پیش یک دعانویس.
شمیلا: نمیدانید، روحالله و مانی و ممد دویستی توی زیرزمین مدرسه «خورشید» چه بازیهای ترسناکی میکردند.
روحالله: چقدر بازیهای خفن داشتیم، یادش بخیر.
اگر الان خودتان میخواستید فیلم بسازید سراغ چه موضوعی میرفتید؟
محمد مهدی: من اگر بخواهم فیلم بسازم که قطعاً این کار را هم میکنم درباره کسانی است که لب خیابان ساز میزنند و چیزی هم میفروشند. یک بچه 700 تومن خرج کرده و ساز خریده تا پولی به دست بیاورد آن وقت خودم دیدم آمدند سازش را شکستند و با خیال راحت رفتند توی ماشینشان نشستند. او که یک گوشه نشسته بود و آزاری به کسی نداشت، حس خوبی به دیگران منتقل میکرد، کار بدی نمیکرد که، باید تریاک میفروخت تا کسی کاری به کارش نداشته باشد؟ کار دیگری که میسازم زندگی خودم است. الان هم یک چیزهایی نوشتهام.
روحالله: من الان تمام فکر و ذهنم را برای بازیگری گذاشتم. اگر فیلم میساختم درباره کشورم بود. هم مشکلات را میگفتم و هم موفقیتهایش را.
شمیلا: من سه تا موضوع دارم. اولی زندگینامه پدرم است. (قصه زندگی پدرش را شرح میدهد اما نمیخواهد رسانهای شود) زندگینامه پدرم خیلی جالب و غمانگیز است. نشان میدهد رفتار پدر و مادرها با بچههایشان چطور است و چه تأثیراتی دارد. موضوع دیگر که برایم مهم است درباره افغانستان و ایران است؛ این که بین آدمها هیچ فرقی نیست اما چرا برخی فکر میکنند خودشان برتر هستند. چرا؟ این مرزها برای چیست؟
در همه جای دنیا چنین نگاههای تبعیضآمیزی وجود دارد. فقط مختص مردم ایران نیست. برخی از مردم اروپا هم احتمالاً همین نگاه را نسبت به ما ایرانیها دارند.
شمیلا: بله. قطعاً در همه دنیا این هست. ولی چرا؟ چرا باید باشه؟ خیلی چیز واقعاً عجیبیه.
شمیلا: وقتی به ونیز میرفتیم کل راه به این فکر میکردم که ممکن است ما را مسخره کنند اما آنقدر رفتارشان خوب بود که تعجب کردم. توی خیابان که راه میرفتیم با خوشحالی برای ما دست تکان میدادند، میخندیدند، مهربان بودند و رفتارشان حتی از فامیلهای خودم بهتر بود. نفهمیدم چه میگویند اما قشنگ از حالت صورتشان معلوم بود که چقدر مهربان هستند.
محمد: ببین شمیلا مردم آنها همیشه با شادی زندگی کردهاند انگار برایشان غم معنا ندارد.
شمیلا: این خیلی خوبه، کاش بگذارند آدم هر چی که میخواهد همان باشد.
روحالله: ببین محمد جان این طور هم نیست که آن طرف این چیزها نباشد.
ابوالفضل: من میخواهم راجع به فیلمام حرف بزنم. من اگر کارگردان شوم فیلمی میسازم راجع به این که مردم نباید به کودکان کار زور بگویند. من و خواهرم وقتی میرفتیم برای کار -ببخشین این حرف را میزنم- مردم به ما میگفتند «گمشو!» ما را میزدند.
شمیلا: آقاهه از ماشین پیاده میشد و ما را دنبال میکرد.
ابوالفضل: میخواست ما را گیر بیاورد و بزند. یک فیلم دیگرم هم این است که بچهها دنبال علاقهشان بروند؛ یکی میخواهد بازیگر شود و یکی کاوشگر، میروند تحقیق میکنند. فیلمهای اینطوری میسازم که بچهها روحیه بگیرند.
آفرین بر تو که به فکر بچهها هستی. شمیلا تو دغدغه مردم افغانستان و پناهجویانش را داری.در ونیز گفته بودی دوست داری فیلمساز شوی و پرچم این کشور را آنجا ببینی در حالی که متولد ایران هستی.
شمیلا: آره. ولی هیچی ندارم. گواهی ولادت هم نداریم، چون در خانه به دنیا آمدیم. یک کارت واکسن داریم، فقط همین.
بعد از «خورشید» پیشنهادی برای بازیگری داشتید؟
محمد: روحالله با هادی حجازیفر سریال برادران باکری را کار میکند.
روحالله: سینمایی است یعنی چند اپیزود است، اینها را جمع میکند و یک نسخه سینمایی هم به فجر میدهد.
بعد از بازی در «خورشید» هیچکدامتان دیگر کار نمیکنید؟
محمد مهدی: در این اوضاع اقتصادی نمیشود کار نکرد اما من چون هدفم چیز دیگری است و دوست دارم بازیگر باسوادی باشم، حرف فیلمنامه را بفهمم، دغدغه فیلم را درک کنم و... روی تئاتر آکسانگذاری کردم. تئاتر هم پولی ندارد. در این فکرم که یک جایی بند شوم و کار کنم اما هر طور برنامهریزی میکنم نمیشود. به همین خاطر چند ماهی هست که کار را رها کردم.
روحالله: مردم ما که حقیقت به گوششان نمیرسد، همیشه حاشیه را میبینند. میگویند «سینما چیه میخوری زمین، حالا یک دفعه توی یه فیلم خوب بازی کردی، بعدش میخوری زمین». من هم میگویم «خب چه اشکالی داره، آدم باید بخوره زمین. یه بچه نوزاد که از اولش نمیتونه راه بره» من کارهایی را که قبلاً انجام میدادم رها کردم و ایمان دارم اگر تلاش کنم موفق میشوم.
روحالله، تو به خاطر نیاز مالی کار میکردی؟
روحالله: برخی اوقات آره. خیلی کم به خاطر خودم کار کردم. ولی واقعاً نیاز داشتم که کار کردم. آدم اگر بخواهد به جایی برسد صددرصد یک راهی هست و پیدایش میکند. من مطمئنم اگر تلاش کنی به چیزی که میخواهی میرسی. من هم اگر بلایی سرم آمد یا نتوانستم میگویم مشکل از خودم بود. تقصیر از دیگران نیست.
همه شما به اجبار و به خاطر نیاز کار میکردید. میخواهم بدانم اگر آن نیاز همچنان باقی است چطور با آن کنار میآیید و کار نمیکنید.
شمیلا: الان کی دوست نداره جلوی کولر بخوابه و تلویزیون تماشا کنه. اگر من و ابوالفضل سر کار نمیرفتیم نمیشد. هر وقت اسبابکشی داشتیم یکی یخچالمان را بر میداشت، یکی تلویزیونمان را، یکی فرشمان را که «آقا تو پول ما رو نمیدی، ما هم وسایلت رو بر میداریم». قبلاً با 6 خانواده توی یک حیاط با حمام و دستشویی مشترک، زندگی میکردیم اما الان آقای مجیدی لطف کردند خانهای برایمان گرفتهاند، به خاطر همین سر کار نمیرویم.
محمد: من اعتقادم بر این است که خدا توی روزی رساندن به بچهها کم نمیگذارد. گاهی مشتری زنگ میزند، گوسفند میخواهد، میبرم میکشم، دویست سیصد گیرم میآید. همین را کم کم خرج میکنم. از این کارهای یکی دو ساعته انجام میدهم. اگر پول لازم داشته باشم هر طوری شده یک کاری میکنم اما به کسی رو نمیزنم. این هم از آقام به من رسیده، غرور خاصی دارم که اجازه نمیدهد مثلاً از پدربزرگ و مادربزرگم کمک بخواهم. شاید مثلاً اگر روزی بخواهم مغازه بگیرم از رفیقم 20 میلیونی قرض بگیرم اما برای نیاز روزمره، اصلاً این کار را نمیکنم.
مشخص است که همگی خیلی جدی روی بازیگری حساب کردید، اما باید این احتمال را هم در نظر بگیرید که ممکن است پیشنهاد دیگری نداشته باشید. اگر این اتفاق نیفتد ناامید میشوید؟
ابوالفضل: (فوری جواب میدهد) بله
محمد: مانده به همت خود آدم. هیچ تلاشی بینتیجه نمیماند. این همه آدم زحمت کشیدند و به آن اتفاق قشنگ و خوب رسیدند.
شمیلا: خب وقتی چیزی که همه امیدت شده، از هم بپاشد چه کار باید بکنی؟ من که میخواهم به مترو برگردم و کار کنم. چون میترسم خیلی به بازیگری عادت کنم و ضربه روحی بدی بخورم.
در واقع به دنیای واقعی برگردی که نرسیدن به رؤیای بازیگری را راحتتر تحمل کنی.
محمد: الان هم همین طور است. وضعیت زندگی ما آنچنان تغییری نکرده. درست است آدمهای تازهای به زندگی من وارد شدند و در فکرم تغییر ایجاد کردند اما الان هم زندگی خیلی ایدهآلی نداریم. من تلاشم را میکنم.
تو چی روحالله همه فکرت را میخواهی روی بازیگری متمرکز کنی؟
روحالله: بله چون اگر واقعاً تلاش کنی میرسی.
یعنی اصلاً به این فکر نمیکنی شاید راههای دیگری هم برای موفقیت وجود داشته باشد که احتمالاً وقتی تجربه کنی به آن بیشتر علاقهمند شوی.
روحالله: شاید توی ذهن شما این باشد که «تلاش میکنی و موفق نمیشی!» باشد. چه اشکالی دارد. ممکن است آدم تلاش کند و یکهو نشود اما من ایمان دارم تلاشم را کردم و نشد.
اما در عین حال درستان را میخوانید؟
هر چهار نفر بله محکمی میگویند.
چون تحصیل باعث میشود راههای انتخاب دیگری برایتان باز شود.
محمد: در کشور ما که مدرک مهم نیست. طرف دکترا دارد اما توی اسنپ و تپ سی کار میکند.
روحالله: ولی برای بازیگری مهم است. اگر نبود من بیخیالش میشدم.
همه شما استعدادهای زیادی دارید. مثلاً تو شمیلا، قدرت بیان، نگاه باز، ارتباط اجتماعی قوی داری. مسائل را خوب میبینی و خوب راجع به آنها حرف میزنی. میتوانی بخوبی از حقوق آدمهایی مثل خودت دفاع کنی. فقط ناامید نشوید.
روحالله: نا امیدی تو خون ما نیست.
اگر حرف ناگفتهای مانده، بگویید.
روحالله: ما همه بچههای این مملکتیم. من هر موفقیتی داشته باشم، پرچم کشورم بالا میرود و من، همین را دوست دارم. بعد از «خورشید» خیلیها به من گفتند «دیگه تو الگوی کل رفیقات هستی». الان خیلی از دوستهای من طرز حرف زدنشان عوض شده در حالی که خودشان به من میگفتند «تو مگه همون رفیق ما نیستی الان چرا این طوری شدی. چقدر عوض شدی». باید توی این مسیر معرفت به خرج بدهی. فقط امیدوارم بچههای کار امیدشان را از دست ندهند. خدا هست.
محمد: آدمها معمولاً وقتی دیده میشوند سرشان گیج میرود. ممکن است خوبی را با بدی جواب بدهند. من میخواهم تا جایی که میتوانم به آدمهایی که دوست دارند وارد سینما شوند کمک کنم. همان طوری که روحالله را به کلاس بردم تا قدر خودش را بهتر بداند. (روحالله چند بار با صمیمیت به شانه محمد میزند و میگوید داداش ممنونم. ممنونتم داداش)
ابوالفضل: آخرین حرف من این است که دوست ندارم بچهای در هیچ جای دنیا کار کند تا اگر کسی به او زور گفت مجبور نشود همه اینها را به مامانش بگوید. آرزو دارم بچهها به همه آرزوهایشان برسند.
روحالله: اول که خدا بود و این مسیر را جلوم گذاشت، بعد هم حمایتهای همیشگی مامانم. هر جا رفتم و تست دادم مامانم هم بود، نه این که بچه سوسول باشمها. همین که اینجا رسیدم از دعای مامانم است. هزار تا دوست و آشنای دعانویس دارم ولی هیچ دعایی بیشتر از دعای مادر اثر نمیکند.
ابوالفضل: خانم حتماً برای من تشکر از آقا مجیدی را بنویس...
شمیلا: همیشه امیدت به خدا باشه. همین.
بازگرداندن کودکی به سرقت رفته
مجید مجیدی
کارگردان
مگر نه اینکه آینده هر ملتی را نسلهای او میسازند؛ نسلهایی که خیلی وقتها به آن بیتوجه هستیم وغافلیم که چه سرمایه بزرگ ملی را به راحتی از دست میدهیم. کودکان کار مصداق واقعی این سرمایه ملی هستند که به راحتی از کنار آن عبور میکنیم و در بهترین شکل به عنوان یک معضل اجتماعی به آن نگاه کرده و درمانهای مقطعی برایش تجویز میکنیم. خوراک و پوشاکی به آنها میدهیم، این تازه در بهترین شکل ممکن است و در شکل بد آن، آنها را جمعآوری میکنیم و به مراکز موقت پایگاههای دولتی میسپاریم و آنها را تهدید میکنیم که اگر دوباره آنها را بگیرند عواقب بدتری در انتظارشان خواهد بود. همه از این مشکلات به عنوان یک معضل اجتماعی صحبت میکنند، ولی مشارکتی در حل این معضل انجام نمیشود. مردم این مشکل را به دوش دولت میاندازند و شانه خالی میکنند، دولت هم چون برنامهای برای حل این معضل ندارد، سطحی برخورد میکند و همچنان این معضل کلاف سردرگم میماند و این سرمایههای بزرگ ملی و به اعتقاد من گنجهای ملی به هدر میروند و بعدها این گنجها به معضلهای بزرگ اجتماعی تبدیل میشوند. معضلاتی چون مواد مخدر، سرقت، ناهنجاریهای اجتماعی و بعدها چه دستگاههایی با چه بودجههایی باید صرف این معضلات شود و جامعه چقدر ناامن میشود و در این میان همه خسارت میبینند، هم دولت و هم ملت.
فیلم «خورشید» به ما نشان میدهد، قدر گنجهایی که در یک قدمیمان هستند و سر هر چهارراه، پشت چراغ قرمزها، کنار سطل زبالهها داخل مترو، فراوان دیده میشوند را بدانیم و به یاریشان بیاییم تا کودکی که از آنها به سرقت رفته را برگردانیم. روحالله زمانی، مهدی موسوی، شمیلا و ابوالفضل شیرزاد مصداق واقعی این گنجها هستند، آنها کودکان کار بودند و ما تلاش کردیم گنج درونی آنها دیده شود و چه با شکوه این گنجها نمایان شد. روحالله زمانی جایزه بزرگ پدیده بازیگری مارچلو ماستریانی ونیز را از آن خود کرد؛ جایزهای که خیلی از سوپراستارها در دنیا آرزویش را دارند و شمیلا شیرزاد چه باشکوه در مقابل جمعیتی استوار ایستاد و آرزو کرد که هیچ کودک کاری در جهان نباشد و همه به احترام عظمت و شکوه این دختر بچه مهاجر افغانستانی به پا خاستند و او را تشویق کردند.
همه ما مسئولیم از دولت و مردم. پس بیاییم به کودکان کار به عنوان یک مسئولیت اجتماعی نگاه کنیم و در این امر مهم همگی مشارکت کنیم. با این شعار که آرزو کنیم هیچ کودک کاری وجود نداشته باشد.
جرقههایی که میتوانند مثل خورشید بدرخشند
رضا صائمی
منتقد سینما
بدون شک یکی از نقاط درخشان و چشمگیر فیلم «خورشید» به کارگردانی مجید مجیدی حضور بازیگران کودک و نوجوان آن است که توانستند با هدایت درست کارگردان و توانمندی و هوش بالای خود نه تنها در ایفای نقش خود موفق باشند ،که تجربههای کودکی و نوجوانی را در بستر درام بدرستی بازنمایی و صورتبندی کنند. ضمن اینکه آنها بواسطه بازتولید تجربههای زیسته خود در موقعیتهای دراماتیک توانستند تصویر دقیقی از کودک کار و تجربهها و چالشهای آنها را به تصویر کشیده و فهم پذیر کنند. ما سالهاست که از بحران مخاطب در سینمای کودک صحبت میکنیم، درحالیکه فیلمهای کودک موفق بسیاری داشتهایم. امروز ما بحران مخاطب نداریم بلکه بحران فهم کودک داریم؛ کودکانمان جلوتر از والدین هستند و با پدیدهای بهنام کودک رسانهای شده مواجه هستیم. دایره واژگان کودکان امروز جدید است و میتوان گفت که فناوریهای جدید کودکی جدید را خلق کرده، اما سینمای کودک ما در حد کودک دهه شصت باقی مانده است.
با نگاه کودک دیروز نمیتوان کودک امروز را به سینما آورد، باید کودک جدید و کودکی جدید را فهمید. فهم کودک امروز شاید مهمترین مسأله در سینمای کودک و نوجوان است و مجیدی در «خورشید» با تکیه بر توانمندی بازیگران کودکش توانست امکان این فهم تازه را فراهم کند؛ فهمی که بتواند در ساختار درام به شکل نمایشی جلوهگر شده و به درک درست مخاطب بویژه والدین و بزرگترها از جهان کودک امروز منجر شود اما آنچه باید در ارتباط با کودک بازیگر مورد توجه قرار بگیرد نوع مواجهه با آنهاست. اینکه برای ساخت فیلمی از کودکان و نوجوانان استفاده کنیم و بعد از فیلم آنها را فراموش کنیم قطعاً در حق آن ظلم خواهیم کرد.
بدیهی است که این وظیفه کارگردان نیست که به شکل فردی پیگیر و نگران آینده حرفهای این بازیگران باشد. به نظر میرسد نهادهای مرتبط مثل بنیاد سینمایی فارابی یا کانون فکری کودکان و نوجوانان یا مثلاً خانه سینما یک انجمن یا واحد راهاندازی کند که به مسائل و مطالبات بازیگران کودک و نوجوان بپردازد تا آنها بعد از درخشش در یک فیلم با فرصتهای تازهای مواجه شوند یا بهدلیل فراموش شدگی دچار سرخوردگی نشوند و در نهایت اینکه استعداد و توانمندی آنها به هدر نرود.
در واقع نگاه سینما به کودکان بازیگر باید نگاهی فرایندی باشد نه فرآوردهای. به این معنا که نباید صرفاً آنها را برای حضور در فیلمی مصرف کرد بلکه باید شرایطی برای بازتولید توانمندی و استعدادهای آن فراهم شود تا بتوانند شکوفا شوند و نشکنند. شکوفایی بازیگران کودک و نوجوان در نهایت به نفع خود سینما خواهد بود؛ یک سرمایهگذاری انسانی ارزشمند در حوزه سینما که هم آینده آنها و هم آینده سینما را به آیندهای مطمئن و پویا بدل کند.
یادگاری رنگی از روزهای به یادماندنی «خورشید»
نیما جاویدی
کارگردان (فیلمنامهنویس خورشید)
یک روز صبح زود طبق قرار همیشگیمان با آقای مجیدی صبحانه را در یکی از کافههای قدیمی دروازه غار خوردیم و بعد از آن به مدرسه کودکان کار صبح رویش رفتیم. همیشه اینطوری بوده که پروسه تحقیق و پژوهش برایم در عین سخت بودنش بسیار لذت بخش بوده است.
