
یک رسانه صهیونیستی درباره مسنترین پادشاه انگلیس نوشت
چارلز سوم حسن نیت خود را به اسرائیل ثابت کرده است
سحر سماوات
روزنامهنگار
پس از مرگ ملکه الیزابت دوم در بعدازظهر پنجشنبه در بالمورال اسکاتلند در سن 96 سالگی و پس از 70 سال سلطنت به عنوان پادشاه، توجهها به جانشین او، شاهزاده چارلز، معطوف شد که با به دست گرفتن تاج و تخت، به عنوان پادشاه چارلز سوم شناخته میشود. یکی از موضوعاتی که در خصوص پادشاه جدید مطرح است، ارتباطش با جامعه یهودیان انگلیس به ویژه گروههای صهیونیستی است که احتمالاً میتواند برای سیاستهای تجاوزگرانه رژیم اشغالگر از سوی انگلیس جنبه حمایتی داشته باشد. در این مطلب به ابعاد این روابط پرداخته خواهد شد.
در حالی که شاهزاده چارلز پس از مرگ ملکه الیزابت دوم در روز پنجشنبه در 96 سالگی، پس از 70 سال سلطنت قابل توجه به عنوان ملکه، قرار است تاج و تخت را به عنوان پادشاه چارلز سوم به دست گیرد، کنجکاویها در این رابطه که چه کسی در جامعه یهودیان از پادشاه جدید حمایت میکند، بیشتر شده است؛ در انگلیس رژیم صهیونیستی عمدتاً مترادف با جامعه یهود تعریف شده و هرکس که با آن مخالفت کند، به یهودستیزی متهم میشود.
پروفسور ورنون بوگدانور، دانشمند علوم سیاسی و مورخ که استاد کالج کینگز لندن است، بیان میکند که پادشاه جدید با جامعه یهودیان انگلیس روابط طولانی داشته است. حمایتهای مستقیم و عملی پادشاه از خیریههایی مانند World Jewish Relief(بازوی بشردوستانه یهودیان بریتانیا) و حضور تاریخیاش در مراسم انتصاب افرایم میرویس به عنوان عضو مهمی از خاندان سلطنتی برای اولین بار، باعث میشود تا او را حامی یهودیان انگلیس بدانیم. او همچنین از نزدیک با پل آنتیکونی، رئیس سازمان امداد یهودیان جهان دیدار کرده است؛ کسی که برای اولین بار چارلز را با فعالیتهای صهیونیستی این سازمان در کراکوف آشنا کرد.
چارلز سوم به هولوکاست علاقه زیادی نشان داده و دیدار با کسانی را که بازمانده هولوکاست معرفی شده بودند، برای خود یک امتیاز بسیار بزرگ خوانده است. علاقه پادشاه پیر به جامعه یهودی متقابل بوده است. از سال 1801، یهودیان انگلیس در بخشی از مراسم شاچاریت دعایی را برای خانواده سلطنتی در روز شبات میخوانند. چارلز بارها در حضور عمومی خود در رویدادهای یهودی به این موضوع اشاره کرده، بویژه در پذیرایی گستردهای که از جامعه یهودی در کاخ باکینگهام در هانوکا در سال 2019 انجام داد. رابطه سلطنت بریتانیا و جامعه یهودیان این کشور رابطهای عادی نبوده است.
آن گونه که تایمز اسرائیل بیان میکند، چارلز روابط پایداری با رهبران و مؤسسات صهیونیستی بریتانیا دارد و علاقه شدیدی به داستانها و درسهای هولوکاست نشان داده است. وی در سالهای اخیر دیدارهای گرمی با دو رئیسجمهور اسرائیل داشته و در سفری تاریخی در سال 2020 به این کشور سفر کرده است.
در نوامبر 2021، آیزاک هرتزوگ، رئیسجمهور اسرائیل طی یک سفر رسمی به بریتانیا با چارلز ملاقات کرده بود و در مورد تغییرات آب و هوایی، تهدیدات منطقهای و آموزش هولوکاست گفتوگو کردند. هرتزوگ در «هدیهای ویژه» به سلطنت انگلیس، بورسیه پرستاری در دانشگاه اورشلیم را به پرنسس آلیس اعلام کرد. چارلز در سخنانی با رهبران جهان که در مجمع جهانی هولوکاست 2020 در اورشلیم گردهم آمده بودند، نیز حاضر شده بود و به طور ضمنی نسبت به هولوکاست و ضرورت توجه به آن تأکید کرد. چارلز در گذشته نیز در مورد خطرات افزایش صهیونیست ستیزی که او آن را یهودستیزی میخواند هشدار داده بود.
