
آنچه از تلخ و شیرین همه گیری در ما رسوب کرده است
روزگار سپری شده کرونا
ترانه بنی یعقوب
گزارشنویس
فهمیدیم زندگی چیزهای زیادی غیر از آنچه هر روز میبینیم، برایمان دارد. میخواهم از نازیستهها، تجربهنکردهها و پشت گوش انداختهها حرف بزنم. در دورهای که اگر بتوان آن را -با قدری تخفیف- عصر پساکرونا نامید از آنچه کرونا از ما گرفت و آنچه به ما بخشید، بگوییم. مگر میشود دو سال تمام از ترس، مرگ و از دست دادن شنید و خواند اما تغییری نکرد؟ مگر میشود از بحران به این بزرگی گذر کرد و دستاوردی را با خود نیاورد؟
«برای من کرونا دوره از دست دادن و با ترس زندگی کردن بود. من برادرم را از دست دادم و پدر و مادرم هم تا پای مرگ رفتند. روزهای کرونا برای من جزو سیاهترین روزهای زندگیام بود، اما باور کن الان که کرونا فروکش کرده و یک جورهایی تمام شده، میبینم همین دوران سیاه باعث شد زندگی را امروز جور دیگری ببینم. مثلاً الان وقتی به یک دورهمی کوچک میروم به چهره تک تک آدمها با دقت نگاه میکنم. به حرفها با دقت گوش میدهم. اصلاً همه چیز را طور دیگری میبینم. قدر همه چیز را بیشتر از قبل میدانم. کلی کار عقبافتاده داشتم که فکر میکردم وقت برای انجام دادنش دارم اما زمانی که برادرم را ظرف چند روز از دست دادم فهمیدم درزندگی زمان کافی نیست و هیچ چیز را نباید پشت گوش انداخت. حالا بیشتر از قبل زندگی میکنم. بیشتراز قبل از طلوع آفتاب لذت میبرم. بیشتر از قبل از فنجان قهوهام لذت میبرم و از خداوند سپاسگزارم.»
اینها را زنی میگوید که یکی از عزیزانش را در دوره بحران کرونا از دست داد، الان در روزهایی که میتوانیم آن را دوران پساکرونا بنامیم شما چه تجربههایی به دست آوردهاید؟
«کرونا بیشتر از دو سال از زندگیام را گرفت؛ سفر، شغل، معاشرتهای جمعی و حتی تماشای بزرگ شدن برادرزادهام را از دست دادم و نتوانستم درسوگواری عزیزانم شرکت کنم. کرونا حوصله من را گرفت، منزویتر شدم و تمایلم به جمعهای دوستانه کمتر شد. گویی آن زنجیر به هم پیوسته معاشرتها جایی قطع شده که امکان ترمیمش برای من سخت است. هنوز هم برای من رفتن بیرون سخت است و ترجیح شخصی خودم ماندن در خانه و فیلم دیدن و تجربههای فردی است نه گروهی. این از نظر من یک عیب است. انسان به انسان وابسته است و این انزوا نتیجه خوبی نخواهد داشت و نتیجهاش برای من نوعی رفتن به فاز نوسانی افسردگی و فکرهای بیهوده و رهاشدگی عبث است. اما طرف مثبت ماجرای کرونا برای من ماندن در خانه و استفاده از امکانات خانه و لذت بردن از فعالیتهای فردی بود. چیزهایی که سالها فراموش کرده بودم.»
اینها حرفهای فریده است که هنوز از شوک دوره کرونا درنیامده است. برای مریم اما نه تنها دوره کرونا دستاوردهای زیادی داشته که این نتایج به این دوران یعنی دوره پساکرونا هم رسیده است: «در دوره کرونا همه ما تا حدی گیج و منگ بودیم. اتفاقی افتاده بود که بیسابقه بود. آدمها توی خانه شروع به کارهایی کردند که تقریباً شبیه هم بود. مثل دیدن فیلم و سریال، کتاب خواندن، آشپزی کردن، شیرینی پختن، بازیهای گروهی و انجام کارهای عقب افتاده مثل تعمیر وسایل خانه که مدتها گوشهای افتاده بود. من هم مثل خیلیهای دیگر درگیر این جو بودم و پیش خودم میگفتم فقط این روزها را بگذرانم و استرسم را کم کنم و به تغذیهام خوب رسیدگی کنم تا ایمنی بدنم پایین نیاید و مریض نشوم.»