«خورشید» هم از این قاعده مستثنی نبود و اتفاقاً مصاحبت و همراهی با مجید مجیدیای که برخلاف کسوت و اعتبارش در تمامی مراحل نگارش فیلمنامه مملو از هیجان و شور و انرژی بود این لذت را دوچندان میکرد. چند هفتهای بود که ساعت شش صبح بیدار میشدیم و طبق برنامه ساعت حدوداً ٧:٣٠ توی مدرسه کودکان کار بودیم. یادم میآید آن روز قرار بود مدرسه دخترانه کودکان کار را که دیوار به دیوار مدرسه پسرانه بود ببینیم. مثل هر روز قبل از شروع کلاس با بچهها گپ زدیم و بعد از آن از درِ کوچک آبدارخانه مدرسه پسرانه وارد مدرسه دختران کار شدیم. اتفاقاً همان روز هم بود که در بدو ورود به مدرسه دخترانه که طبیعتاً کم هیاهوتر، منظمتر و آرامتر از مدرسه پسرانه بود، شمیلا را دیدیم. شمیلا به خاطر شیرین زبانی و اعتماد به نفس بالایش نماینده بچهها برای معرفی مدرسه به میهمانها بود. خاطره عجیب آن روز برای من اما نه شمیلا که دختر بچه ٧ ساله جذابی بود که در زنگ تفریح توی حیاط دیدیم. دختر کوچکی که مدام مقنعهاش را تا روی دماغش جلو میکشید و دستش از بالای مقنعهاش جدا نمیشد.
رفتار آن دختر کوچک نحیف و زیبا توجهمان را جلب کرد و حین صحبت با ناظم مدرسه متوجه شدیم دخترک را توی مترو حین دستفروشی گرفتهاند و به عنوان تنبیه موهایش را از ته تراشیدهاند!
باورکردنی نبود اما این اتفاق افتاده بود! دخترک دوست نداشت همکلاسیهایش متوجه کچل بودنش بشوند و ما بعد از فهمیدن این قضیه تا چندی دمغ بودیم. صحنه تراشیده شدن موهای شمیلا توی فیلم و آن کله محکم ناظم مال حال بد آن روزهایمان بود. آن روز در آخرین زنگ تفریح، آن دخترک زیبا که حالا با ما دوست شده بود و یخش آب شده بود با یکی از دوستانش پیش من آمد و گفت هدیهای برای من دارد.
بعد از توی کیفش یک نقاشی در آورد و به من داد و با عجله با دوستش به طرف کلاسش رفت. آن نقاشی را از آن موقع تا حالا روی کمد اتاقم چسباندهام و برایم شده یادگاری رنگی از روزهای به یادماندنی خورشید.
نقاشی زنی است با موهایی بلند که پشت به ما ایستاده و صورتش را نمیبینیم. از همان لحظه اول که نقاشی را دیدم تحت تأثیر آن قرار گرفتم. حتی اگر فراموش میکردم که این نقاشی را آن دخترک زیبای دستفروش که موهایش را از ته تراشیده بودند به من داده است باز هم نقاشی پر رمز و راز و جذابی بود. زنی با گیسوانی بلند که به ناکجاآباد زل زده و گویی سالهاست به انتظار ایستاده است. نمیدانم آن دخترک الان کجاست و چکار میکند ولی مطمئنم که آن تجربه تلخ در ٧ سالگی را هیچوقت از یاد نخواهد برد. به امید روزی که عبارت «کودک کار» برای همیشه از دایره واژگان تمامی زبانهای دنیا حذف شود.
گپ و گفتی با استاد علی نصیریان
مجیدی زبان کودکی را خوب میدانست
نیره خادمی
خبرنگار
سینما ناگزیر از به کارگیری کودکان است و حضور این راویان کوچک بویژه در سینمای جهان، همیشه روایتهای جذابی را روی پرده به تصویر کشیده است؛ مانند فیلم درخشان «سینما پارادیزو» و حضور «سالواتوره کاشو» در آن یا فیلم «دزد دوچرخه» با بازی «انزو استایولا». این حضور اما هیچگاه بیدردسر نبوده و نیست و همواره دشواریهایی را به همراه دارد که از نظر علی نصیریان، بازیگر کهنه کار سینمای ایران کم و ساده نیست. او سال 98 در فیلم «خورشید» آخرین ساخته مجید مجیدی، نقش روبه روی روحالله زمانی، بازیگر نوجوان ایرانی را برعهده داشت و حالا در گفت و گویی کوتاه از مواجهه کارگردان با بازیگران کودک «خورشید»، تأثیرگذاری این فیلم و البته نقش متفاوتی که در این فیلم برعهده داشته، میگوید. نصیریان معتقد است که کارگردان فیلم در مواجهه با بازیگران کودک بخوبی عمل کرده و آنها را با خود همراه کرده است. «یکی از موفقیتهای مجید مجیدی این بود که توانست اعتماد کودکان را در ساخت فیلم خورشید جلب کند تا براحتی آنچه را که میخواهد، بروز دهند.»
کار کودکان کار پدیده تلخی است که حتی در کلام هم با تناقض روبه رواست. کودک ارتباطی با کار ندارد و کار هم از برای کودک نیست و این توضیح، هر نوع کاری را در بر میگیرد. با این تفسیر حتی کودکانی که مقابل دوربین نقش بازی میکنند به نوعی کودک کار محسوب میشوند ولی این مسأله گریزناپذیر است. ما همواره به بازیگران کودک نیاز داریم و البته که این نوع کار، حتماً در آینده کودک تأثیرگذار است و در بیشتر موارد شرایط متفاوتی را برای او به ارمغان خواهد آورد ولی در مقابل و در مواجهه با یک کار جدی (بازی در یک فیلم) دستکم تا مدتی، فرصت بازی در زندگی واقعی از این کودکان گرفته خواهد شد. در سینما و در پروسه ساخت فیلمی مثل خورشید، مواجهه با این موضوع چگونه است؟
تا به حال درباره این موضوع فکر نکرده بودم. ولی بچههایی که در خورشید نقش داشتند؛ یکی دو نفر نبودند، بیشتر بودند. چیزی که من شاهد آن بودم؛ بچهها وقتی سر صحنه نقش بازی نمیکردند، در حال کودکی کردن بودند، بازی میکردند و کودکی خود را فراموش نمیکردند. آنها بازی میکردند و حال و هوای خود را داشتند.
آیا در فیلمسازی تمهیداتی در اینباره وجود دارد؟
درباره کودکان و نوجوانان چندان اطلاعی ندارم ولی درباره «خورشید»، اینطور بود که وقتی بچهها جلوی دوربین و سر صحنه فیلمبرداری نبودند، سر و کله هم میزدند. به نظرم این ماجرا مشکل آفرین نیست. کودک به هر حال کودکی میکند و حتی شاید با همان نگاه کودکانه به بازی در فیلم نگاه میکند و نقش بازی میکند. اگر یک بازیگر نوجوان در یک فیلم خوب جا میافتد و دیده میشود بهدلیل راهنمایی درست و خوب کارگردان است. درباره فیلم «خورشید»، آقای مجیدی به عنوان کارگردان در زمینه ارتباط با کودک و برقراری ارتباط با کودک، تبحر زیادی داشت. شاعر میگوید؛ چونکه با کودک سر و کارم فتاد/هم زبان کودکان باید گشاد. مجیدی زبان کودکی را بخوبی میدانست و خیلی خوب میدانست چگونه با کودکان صحبت کند و چه رفتاری داشته باشد، البته من وقت زیادی برای این کار نداشتم ولی حدود ده روزی که همراه شدم، میدیدم که با بچهها خوب کار میکند. رفتار و گفتارش در کار بسیار عاقلانه، بجا و با مهربانی بود بنابراین یکی از موفقیتهای او این بود که توانست اعتماد آنها را جلب کند تا براحتی آنچه را در فیلم میخواهد، بروز دهد و این در حالی است که کار کردن با کودک ساده نیست. من در تجربیاتی که داشتم با کودکان زیادی کار نکردم ولی در این کار، خیلی راحت بودم و مشکلی حس نمیکردم.
تجربه و دریافت خودتان در رابطه با همراهی با آنها چطور بود؟ بویژه اینکه بچهها تجربه نقشی را که بازی کردند در واقعیت داشتند.
در واقع پارتنر من (روح الله زمانی) کودکی بود که نقش اول را بازی میکرد. من با او کار داشتم با دیگران کار نداشتم و در کل تفاوتی با پارتنرهای دیگر من نداشت.
درباره نقشی که در این فیلم ایفا کردید بگویید؛ اینکه چه تفاوتی با نقشهای دیگر داشت؟
این شخصیت آدم دیگری بود و با نقشهای دیگری که تا به حال بازی کرده بودم، تفاوت زیادی داشت. آدمی خاص اهل همان منطقه که انبار دارد، اجناس و وسایل دزدی خریداری میکند و قاچاقچی است. اساساً هر نقشی با نقش دیگر متفاوت است و شخصیتی دارد. بازیگر باید درباره آن فکر کند، مشخصههای آن را پیدا کرده و کار کند.
بخشی از وظیفه سینما سرگرمی و بخشی دیگر به عنوان رسانه؛ تأثیرگذاری بر مخاطب است. آیا این گونه پرداختها به مسأله کودکان کار -که در دهههای اخیر مسأله جدی جامعه ایران بوده است- به مواجهه درست مردم یا دولتها با این مسأله، کمک خواهد کرد؟
هر فیلمی در این زمینهها ساخته شود، تأثیرگذار است. معتقدم هر قدمی که برداشته شود، مؤثر است و بر جامعه تأثیرگذار است. ساختن و نساختن فیلمی چون خورشید، خیلی تفاوت دارد و قطعاً ساختن آن تأثیرگذار است. هر کاری به اندازه صداقت، صمیمیت و نوع ارتباطی که با مردم برقرار میکند تأثیرگذار است اما چند و چون آن باید سنجیده شود.

خیز موج قرمز کرونا در پایتخت
روحانی: شرایط از لحاظ واکسن کرونا از هفته آینده بهتر میشود
فریبا خان احمدی
خبرنگار
تهران با موجآفرینی واریانت دلتا پس از فاصله اندکی از موج چهارم در نهایت از چراغ قرمز کرونا عبور کرد تا در اولین ماه گرمترین فصل سال برای بار پنجم پیک جدیدی را تجربه کند. دادههای حاصل از اپلیکیشن ماسک نشان میدهد بخشهای زیادی از کشور به طور رسمی وارد پیک پنجم کرونا شده و باید منتظر وخامت اوضاع در هفتههای آینده ماند. هم اکنون تهران و 92 شهرستان دیگر وضعیت قرمز را تجربه میکنند و این مرتبه سویه غالب نیز کرونای دلتا گزارش شده که از استانهای مرزی و جنوب شرقی از جمله سیستان و بلوچستان با وضعیت سیاه کرونایی به سمت شهرهای مرکزی و شمال کشور در حرکت است. بر همین اساس بنابر اعلام غلامرضا عباس پاشا- معاون توسعه مدیریت و منابع استاندار تهران، از دیروز استان تهران در وضعیت قرمز قرار گرفته و بر همین اساس ۷۰ درصد از کارمندان ادارات و مراکز دورکار میشوند. از سوی دیگر معاون درمان ستاد مقابله با کرونا تهران هم میگوید: موج چهارم و پنجم کرونا در هم ادغام شده و کشور در حال ورود به مرحله سختتری از کروناست همچنین خبرهای نگران کنندهای نیز از بیمارستانهای پایتخت به گوش میرسد و خطر تکرار بهار سیاه باز هم مطرح میشود. کاهش رعایت پروتکلهای بهداشتی و شیوع ویروس دلتا موجب شد عدد بیماران بدحال از سه روز گذشته یک مرتبه دچار سیر صعودی شود. دیروز تعداد بیماران بدحال به بیش از 3 هزار نفر رسید. کارشناسان هشدار میدهند؛ به دلیل شیوع ویروس دلتا که قدرت سرایتپذیری آن 60 درصد بیشتر از واریانت بریتانیایی است، شرایط از بهار امسال نیز پیشی خواهد گرفت.
افزایش شمار بیماران بد حال
تحلیل آمارهای روزانه وزارت بهداشت از شمار مبتلایان و فوتیهای کرونا بیانگر این نکته است که 18 اردیبهشت 1400 را میتوان روز فروکش کردن پیک چهارم کرونا دانست چرا که آخرین روزی بوده که بر تعداد بیماران کریتیکال یا حاد افزوده شده است. تعداد بیماران بدحال که در بخشهای ویژه و تحت مراقبتهای ویژه بستری بودند در این تاریخ به 5 هزار و 545 نفر رسید که این رقم همچنان رکورد تازهای از بیماران بدحال در 17 ماه گذشته محسوب میشود این در حالی است که از 18 اردیبهشت تا سه روز پیش یعنی تا 10 تیرماه تعداد بیماران بدحال به قدری روند کاهشی را تجربه کرد که به 3 هزار و 176 بیمار بدحال در روز رسید. منحنی اپیدمی نشان میدهد؛ در سه روز اخیر شمار بیماران بدحال رو به افزایش گذاشته در حالی که 51 روز قبل از آن از شمار بیماران بدحال کاسته شده بود. کارشناسان حوزه سلامت معتقدند؛ تعداد بیماران بدحال معیار خوبی برای نشان دادن وضعیت پیک بیماری است به این ترتیب که با شروع پیک جدید بر شمار این بیماران افزوده میشود و با پایان پیک نیز از تعداد بیماران بدحال کم میشود. با وجوداین تحلیل دادهها بر این نکته تأکید دارد؛ اگر قرار باشد در پیک پنجم وضعیت وخیمتری را تجربه کنیم یعنی باید افزایش روزانه بیماران بدحال بزودی از 3هزار بیمار بدحال در روز به مراتب بیش از این رقم افزایش پیدا کند در نتیجه مجموع بیماران بدحال به بالغ بر 5 هزار نفر در یک یا دو ماه آینده میرسد مگر آنکه روند کنترل یا سرعت واکسیناسیون مانع از این روند افزایشی شود. از سوی دیگر اگر قرار باشد پیک پنجم هم قدرت و مشابه پیک قبلی باشد بزودی آمار مبتلایان شناسایی شده در روز به بیش از 20 هزار نفر خواهد رسید و شمار بیماران بستری روزانه نیز به 3 هزار نفر افزایش مییابد این در حالی است که مطابق رصد آمارهای روزانه وزارت بهداشت؛ در هفتههای گذشته عدد بیماران بستری به کمتر از هزار نفر در روز کاهش پیدا کرده بود.
افزایش 15 درصدی بیماران بستری و سرپایی در تهران
معاون درمان ستاد مقابله با کرونا تهران به «ایران» میگوید: تقریباً 10 روز است که وارد موج پنجم شدهایم و شاخص نیز افزایش 15 درصدی بیماران بستری و سرپاییها بوده است. در حال حاضر در 24 ساعت منتهی به روز گذشته نزدیک به هزار بیمار را در بیمارستانهای پایتخت بستری کردیم. 103 بیمارستان این استان درگیر کرونا هستند و همین وضعیت موجب شده روز دوشنبه جلسه اضطراری برای این شهر تشکیل شود.
به گفته نادر توکلی، با بستری شدن روزانه هزار بیمار هم اینک 4 هزار و 800 بیمار بستری در استان تهران داریم. این موج ادامه دارد و توقف پیدا نکرده بنابراین بیم این است وضعیت بدتر شود چرا که به دلیل افزایش تعداد موارد بستری موج چهارم و پنجم در هم ادغام شد و این یک مسأله اساسی است.
وی درباره چرایی همزمانی موج چهارم و پنجم نیز توضیح میدهد: همزمانی ورود گونه جهش یافته جدید ویروس دلتا در موج چهارم با وجود شیوع واریانت بریتانیایی در کشور بود که متعاقباً موج به سمتی رفت که ویروس دلتا از مرزهای شرقی به داخل کشور وارد شده بود. در حالی که هر کانونی در هر جای ایران روشن شود، بلافاصله بعد از آن به تهران سرایت میکند چرا که رفت و آمدهای هوایی، زمینی و ریلی از استانهای مختلف به تهران وجود دارد و از طرفی واکسیناسیون نیز به آن مقدار دلخواهی که به نظر میرسد صورت نگرفت همه اینها توأمان موجب شد موج پنجم آغاز شود.
توکلی در ادامه از تغییر کاربری بخشهای غیر کرونایی به کرونایی در بیمارستانهای پایتخت خبر میدهد و میافزاید: ما به بیمارستانها وضعیت آمادهباش اعلام کردهایم تا بخشهای جدید را باز کنند روز دوشنبه نیز در جلسه اضطراری دستور توقف فعالیتهای الکتیو را به بیمارستانها خواهیم داد. در حال حاضر بیمارستانهای اصلی فیروزگر و رسول اکرم(ص) و امام خمینی بخش جدید راهاندازی کردهاند و توقع این است در ادامه موج بخشهای کرونایی بیشتر هم شود. وی در ادامه با بیان اینکه مردم برای پیدا کردن تخت خالی با سامانه 6070 تماس بگیرند، میگوید: اطلاعرسانی این نکته واجب است. مردم با تماس با این سامانه برحسب محل زندگی به نزدیکترین بیمارستان دارای تخت خالی راهنمایی میشوند. همچنین استفاده از ظرفیت کلینیکهای سرپایی تخصصی کووید19 در اولویت برنامههای ستاد کرونای تهران است.
معاون درمان ستاد مقابله با کرونا تهران با بیان اینکه این موج میرایی بالایی به نسبت موج قبلی ندارد؛ در عین حال تأکید میکند که موج پنجم به دلیل ویروس دلتا میزان انتقال و مسری بودنش زیاد است در حالی که در موجهای قبلی مرگ و میر بالا ولی درجه انتقال کمتر از دلتا بود. در موج جدید یک نفر به 7 نفر بیماری را انتقال میدهد. طبق ارزیابی مرگ و میر ویروس دلتا زیر یک درصد است اما به دلیل اینکه تعداد ابتلا بالا میرود، این یک درصد قابل توجه میشود یعنی درصد مرگ و میر بالا نمیرود بلکه تعداد مرگ و میر به نسبت افزایش تعداد مبتلایان
بالا میرود.
طغیان پیک پنجم با واریانت دلتا
حمید سوری، رئیس کمیته اپیدمیولوژی و تیم واکنش سریع وزارت بهداشت نیز علت قرمز شدن تهران و 92 شهرستان دیگر را به دلیل ورود ویروس دلتا از نوار شرقی و جنوب شرقی به تهران و دیگر شهرها میداند و به «ایران» میگوید: رنگبندی شهرها بر اساس شاخص بستری بیماران کرونایی است پر واضح است اگر هوشیاریمان را از دست بدهیم و غفلت کنیم، احتمال اینکه فوران پیک پنجم شکل بگیرد، وجود دارد. علت اصلی آن گسترش واریانت دلتا و آفریقای جنوبی است که از جنوب و جنوب شرقی کشور شروع شده است. سوری در ادامه میافزاید: سفرها میتواند باعث گسترش ایپدمی به نقاط مختلف کشور شود بخصوص آنکه واریانت دلتا در مناطق اقتصادی کشور شیوع پیدا کرده و رفت و آمد کارکنان این بخشها میتواند انتقال دهنده عامل بیماریزا باشد بنابراین لازم است مسئولان استانی با ایجاد محدودیتهای تردد جلوی گسترش طغیان در سطح کشور را بگیرند.
وی میگوید: علی رغم اینکه شهرها قرمز اعلام شدند شاهد کاهش رعایت پروتکلها به میزان 69 درصد هستیم، مقامات محلی باید بر اجرای پروتکلها و اعمال فشار بیشتر برای کنترل اپیدمی مثل ترددهای بین شهری و بیماریابی فعال اهتمام کنند چرا که هنوز کل کشور وارد پیک پنجم نشده است ولی طغیان واریانت جدید از سمت جنوب شرقی به سمت سایر مناطق کشور قابل مشاهده است.به گفته این اپیدمیولوژیست؛ برای کاهش موارد مرگ و میر و بار ناشی از بیماران نیاز به تقویت کلینیکهای سرپایی، شناسایی سریع و بیماریابی فعال داریم. در واریانت دلتا به دلیل افزایش شدت انتقال ویروس ورود به فاز التهابی بیماری سریع است. از طرفی به نظر میرسد به دلیل پوشش واکسیناسیون 70 درصد جمعیت بالای 70 سال درصد مرگ و میر افزایش قابل توجهی پیدا نمیکند. ما به گروههای اولویتدار توصیه میکنیم هر چه سریعتر و بدون وقفه واکسنشان را بزنند و به شایعات توجه نکنند.