چارلز همچنین به لرد جاناتان ساکس، خاخام ارشد سابق انگلیس نیز نزدیک بود. پس از مرگ ساکس در سال 2020، برای مرگ او به عنوان یک «ضایعه غیرقابل جایگزین» سوگواری کرد و گفت: من و او دقیقاً معاصر بودیم؛ در سال تأسیس کشور اسرائیل به دنیا آمدیم و در طول سالیان متمادی، برای نصایح او ارزش زیادی قائل بودم.
جالب اینجا است که چارلز در سفر سال 2020 خود به اسرائیل از کرانه باختری رود اردن نیز دیدن کرد و با رهبران فلسطینی دیدار کرد. او سپس گفت که از دیدن «رنج» و «سختی» که فلسطینیها متحمل شدهاند، دلش شکسته است! اسکای نیوز انگلیس در رپرتاژی اعجاب برانگیز چنین دیداری را بزرگترین نمایش حمایتی یکی از اعضای خانواده سلطنتی از فلسطینیها خواند که تاکنون انجام شده است! البته او هیچگونه توضیحی در این خصوص نداد که نظرش درباره تجاوزهای رژیم صهیونیستی به فلسطینیان و اراضی اشغالی چه بوده و تنها در جملاتی عوامفریبانه ابراز کرد: «من فقط میتوانم به شما و همه جوامع در دعای شما برای صلحی عادلانه و پایدار بپیوندم. ما باید با ایمان و عزم به دنبال این آرمان باشیم و برای التیام زخمهایی که باعث این دردها شده است تلاش کنیم!»
تایمز اسرائیل، چارلز سوم را دوست یهودیان بریتانیا و دارای روابط خاص و تاریخی با اسرائیل معرفی کرده است؛ این رسانه صهیونیستی مینویسد: با درگذشت ملکه الیزابت دوم، بریتانیا پادشاه جدیدی دارد که در سن ۷۳ سالگی مسنترین فردی است که بر تاج و تخت بریتانیا نشسته است. چارلز مدتهاست که رابطه خوبی با یهودیان بریتانیا داشته و در سالهای اخیر نیز حسن نیت خود را با اسرائیل تقویت کرده است.

آیا باید منتظر بحران سوخت مجدد در صنعا باشیم؟
یمن به سمت فاجعه انسانی پیش میرود
رشید حداد
کارشناس ارشد مطالعات یمن
نشانههای بحران سوخت برای اولین بار از آغاز ماه آوریل گذشته در خیابانهای صنعا، پایتخت یمن آشکار شده است و پایان تنها تأثیر مثبت آتشبس بشردوستانه ناشی از اجرای مفاد توافق را تأیید میکند. توقیف کشتیهای سوختی و عدم اجازه ورود آنها به بندر حدیده پس از شکست سازمان ملل در دستیابی به هر گونه پیشرفتی در روند آتشبس در طول بیش از پنج ماه از ورود میتواند وضعیت بین صنعا و کشورهای متجاوز سعودی-اماراتی را به حالت انفجار برساند.
توقیف کشتیهای سوختی در حالی اتفاق میافتد که چهارمین دور مذاکرات با حمایت دفتر نماینده بینالمللی هانس گراندبرگ در پایتخت اردن برای بازگشایی مسیرها و تلاشهای سازمان ملل برای آغاز پروازهای جدید از صنعا شکست خورد، جایی که سازمان ملل قصد داشت سفرها از صنعا به جیبوتی را راهاندازی کند اما پس از 48 ساعت از اعلام این برنامه، کشور جیبوتی با صدور بیانیهای از این روند انصراف داد.
همه این اتفاقات، شانس موفقیت تلاشهای منطقهای و بینالمللی را که اخیراً نمایندگان امریکا و سازمان ملل با هدف گسترش چهارچوب مذاکرات و تمدید آتشبس به شش ماه انجام دادهاند، از بین برده است.
وزارت نفت دولت صنعا، کشورهای متجاوز را به تلاش برای از بین بردن آتش بس و تلاش برای بهرهبرداری از آن برای غارت ثروت نفتی استانهای جنوبی متهم کرد و در یک کنفرانس مطبوعاتی به بررسی نقضهای مرتکب در دوره آتش بس پرداخت. وی سازمان ملل و جامعه بینالمللی را مسئول عواقب جلوگیری از ورود کشتیها به بندر حدیده در پرونده بشردوستانه در یمن دانست.
شرکت نفت صنعا تأیید کرد که جریمه تأخیر کشتیها در دوره آتش بس به 11 میلیون دلار افزایش یافته است و بیان کرد که کل کشتیهایی که از 2 آوریل تا 2 اوت به بندر حدیده رسیدهاند، 33 کشتی از 54 کشتی توافق شده بوده است.