مریم اما وقتی احساس کرد این دوران طولانیتر شده تصمیمات دیگری گرفت: «از چند ماه قبل در آزمون ارشد ثبت نام کرده بودم ولی دو دل بودم تا اینکه سروکله کرونا پیدا شد و تصمیم گرفتم خیلی جدی از این فرصت استفاده کنم. از طرفی دورکار هم شده بودم و این برای یک آدم شاغل فرصتی طلایی بود. اگر دوره کرونا پیش نمیآمد من نمیتوانستم اینقدر جدی روی درسخواندن متمرکز شوم. مثلاً باید دوران عید را به دید و بازدید سپری میکردم و به شهرستان میرفتم اما عید آن سال همهاش متعلق به خودم بود. پس سعی کردم از این فرصت به بهترین نحو استفاده کنم و به خاطر کرونا آزمون هم عقب افتاد و این هم اتفاقی بود که به نفع من شد تا دانشگاه قبول شوم. شاید این دوره برای خیلیها خوشایند نبود ولی برای من عالی بود و از این فرصت به بهترین شکل استفاده کردم و خوشبختانه نتیجه خوبی گرفتم و اعتماد به نفس زیادی پیدا کردم چون قبلاً اصلاً فکر نمیکردم بتوانم این کار را انجام دهم. درواقع کرونا به من خدمت کرد. این تجربه روی همه مسائل دیگر زندگیام اثر گذاشت و دیگر ازهیچ کاری نمیترسم. همواره فکرمیکنم اگر از این مرحله گذر کردهام، چرا از دیگر مراحل سخت زندگی گذر نکنم. این تجربه ماندگار دوره کرونا برای من بود.»
مجید هم از آنهایی بود که با شروع کرونا دورکار شد: «قرنطینه که شروع شد همه ترس عجیبی داشتند. اصلاً انگار دنیا به پایان رسیده بود. فقط میخوردیم، میخوابیدیم و فکر میکردیم این تنها کاری است که به نفع ماست و بدن مان را این طوری برای مقابله با بیماری آماده میکنیم.غافل ازاینکه این رها کردن باعث شد منزوی شویم؛ البته منزوی و بسیار چاق. بنابراین تصمیم گرفتم با این حالت مقابله کنم. پیاده روی را شروع کردم اما آن زمان پیاده روی هم با ماسک بود. اصلاً اگر کسی در فضای باز هم ماسک برمیداشت همه بدجور نگاهش میکردند. از طرفی باشگاهها هم تعطیل بود، پس من تصمیم گرفتم در خانه ورزش کنم. امکانات حداقلی مثل تشک و دمبل تهیه کردم و با برنامههای اینستاگرامی پیش رفتم و اگر باورتان بشود تا همین الان این برنامه روزانه و روتین زندگیام شده و چنان نتیجه مثبتی گرفتهام که دیگر حاضر نیستم به هیچ باشگاه ورزشی جمعی برگردم.
کرونا باعث شد در همه فعالیتهای فردی با خودم به آشتی و صلح برسم. مثلاً قبلاً حتی حاضر نبودم تنهایی فیلم هم نگاه کنم، فوری گوشی را برمیداشتم و دوستانم را دعوت میکردم یا برای پیادهروی از دوستانم میخواستم همراهیام کنند. اما در این دوره با فعالیتهای انفرادی کنار آمدم که از همه مهمتر برایم ورزش مرتب و منظم بود. همین مسأله باعث شد یادگیری زبان را هم تنهایی شروع کنم و پیشرفت خیلی خوبی هم بکنم. الان همه اینها برنامه روزمره زندگیام شده و برای انجامش به هیچ باشگاه و کلاسی نیاز ندارم. در هزینهها هم صرفهجویی میشود. میگویند اگر سه ماه کاری را انجام بدهی برایت تبدیل به یک کار معمول روزانه میشود و به این راحتیها ترکش نمیکنی. برای همین هم الان سفر هم که میروم وسایل ورزش و آموزش زبانم را همراهم میبرم.» کرونا برای محسن دستاورد کاری منفی و مثبت داشت: «وقتی کرونا آمد یک مغازه کوچک لباس فروشی داشتم که ورشکسته شدم و مجبور شدم جمعش کنم. همان موقع بود که کلی با خودم فکر کردم و فهمیدم همه این سالها را بدون مهارت گذراندهام. اداره همان مغازه کوچک چنان وقت و انرژی از من میگرفت که از دانش روز دور افتاده بودم. میدیدم چطور دوستانم در یادگیری شاخه های مختلف تکنولوژی روز از من پیشی گرفتهاند و مهارت آموختهاند. بنابراین بعد از ورشکستگی چند ماهی زانوی غم به بغل گرفتم تا اینکه متوجه شدم نشستن فایدهای ندارد. در چند دوره آنلاین ثبت نام کردم و الان آنچه از دوره کرونا برایم مانده چند مهارت عملی است که اگر تعطیلی مغازهام پیش نمیآمد، هرگز سراغش نمیرفتم. این روزها یک کسب و کار آنلاین راه انداختهام که بد هم نیست، هرچند هنوز به درآمد شغل قبلیام نرسیدهام.» ماهها از دورانی که کرونا ترس اصلی زندگیمان بود، گذشته. روزهایی پر از ترس و اضطراب و بیم از دستدادن. نمیدانم چقدر این دوران برای شما بد و پر از تجربه از دست دادن جدایی و سوگ بوده اما قطعاً به همه ما آموخته که قدر داشتههایمان را بیشتر بدانیم. به آنچه در زندگی به آن بیتوجه بودهایم، بیشتر توجه کنیم و تجربههای بیشتری بیاندوزیم که گاه ناباورانه زندگی یادآور میشود، فرصت اندک است.