خبرنگار
تهران با موجآفرینی واریانت دلتا پس از فاصله اندکی از موج چهارم در نهایت از چراغ قرمز کرونا عبور کرد تا در اولین ماه گرمترین فصل سال برای بار پنجم پیک جدیدی را تجربه کند. دادههای حاصل از اپلیکیشن ماسک نشان میدهد بخشهای زیادی از کشور به طور رسمی وارد پیک پنجم کرونا شده و باید منتظر وخامت اوضاع در هفتههای آینده ماند. هم اکنون تهران و 92 شهرستان دیگر وضعیت قرمز را تجربه میکنند و این مرتبه سویه غالب نیز کرونای دلتا گزارش شده که از استانهای مرزی و جنوب شرقی از جمله سیستان و بلوچستان با وضعیت سیاه کرونایی به سمت شهرهای مرکزی و شمال کشور در حرکت است. بر همین اساس بنابر اعلام غلامرضا عباس پاشا- معاون توسعه مدیریت و منابع استاندار تهران، از دیروز استان تهران در وضعیت قرمز قرار گرفته و بر همین اساس ۷۰ درصد از کارمندان ادارات و مراکز دورکار میشوند. از سوی دیگر معاون درمان ستاد مقابله با کرونا تهران هم میگوید: موج چهارم و پنجم کرونا در هم ادغام شده و کشور در حال ورود به مرحله سختتری از کروناست همچنین خبرهای نگران کنندهای نیز از بیمارستانهای پایتخت به گوش میرسد و خطر تکرار بهار سیاه باز هم مطرح میشود. کاهش رعایت پروتکلهای بهداشتی و شیوع ویروس دلتا موجب شد عدد بیماران بدحال از سه روز گذشته یک مرتبه دچار سیر صعودی شود. دیروز تعداد بیماران بدحال به بیش از 3 هزار نفر رسید. کارشناسان هشدار میدهند؛ به دلیل شیوع ویروس دلتا که قدرت سرایتپذیری آن 60 درصد بیشتر از واریانت بریتانیایی است، شرایط از بهار امسال نیز پیشی خواهد گرفت.
افزایش شمار بیماران بد حال
تحلیل آمارهای روزانه وزارت بهداشت از شمار مبتلایان و فوتیهای کرونا بیانگر این نکته است که 18 اردیبهشت 1400 را میتوان روز فروکش کردن پیک چهارم کرونا دانست چرا که آخرین روزی بوده که بر تعداد بیماران کریتیکال یا حاد افزوده شده است. تعداد بیماران بدحال که در بخشهای ویژه و تحت مراقبتهای ویژه بستری بودند در این تاریخ به 5 هزار و 545 نفر رسید که این رقم همچنان رکورد تازهای از بیماران بدحال در 17 ماه گذشته محسوب میشود این در حالی است که از 18 اردیبهشت تا سه روز پیش یعنی تا 10 تیرماه تعداد بیماران بدحال به قدری روند کاهشی را تجربه کرد که به 3 هزار و 176 بیمار بدحال در روز رسید. منحنی اپیدمی نشان میدهد؛ در سه روز اخیر شمار بیماران بدحال رو به افزایش گذاشته در حالی که 51 روز قبل از آن از شمار بیماران بدحال کاسته شده بود. کارشناسان حوزه سلامت معتقدند؛ تعداد بیماران بدحال معیار خوبی برای نشان دادن وضعیت پیک بیماری است به این ترتیب که با شروع پیک جدید بر شمار این بیماران افزوده میشود و با پایان پیک نیز از تعداد بیماران بدحال کم میشود. با وجوداین تحلیل دادهها بر این نکته تأکید دارد؛ اگر قرار باشد در پیک پنجم وضعیت وخیمتری را تجربه کنیم یعنی باید افزایش روزانه بیماران بدحال بزودی از 3هزار بیمار بدحال در روز به مراتب بیش از این رقم افزایش پیدا کند در نتیجه مجموع بیماران بدحال به بالغ بر 5 هزار نفر در یک یا دو ماه آینده میرسد مگر آنکه روند کنترل یا سرعت واکسیناسیون مانع از این روند افزایشی شود. از سوی دیگر اگر قرار باشد پیک پنجم هم قدرت و مشابه پیک قبلی باشد بزودی آمار مبتلایان شناسایی شده در روز به بیش از 20 هزار نفر خواهد رسید و شمار بیماران بستری روزانه نیز به 3 هزار نفر افزایش مییابد این در حالی است که مطابق رصد آمارهای روزانه وزارت بهداشت؛ در هفتههای گذشته عدد بیماران بستری به کمتر از هزار نفر در روز کاهش پیدا کرده بود.
افزایش 15 درصدی بیماران بستری و سرپایی در تهران
معاون درمان ستاد مقابله با کرونا تهران به «ایران» میگوید: تقریباً 10 روز است که وارد موج پنجم شدهایم و شاخص نیز افزایش 15 درصدی بیماران بستری و سرپاییها بوده است. در حال حاضر در 24 ساعت منتهی به روز گذشته نزدیک به هزار بیمار را در بیمارستانهای پایتخت بستری کردیم. 103 بیمارستان این استان درگیر کرونا هستند و همین وضعیت موجب شده روز دوشنبه جلسه اضطراری برای این شهر تشکیل شود.
به گفته نادر توکلی، با بستری شدن روزانه هزار بیمار هم اینک 4 هزار و 800 بیمار بستری در استان تهران داریم. این موج ادامه دارد و توقف پیدا نکرده بنابراین بیم این است وضعیت بدتر شود چرا که به دلیل افزایش تعداد موارد بستری موج چهارم و پنجم در هم ادغام شد و این یک مسأله اساسی است.
وی درباره چرایی همزمانی موج چهارم و پنجم نیز توضیح میدهد: همزمانی ورود گونه جهش یافته جدید ویروس دلتا در موج چهارم با وجود شیوع واریانت بریتانیایی در کشور بود که متعاقباً موج به سمتی رفت که ویروس دلتا از مرزهای شرقی به داخل کشور وارد شده بود. در حالی که هر کانونی در هر جای ایران روشن شود، بلافاصله بعد از آن به تهران سرایت میکند چرا که رفت و آمدهای هوایی، زمینی و ریلی از استانهای مختلف به تهران وجود دارد و از طرفی واکسیناسیون نیز به آن مقدار دلخواهی که به نظر میرسد صورت نگرفت همه اینها توأمان موجب شد موج پنجم آغاز شود.
توکلی در ادامه از تغییر کاربری بخشهای غیر کرونایی به کرونایی در بیمارستانهای پایتخت خبر میدهد و میافزاید: ما به بیمارستانها وضعیت آمادهباش اعلام کردهایم تا بخشهای جدید را باز کنند روز دوشنبه نیز در جلسه اضطراری دستور توقف فعالیتهای الکتیو را به بیمارستانها خواهیم داد. در حال حاضر بیمارستانهای اصلی فیروزگر و رسول اکرم(ص) و امام خمینی بخش جدید راهاندازی کردهاند و توقع این است در ادامه موج بخشهای کرونایی بیشتر هم شود. وی در ادامه با بیان اینکه مردم برای پیدا کردن تخت خالی با سامانه 6070 تماس بگیرند، میگوید: اطلاعرسانی این نکته واجب است. مردم با تماس با این سامانه برحسب محل زندگی به نزدیکترین بیمارستان دارای تخت خالی راهنمایی میشوند. همچنین استفاده از ظرفیت کلینیکهای سرپایی تخصصی کووید19 در اولویت برنامههای ستاد کرونای تهران است.
معاون درمان ستاد مقابله با کرونا تهران با بیان اینکه این موج میرایی بالایی به نسبت موج قبلی ندارد؛ در عین حال تأکید میکند که موج پنجم به دلیل ویروس دلتا میزان انتقال و مسری بودنش زیاد است در حالی که در موجهای قبلی مرگ و میر بالا ولی درجه انتقال کمتر از دلتا بود. در موج جدید یک نفر به 7 نفر بیماری را انتقال میدهد. طبق ارزیابی مرگ و میر ویروس دلتا زیر یک درصد است اما به دلیل اینکه تعداد ابتلا بالا میرود، این یک درصد قابل توجه میشود یعنی درصد مرگ و میر بالا نمیرود بلکه تعداد مرگ و میر به نسبت افزایش تعداد مبتلایان
بالا میرود.
طغیان پیک پنجم با واریانت دلتا
حمید سوری، رئیس کمیته اپیدمیولوژی و تیم واکنش سریع وزارت بهداشت نیز علت قرمز شدن تهران و 92 شهرستان دیگر را به دلیل ورود ویروس دلتا از نوار شرقی و جنوب شرقی به تهران و دیگر شهرها میداند و به «ایران» میگوید: رنگبندی شهرها بر اساس شاخص بستری بیماران کرونایی است پر واضح است اگر هوشیاریمان را از دست بدهیم و غفلت کنیم، احتمال اینکه فوران پیک پنجم شکل بگیرد، وجود دارد. علت اصلی آن گسترش واریانت دلتا و آفریقای جنوبی است که از جنوب و جنوب شرقی کشور شروع شده است. سوری در ادامه میافزاید: سفرها میتواند باعث گسترش ایپدمی به نقاط مختلف کشور شود بخصوص آنکه واریانت دلتا در مناطق اقتصادی کشور شیوع پیدا کرده و رفت و آمد کارکنان این بخشها میتواند انتقال دهنده عامل بیماریزا باشد بنابراین لازم است مسئولان استانی با ایجاد محدودیتهای تردد جلوی گسترش طغیان در سطح کشور را بگیرند.
وی میگوید: علی رغم اینکه شهرها قرمز اعلام شدند شاهد کاهش رعایت پروتکلها به میزان 69 درصد هستیم، مقامات محلی باید بر اجرای پروتکلها و اعمال فشار بیشتر برای کنترل اپیدمی مثل ترددهای بین شهری و بیماریابی فعال اهتمام کنند چرا که هنوز کل کشور وارد پیک پنجم نشده است ولی طغیان واریانت جدید از سمت جنوب شرقی به سمت سایر مناطق کشور قابل مشاهده است.به گفته این اپیدمیولوژیست؛ برای کاهش موارد مرگ و میر و بار ناشی از بیماران نیاز به تقویت کلینیکهای سرپایی، شناسایی سریع و بیماریابی فعال داریم. در واریانت دلتا به دلیل افزایش شدت انتقال ویروس ورود به فاز التهابی بیماری سریع است. از طرفی به نظر میرسد به دلیل پوشش واکسیناسیون 70 درصد جمعیت بالای 70 سال درصد مرگ و میر افزایش قابل توجهی پیدا نمیکند. ما به گروههای اولویتدار توصیه میکنیم هر چه سریعتر و بدون وقفه واکسنشان را بزنند و به شایعات توجه نکنند.

معاون گروسی به ایران سفر میکند
گروه سیاسی / تعیین تکلیف توافق موقت ایران و آژانس بینالمللی انرژی اتمی به چشمانداز مذاکرات برجام گره خورده است. یک مقام ارشد کشورمان با بیان اینکه تا زمانی که برجام احیا نشود، ایران فیلم دوربینهای نصبشده در تأسیسات هستهای را در اختیار بازرسان آژانس قرار نخواهد داد، بر وجود ارتباط تنگاتنگ بین توافق موقت ایران و آژانس با مذاکرات برجام در وین صحه گذاشت.
به گزارش ایرنا این مقام دیپلماتیک در گفتوگو با شبکه امریکایی «سیانان» تصریح کرد که «به اشتراکگذاری نوارها به شیوه پیشروی مذاکرات وین برای احیای برجام بستگی دارد. کلید این مسأله، توافق است. توافقی که طبق آن طرفین در خصوص چیزی توافق کنند که درهای همکاری و فهم بهتر از جمله در زمینه شفافیت را باز کند».
این موضعگیری در حالی است که تفاهم بین ایران و آژانس که مجوز بازبینی تصاویر ویدیویی موجود روی دوربینهای نصب شده در برخی سایتهای هستهای ایران را به بازرسان آژانس میدهد، سوم تیرماه منقضی شد و تهران تاکنون در این رابطه تصمیمی نگرفته است.
در چنین شرایطی است که این مقام جمهوری اسلامی ایران تصریح کرد که تهران به هیچ عنوان تا زمان ادامه مذاکرات وین، قصد از بین بردن دادههای موجود در تصاویر ویدیویی ضبط شده را ندارد اما تصمیم گرفته است در حال حاضر این تصاویر را از دید آژانس بینالمللی انرژی اتمی مخفی نگه دارد تا به دیپلماسی اجازه پیشروی دهند.
این مقام ایرانی هرگونه ادعا را مبنی بر این که ممانعت از دسترسی فعلی آژانس به دادههای ضبط شده روی دوربینها، احتمال حصول توافق هستهای را از بین میبرد، رد کرد و گفت که آژانس در نهایت در صورت احیای برجام، میتواند تمامی تصاویر را بهصورت یکجا مشاهده کند.
ایران و آژانس اسفند سال گذشته در پی سفر «رافائل گروسی» مدیرکل آژانس به تهران و تصمیم برای توقف اجرای پروتکل الحاقی به توافق موقت سه ماههای دست یافتند که بر مبنای آن مقرر شد که اطلاعات مربوط به فعالیتهای هستهای کشورمان در این دوره سه ماهه در صورتی به آژانس ارائه شود که ایران تصمیم بگیرد اجرای تعهدات مرتبط هستهای خود تحت برجام را پس از لغو تحریمها از سربگیرد. در غیر این صورت، تمامی این اطلاعات در پایان ماه سوم حذف و پاک خواهند شد. حالا در شرایطی که مقامهای آژانس مدعیاند در صورت عدم تعیین تکلیف توافق موقت، از روند فعالیتهای هستهای ایران بیاطلاع خواهند ماند، کشورمان هم حل این موضوع را منوط به حل مسأله برجام کرده است.
این در حالی است که روزنامه امریکایی «وال استریت ژورنال» مدعی شده است که معاون مدیرکل آژانس در هفته جاری به تهران سفر خواهد کرد. به گزارش این رسانه امریکایی بر اساس بازخوردی که معاون مدیرکل آژانس در خلال این سفر میگیرد، ممکن است گزارشی در روزهای آینده به شورای حکام آژانس داده شود که میتواند به برگزاری شورای ویژه جلسه ویژه شورای حکام منتهی شود.
معاون گروسی در راه ایران
کاظم غریب آبادی، سفیر و نماینده دائم جمهوری اسلامی ایران نزد سازمانهای بینالمللی در وین، گفت: «ماسیمو آپارو» ، معاون مدیرکل آژانس بین المللی انرژی اتمی هفته جاری به ایران سفر میکند.
به گزارش ایرنا، غریب آبادی روز شنبه با بیان اینکه آپارو همچنین یکی از بازرسان مصوب برای ایران نیز محسوب میشود، گفت که بازدید وی در راستای فعالیتهای روتین پادمانی و در چارچوب موافقتنامه جامع پادمان است .وی افزود: اگرچه با آژانس در تماس مداوم هستیم، اما هیچ برنامه گفتو گویی برای وی در تهران پیشبینی نشده است.

نمیدانم به توکیو میروم یا نه
حامد جیرودی/ دیروز خبری اعلام شد که خوشحالی و ناراحتی برای ورزش ایران را بهصورت توأمان به ارمغان آورد. دولت ساموآ اعلام کرد که این کشور بهدلیل نگرانی از کرونا، فقط ورزشکاران خارج از کشور را به بازیهای المپیک توکیو اعزام میکند. بر این اساس و با خارج شدن وزنهبردار فوق سنگین زنان ساموآ، این سهمیه به پریسا جهانفکریان وزنهبردار دسته مثبت 87 کیلوگرم از ایران رسید تا او نخستین بانوی وزنهبرداری کشورمان که در المپیک شرکت میکند، لقب بگیرد و تعداد ورزشکاران اعزامی کاروان ایران به المپیک به عدد ۶۷ برسد. البته پس از اینکه اعلام شد جهانفکریان سهمیه المپیک گرفته خبر دیگری آمد که او عمل جراحی انجام داده و به احتمال زیاد نمیتواند در المپیک شرکت کند.
جهانفکریان در گفتوگویی که با خبرنگار «ایران» داشت، درخصوص وضعیتش چنین توضیح داد: «من برای اینکه به المپیک بروم، 4 سال است که شب و روز تمرین میکنم. 2 سال است که در اردو بوده ام و 4 مسابقه گزینشی را انجام دادم ولی به خاطر آسیب زانویم با تأخیر در اردوی تیم ملی قبل از مسابقات آسیایی ازبکستان حاضر شدم و خط خوردم. برای همین نتوانستم در آخرین مسابقه گزینشی المپیک که این رقابتها بود و صد امتیاز داشت شرکت کنم و فکر کردم که شانس حضور در المپیک را از دست دادهام. برای همین در صفحه شخصیام انتقادهایی انجام دادم که چرا نتوانستم در مسابقات ازبکستان شرکت کنم که باعث شد المپیک را از دست بدهم. بعد از آن به کمیته انضباطی فدراسیون وزنهبرداری فراخوانده شدم و به من گفته شد که حق اعتراض نداشتهای و نباید این حرفها را میزدی و ما میخواهیم تو را محروم و تعلیق کنیم.»
این وزنهبردار یاسوجی صحبتهای خود را اینطور ادامه داد: «من هم که چند ماه بود آسیبدیدگی سرشانه داشتم ولی من با تمرینات فیزیوتراپی آمادگیام را حفظ کرده بودم تا در المپیک شرکت کنم و پس از آن جراحی کنم. ما این موضوع را کتباً به فدراسیون اعلام کردیم که آسیب دیدهام و باید جراحی کنم ولی فدراسیون پیگیری نکرد و کمیته انضباطی هم به من گفت تو اصلاً در اردو نبودهای که آسیب دیدی و این وظیفه ما نیست. من بعد از این موضوع که خیلی ناامید شده بودم، بهصورت اورژانسی و با 30 میلیون تومان هزینه شخصی عمل کردم و الان یک هفته از جراحیام میگذرد. متأسفانه به خاطر مسائلی پیش پا افتاده این شرایط برایم به وجود آمد و حالا نمیدانم که دکترم به من اجازه میدهد در المپیک شرکت کنم یا نه؟!» جهانفکریان درباره وضعیت دستش پس از جراحی گفت: «من یکی از تاندونهای سرشانهام دچار پارگی شده بود که آن را جراحی آرتروسکوپی کردم و خدا را شکر خیلی خوب بود و پزشکم با ظرافت کامل این عمل را انجام داد.»
رقابتهای وزنهبرداری المپیک از 2 تا 13 مرداد برگزار میشود. جهانفکریان درباره اینکه آیا با این وضعیت امیدی به حضور در المپیک دارد یا نه، گفت: «دکتر گفت باید 5 هفته دستم بسته باشد و پس از آن تمرینات فیزیوتراپیام را آغاز کنم و این بستگی به وضعیت جسمانیام دارد که زودتر خوب میشوم یا 5 هفته درمانم طول میکشد. من قبل از آن خیلی آماده بودم ولی حالا امروز باید با پزشکم و فدراسیون صحبت کنم و ببینم شرایطم به چه صورت است اما امیدوارم معجزه شود. همانطور که 10 روز پیش به من گفتند که به هیچ عنوان به المپیک نمیروی، این اتفاق بیفتد و به توکیو بروم. من حتی اگر به ۵۰ درصد آمادگیام هم برسم خوب است.»
جهانفکریان در گفتوگویی که با خبرنگار «ایران» داشت، درخصوص وضعیتش چنین توضیح داد: «من برای اینکه به المپیک بروم، 4 سال است که شب و روز تمرین میکنم. 2 سال است که در اردو بوده ام و 4 مسابقه گزینشی را انجام دادم ولی به خاطر آسیب زانویم با تأخیر در اردوی تیم ملی قبل از مسابقات آسیایی ازبکستان حاضر شدم و خط خوردم. برای همین نتوانستم در آخرین مسابقه گزینشی المپیک که این رقابتها بود و صد امتیاز داشت شرکت کنم و فکر کردم که شانس حضور در المپیک را از دست دادهام. برای همین در صفحه شخصیام انتقادهایی انجام دادم که چرا نتوانستم در مسابقات ازبکستان شرکت کنم که باعث شد المپیک را از دست بدهم. بعد از آن به کمیته انضباطی فدراسیون وزنهبرداری فراخوانده شدم و به من گفته شد که حق اعتراض نداشتهای و نباید این حرفها را میزدی و ما میخواهیم تو را محروم و تعلیق کنیم.»
این وزنهبردار یاسوجی صحبتهای خود را اینطور ادامه داد: «من هم که چند ماه بود آسیبدیدگی سرشانه داشتم ولی من با تمرینات فیزیوتراپی آمادگیام را حفظ کرده بودم تا در المپیک شرکت کنم و پس از آن جراحی کنم. ما این موضوع را کتباً به فدراسیون اعلام کردیم که آسیب دیدهام و باید جراحی کنم ولی فدراسیون پیگیری نکرد و کمیته انضباطی هم به من گفت تو اصلاً در اردو نبودهای که آسیب دیدی و این وظیفه ما نیست. من بعد از این موضوع که خیلی ناامید شده بودم، بهصورت اورژانسی و با 30 میلیون تومان هزینه شخصی عمل کردم و الان یک هفته از جراحیام میگذرد. متأسفانه به خاطر مسائلی پیش پا افتاده این شرایط برایم به وجود آمد و حالا نمیدانم که دکترم به من اجازه میدهد در المپیک شرکت کنم یا نه؟!» جهانفکریان درباره وضعیت دستش پس از جراحی گفت: «من یکی از تاندونهای سرشانهام دچار پارگی شده بود که آن را جراحی آرتروسکوپی کردم و خدا را شکر خیلی خوب بود و پزشکم با ظرافت کامل این عمل را انجام داد.»
رقابتهای وزنهبرداری المپیک از 2 تا 13 مرداد برگزار میشود. جهانفکریان درباره اینکه آیا با این وضعیت امیدی به حضور در المپیک دارد یا نه، گفت: «دکتر گفت باید 5 هفته دستم بسته باشد و پس از آن تمرینات فیزیوتراپیام را آغاز کنم و این بستگی به وضعیت جسمانیام دارد که زودتر خوب میشوم یا 5 هفته درمانم طول میکشد. من قبل از آن خیلی آماده بودم ولی حالا امروز باید با پزشکم و فدراسیون صحبت کنم و ببینم شرایطم به چه صورت است اما امیدوارم معجزه شود. همانطور که 10 روز پیش به من گفتند که به هیچ عنوان به المپیک نمیروی، این اتفاق بیفتد و به توکیو بروم. من حتی اگر به ۵۰ درصد آمادگیام هم برسم خوب است.»

ایران در جمع ۷ کشور دارای بیشترین استخراج رمز ارز
گروه اقتصادی: از پارسال زمستان که قطعی برق شروع شد - اتفاقی که کمتر رخ میداد - انگشت اتهام یکباره به سمت مزارع استخراج رمز ارزها نشانه رفت، اتهامی که در آن وقت برخی از مقامات مسئول رد کردند.
با آمدن فصل تابستان و قطعیهای مکرر برق و استفاده بیش از ظرفیت بار دیگر ماینرهای رمزارز متهم شدند. رئیس جمهوری دستور دادند که تا پایان شهریور هیچ ماینری حق استفاده از برق ندارد و باید همه تعطیل شوند، مزارع غیرمجاز شناسایی شدند و حتی یک مزرعه در تهران شناسایی شد که به تنهایی 4 درصد برق تهران را مصرف میکرد و کماکان مزارع دیگری در حال شناسایی هستند. حال این سؤال پیش میآید که بازار جهانی رمز ارزها چقدر است که نه تنها در ایران بلکه در کشورهای دیگر هم زیاد خواهان دارد؟
براساس بررسیهای صورت گرفته اندازه بازار رمزارزها در جهان سالانه بیش از 1000 میلیارد دلار است که پیشبینی میشود تا سال 2030 به این حجم بین 50 تا 60 درصد اضافه شود. در ایران براساس بررسیهایی که در سال گذشته صورت گرفته بود - بررسی رسمی - معادل 660 میلیون دلار سهم ایران از بازار رمزارز بیت کوین بود. در همین حال در سال 1398 بررسی یکی از صرافیهای تهران نشان داد که روزانه بالغ بر 100 میلیون دلار رمزارز معامله میشود، که همین امر آمار رسمی بازار رمز ارز را زیر سؤال میبرد و اگر در این آمار اتاق بازرگانی تهران را هم مدنظر قرار دهیم که حدود 12 میلیون نفر در ایران در بازار رمز ارز کار میکنند آن موقع میزان معاملات بازار رمز ارز ایران شاید فراتر از این ارقام باشد.
اما آمار دیگری که میتواند نشان دهد سهم ایران از بازار جهانی رمزارز چقدر است، آمار مصرفی برق است. استخراجکنندگان رمز ارز در کشورهایی سکنی میگزینند که قیمت برق مصرفی آنها پایین باشد. هرچند که مقامات ایران اظهار داشته بودند که قیمت برق مصرفی مزارع رمزارز، صادراتی است اما حجم زیاد مزارع غیرمجاز نشان میدهد که قیمت پایین برق اصلیترین عامل در ایجاد آن مزارع بوده است. همین موضوع سبب شده که به گفته یکی از مقامات مسئول ایران در جمع 7 کشور دارای بیشترین استخراج رمز ارز قرار گیرد.به گفته مجری طرح تأمین برق مراکز استخراج رمزارزها، به دلیل تعرفههای تخفیفی، ایران جزو هفت کشوری است که بیشترین میزان استخراج رمزارز جهان در آنها انجام میشود. خدادادی بهلولی گفت: تاکنون ۱۹۶ هزار و ۲۳۳ دستگاه ماینر شناسایی و جمعآوری شده است.
به گزارش پایگاه خبری شرکت مدیریت تولید، انتقال و توزیع نیروی برق ایران (توانیر) «محمد خدادادی بهلولی» افزود: توان مصرف برق این تعداد مرکز غیرمجاز رمز ارز، بیش از ۵۷۰ مگاوات بود.
وی ادامه داد: برای تولید این میزان برق و رساندن آن به محل مصرف، باید نیروگاهی به بزرگی ۸۰۰ مگاوات احداث میشد.
ایران جزو 7 کشور اول استخراج رمز ارز
مجری طرح تأمین برق مراکز استخراج رمز ارزها در توانیر گفت: به دلیل تعرفههای تخفیفی، ایران جزو هفت کشوری است که بیشترین میزان استخراج رمزارز جهان در آنها صورت میگیرد.«محمد خدادادی بهلولی» افزود: در حال حاضر چین، روسیه، امریکا، قزاقستان، کانادا، ایسلند و ایران هفت کشوری هستند که بیشترین میزان استخراج رمز ارز در آنها صورت میگیرد.
به گفته وی، عامل اصلی شیوع پدیده استخراج غیرمجاز رمزارزها در ایران، وجود تعرفههای تخفیفی حاملهای انرژی و بسیار ناچیز در مقایسه با قیمتهای جهانی است.
خدادادی ادامه داد: ماینر، دستگاه تولیدکننده رمز ارز است، رمز ارز نوعی دارایی دیجیتال است که به صورت غیرمتمرکز تولید و نگهداری میشود و برای استخراج رمز ارزها باید محاسبات ریاضی پیچیدهای توسط رایانه بهصورت مستمر انجام شود که مستلزم مصرف برق زیادی است.
مجری طرح تأمین برق مراکز استخراج رمز ارزها درشرکت توانیر افزود: استخراج یک بیت کوین به بیش از ۳۰۰ مگاوات ساعت برق نیاز دارد که این میزان بیشتر از برق مصرفی حدود ۳۵ هزار واحد مسکونی در یک شبانهروز است.
وی با مقایسه میزان مصرف یک ماینر با سایر وسایل خانگی گفت: مصرف برق یک ماینر ۲ تا ۳ کیلوواتی به میزان ۳۵ پنکه یا ۱۵ یخچال فریزر است.خدادادی افزود: ماینری با این مشخصات همچنین به اندازه ۵ کولر آبی یا یک کولر گازی برق مصرف میکند.
مجری طرح تأمین برق مراکز استخراج رمز ارزها درشرکت توانیر با اشاره به اینکه شناسایی مراکز غیرمجاز نیازمند همکاری مردم است، خاطرنشان کرد: مردم میتوانند اطلاعات خود را درباره استفاده غیرمجاز از برق برای استخراج رمزارز در سامانه سمات به آدرس www.tavanir.org.ir/samaat ثبت کنند تا رسیدگی شود.مجری طرح تأمین برق مراکز استخراج رمز ارزها گفت: گزارش دهندگان، پاداشهایی تا سقف ۲۰ میلیون تومان دریافت خواهند کرد.وی، تأکید کرد: اطلاعات هموطنانی که گزارش مراکز استخراج غیرمجاز رمز ارز را در این سامانه ثبت میکنند، کاملاً محرمانه باقی خواهد ماند.
برش
هشدار! احتمال خاموشی در تهران افزایش یافت
با افزایش بیسابقه مصرف برق، احتمال بروز خاموشی در پایتخت افزایش یافته است.به گزارش ایسنا، شرکت توزیع نیروی برق تهران بزرگ در اطلاعیهای اعلام کرد: با وجود تمامی تلاشهای متخصصان صنعت برق و همچنین کارشناسان شرکت توزیع نیروی برق تهران بزرگ به منظور حفظ پایداری شبکه، با افزایش بیسابقه مصرف برق در کشور و پیشبینی عبور مصرف انرژی از حداکثر توان تولیدی نیروگاهی، احتمال قطعی برق در پایتخت، بشدت افزایش یافته است.
شرکت توزیع نیروی برق تهران بزرگ از تمامی مشترکان و هموطنان ساکن پایتخت درخواست دارد به منظور جلوگیری از بروز خاموشی، حداکثر صرفهجویی ممکن را در مصرف برق به عمل آورده و ضمن خودداری از استفاده از وسایل برقی پرمصرف در ساعات ۱۲ الی ۱۸ از روشن کردن همزمان این وسایل در سایر ساعات شبانهروز نیز اکیداً خودداری کنند.مصطفی رجبی مشهدی - سخنگوی صنعت برق کشور نیز به ایسنا، گفت: طبق اعلام سازمان هواشناسی این هفته تنش دمایی خواهیم داشت و پیشبینی ما این است که میزان مصرف این هفته رکورد بزند و به عدد حدود ۵۶ هزار مگاوات برسیم و این در حالی است که توان تأمین نیروگاههای ما بیش از ۵۴ هزار مگاوات نیست.
به گفته وی مشترکان خانگی بویژه در ساعت ۱۲ تا ۱۸ باید صرفهجویی کنند، همچنین مشترکان صنعتی و کشاورزی نیز باید مشارکت جدی داشته باشند تا سقف تعیین شده استانها پوشش داده شود، در غیر این صورت جداول احتمالی خاموشی حتی برای تهران اجرایی خواهد شد.
با آمدن فصل تابستان و قطعیهای مکرر برق و استفاده بیش از ظرفیت بار دیگر ماینرهای رمزارز متهم شدند. رئیس جمهوری دستور دادند که تا پایان شهریور هیچ ماینری حق استفاده از برق ندارد و باید همه تعطیل شوند، مزارع غیرمجاز شناسایی شدند و حتی یک مزرعه در تهران شناسایی شد که به تنهایی 4 درصد برق تهران را مصرف میکرد و کماکان مزارع دیگری در حال شناسایی هستند. حال این سؤال پیش میآید که بازار جهانی رمز ارزها چقدر است که نه تنها در ایران بلکه در کشورهای دیگر هم زیاد خواهان دارد؟
براساس بررسیهای صورت گرفته اندازه بازار رمزارزها در جهان سالانه بیش از 1000 میلیارد دلار است که پیشبینی میشود تا سال 2030 به این حجم بین 50 تا 60 درصد اضافه شود. در ایران براساس بررسیهایی که در سال گذشته صورت گرفته بود - بررسی رسمی - معادل 660 میلیون دلار سهم ایران از بازار رمزارز بیت کوین بود. در همین حال در سال 1398 بررسی یکی از صرافیهای تهران نشان داد که روزانه بالغ بر 100 میلیون دلار رمزارز معامله میشود، که همین امر آمار رسمی بازار رمز ارز را زیر سؤال میبرد و اگر در این آمار اتاق بازرگانی تهران را هم مدنظر قرار دهیم که حدود 12 میلیون نفر در ایران در بازار رمز ارز کار میکنند آن موقع میزان معاملات بازار رمز ارز ایران شاید فراتر از این ارقام باشد.
اما آمار دیگری که میتواند نشان دهد سهم ایران از بازار جهانی رمزارز چقدر است، آمار مصرفی برق است. استخراجکنندگان رمز ارز در کشورهایی سکنی میگزینند که قیمت برق مصرفی آنها پایین باشد. هرچند که مقامات ایران اظهار داشته بودند که قیمت برق مصرفی مزارع رمزارز، صادراتی است اما حجم زیاد مزارع غیرمجاز نشان میدهد که قیمت پایین برق اصلیترین عامل در ایجاد آن مزارع بوده است. همین موضوع سبب شده که به گفته یکی از مقامات مسئول ایران در جمع 7 کشور دارای بیشترین استخراج رمز ارز قرار گیرد.به گفته مجری طرح تأمین برق مراکز استخراج رمزارزها، به دلیل تعرفههای تخفیفی، ایران جزو هفت کشوری است که بیشترین میزان استخراج رمزارز جهان در آنها انجام میشود. خدادادی بهلولی گفت: تاکنون ۱۹۶ هزار و ۲۳۳ دستگاه ماینر شناسایی و جمعآوری شده است.
به گزارش پایگاه خبری شرکت مدیریت تولید، انتقال و توزیع نیروی برق ایران (توانیر) «محمد خدادادی بهلولی» افزود: توان مصرف برق این تعداد مرکز غیرمجاز رمز ارز، بیش از ۵۷۰ مگاوات بود.
وی ادامه داد: برای تولید این میزان برق و رساندن آن به محل مصرف، باید نیروگاهی به بزرگی ۸۰۰ مگاوات احداث میشد.
ایران جزو 7 کشور اول استخراج رمز ارز
مجری طرح تأمین برق مراکز استخراج رمز ارزها در توانیر گفت: به دلیل تعرفههای تخفیفی، ایران جزو هفت کشوری است که بیشترین میزان استخراج رمزارز جهان در آنها صورت میگیرد.«محمد خدادادی بهلولی» افزود: در حال حاضر چین، روسیه، امریکا، قزاقستان، کانادا، ایسلند و ایران هفت کشوری هستند که بیشترین میزان استخراج رمز ارز در آنها صورت میگیرد.
به گفته وی، عامل اصلی شیوع پدیده استخراج غیرمجاز رمزارزها در ایران، وجود تعرفههای تخفیفی حاملهای انرژی و بسیار ناچیز در مقایسه با قیمتهای جهانی است.
خدادادی ادامه داد: ماینر، دستگاه تولیدکننده رمز ارز است، رمز ارز نوعی دارایی دیجیتال است که به صورت غیرمتمرکز تولید و نگهداری میشود و برای استخراج رمز ارزها باید محاسبات ریاضی پیچیدهای توسط رایانه بهصورت مستمر انجام شود که مستلزم مصرف برق زیادی است.
مجری طرح تأمین برق مراکز استخراج رمز ارزها درشرکت توانیر افزود: استخراج یک بیت کوین به بیش از ۳۰۰ مگاوات ساعت برق نیاز دارد که این میزان بیشتر از برق مصرفی حدود ۳۵ هزار واحد مسکونی در یک شبانهروز است.
وی با مقایسه میزان مصرف یک ماینر با سایر وسایل خانگی گفت: مصرف برق یک ماینر ۲ تا ۳ کیلوواتی به میزان ۳۵ پنکه یا ۱۵ یخچال فریزر است.خدادادی افزود: ماینری با این مشخصات همچنین به اندازه ۵ کولر آبی یا یک کولر گازی برق مصرف میکند.
مجری طرح تأمین برق مراکز استخراج رمز ارزها درشرکت توانیر با اشاره به اینکه شناسایی مراکز غیرمجاز نیازمند همکاری مردم است، خاطرنشان کرد: مردم میتوانند اطلاعات خود را درباره استفاده غیرمجاز از برق برای استخراج رمزارز در سامانه سمات به آدرس www.tavanir.org.ir/samaat ثبت کنند تا رسیدگی شود.مجری طرح تأمین برق مراکز استخراج رمز ارزها گفت: گزارش دهندگان، پاداشهایی تا سقف ۲۰ میلیون تومان دریافت خواهند کرد.وی، تأکید کرد: اطلاعات هموطنانی که گزارش مراکز استخراج غیرمجاز رمز ارز را در این سامانه ثبت میکنند، کاملاً محرمانه باقی خواهد ماند.
برش
هشدار! احتمال خاموشی در تهران افزایش یافت
با افزایش بیسابقه مصرف برق، احتمال بروز خاموشی در پایتخت افزایش یافته است.به گزارش ایسنا، شرکت توزیع نیروی برق تهران بزرگ در اطلاعیهای اعلام کرد: با وجود تمامی تلاشهای متخصصان صنعت برق و همچنین کارشناسان شرکت توزیع نیروی برق تهران بزرگ به منظور حفظ پایداری شبکه، با افزایش بیسابقه مصرف برق در کشور و پیشبینی عبور مصرف انرژی از حداکثر توان تولیدی نیروگاهی، احتمال قطعی برق در پایتخت، بشدت افزایش یافته است.
شرکت توزیع نیروی برق تهران بزرگ از تمامی مشترکان و هموطنان ساکن پایتخت درخواست دارد به منظور جلوگیری از بروز خاموشی، حداکثر صرفهجویی ممکن را در مصرف برق به عمل آورده و ضمن خودداری از استفاده از وسایل برقی پرمصرف در ساعات ۱۲ الی ۱۸ از روشن کردن همزمان این وسایل در سایر ساعات شبانهروز نیز اکیداً خودداری کنند.مصطفی رجبی مشهدی - سخنگوی صنعت برق کشور نیز به ایسنا، گفت: طبق اعلام سازمان هواشناسی این هفته تنش دمایی خواهیم داشت و پیشبینی ما این است که میزان مصرف این هفته رکورد بزند و به عدد حدود ۵۶ هزار مگاوات برسیم و این در حالی است که توان تأمین نیروگاههای ما بیش از ۵۴ هزار مگاوات نیست.
به گفته وی مشترکان خانگی بویژه در ساعت ۱۲ تا ۱۸ باید صرفهجویی کنند، همچنین مشترکان صنعتی و کشاورزی نیز باید مشارکت جدی داشته باشند تا سقف تعیین شده استانها پوشش داده شود، در غیر این صورت جداول احتمالی خاموشی حتی برای تهران اجرایی خواهد شد.

میراث دولت برای پیشگیری از بروز فساد
گروه سیاسی/ همگرایی قوای سهگانه جمهوری اسلامی ایران، امیدها برای تحقق برخی وعدههای کلیدی بویژه مبارزه با فساد را افزایش داده است. چنان که حجتالاسلام سیدابراهیم رئیسی، رئیس جمهور منتخب نیز مبارزه با فساد را از وظایف مهم دولت خود برشمرده است. رئیس سابق قوه قضائیه با تکیه بر سوابق خود در این قوه، تأکید کرد که ریشه بسیاری از فسادها در قوای دیگر از جمله قوه مجریه است. بنابراین، حال که مبارزه با فساد، تبعیض و رانت، یکی از شالودههای اساسی دولت بعد و به طریق اولی، یکی از دستورکارهای اصلی دو قوه قضائیه و مجلس نیز هست، سؤال یا چالش کلیدی این است که مبارزه با فساد از چه راهی و به چه طریقی؟ آیا برای مبارزه با فساد، باید راههای رفته را بار دیگر رفت؟ شیوهای منسوخ که از آن به طعنه با عنوان اختراع دوباره چرخ یاد میشود، یا اینکه از تجربیات دیگر کشورها یا ریل گذاریهای صورت گرفته از سوی دولتهای قبل هم میتوان استفاده کرد؟ دولت دوازدهم مشخصاً در زمینه مبارزه با فساد و رانت، چهار گام اساسی و بلند برداشته است که معالاسف به دلیل قطبی بودن شرایط سیاسی کشور، یا به آن توجه نشد یا در دستور کار قرار نگرفت. تدوین لوایح «مدیریت تعارض منافع» «شفافیت» و «مبارزه با فساد» از جمله ریلگذاریهای مهم و اساسی دولت دوازدهم است که مورد بی توجهی مجالس دهم و یازدهم قرار گرفته است. تقویت دولت الکترونیک و ایجاد زیرساختهای اساسی مرتبط با آن، از دیگر گامهای مبارزه با فساد و ایجاد شفافیت است که میتواند در دولت بعد، تکمیل و نواقص آن برطرف شود.
سه لایحه کلیدی
سه لایحه «شفافیت» «مدیریت تعارض منافع در انجام وظایف قانونی و ارائه خدمات عمومی» و لایحه «مقابله با فساد و ارتقای سلامت نظام اداری-مالی» هر سه در سال 1398 از سوی دولت دوازدهم به مجلس وقت تقدیم شد. اما به رغم اهمیتی که این لوایح برای ارتقای سلامت اداری و سیاسی کشور داشتند، مجلس دهم تا آخرین روز کاری آنها را در دستور کار قرار نداد. هرچند مجلس یازدهم نیز با شعار مبارزه با فساد روی کار آمد، اما این مجلس هم به این لوایح توجهی نشان نداد. این بی توجهی درحالی است که دستکم دو لایحه «شفافیت» و «مدیریت تعارض منافع» جزو مفاهیمی محسوب میشوند که برای نخستین بار وارد ادبیات سیاسی و حقوقی کشور شدهاند. علاوه بر این، مروری بر جزئیات و رویکردهای این لوایح، نشان میدهد که بررسی و تصویب و اجرای آنها، تا چه اندازه میتواند زمینهها، روزنهها و بسترهای فساد در نظام اداری ایران را از میان بردارد. به همین دلیل است که توجه به این لوایح، حتی اگر از سوی دولتی با گرایش سیاسی متفاوت ارائه شده باشد، به سنگ محکی برای کسانی تبدیل شده است که مقابله با فساد را شعار اساسی خود عنوان کردهاند.
شفافیت برای ارکان و اجزای حاکمیت
لایحه شفافیت نگاهی همه جانبه به بخشهای مختلف دولت و سایر قوای کشور داشته است، تا جایی که میتوان گفت جز در موارد خاص و مربوط به موضوعات حساس و امنیت ملی، هیچ گونه محرمانگی را در هیچ زمینهای برنمیتابد. مطابق این لایحه، همه مؤسسات و شرکتهای دولتی و عمومی غیردولتی، باید اطلاعات تأسیسی و فعالیت خود، اعم از مشخصات مدیران و حیطه فعالیت را در اختیار ذینفعان قرار دهند. علاوه بر این در بخش «شفافیت مقررات گذاری» تأکید شده است که هر شورا، مجمع یا نهاد مؤثر در فرایند مقرراتگذاری، باید مستندات وضع این مقررات و متن آن را در اختیار عموم قرار دهد. مشروع مذاکرات مجمع تشخیص مصلحت نظام و شوراهای عالی که به ریاست رئیس جمهور تشکیل میشود (به جز شورای عالی امنیت ملی) و حتی مشروح مذاکرات هیأت عمومی دیوان عدالت اداری نیز مشمول شفافیتهای این لایحه شده است. این لایحه در بخش شفافیت اقتصادی پیشبینی کرده است که شرکتهای دولتی یا عمومی غیردولتی، موظف هستند همه فعالیتهای حوزه کاری خود و حتی منابع و داراییهای خود را در معرض عموم قرار داده و در پایگاههای اطلاعرسانی خود منتشر کنند. آنان همچنین میبایست مشخصات افراد، علت و میزان تسهیلات پرداختی به آنان را نیز منتشر کنند. در بخشهای شفافیت سیاسی و اجتماعی و شفافیت در بخش فرهنگی، وظایف مشابهی برای نهادهای فرهنگی عمومی یا مدنی پیشبینی شده است که مجموع این فرایند، در نهایت با ایجاد شورای عالی شفافیت با حضور قوای سه گانه و نهادهای نظارتی آنان تکمیل میشود.
ورود نهاد تعارض منافع در فرهنگ حقوقی ایران
بسیاری از فسادها در کشور، ناشی از فقدان مدیریت تعارض منافع بوده است، به این معنی که مسئولان در برخی موارد، در موقعیتهایی قرار گرفتهاند که انجام وظایف قانونی آنان، با منافع شخصی آنان در تعارض قرار گرفته و بعضاً دیده شده است که برخی منافع شخصی را بر وظایف قانونی و منافع عمومی ترجیح دادهاند. هدف از این لایحه، مقابله با شقوق و سویههای مختلف چنین رویه فسادخیزی است. در ماده 3 این لایحه، طی 8 بند و یک تبصره، مصادیق تعارض منافع مشخص شده است: شخص مسئول و مشمول این قانون یا بستگان او از نظر مالی یا شغلی از تصمیم او نفع ببرند، اینکه مسئول یا بستگان او، یک سال قبل و بعد از تصمیم، هدیهای دریافت کنند، اینکه شخص دستوردهنده یا تصمیمگیر، به ذینفع یا ذینفعان تصمیم بدهکار باشد یا اینکه میان شخص مسئول و ذینفعان حوزه مسئولیت و تصمیم او، نزاع و درگیری وجود داشته باشد. در بخش «منع یا تحدید اختیار شرکت در جلسه و تصمیمگیری» هم تأکید شده است که هیچ مسئولی حق ندارد در جلسهای که مسائل مرتبط با منافع او را بررسی میکند، شرکت کرده یا رأی دهد. این لایحه حتی به صورت جزئی، آنچه کمک یا هدیه به مسئولان خوانده میشود را هم بررسی و ممنوع کرده و با برشمردن موارد مختلف تعارض منافع، بسترهای فساد را، نه فقط در دولت که اساساً در نظام جمهوری اسلامی و قوای سه گانه آن، مسدود کرده است.
اما به رغم اهمیت این لایحه و نیز لایحه شفافیت که قرار بود مفاهیم تازهای را به نظام حقوقی کشور وارد کنند، مورد بی توجهی مجالس دهم و یازدهم قرار گرفتند.
چهار زیرساخت مبارزه با فساد و رانت
دولت دوازدهم در سومین گام مقابله با فساد و تبعیض، لایحه «مقابله با فساد و ارتقای سلامت نظام اداری-مالی» را نیز به مجلس دهم تقدیم کرد. اما این لایحه نیز که با قید دو فوریت در هیأت وزیران تصویب شده بود، در راهروهای مجلس خاک خورده باقی ماند. این درحالی است که در مقدمه این لایحه آمده است که این متن با توجه به انقضای مدت اجرای آزمایشی قانون قبلی مقابله با فساد و با بررسی نتایج حاصل از آن تهیه شده است. در این لایحه، فساد، هر فعل یا ترک فعلی تعریف شده که هر فرد، جمع یا سازمانی، با نقض قوانین، برای خود نفعی ببرد یا زیانی به دیگران یا منافع عمومی برساند. در این لایحه وظایف هر بخش نظارتی، پولی و بانکی و ارتباطی دولت در مقابله با فساد مشخص و به صورت جزئی، موارد آن احصا شده است.
این سه لایحه به همراه اقدام دیگر دولت در گسترش دولت الکترونیک، چهار زیرساخت اساسی مقابله با فساد را تشکیل میدهند که میتواند به مثابه یک ریل گذاری اساسی برای دولت بعد یا قوای دیگر محسوب شود.
امروز بسیاری از مسئولان عالیرتبه در قوای سه گانه اهمیت مبارزه با فساد را یادآور میشوند. این تأکیدها بر سر ضرورت مبارزه با فساد در صورتی جای امیدواری دارد که بهدور از برخی نگاههای سیاسی و جناحی، برای پیشبرد اقدامات حقوقی در مسیر پیشگیری از بروز فساد یا همان بستن روزنههای تخلف منجر به فساد، اهتمام ویژهای به میراث دولت فعلی در این حوزه داشته باشند. بی توجهی مجالس دهم و یازدهم به سه لایحه مورد اشاره در حالی است که این دو مجلس، بدون توجه به این متون و بدون لحاظ کردن این اصل حقوقی، که دولت باید محور تهیه لوایح و قوانین کشور باشد، در مواردی این متنها را کنار گذاشته و خود دست به کار متون جدیدی شدهاند. لایحه جامع انتخابات از جمله این موارد است. به عبارت دیگر، درحالی که دولت (به عنوان یک نهاد حقوقی ملی و نه سازمان سیاسی یا جناحی) با صرف ساعتها کار کارشناسی و بررسی مقررات و قوانین داخلی و خارجی، تلاش کرد وضعیت انتخابات را با استناد به سیاستهای ابلاغی رهبر معظم انقلاب سر و سامان دهد، اما این تلاشها با یک نگرش سیاسی به طور کامل به کناری نهاده شد تا اینکه مشکلات قانون انتخابات در دوره اخیر بیش از پیش عیان شد.
امروز اما این امید وجود دارد که با آغاز به کار دولت سیزدهم و شروع دوره جدید در قوه قضائیه که مقابله با فساد یکی از شعارهای اساسی رؤسای هر دو قوه است، در کنار مجلس اصولگرای یازدهم که دغدغه مبارزه با فساد دارد، در یک همافزایی ملی، تجربیات و اقدامات دولت فعلی را به فال نیک بگیرند تا با تصویب و اجرای قوانین جدید، دادگاه، مرحله آخر در مسیر مقابله با فساد باشد. تزریق بیشتر شفافیت و از میان بردن زمینههای امتیازات ویژه در کنار تقویت هر چه بیشتر دولت الکترونیک و نیز افزودن اصل مدیریت تعارض منافع به نظام حقوقی کشور حتماً میتواند در حکم اقدامات مؤثر برای پیشگیری از بروز فسادها باشد.
سه لایحه کلیدی
سه لایحه «شفافیت» «مدیریت تعارض منافع در انجام وظایف قانونی و ارائه خدمات عمومی» و لایحه «مقابله با فساد و ارتقای سلامت نظام اداری-مالی» هر سه در سال 1398 از سوی دولت دوازدهم به مجلس وقت تقدیم شد. اما به رغم اهمیتی که این لوایح برای ارتقای سلامت اداری و سیاسی کشور داشتند، مجلس دهم تا آخرین روز کاری آنها را در دستور کار قرار نداد. هرچند مجلس یازدهم نیز با شعار مبارزه با فساد روی کار آمد، اما این مجلس هم به این لوایح توجهی نشان نداد. این بی توجهی درحالی است که دستکم دو لایحه «شفافیت» و «مدیریت تعارض منافع» جزو مفاهیمی محسوب میشوند که برای نخستین بار وارد ادبیات سیاسی و حقوقی کشور شدهاند. علاوه بر این، مروری بر جزئیات و رویکردهای این لوایح، نشان میدهد که بررسی و تصویب و اجرای آنها، تا چه اندازه میتواند زمینهها، روزنهها و بسترهای فساد در نظام اداری ایران را از میان بردارد. به همین دلیل است که توجه به این لوایح، حتی اگر از سوی دولتی با گرایش سیاسی متفاوت ارائه شده باشد، به سنگ محکی برای کسانی تبدیل شده است که مقابله با فساد را شعار اساسی خود عنوان کردهاند.
شفافیت برای ارکان و اجزای حاکمیت
لایحه شفافیت نگاهی همه جانبه به بخشهای مختلف دولت و سایر قوای کشور داشته است، تا جایی که میتوان گفت جز در موارد خاص و مربوط به موضوعات حساس و امنیت ملی، هیچ گونه محرمانگی را در هیچ زمینهای برنمیتابد. مطابق این لایحه، همه مؤسسات و شرکتهای دولتی و عمومی غیردولتی، باید اطلاعات تأسیسی و فعالیت خود، اعم از مشخصات مدیران و حیطه فعالیت را در اختیار ذینفعان قرار دهند. علاوه بر این در بخش «شفافیت مقررات گذاری» تأکید شده است که هر شورا، مجمع یا نهاد مؤثر در فرایند مقرراتگذاری، باید مستندات وضع این مقررات و متن آن را در اختیار عموم قرار دهد. مشروع مذاکرات مجمع تشخیص مصلحت نظام و شوراهای عالی که به ریاست رئیس جمهور تشکیل میشود (به جز شورای عالی امنیت ملی) و حتی مشروح مذاکرات هیأت عمومی دیوان عدالت اداری نیز مشمول شفافیتهای این لایحه شده است. این لایحه در بخش شفافیت اقتصادی پیشبینی کرده است که شرکتهای دولتی یا عمومی غیردولتی، موظف هستند همه فعالیتهای حوزه کاری خود و حتی منابع و داراییهای خود را در معرض عموم قرار داده و در پایگاههای اطلاعرسانی خود منتشر کنند. آنان همچنین میبایست مشخصات افراد، علت و میزان تسهیلات پرداختی به آنان را نیز منتشر کنند. در بخشهای شفافیت سیاسی و اجتماعی و شفافیت در بخش فرهنگی، وظایف مشابهی برای نهادهای فرهنگی عمومی یا مدنی پیشبینی شده است که مجموع این فرایند، در نهایت با ایجاد شورای عالی شفافیت با حضور قوای سه گانه و نهادهای نظارتی آنان تکمیل میشود.
ورود نهاد تعارض منافع در فرهنگ حقوقی ایران
بسیاری از فسادها در کشور، ناشی از فقدان مدیریت تعارض منافع بوده است، به این معنی که مسئولان در برخی موارد، در موقعیتهایی قرار گرفتهاند که انجام وظایف قانونی آنان، با منافع شخصی آنان در تعارض قرار گرفته و بعضاً دیده شده است که برخی منافع شخصی را بر وظایف قانونی و منافع عمومی ترجیح دادهاند. هدف از این لایحه، مقابله با شقوق و سویههای مختلف چنین رویه فسادخیزی است. در ماده 3 این لایحه، طی 8 بند و یک تبصره، مصادیق تعارض منافع مشخص شده است: شخص مسئول و مشمول این قانون یا بستگان او از نظر مالی یا شغلی از تصمیم او نفع ببرند، اینکه مسئول یا بستگان او، یک سال قبل و بعد از تصمیم، هدیهای دریافت کنند، اینکه شخص دستوردهنده یا تصمیمگیر، به ذینفع یا ذینفعان تصمیم بدهکار باشد یا اینکه میان شخص مسئول و ذینفعان حوزه مسئولیت و تصمیم او، نزاع و درگیری وجود داشته باشد. در بخش «منع یا تحدید اختیار شرکت در جلسه و تصمیمگیری» هم تأکید شده است که هیچ مسئولی حق ندارد در جلسهای که مسائل مرتبط با منافع او را بررسی میکند، شرکت کرده یا رأی دهد. این لایحه حتی به صورت جزئی، آنچه کمک یا هدیه به مسئولان خوانده میشود را هم بررسی و ممنوع کرده و با برشمردن موارد مختلف تعارض منافع، بسترهای فساد را، نه فقط در دولت که اساساً در نظام جمهوری اسلامی و قوای سه گانه آن، مسدود کرده است.
اما به رغم اهمیت این لایحه و نیز لایحه شفافیت که قرار بود مفاهیم تازهای را به نظام حقوقی کشور وارد کنند، مورد بی توجهی مجالس دهم و یازدهم قرار گرفتند.
چهار زیرساخت مبارزه با فساد و رانت
دولت دوازدهم در سومین گام مقابله با فساد و تبعیض، لایحه «مقابله با فساد و ارتقای سلامت نظام اداری-مالی» را نیز به مجلس دهم تقدیم کرد. اما این لایحه نیز که با قید دو فوریت در هیأت وزیران تصویب شده بود، در راهروهای مجلس خاک خورده باقی ماند. این درحالی است که در مقدمه این لایحه آمده است که این متن با توجه به انقضای مدت اجرای آزمایشی قانون قبلی مقابله با فساد و با بررسی نتایج حاصل از آن تهیه شده است. در این لایحه، فساد، هر فعل یا ترک فعلی تعریف شده که هر فرد، جمع یا سازمانی، با نقض قوانین، برای خود نفعی ببرد یا زیانی به دیگران یا منافع عمومی برساند. در این لایحه وظایف هر بخش نظارتی، پولی و بانکی و ارتباطی دولت در مقابله با فساد مشخص و به صورت جزئی، موارد آن احصا شده است.
این سه لایحه به همراه اقدام دیگر دولت در گسترش دولت الکترونیک، چهار زیرساخت اساسی مقابله با فساد را تشکیل میدهند که میتواند به مثابه یک ریل گذاری اساسی برای دولت بعد یا قوای دیگر محسوب شود.
امروز بسیاری از مسئولان عالیرتبه در قوای سه گانه اهمیت مبارزه با فساد را یادآور میشوند. این تأکیدها بر سر ضرورت مبارزه با فساد در صورتی جای امیدواری دارد که بهدور از برخی نگاههای سیاسی و جناحی، برای پیشبرد اقدامات حقوقی در مسیر پیشگیری از بروز فساد یا همان بستن روزنههای تخلف منجر به فساد، اهتمام ویژهای به میراث دولت فعلی در این حوزه داشته باشند. بی توجهی مجالس دهم و یازدهم به سه لایحه مورد اشاره در حالی است که این دو مجلس، بدون توجه به این متون و بدون لحاظ کردن این اصل حقوقی، که دولت باید محور تهیه لوایح و قوانین کشور باشد، در مواردی این متنها را کنار گذاشته و خود دست به کار متون جدیدی شدهاند. لایحه جامع انتخابات از جمله این موارد است. به عبارت دیگر، درحالی که دولت (به عنوان یک نهاد حقوقی ملی و نه سازمان سیاسی یا جناحی) با صرف ساعتها کار کارشناسی و بررسی مقررات و قوانین داخلی و خارجی، تلاش کرد وضعیت انتخابات را با استناد به سیاستهای ابلاغی رهبر معظم انقلاب سر و سامان دهد، اما این تلاشها با یک نگرش سیاسی به طور کامل به کناری نهاده شد تا اینکه مشکلات قانون انتخابات در دوره اخیر بیش از پیش عیان شد.
امروز اما این امید وجود دارد که با آغاز به کار دولت سیزدهم و شروع دوره جدید در قوه قضائیه که مقابله با فساد یکی از شعارهای اساسی رؤسای هر دو قوه است، در کنار مجلس اصولگرای یازدهم که دغدغه مبارزه با فساد دارد، در یک همافزایی ملی، تجربیات و اقدامات دولت فعلی را به فال نیک بگیرند تا با تصویب و اجرای قوانین جدید، دادگاه، مرحله آخر در مسیر مقابله با فساد باشد. تزریق بیشتر شفافیت و از میان بردن زمینههای امتیازات ویژه در کنار تقویت هر چه بیشتر دولت الکترونیک و نیز افزودن اصل مدیریت تعارض منافع به نظام حقوقی کشور حتماً میتواند در حکم اقدامات مؤثر برای پیشگیری از بروز فسادها باشد.

ارسال کمکهای ویژه ضدکرونا به سیستان و بلوچستان به ارزش ۲۰ میلیارد تومان
در پی افزایش چشمگیر ابتلا به ویروس کرونا در استان سیستان و بلوچستان، محموله ویژه امدادی ستاد اجرایی فرمان امام (ره) به این استان اعزام شد. دیروز طی مراسمی با حضور رئیس ستاد اجرایی فرمان امام، محموله ویژه امدادی و اضطراری ضدکرونایی شامل انواع اقلام بهداشتی و تجهیزات پزشکی برای کمک به مردم سیستان و بلوچستان به این استان ارسال شد. در این مراسم محمد مخبر گفت: به دنبال اعلام وزارت بهداشت درخصوص آغاز موج جدید شیوع کووید19 در کشور و اعلام نیاز برای تجهیزات در مناطقی از استان سیستان و بلوچستان، محموله بسیار ویژهای به ارزش حدودی ۲۰ میلیارد تومان را از امروز به این مناطق ارسال و اعزام می کنیم. رئیس ستاد اجرایی فرمان امام در خصوص جزئیات این محموله گفت: ۲ میلیون ماسک، ۳ هزار لیتر مواد ضدعفونیکننده، ۵۰ هزار کیت تشخیص، ۱۰۰هزار بسته معیشتی و پروتئینی، ۵۰ عدد تی وپس، یکعدد اکسیژنساز بیمارستانی به ارزش ۲.۵ میلیارد تومان، ۱۳۰۰ گان پزشکی و جراحی، ۳۰۰۰ دوز داروی ضدکرونای رمدسیویر بخشی از این محموله است. مخبر خاطرنشان کرد: همچنین بزرگترین و مجهزترین بیمارستان سیار کشور نیز که توسط ستاد اجرایی فرمان امام ساخته شده با امکاناتی نظیر اتاق عمل، بستری بیمار، داروخانه، آزمایشگاه، رادیولوژی و تجهیزات دوراپزشکی و قسمت مختص بیماران تنفسی و کرونایی فرداصبح به سیستان و بلوچستان اعزام میشود. وی افزود: در حال حاضر روزانه ۲۰ هزار عدد مواد غذایی مانند آبمیوه و سوپ هم بین بیماران کرونایی بستری در این مناطق توزیع میکنیم.

ترک به شیوه کودکانه
ترانه بنییعقوب
گزارش نویس
ملیکا و مریم تازه ترک کرده بودند که دیدمشان. اندکی درد خماریشان فروکش کرده بود، ملیکای شش ساله و مریم پنج ساله به تریاک، متادون و شیشه معتاد بودند. رنگ و رویشان هنوز پریده بود. دو دختربچه با لباس صورتی رنگ بیمارستان. چند عروسک روی تختشان رها بود اما حس و حال بازی نداشتند. اصلاً چه کسی است که این صحنه را ببیند و فراموش کند؟ مددکاران داوطلبی که به ترک اعتیادشان کمک کردهاند آنها را به سختی در یکی از بیمارستانهای تهران بستری کردند. چرا که قانون مشخصی برای ترک اعتیاد کودکان و نوجوانان وجود ندارد.
آنها ملیکا و مریم را درحال گدایی روی دوربرگردان اتوبان دیدند و وقتی سر صحبت را با آنها باز کردند، فهمیدند معتادند. بعد مادر بچهها را پیدا کردند و به پرونده مددکاریاش رسیدند. پدر و مادر هردو مصرفکننده بودند. شیشه، تریاک، هروئین، شیره و کراک مصرف میکردند. مادرشان به آنها گفت بچهها معتاد به دنیا آمدهاند اما یک سال قبل آنها را با خودشان به کمپ برده و ترک داده.
اما داوطلبانی که به بچهها کمک کردهاند، نمیتوانند پروسه دشوار بستری کردن آنها را فراموش کنند؛ از اینکه پدر و مادر دو کودک را نمیتوانستند به بستری کردن بچهها وادار کنند. آنها داستانهای دردناکی برای بستری کردن این دو کودک از سر گذراندند. حالا بماند درد و رنجی که این دو کودک برای ترک اعتیاد کشیدند و این ماجرا دل هر کسی را به درد میآورد. به قول آنها هنوز بخشنامه مشخصی درباره کودکان معتاد وجود ندارد. آنطور که انجمن علمی روانپزشکان ایران در اطلاعیهای ابراز نگرانی کرده است با حذف شرط سنی راهنمای مراقبت های درمانی، از این پس شاهد دستگیری و اعزام نوجوانان دچار اعتیاد و بیخانمان به این کمپها خواهیم بود.
در این اطلاعیه که خطاب به دبیرکل ستاد مبارزه با مواد مخدر نوشته شده، آمده: «اختلال مصرف مواد (اعتیاد) یکی از اختلالات روانپزشکی است که در بستر مشکلات زیستی- روانی- اجتماعی بروز پیدا میکند و نیازمند رویکردهای درمانی است نه تنبیهی. در میان درمانها نیز اولویت با درمان اختیاری است و برای گروهی که انگیزه کافی برای درمان پیدا نکردهاند، میتوان از مداخلات موسوم به افزایش انگیزه استفاده کرد. تنها گروه اندکی از افراد دچار اعتیاد را که رفتاری خطرناک برای خود و دیگران دارند، میتوان تحت درمان اجباری قرار داد. آن هم با ضوابط سختگیرانهای که برای رعایت حقوق افراد دارای اختلالات روانپزشکی وجود دارد.»
انجمن روانپزشکان ایران تأکید کرده این موضوع به دور از هر شتابزدگی پیگیری شود. به دور از عجله و با نظر همه متخصصان سلامت روانی و اجتماعی بویژه روانپزشکان کودک و نوجوان و جامعه شناسانی که روی موضوع اعتیاد کار کردهاند تا بعد درباره این موضوع تصمیمگیری شود.
دکتر رزیتا داوری آشتیانی، فوق تخصص روانپزشکی کودک و نوجوان و عضو انجمن علمی روانپزشکان ایران دراینباره بیشتر توضیح میدهد: «کودکان و نوجوانان قشر آسیبپذیر جامعه هستند و آسیبهای اجتماعی روی این گروه تأثیر عمیقتری دارد و قطعاً مداخلات زودهنگام درمانی اهمیت زیادی در ساختن آیندهشان دارد. اگر کودک و نوجوانی داریم که مصرفکننده مواد هستند، اصل موضوع رسیدگی سریع برای درمان آنهاست اما از آنجا که در سنین مختلف دلیل مصرف مواد متفاوت است، رویکرد ما هم باید متفاوت باشد اینکه این بچهها را فقط دستگیر و از سطح شهر جمعآوری کنیم و به شکل اجباری در کمپ بستری کنیم، شکل مناسبی نیست. قطعاً رسیدگی و درمان کودکان و نوجوانان مبتلا به سوءمصرف مواد با بزرگسالان تفاوتهای اساسی دارد و مداخلات درمانی برای آنها ضروری است.»
او تأکید میکند: «همانطور که گفتم افراد زیر 18 سال طیف واحدی نیستند که بتوان برایشان نسخه واحدی هم پیچید. در یک تقسیمبندی ساده میتوان آنها را به زیر 12 سال و بالای 12 سال تا 18 سال طبقهبندی کرد. کودکان معتاد زیر 12 سال بیشتر قربانی سوءرفتار خانوادهها هستند و در بیشتر موارد اعتیاد توسط خانواده یا فرد دیگری برای کودک به وجود آمده. بنابراین آنها مصداق کودکآزاری هستند و برخوردی مشابه کودکانی که تحت کودک آزاری هستند باید برایشان اعمال شود. در این موارد خیلی زود کودک را باید از آن محیط نجات دهیم. وقتی کودک را از محیط نامناسب بیرون آوردیم، اول سمزدایی انجام میشود و بعد به بهزیستی سپرده میشود. همان کاری که برای بچههایی که مورد کودک آزاری قرار گرفتهاند و فکر میکنیم سرپرست خانواده صلاحیت نگهداری از آنها را ندارد، انجام میدهیم. این بچهها هم ممکن است بیخانمان یا بدسرپرست باشند، بنابراین اول باید از محیط نامناسبی که در آن قرار دارند دور شوند و تحت درمان قرار بگیرند. آنها در این شرایط قاعدتاً نباید به محل زندگی قبلی خود بازگردانده شوند.»
به گفته این روانپزشک اما درباره افراد 12 تا 18 سال یعنی نوجوانان باید گفت بخشی از آنها کسانیاند که در کودکی به مواد آلوده شدهاند و اعتیادشان ادامه پیدا کرده. برخی نیز در سنین نوجوانی شروع به مصرف مواد کردهاند و در آنها همراهی با اختلالات روانپزشکی بیشتر مشاهده میشود. برای همین حتماً باید روانپزشک، کودک را ارزیابی کند. خیلی اوقات با درمان اختلال روانپزشکی مشکل اعتیاد حل و سوءمصرف مواد کنترل میشود. هرچقدر درمان سوءمصرف مواد این کودکان زودتر شروع شود برای زندگی آیندهشان اهمیت بیشتری دارد. اما اینکه چه درمانی باید برای آنها انجام شود نظرات مختلفی وجود دارد اما بستری اجباری در کمپ مورد نظرما نیست. بهتر است بعد از مصاحبههای انگیزشی، فرد وارد چرخه درمان شود. مراکز درمانی باید شامل مراکز درمان سرپایی، مراکز درمانی روزانه و مراکز اقامتی طولانی مدت باشد. برخی هم نیازمند بستری در مراکز مراقبتی هستند که این مورد برای افرادی است که به درمان طولانیتری نیاز دارند. اما باید بدانیم درهر نوع درمانی بازپروری ضروری است خیلی اوقات این بچهها کودکان کار هستند و هزینه موادشان را با کار تأمین میکنند و ممکن است در همین روند وارد خلاف دیگری هم بشوند. اما اگر اقامتگاه مناسبی وجود داشته باشد این مشکلات حل میشود. درمانهای گروهی نیز برای نوجوانان بسیار مؤثر است. پس اینکه فقط این بچهها را وارد کمپ اجباری کنیم اصلاً مداخله درمانی محسوب نمیشود.
او میگوید: «در مورد کودکان و نوجوانان بحث بستری اجباری با بزرگسالان بسیار متفاوت است. چون اغلب مصرف مواد در آنها تازه شروع شده و مداخله خیلی مهم است. مصرف مواد نوعی مصداق آزار به خود است و سرپرست باید درباره درمان تصمیمگیری کند اما چون بیشتر این افراد بدسرپرست و بیسرپرست هستند، مراکز قضایی باید در موردشان تصمیم بگیرند. این مراکز از نظر روانپزشکان استفاده میکنند و تنها در شرایطی که روانپزشک نیاز بداند درمان اجباری در نظر گرفته میشود. مداخله تیمی و چند بعدی برای درمان این کودکان ضروری است. چراکه باز هم تأکید میکنم با بستری کردن، ترک مواد و سمزدایی، درمان مناسب حاصل نمیشود و درمانهای دارویی و روانشناختی در کنار آنها الزامی است. فراهم کردن شرایط تحصیل و کار مناسب به روند درمان کمک میکند. درباره کودکان بیخانمان هم باید با همکاری ارگانهای مختلف درباره درمان این کودکان تصمیم درستی اتخاذ شود. رویکرد انجمن روانپزشکی ایران در اینباره یک رویکرد کاملاً علمی است. این انجمن با دستگیر کردن بچهها و فرستادن آنها به کمپ کاملاً مخالف است اما از مداخلات زودرس برای درمان اعتیاد استقبال میکند. این بچهها کاملاً باهم متفاوتند و برای درمان هریک از آنها راه مناسبی باید انتخاب شود.»
این روزها ملیکا و مریم در بهزیستی زندگی میکنند. پیش تر، رؤیا و چند کودک دیگر به خاطر اعتیاد جانشان را از دست دادهاند و همچنان زندگی و جان کودکان دیگری در معرض خطر است.
گزارش نویس
ملیکا و مریم تازه ترک کرده بودند که دیدمشان. اندکی درد خماریشان فروکش کرده بود، ملیکای شش ساله و مریم پنج ساله به تریاک، متادون و شیشه معتاد بودند. رنگ و رویشان هنوز پریده بود. دو دختربچه با لباس صورتی رنگ بیمارستان. چند عروسک روی تختشان رها بود اما حس و حال بازی نداشتند. اصلاً چه کسی است که این صحنه را ببیند و فراموش کند؟ مددکاران داوطلبی که به ترک اعتیادشان کمک کردهاند آنها را به سختی در یکی از بیمارستانهای تهران بستری کردند. چرا که قانون مشخصی برای ترک اعتیاد کودکان و نوجوانان وجود ندارد.
آنها ملیکا و مریم را درحال گدایی روی دوربرگردان اتوبان دیدند و وقتی سر صحبت را با آنها باز کردند، فهمیدند معتادند. بعد مادر بچهها را پیدا کردند و به پرونده مددکاریاش رسیدند. پدر و مادر هردو مصرفکننده بودند. شیشه، تریاک، هروئین، شیره و کراک مصرف میکردند. مادرشان به آنها گفت بچهها معتاد به دنیا آمدهاند اما یک سال قبل آنها را با خودشان به کمپ برده و ترک داده.
اما داوطلبانی که به بچهها کمک کردهاند، نمیتوانند پروسه دشوار بستری کردن آنها را فراموش کنند؛ از اینکه پدر و مادر دو کودک را نمیتوانستند به بستری کردن بچهها وادار کنند. آنها داستانهای دردناکی برای بستری کردن این دو کودک از سر گذراندند. حالا بماند درد و رنجی که این دو کودک برای ترک اعتیاد کشیدند و این ماجرا دل هر کسی را به درد میآورد. به قول آنها هنوز بخشنامه مشخصی درباره کودکان معتاد وجود ندارد. آنطور که انجمن علمی روانپزشکان ایران در اطلاعیهای ابراز نگرانی کرده است با حذف شرط سنی راهنمای مراقبت های درمانی، از این پس شاهد دستگیری و اعزام نوجوانان دچار اعتیاد و بیخانمان به این کمپها خواهیم بود.
در این اطلاعیه که خطاب به دبیرکل ستاد مبارزه با مواد مخدر نوشته شده، آمده: «اختلال مصرف مواد (اعتیاد) یکی از اختلالات روانپزشکی است که در بستر مشکلات زیستی- روانی- اجتماعی بروز پیدا میکند و نیازمند رویکردهای درمانی است نه تنبیهی. در میان درمانها نیز اولویت با درمان اختیاری است و برای گروهی که انگیزه کافی برای درمان پیدا نکردهاند، میتوان از مداخلات موسوم به افزایش انگیزه استفاده کرد. تنها گروه اندکی از افراد دچار اعتیاد را که رفتاری خطرناک برای خود و دیگران دارند، میتوان تحت درمان اجباری قرار داد. آن هم با ضوابط سختگیرانهای که برای رعایت حقوق افراد دارای اختلالات روانپزشکی وجود دارد.»
انجمن روانپزشکان ایران تأکید کرده این موضوع به دور از هر شتابزدگی پیگیری شود. به دور از عجله و با نظر همه متخصصان سلامت روانی و اجتماعی بویژه روانپزشکان کودک و نوجوان و جامعه شناسانی که روی موضوع اعتیاد کار کردهاند تا بعد درباره این موضوع تصمیمگیری شود.
دکتر رزیتا داوری آشتیانی، فوق تخصص روانپزشکی کودک و نوجوان و عضو انجمن علمی روانپزشکان ایران دراینباره بیشتر توضیح میدهد: «کودکان و نوجوانان قشر آسیبپذیر جامعه هستند و آسیبهای اجتماعی روی این گروه تأثیر عمیقتری دارد و قطعاً مداخلات زودهنگام درمانی اهمیت زیادی در ساختن آیندهشان دارد. اگر کودک و نوجوانی داریم که مصرفکننده مواد هستند، اصل موضوع رسیدگی سریع برای درمان آنهاست اما از آنجا که در سنین مختلف دلیل مصرف مواد متفاوت است، رویکرد ما هم باید متفاوت باشد اینکه این بچهها را فقط دستگیر و از سطح شهر جمعآوری کنیم و به شکل اجباری در کمپ بستری کنیم، شکل مناسبی نیست. قطعاً رسیدگی و درمان کودکان و نوجوانان مبتلا به سوءمصرف مواد با بزرگسالان تفاوتهای اساسی دارد و مداخلات درمانی برای آنها ضروری است.»
او تأکید میکند: «همانطور که گفتم افراد زیر 18 سال طیف واحدی نیستند که بتوان برایشان نسخه واحدی هم پیچید. در یک تقسیمبندی ساده میتوان آنها را به زیر 12 سال و بالای 12 سال تا 18 سال طبقهبندی کرد. کودکان معتاد زیر 12 سال بیشتر قربانی سوءرفتار خانوادهها هستند و در بیشتر موارد اعتیاد توسط خانواده یا فرد دیگری برای کودک به وجود آمده. بنابراین آنها مصداق کودکآزاری هستند و برخوردی مشابه کودکانی که تحت کودک آزاری هستند باید برایشان اعمال شود. در این موارد خیلی زود کودک را باید از آن محیط نجات دهیم. وقتی کودک را از محیط نامناسب بیرون آوردیم، اول سمزدایی انجام میشود و بعد به بهزیستی سپرده میشود. همان کاری که برای بچههایی که مورد کودک آزاری قرار گرفتهاند و فکر میکنیم سرپرست خانواده صلاحیت نگهداری از آنها را ندارد، انجام میدهیم. این بچهها هم ممکن است بیخانمان یا بدسرپرست باشند، بنابراین اول باید از محیط نامناسبی که در آن قرار دارند دور شوند و تحت درمان قرار بگیرند. آنها در این شرایط قاعدتاً نباید به محل زندگی قبلی خود بازگردانده شوند.»
به گفته این روانپزشک اما درباره افراد 12 تا 18 سال یعنی نوجوانان باید گفت بخشی از آنها کسانیاند که در کودکی به مواد آلوده شدهاند و اعتیادشان ادامه پیدا کرده. برخی نیز در سنین نوجوانی شروع به مصرف مواد کردهاند و در آنها همراهی با اختلالات روانپزشکی بیشتر مشاهده میشود. برای همین حتماً باید روانپزشک، کودک را ارزیابی کند. خیلی اوقات با درمان اختلال روانپزشکی مشکل اعتیاد حل و سوءمصرف مواد کنترل میشود. هرچقدر درمان سوءمصرف مواد این کودکان زودتر شروع شود برای زندگی آیندهشان اهمیت بیشتری دارد. اما اینکه چه درمانی باید برای آنها انجام شود نظرات مختلفی وجود دارد اما بستری اجباری در کمپ مورد نظرما نیست. بهتر است بعد از مصاحبههای انگیزشی، فرد وارد چرخه درمان شود. مراکز درمانی باید شامل مراکز درمان سرپایی، مراکز درمانی روزانه و مراکز اقامتی طولانی مدت باشد. برخی هم نیازمند بستری در مراکز مراقبتی هستند که این مورد برای افرادی است که به درمان طولانیتری نیاز دارند. اما باید بدانیم درهر نوع درمانی بازپروری ضروری است خیلی اوقات این بچهها کودکان کار هستند و هزینه موادشان را با کار تأمین میکنند و ممکن است در همین روند وارد خلاف دیگری هم بشوند. اما اگر اقامتگاه مناسبی وجود داشته باشد این مشکلات حل میشود. درمانهای گروهی نیز برای نوجوانان بسیار مؤثر است. پس اینکه فقط این بچهها را وارد کمپ اجباری کنیم اصلاً مداخله درمانی محسوب نمیشود.
او میگوید: «در مورد کودکان و نوجوانان بحث بستری اجباری با بزرگسالان بسیار متفاوت است. چون اغلب مصرف مواد در آنها تازه شروع شده و مداخله خیلی مهم است. مصرف مواد نوعی مصداق آزار به خود است و سرپرست باید درباره درمان تصمیمگیری کند اما چون بیشتر این افراد بدسرپرست و بیسرپرست هستند، مراکز قضایی باید در موردشان تصمیم بگیرند. این مراکز از نظر روانپزشکان استفاده میکنند و تنها در شرایطی که روانپزشک نیاز بداند درمان اجباری در نظر گرفته میشود. مداخله تیمی و چند بعدی برای درمان این کودکان ضروری است. چراکه باز هم تأکید میکنم با بستری کردن، ترک مواد و سمزدایی، درمان مناسب حاصل نمیشود و درمانهای دارویی و روانشناختی در کنار آنها الزامی است. فراهم کردن شرایط تحصیل و کار مناسب به روند درمان کمک میکند. درباره کودکان بیخانمان هم باید با همکاری ارگانهای مختلف درباره درمان این کودکان تصمیم درستی اتخاذ شود. رویکرد انجمن روانپزشکی ایران در اینباره یک رویکرد کاملاً علمی است. این انجمن با دستگیر کردن بچهها و فرستادن آنها به کمپ کاملاً مخالف است اما از مداخلات زودرس برای درمان اعتیاد استقبال میکند. این بچهها کاملاً باهم متفاوتند و برای درمان هریک از آنها راه مناسبی باید انتخاب شود.»
این روزها ملیکا و مریم در بهزیستی زندگی میکنند. پیش تر، رؤیا و چند کودک دیگر به خاطر اعتیاد جانشان را از دست دادهاند و همچنان زندگی و جان کودکان دیگری در معرض خطر است.

تیمهای خارجی تمایلی به جذب بانوان ایرانی ندارند
محمدمحمدی سدهی/ در چند سال اخیر فوتبالیستهای بانوی ایرانی مشتریان جدیدی از کشورهای اروپایی پیدا کردهاند که سرآمد آن یاسمین فرمانی، عضو تیم شارلروا بلژیک و گلنوش خسروی، عضو تیم کوناک بلدی اسپور ترکیه است و حالا خبر میرسد که مریم یکتایی، دروازه بان سابق تیم ملی فوتبال بانوان هم پس از حدود 2 سال دوری از میادین، دوباره تصمیم به ادامه مسیر فوتبالی خود گرفته است و قرار است برای فصل جدید با پیراهن تیم نامآشنای بشیکتاش ترکیه به میادین فوتبالی بازگردد تا در سن 28 سالگی مجدداً ادامه مسیر فوتبالی خود را از سر بگیرد.
مریم یکتایی در خصوص انتقالش به بشیکتاش ترکیه به خبرنگار «ایران» گفت: «بعد از 2 سالی که از فوتبال دور بودم، از تیمهای ترکیه چند پیشنهاد داشتم اما سعی میکردم به تیمی بروم که هم کیفیت بالایی داشته باشد و هم پیشرفت کنم. بشیکتاش این شرایط را دارد و این تیم، هم تیم باکیفیتی است و هم در فصل گذشته قهرمان لیگ ترکیه شده است. بشیکتاش قرار است در مسابقات لیگ قهرمانان اروپا شرکت کند و تیم ما در این مسابقات با یوونتوس هم گروه شده و مسلماً حضور در لیگ قهرمانان اروپا تجربه خیلی خوبی برای من خواهد بود.»
او در ادامه در خصوص کیفیت لیگ ترکیه اظهار داشت: «لیگ ترکیه کیفیت بالایی دارد به این خاطر که مسئولان فدراسیون این کشور روی تیمهای پایه فعالیت زیادی داشتهاند و قطعاً در سالهای نه چندان دور نتیجه آن را خواهند دید. توجه و سرمایهگذاری در تیمهای پایه مهمترین موضوعی است که کشورهای اروپایی به آن توجه ویژهای دارند و این رمز پیشرفتشان است.»
این دروازه بان 28 ساله بانوان در خصوص علاقه تیمهای خارجی به جذب بازیکنان ایرانی افزود: «واقعیت این است که تیمهای خارجی تمایلی به جذب بانوان ایرانی ندارند، باید قبول کنیم که سطح فوتبال بانوان در دنیا بسیار پیشرفتهتر از فوتبال ما است. فوتبال دنیا در بخش بانوان خیلی مدرن شده به این دلیل باید بازیکنان ایرانی تلاششان را بیشتر کنند و خودشان را از سطحی که هستند، جدا کنند. بانوان ایرانی باید باور داشته باشند و بدانند که میتوانند به استانداردهای فوتبال دنیا بیشتر نزدیک شوند.»
این لژیونر فوتبال بانوان این گونه صحبتهای خود را ادامه داد: «بازیکنان ایرانی از آن چیزی که هستند نباید راضی باشند. متأسفانه در حال حاضر بازیکنان ایرانی به آن چیزی که هستند راضی هستند و این موضوع باعث میشود تا کمتر در مسیر پیشرفت قرار بگیرند. البته این تنها موضوع نیست و موارد دیگری همچون رسانهها و اسپانسرها تأثیر زیادی بر پیشرفت بانوان دارند. زمانی که بازیکنان دیده نمیشوند، چگونه تیمها میتوانند آنها را ببینند و بازیهایشان را آنالیز کنند. این موضوع باعث میشود تا شانسشان برای حضور در لیگهای دیگر کمتر و کمتر شود.»
او در خصوص حضور بازیکنانی همچون فرمانی و خسروی در لیگهای بلژیک و ترکیه اظهار داشت: «دورادور فوتبال بانوان ایران را دنبال میکنم و ما لیگ پویایی داریم. البته چند سالی است که من بازیهای فرمانی و خسروی را ندیدم اما این انتظار از آنها هست که این دو بازیکن پیشرفت کرده باشند. باتوجه به این که آنها شانس حضور در لیگهای خارجی را داشتهاند، راهی برای بازیکنان دیگر باز میشود تا بازیکنان بیشتری از کشورمان بتوانند در لیگهای اروپایی بازی کنند.»
یکتایی در خصوص تأثیر فوتبالیستهای آقا به توجه خارجیها بر جذب فوتبالیستهای بانو گفت: «بخش آقایان خیلی فعالتر است و آنها اسپانسرهای بیشتر دارند. این موضوع باعث میشود تا باشگاهها بهتر بتوانند بازیکنان ایرانی را رصد کنند. همه بازیکنان یک پتانسیلی دارند و تنها نیاز است که این پتانسیل در وجود فرد فعال شود که این موضوع نیازمند تمرین و تکرار هرچه بیشتر است. نباید به کم قانع باشیم و باید بیشتر تلاش کنیم.»این لژیونر فوتبال بانوان صحبتهای خود را اینگونه ادامه داد: «یکی از مهمترین موضوعات مهم و مورد توجه در کشورهای اروپایی، توجه به تیمهای پایه است. بازی کردن بازیکنان جوان در کنار ستارهها موضوع مهم دیگری است که میتواند به بازیکن جوان باور دهد. علم فوتبال در دنیا پیشرفت بسیار زیادی داشته است. بازیکن باید بیشتر مطالعه کند و از نظر علمی هم اطلاعات خود را ارتقا دهد.»
این لژیونر فوتبال بانوان که 2 سالی است در کشور ترکیه زندگی میکند، در خصوص فوتبال بانوان ایران و تیم ملی چنین نظری دارد: «در این دوره از اردوهای تیم ملی، به تیم دعوت نشدم اما برای تیم ملی کشورم آرزوی موفقیت دارم. تیم ملی فوتبال بانوان مسابقات جام ملتهای فوتبال زنان آسیا را در پیش دارد و با تیمهای اردن و بنگلادش همگروه است. امیدوارم که تیم ملی در این مسابقات به نتایج مطلوبی دست پیدا کند.»
مریم یکتایی در خصوص انتقالش به بشیکتاش ترکیه به خبرنگار «ایران» گفت: «بعد از 2 سالی که از فوتبال دور بودم، از تیمهای ترکیه چند پیشنهاد داشتم اما سعی میکردم به تیمی بروم که هم کیفیت بالایی داشته باشد و هم پیشرفت کنم. بشیکتاش این شرایط را دارد و این تیم، هم تیم باکیفیتی است و هم در فصل گذشته قهرمان لیگ ترکیه شده است. بشیکتاش قرار است در مسابقات لیگ قهرمانان اروپا شرکت کند و تیم ما در این مسابقات با یوونتوس هم گروه شده و مسلماً حضور در لیگ قهرمانان اروپا تجربه خیلی خوبی برای من خواهد بود.»
او در ادامه در خصوص کیفیت لیگ ترکیه اظهار داشت: «لیگ ترکیه کیفیت بالایی دارد به این خاطر که مسئولان فدراسیون این کشور روی تیمهای پایه فعالیت زیادی داشتهاند و قطعاً در سالهای نه چندان دور نتیجه آن را خواهند دید. توجه و سرمایهگذاری در تیمهای پایه مهمترین موضوعی است که کشورهای اروپایی به آن توجه ویژهای دارند و این رمز پیشرفتشان است.»
این دروازه بان 28 ساله بانوان در خصوص علاقه تیمهای خارجی به جذب بازیکنان ایرانی افزود: «واقعیت این است که تیمهای خارجی تمایلی به جذب بانوان ایرانی ندارند، باید قبول کنیم که سطح فوتبال بانوان در دنیا بسیار پیشرفتهتر از فوتبال ما است. فوتبال دنیا در بخش بانوان خیلی مدرن شده به این دلیل باید بازیکنان ایرانی تلاششان را بیشتر کنند و خودشان را از سطحی که هستند، جدا کنند. بانوان ایرانی باید باور داشته باشند و بدانند که میتوانند به استانداردهای فوتبال دنیا بیشتر نزدیک شوند.»
این لژیونر فوتبال بانوان این گونه صحبتهای خود را ادامه داد: «بازیکنان ایرانی از آن چیزی که هستند نباید راضی باشند. متأسفانه در حال حاضر بازیکنان ایرانی به آن چیزی که هستند راضی هستند و این موضوع باعث میشود تا کمتر در مسیر پیشرفت قرار بگیرند. البته این تنها موضوع نیست و موارد دیگری همچون رسانهها و اسپانسرها تأثیر زیادی بر پیشرفت بانوان دارند. زمانی که بازیکنان دیده نمیشوند، چگونه تیمها میتوانند آنها را ببینند و بازیهایشان را آنالیز کنند. این موضوع باعث میشود تا شانسشان برای حضور در لیگهای دیگر کمتر و کمتر شود.»
او در خصوص حضور بازیکنانی همچون فرمانی و خسروی در لیگهای بلژیک و ترکیه اظهار داشت: «دورادور فوتبال بانوان ایران را دنبال میکنم و ما لیگ پویایی داریم. البته چند سالی است که من بازیهای فرمانی و خسروی را ندیدم اما این انتظار از آنها هست که این دو بازیکن پیشرفت کرده باشند. باتوجه به این که آنها شانس حضور در لیگهای خارجی را داشتهاند، راهی برای بازیکنان دیگر باز میشود تا بازیکنان بیشتری از کشورمان بتوانند در لیگهای اروپایی بازی کنند.»
یکتایی در خصوص تأثیر فوتبالیستهای آقا به توجه خارجیها بر جذب فوتبالیستهای بانو گفت: «بخش آقایان خیلی فعالتر است و آنها اسپانسرهای بیشتر دارند. این موضوع باعث میشود تا باشگاهها بهتر بتوانند بازیکنان ایرانی را رصد کنند. همه بازیکنان یک پتانسیلی دارند و تنها نیاز است که این پتانسیل در وجود فرد فعال شود که این موضوع نیازمند تمرین و تکرار هرچه بیشتر است. نباید به کم قانع باشیم و باید بیشتر تلاش کنیم.»این لژیونر فوتبال بانوان صحبتهای خود را اینگونه ادامه داد: «یکی از مهمترین موضوعات مهم و مورد توجه در کشورهای اروپایی، توجه به تیمهای پایه است. بازی کردن بازیکنان جوان در کنار ستارهها موضوع مهم دیگری است که میتواند به بازیکن جوان باور دهد. علم فوتبال در دنیا پیشرفت بسیار زیادی داشته است. بازیکن باید بیشتر مطالعه کند و از نظر علمی هم اطلاعات خود را ارتقا دهد.»
این لژیونر فوتبال بانوان که 2 سالی است در کشور ترکیه زندگی میکند، در خصوص فوتبال بانوان ایران و تیم ملی چنین نظری دارد: «در این دوره از اردوهای تیم ملی، به تیم دعوت نشدم اما برای تیم ملی کشورم آرزوی موفقیت دارم. تیم ملی فوتبال بانوان مسابقات جام ملتهای فوتبال زنان آسیا را در پیش دارد و با تیمهای اردن و بنگلادش همگروه است. امیدوارم که تیم ملی در این مسابقات به نتایج مطلوبی دست پیدا کند.»

آب سد کرخه روی هورالعظیم باز شد
زهره افشار
خبرنگار
آب سد کرخه 6 روز بعد از رهاسازی برای سیراب کردن هورالعظیم و کاستن از مشکلات زیست محیطی آن، به این تالاب رسید. با کاهش 50 درصدی آورد آب حوزه کرخه که منبع اصلی تأمین کننده بخشی از تالاب هورالعظیم به شمار میرود مشکلاتی برای ساکنان منطقه ازجمله گاومیش داران پیش آمده و نگرانی برای تلف شدن ماهیان و دیگر موجودات زنده تالاب بالا گرفته بود.
«علی شهبازی» معاون مطالعات جامع منابع آب سازمان آب و برق خوزستان به «ایران» گفت : از آنجا که ما پیشتر چنین شرایطی را پیشبینی میکردیم از حدود 6 روز پیش آب سد کرخه را بهصورت موجی رهاسازی کردیم که این آب عصر روز جمعه به هورالعظیم رسید و فعلاً مشکل حل شده است . به گفته وی، آب برای رسیدن از سد کرخه به هورالعظیم میبایست از یک شبکه شریانی 560 کیلومتری عبور کند بههمین دلیل هر رهاسازی حدود 5 یا 6 روز زمان میبرد. وی تصریح کرد: بررسیهای ما نشان میدهد که آورد آب حوزه کرخه در سال آبی جاری و نسبت به مدت مشابه سال قبل و حتی بلندمدت حدود 50 درصد کاهش دارد که نشان دهنده خشکسالی شدید است.
از سوی دیگر ما با چند مشکل بزرگ در این بخش روبهرو هستیم؛ اول اینکه در چنین شرایطی تعادلی بین منابع و مصارف در این حوزه وجود ندارد. وی در پاسخ به این پرسش که برخی منتقدان وزارت نیرو و آب منطقهای خوزستان را مقصر میدانند، گفت: مدیریت منابع آب بسیار پیچیده است و ما در شرایط خشکسالی شدید هستیم و برنامه مدونی برای گذر از ماههای گرم داریم و نمیخواهیم کسی را متهم کنیم ولی در مسیر رسیدن آب از کرخه به هور انحرافات و برداشتهایی صورت گرفته بود که طبیعی است وقتی خارج از برنامه آبی استفاده شود، اثر خود را در بخش دیگر نشان میدهد. در حال حاضر نیز با این رهاسازی که خارج از مصوبه مدیریت مصوب خشکسالی است، ما ریسکهای پاییز را افزایش دادهایم چون برنامهریزی ما تا پایان شهریور است.
شهبازی تأکید کرد: در قالب برنامهریزی که ما داشتیم 75 متر مکعب بر ثانیه آب بهصورت موجی بهسمت هور رهاسازی شده و فعلاً به نظر نمیرسد احتیاج به رهاسازی مجدد باشد. وی نیازهای زیست محیطی تالاب هورالعظیم در سال های خشکسالی نظیر امسال را یک میلیارد و 386 میلیون متر مکعب اعلام کرد و گفت: این در حالی است که تاکنون یک میلیارد و 800 میلیون متر مکعب رهاسازی کردهایم ولی بهدلیل رسیدن گرمای زودرس، تبخیر زیادتر از حد معمولی بوده است و مشکلاتی را رقم زد.
وی همچنین نیاز آبی هورالعظیم برای فصل بهار را 386 میلیون متر مکعب اعلام کرد و گفت: برای فصل بهار هم بیش از نیاز یعنی 409 میلیون مترمکعب به هور اختصاص یافته است. وی همچنین تأکید کرد: مشکلاتی که برای گاومیش داران پیش آمده بود در شریانهای انتهایی تالاب بوده است. وی همچنین در خصوص فیلمهایی که در فضای مجازی منتشر شده و خبر از فاجعه زیستمحیطی بواسطه مرگ هزاران ماهی رخ داده، گفت: این فیلمها عمدتاً مربوط به بخشهای عراقی هورالعظیم است و جای گلایه است که رسانهها در شرایطی که روز جمعه آب به هورالعظیم رسید و مشکل حل شد کمتر به آن پرداختند . ما منکر مشکلات نیستیم ولی همه باید بپذیریم خشکسالی امسال بسیار شدید است و به هر جهت مشکلاتی برای همه دارد. با وجود اظهارات این مقام مسئول، فعالان محیط زیست در هورالعظیم نسبت به نحوه مدیریت آب و پرداخت نشدن حقابه هورالعظیم به عملکرد وزارت نیرو انتقاد دارند.
«ناصر عبیات» یکی از فعالان زیستمحیطی که خود را فرزند هورالعظیم میخواند، گفت: 30 روزاست که آبی به هور نرسیده و موجب مرگ هزاران ماهی و تلف شدن ده ها گاومیش شده است. مسئولان بیایند و ببینند چطور اهالی روستاهای «کسر» و «اکریه »بهدلیل تلف شدن تعدادی از احشامشان بار سفر بستهاند تا راهی اهواز شوند. وی در پاسخ به اینکه گفته میشود عکسی که از تلف شدن هزاران ماهی در فضای مجازی منتشر شده مربوط به ایران نیست، گفت: متأسفانه این گونه نیست و واقعیت این است که 90 درصد عکسها مربوط به مرگ ماهیان در بخش ایرانی هور است. وی همچنین در مورد برداشتهای غیر مجاز آب در مسیر رسیدن آب از سد کرخه تا هورالعظیم گفت: سازمان آب خوزستان بسیاری از پمپهای آب کشاورزی را پلمب کرده ولی ممکن است در برخی جاها این کار انجام شده باشد چون در بخشهایی شلتوک کاری شده است. وی گفت: حرف ما این نیست که وزارت نیرو به کشاورزان آب بدهد بلکه ما فقط خواهان تخصیص حقابه هورالعظیم هستیم و فکر نکنم در کشور کسی باشد که شرایط خشکسالی را درک نکرده باشد.
خبرنگار
آب سد کرخه 6 روز بعد از رهاسازی برای سیراب کردن هورالعظیم و کاستن از مشکلات زیست محیطی آن، به این تالاب رسید. با کاهش 50 درصدی آورد آب حوزه کرخه که منبع اصلی تأمین کننده بخشی از تالاب هورالعظیم به شمار میرود مشکلاتی برای ساکنان منطقه ازجمله گاومیش داران پیش آمده و نگرانی برای تلف شدن ماهیان و دیگر موجودات زنده تالاب بالا گرفته بود.
«علی شهبازی» معاون مطالعات جامع منابع آب سازمان آب و برق خوزستان به «ایران» گفت : از آنجا که ما پیشتر چنین شرایطی را پیشبینی میکردیم از حدود 6 روز پیش آب سد کرخه را بهصورت موجی رهاسازی کردیم که این آب عصر روز جمعه به هورالعظیم رسید و فعلاً مشکل حل شده است . به گفته وی، آب برای رسیدن از سد کرخه به هورالعظیم میبایست از یک شبکه شریانی 560 کیلومتری عبور کند بههمین دلیل هر رهاسازی حدود 5 یا 6 روز زمان میبرد. وی تصریح کرد: بررسیهای ما نشان میدهد که آورد آب حوزه کرخه در سال آبی جاری و نسبت به مدت مشابه سال قبل و حتی بلندمدت حدود 50 درصد کاهش دارد که نشان دهنده خشکسالی شدید است.
از سوی دیگر ما با چند مشکل بزرگ در این بخش روبهرو هستیم؛ اول اینکه در چنین شرایطی تعادلی بین منابع و مصارف در این حوزه وجود ندارد. وی در پاسخ به این پرسش که برخی منتقدان وزارت نیرو و آب منطقهای خوزستان را مقصر میدانند، گفت: مدیریت منابع آب بسیار پیچیده است و ما در شرایط خشکسالی شدید هستیم و برنامه مدونی برای گذر از ماههای گرم داریم و نمیخواهیم کسی را متهم کنیم ولی در مسیر رسیدن آب از کرخه به هور انحرافات و برداشتهایی صورت گرفته بود که طبیعی است وقتی خارج از برنامه آبی استفاده شود، اثر خود را در بخش دیگر نشان میدهد. در حال حاضر نیز با این رهاسازی که خارج از مصوبه مدیریت مصوب خشکسالی است، ما ریسکهای پاییز را افزایش دادهایم چون برنامهریزی ما تا پایان شهریور است.
شهبازی تأکید کرد: در قالب برنامهریزی که ما داشتیم 75 متر مکعب بر ثانیه آب بهصورت موجی بهسمت هور رهاسازی شده و فعلاً به نظر نمیرسد احتیاج به رهاسازی مجدد باشد. وی نیازهای زیست محیطی تالاب هورالعظیم در سال های خشکسالی نظیر امسال را یک میلیارد و 386 میلیون متر مکعب اعلام کرد و گفت: این در حالی است که تاکنون یک میلیارد و 800 میلیون متر مکعب رهاسازی کردهایم ولی بهدلیل رسیدن گرمای زودرس، تبخیر زیادتر از حد معمولی بوده است و مشکلاتی را رقم زد.
وی همچنین نیاز آبی هورالعظیم برای فصل بهار را 386 میلیون متر مکعب اعلام کرد و گفت: برای فصل بهار هم بیش از نیاز یعنی 409 میلیون مترمکعب به هور اختصاص یافته است. وی همچنین تأکید کرد: مشکلاتی که برای گاومیش داران پیش آمده بود در شریانهای انتهایی تالاب بوده است. وی همچنین در خصوص فیلمهایی که در فضای مجازی منتشر شده و خبر از فاجعه زیستمحیطی بواسطه مرگ هزاران ماهی رخ داده، گفت: این فیلمها عمدتاً مربوط به بخشهای عراقی هورالعظیم است و جای گلایه است که رسانهها در شرایطی که روز جمعه آب به هورالعظیم رسید و مشکل حل شد کمتر به آن پرداختند . ما منکر مشکلات نیستیم ولی همه باید بپذیریم خشکسالی امسال بسیار شدید است و به هر جهت مشکلاتی برای همه دارد. با وجود اظهارات این مقام مسئول، فعالان محیط زیست در هورالعظیم نسبت به نحوه مدیریت آب و پرداخت نشدن حقابه هورالعظیم به عملکرد وزارت نیرو انتقاد دارند.
«ناصر عبیات» یکی از فعالان زیستمحیطی که خود را فرزند هورالعظیم میخواند، گفت: 30 روزاست که آبی به هور نرسیده و موجب مرگ هزاران ماهی و تلف شدن ده ها گاومیش شده است. مسئولان بیایند و ببینند چطور اهالی روستاهای «کسر» و «اکریه »بهدلیل تلف شدن تعدادی از احشامشان بار سفر بستهاند تا راهی اهواز شوند. وی در پاسخ به اینکه گفته میشود عکسی که از تلف شدن هزاران ماهی در فضای مجازی منتشر شده مربوط به ایران نیست، گفت: متأسفانه این گونه نیست و واقعیت این است که 90 درصد عکسها مربوط به مرگ ماهیان در بخش ایرانی هور است. وی همچنین در مورد برداشتهای غیر مجاز آب در مسیر رسیدن آب از سد کرخه تا هورالعظیم گفت: سازمان آب خوزستان بسیاری از پمپهای آب کشاورزی را پلمب کرده ولی ممکن است در برخی جاها این کار انجام شده باشد چون در بخشهایی شلتوک کاری شده است. وی گفت: حرف ما این نیست که وزارت نیرو به کشاورزان آب بدهد بلکه ما فقط خواهان تخصیص حقابه هورالعظیم هستیم و فکر نکنم در کشور کسی باشد که شرایط خشکسالی را درک نکرده باشد.

یادگیری برای درآمد
احمد میدری
معاون رفاهی وزیر تعاون کار و رفاه اجتماعی
روزچهارشنبه نهم تیرماه با سفیر اتریش آقای استفان شلتس و رئیس یونیسف خانم مندیب ابرایان جلسه غیرحضوری داشتم. موضوع همکاریهای معاونت رفاه با یونیسف و همکاری با دولت اتریش در زمینههای مرتبط بود.
یکی از علل عمده فقر در ایران و جهان عدم دسترسی گروههای فقیر به آموزش مناسب است. نظامهای آموزشی در عموم کشورها با مشکلی بهنام نخبهگرایی روبهرو شده است. منظور از نخبهگرایی طراحی نظام آموزشی متناسب با ظرفیتها و اهداف گروههای پردرآمد و عدم توجه به محدودیتها و آینده شغلی گروههای کم درآمد است. به وضعیت نظام آموزشی خودمان توجه کنید تا مفهوم نخبهگرایی را دریابیم. عموم دانشآموزانی که در کنکور قبول میشوند دانشآموزانی هستند که به مدارس گران غیرانتفاعی، کمک درسی، معلم خصوصی، کلاسهای کنکور دسترسی داشتهاند. بنابراین بخش کوچکی از فارغالتحصیلان دانشگاهی میتوانند در آینده درآمد خوبی داشته باشند. یعنی هم در طراحی و هم درآینده نگری نخبگان مالی و درصدی از نخبگان هوشی میتوانند از پلههای آموزشی و شغلی بالا روند. ابهیجیت بنرجی و ایستر دوفلو برندگان نوبل اقتصادی در سال 2019 مسأله نخبهگرایی در چند کشور جهان را بررسی کردند و نشان دادند برای رهایی از دام فقر باید راه حلی برای نخبهگرایی در نظام آموزشی بیابیم. اتریش با چند کشور دیگر مانند آلمان، سوئیس و هلند از موفقترین کشورها برای مقابله با این نخبهگرایی نظام آموزشی هستند. در کشور اتریش 75 درصد و در آلمان 80درصد دانشآموزان در رشتههای فنی و حرفهای به مهارت آموزی مشغول هستند. این نسبت برای ایران گفته میشود 35 درصد است. سیاستگذاران ایران هم برای افزایش این نسبت به 50 درصد در برنامه ششم توسعه این هدف را اعلام کردند. حاج میرزایی وزیر آموزش و پرورش در جلسه 11 خرداد ماه امسال در شورای عالی آموزش و تربیت فنی، حرفهای و مهارتی این سؤال را مطرح کرد که چرا ما در تحقق این هدف ناتوان بودهایم. هدایت دانشآموزان به آموزشهای فنی و حرفهای همانطور که بنرجی و دوفلو در هند نشان دادند از ابزارهای مهم مقابله با فقر آموزشی و نخبهگرایی است. پاسخ به این سؤال که چرا در بسط کمی و کیفی نظام آموزشی ناموفق بودهایم برای کشور بسیار ضروری است. چرایی این مسأله روشن اما راه حل آن سخت است. در کشور اتریش دانشآموزان مقطع متوسطه چهار پنجم وقت خود را در محیط واقعی یا صنعت (به معنای عام آن یعنی انواع فعالیتهای اقتصادی (Industry و نه Manufactory)) و یک پنجم را در مدرسه میگذرانند. این روش چند مزیت بزرگ دارد:
-دانشآموز با محیط واقعی کار آشنا میشود، سخت کوشی و دقت در کار و همه ویژگیهای آن را از نوجوانی میآموزد.
-هزینه برگزاری دوره آموزشی برای دولت و دانشآموز بشدت کاهش مییابد.
-کارفرما در حین این دوره با نیروهای با کیفیت آشنا میشود و میتواند نیاز خود را به نیروی کار تأمین کند.
در ایران همه بار مهارت آموزی بر دوش دولت است، دولت نیز در تأمین این هزینه با مشکل جدی روبهرو است. هزینه مدارس نظری حداقل 30 درصد کمتر از هنرستان هاست. تأمین هزینههای آموزشی تنها مشکل هنرستانها نیست، بسیاری از استاد کارها و هنرآموزان(معلمان هنرستان) ترجیح میدهند محیط آموزشی را پس از چند سال ترک و در کسب و کارهای خصوصی مشغول شوند.
نظام آموزشی ایران و اتریش تفاوتهای اساسی دارد که حضور دانشآموزان اتریشی در محیط واقعی کار، نوک کوه یخ تفاوت میان دو نظام آموزشی اتریش و ایران است. موفقیت اتریش در پیوند میان نظام آموزش عمومی با محیط واقعی صنعت در ایجاد یک سازوکار هماهنگ کننده میان این دو نظام است. نهادی که میان نظام آموزش عمومی و صنعت در اتریش این دو را هماهنگ میکند، شورایی است که اصناف و اتاق بازرگانی در کنار آموزش و پرورش و سازمان آموزش فنی و حرفهای، با یکدیگر تشکیل دادهاند. این شورا زیر نظر وزارت امور اقتصادی اداره میشود.
در ایران نیز، شورای عالی آموزش و تربیت فنی، حرفهای و مهارتی باید این کار را انجام دهد و در دهه 1360 نیز قرار بود طرح کاد همین هدف را محقق سازد. به هرحال مقابله با فقر آموزشی و کاهش بیکاری نیازمند پیوند میان نظام آموزشی و صنعت کشور است. باید برای پیوند میان این دو تلاش کرد. این هدف یعنی پیوند دو نظام را خانم ابرایان رئیس یونیسف در یک عبارت خلاصه کرد: Learning to Earning.
این شعار پاسخی است به همان موضوع رایج انشاء دانشآموزان: علم بهتر است یا ثروت. درس برای درآمد از طریق گسترش آموزش فنی و حرفهای راه حلی برای پیوند علم و یک زندگی خوب است.
معاون رفاهی وزیر تعاون کار و رفاه اجتماعی
روزچهارشنبه نهم تیرماه با سفیر اتریش آقای استفان شلتس و رئیس یونیسف خانم مندیب ابرایان جلسه غیرحضوری داشتم. موضوع همکاریهای معاونت رفاه با یونیسف و همکاری با دولت اتریش در زمینههای مرتبط بود.
یکی از علل عمده فقر در ایران و جهان عدم دسترسی گروههای فقیر به آموزش مناسب است. نظامهای آموزشی در عموم کشورها با مشکلی بهنام نخبهگرایی روبهرو شده است. منظور از نخبهگرایی طراحی نظام آموزشی متناسب با ظرفیتها و اهداف گروههای پردرآمد و عدم توجه به محدودیتها و آینده شغلی گروههای کم درآمد است. به وضعیت نظام آموزشی خودمان توجه کنید تا مفهوم نخبهگرایی را دریابیم. عموم دانشآموزانی که در کنکور قبول میشوند دانشآموزانی هستند که به مدارس گران غیرانتفاعی، کمک درسی، معلم خصوصی، کلاسهای کنکور دسترسی داشتهاند. بنابراین بخش کوچکی از فارغالتحصیلان دانشگاهی میتوانند در آینده درآمد خوبی داشته باشند. یعنی هم در طراحی و هم درآینده نگری نخبگان مالی و درصدی از نخبگان هوشی میتوانند از پلههای آموزشی و شغلی بالا روند. ابهیجیت بنرجی و ایستر دوفلو برندگان نوبل اقتصادی در سال 2019 مسأله نخبهگرایی در چند کشور جهان را بررسی کردند و نشان دادند برای رهایی از دام فقر باید راه حلی برای نخبهگرایی در نظام آموزشی بیابیم. اتریش با چند کشور دیگر مانند آلمان، سوئیس و هلند از موفقترین کشورها برای مقابله با این نخبهگرایی نظام آموزشی هستند. در کشور اتریش 75 درصد و در آلمان 80درصد دانشآموزان در رشتههای فنی و حرفهای به مهارت آموزی مشغول هستند. این نسبت برای ایران گفته میشود 35 درصد است. سیاستگذاران ایران هم برای افزایش این نسبت به 50 درصد در برنامه ششم توسعه این هدف را اعلام کردند. حاج میرزایی وزیر آموزش و پرورش در جلسه 11 خرداد ماه امسال در شورای عالی آموزش و تربیت فنی، حرفهای و مهارتی این سؤال را مطرح کرد که چرا ما در تحقق این هدف ناتوان بودهایم. هدایت دانشآموزان به آموزشهای فنی و حرفهای همانطور که بنرجی و دوفلو در هند نشان دادند از ابزارهای مهم مقابله با فقر آموزشی و نخبهگرایی است. پاسخ به این سؤال که چرا در بسط کمی و کیفی نظام آموزشی ناموفق بودهایم برای کشور بسیار ضروری است. چرایی این مسأله روشن اما راه حل آن سخت است. در کشور اتریش دانشآموزان مقطع متوسطه چهار پنجم وقت خود را در محیط واقعی یا صنعت (به معنای عام آن یعنی انواع فعالیتهای اقتصادی (Industry و نه Manufactory)) و یک پنجم را در مدرسه میگذرانند. این روش چند مزیت بزرگ دارد:
-دانشآموز با محیط واقعی کار آشنا میشود، سخت کوشی و دقت در کار و همه ویژگیهای آن را از نوجوانی میآموزد.
-هزینه برگزاری دوره آموزشی برای دولت و دانشآموز بشدت کاهش مییابد.
-کارفرما در حین این دوره با نیروهای با کیفیت آشنا میشود و میتواند نیاز خود را به نیروی کار تأمین کند.
در ایران همه بار مهارت آموزی بر دوش دولت است، دولت نیز در تأمین این هزینه با مشکل جدی روبهرو است. هزینه مدارس نظری حداقل 30 درصد کمتر از هنرستان هاست. تأمین هزینههای آموزشی تنها مشکل هنرستانها نیست، بسیاری از استاد کارها و هنرآموزان(معلمان هنرستان) ترجیح میدهند محیط آموزشی را پس از چند سال ترک و در کسب و کارهای خصوصی مشغول شوند.
نظام آموزشی ایران و اتریش تفاوتهای اساسی دارد که حضور دانشآموزان اتریشی در محیط واقعی کار، نوک کوه یخ تفاوت میان دو نظام آموزشی اتریش و ایران است. موفقیت اتریش در پیوند میان نظام آموزش عمومی با محیط واقعی صنعت در ایجاد یک سازوکار هماهنگ کننده میان این دو نظام است. نهادی که میان نظام آموزش عمومی و صنعت در اتریش این دو را هماهنگ میکند، شورایی است که اصناف و اتاق بازرگانی در کنار آموزش و پرورش و سازمان آموزش فنی و حرفهای، با یکدیگر تشکیل دادهاند. این شورا زیر نظر وزارت امور اقتصادی اداره میشود.
در ایران نیز، شورای عالی آموزش و تربیت فنی، حرفهای و مهارتی باید این کار را انجام دهد و در دهه 1360 نیز قرار بود طرح کاد همین هدف را محقق سازد. به هرحال مقابله با فقر آموزشی و کاهش بیکاری نیازمند پیوند میان نظام آموزشی و صنعت کشور است. باید برای پیوند میان این دو تلاش کرد. این هدف یعنی پیوند دو نظام را خانم ابرایان رئیس یونیسف در یک عبارت خلاصه کرد: Learning to Earning.
این شعار پاسخی است به همان موضوع رایج انشاء دانشآموزان: علم بهتر است یا ثروت. درس برای درآمد از طریق گسترش آموزش فنی و حرفهای راه حلی برای پیوند علم و یک زندگی خوب است.

سلام ایران
هر روز با شما در اینجا خواهیم بود، صدای شما، حرف شما و پیشنهاد شما را می شنویم و می خوانیم و بازگو می کنیم. با ما همراه باشید، بگویید و بنویسید
تلفن: 88769075 - 021 پیامک: 3000451213
نظــــــر مـــردم
نظارت بر کار رانندگان تاکسی/ تیمور خامسی: با بالا رفتن نرخ کرایه تاکسیها و با توجه به شیوع ویروس کرونا مشاهده میشود بعضی رانندگان تاکسیها در ایستگاههای تاکسی 3 نفر در صندلی عقب سوار میکنند. از مسئولان محترم تاکسیرانی درخواست میکنیم نظارت بیشتری بر کار رانندگان تاکسی داشته باشند.
واکسن بیماران خاص/ یک شهروند: دختر بنده بیماری خاص دارد و عنوان کرده بودند اشخاصی که بیماری خاص دارند واکسن آنها در منزل انجام میشود،اما هیچ کجا جوابگو نیستند. لطفاً پیگیری نمایید.
جانبازی 5 درصد/ علی رضایی: طبق ماده 87 برنامه پنجم توسعه اقتصادی، رزمندگان هشت سال دفاع مقدس برای جانبازی 5 درصد ثبتنام نمودیم و مدت دو سال است که ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران جواب ما را نمیدهند. خواهشمندیم مشکلات ما را حل کنید.
بوکان فاقد پایگاه اهدای خون/ آقای کاظمی: در شهرستان بوکان پایگاه اهدای خون وجود ندارد. این موضوع اهداکنندگان خون را با مشکل مواجه میکند، چرا که برای این کار باید به شهرهای مجاور مراجعه کنند. لطفاً مسئولان رسیدگی کنند.
ایجاد پایانه صادرات میوه و خشکبار در پایتخت/ حامد صابر کوچک سرایی: پیشنهاد میشود برای صادرات میوه و خشکبار پایانهای با استانداردهای روز دنیا احداث شود تا بتوانیم از این طریق پای تجار کشورهای عرب و اروپایی را به کشور باز کنیم.
تلفن: 88769075 - 021 پیامک: 3000451213
نظــــــر مـــردم
نظارت بر کار رانندگان تاکسی/ تیمور خامسی: با بالا رفتن نرخ کرایه تاکسیها و با توجه به شیوع ویروس کرونا مشاهده میشود بعضی رانندگان تاکسیها در ایستگاههای تاکسی 3 نفر در صندلی عقب سوار میکنند. از مسئولان محترم تاکسیرانی درخواست میکنیم نظارت بیشتری بر کار رانندگان تاکسی داشته باشند.
واکسن بیماران خاص/ یک شهروند: دختر بنده بیماری خاص دارد و عنوان کرده بودند اشخاصی که بیماری خاص دارند واکسن آنها در منزل انجام میشود،اما هیچ کجا جوابگو نیستند. لطفاً پیگیری نمایید.
جانبازی 5 درصد/ علی رضایی: طبق ماده 87 برنامه پنجم توسعه اقتصادی، رزمندگان هشت سال دفاع مقدس برای جانبازی 5 درصد ثبتنام نمودیم و مدت دو سال است که ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران جواب ما را نمیدهند. خواهشمندیم مشکلات ما را حل کنید.
بوکان فاقد پایگاه اهدای خون/ آقای کاظمی: در شهرستان بوکان پایگاه اهدای خون وجود ندارد. این موضوع اهداکنندگان خون را با مشکل مواجه میکند، چرا که برای این کار باید به شهرهای مجاور مراجعه کنند. لطفاً مسئولان رسیدگی کنند.
ایجاد پایانه صادرات میوه و خشکبار در پایتخت/ حامد صابر کوچک سرایی: پیشنهاد میشود برای صادرات میوه و خشکبار پایانهای با استانداردهای روز دنیا احداث شود تا بتوانیم از این طریق پای تجار کشورهای عرب و اروپایی را به کشور باز کنیم.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
هماهنگی تیم اقتصادی دولت جدید برای تحول
-
ناامیدی در خون ما نیست
-
خیز موج قرمز کرونا در پایتخت
-
معاون گروسی به ایران سفر میکند
-
نمیدانم به توکیو میروم یا نه
-
ایران در جمع ۷ کشور دارای بیشترین استخراج رمز ارز
-
میراث دولت برای پیشگیری از بروز فساد
-
ارسال کمکهای ویژه ضدکرونا به سیستان و بلوچستان به ارزش ۲۰ میلیارد تومان
-
ترک به شیوه کودکانه
-
تیمهای خارجی تمایلی به جذب بانوان ایرانی ندارند
-
آب سد کرخه روی هورالعظیم باز شد
-
یادگیری برای درآمد
-
سلام ایران

اخبارایران آنلاین