عصام المتوکل، سخنگوی وزارت نفت بیان کرد که در طول یک ماه گذشته و پس از تمدید مجدد توافق هیچ کشتی سوختی وارد بندر الحدیده نشده است. وی در ادامه بیان کرد که این شرکت سیستم اضطراری را بهعنوان یک ضرورت برای مدیریت باقی مانده سوخت فعال کرده است.
المتوکل، سازمان ملل متحد و مکانیسم بازرسی آن در جیبوتی را به همدستی با دزدی دریایی نیروهای متجاوز در واردات سوخت از طریق دادن اطلاعات کشتیها پس از اعطای مجوز ورود به بندر حدیده به کشتیهای نظامی متجاوز متهم کرد. وی خاطرنشان کرد: «نماینده سازمان ملل از ابتدای سال گذشته تاکنون با وجود تعهد او به انجام تعهدات هیچ تلاشی برای ورود کشتیهای مشتقات نفتی به بندر حدیده انجام نداده است.»
شرکت نفت صنعا تأیید کرد که کشورهای متجاوز دو کشتی دیزلی اختصاص داده شده به برق در شهر ساحلی حدیده، چهار کشتی دیزلی دیگر، یک کشتی گاز مایع و دو کشتی بنزینی(همچنین یک کشتی دیگر پس از این یادداشت) علاوهبر داشتن مجوزهای سازمان ملل را برای ورود به بندر حدیده، بدون هیچ توجیهی توقیف کردهاند و به سواحل جیزان عربستان سعودی بردهاند.
در حقیقت، بازگشت بحران مشتقات نفتی به صنعا و استانهای تحت کنترل جنبش انصارالله به تأثیرات مثبت آتشبس پایان داده و بحث گستردهای را در خیابانهای یمن درباره معنای ادامه حفظ این آتشبس پس از این بحران به راه انداخته است. کنشگران اجتماعی و سیاسی شمال از شورای عالی سیاسی و دولت نجات ملی در صنعا خواستار از سرگیری عملیات شکست محاصره هوایی که در اوایل ماه مارس در پاسخ به محاصره و با استفاده از موشکهای بالستیک و بالدار و پهپادها، تأسیسات حیاتی و آرامکوی سعودی را در مناطق ریاض، جده، ینبع، ابها، خمیس مشیط، جیزان و... هدف قرار داد، شدند .

نگاهی به ابعاد برافراشتن پرچم سفید رژیم صهیونیستی در برابر جهاد اسلامی فلسطین
هدف بعدی مقاومت، مبارزه برای حفظ حریم مسجدالاقصی است
منیر شفیق
پژوهشگر حوزه فلسطین
زمان آن رسیده که پس از گذشت چند هفته از توافق آتشبس در غزه، پس از حملات
3 روزه ارتش رژیم صهیونیستی به این باریکه و مواضع مختلف در قبال آن و برآوردهای مختلف در مورد نتایج این نبرد، به بررسی آن بپردازیم. سرآغاز نبرد اینگونه بود که دشمن صهیونیستی، شیخ بسام السعدی از رهبران جنبش جهاد اسلامی در جنین را مورد حمله قرار داد و او را به شیوهای وحشیانه بازداشت کرد که در رسانههای مختلف به آن پرداخته شد و شایعاتی پیرامون در خطر بودن جان این رهبر جهاد اسلامی پخش شد که در پی آن، این جنبش اعلام بسیج عمومی کرد و نیروهایش را به حالت آمادهباش درآورد، اما مصریها بلافاصله برای آرامسازی اوضاع وارد عمل شدند و به جهاد اسلامی اطمینان بخشیدند که السعدی سالم است و خطری متوجه او نیست تا اینگونه زمینه برای آرامسازی اوضاع فراهم شود. اما در حالی که مذاکرات با مصریها در جریان بود و هر لحظه احتمال آرامسازی اوضاع بین جهاد اسلامی و رژیم صهیونیستی افزایش مییافت، ناگهان این رژیم عملیاتی نظامی را علیه باریکه غزه آغاز کرد.
رژیم صهیونیستی تجاوز نظامی به غزه را با ترور تیسیرالجعبری از فرماندهان ارشد گروهانهای قدس شاخه نظامی جهاد اسلامی آغاز کرد و لازم بود که این جنایت با حملات موشکی پاسخ داده شود. در برآورد اولیه این نبرد، باید گفت که عملیاتی نظامی علیه باریکه غزه بود، هرچند که هدف، در اصل جنبش جهاد اسلامی بود. حماس ترجیح داد مستقیماً با حملات موشکی وارد این نبرد نشود و اجازه دهد جهاد اسلامی همان گونه که خود نیز اصرار داشت، این جنایت دشمن را پاسخ گوید. این توافق اساسی مسألهای منطقی بین دو طرف بود؛ یعنی قرار بر این شد که جهاد اسلامی آنگونه که مناسب میبیند، این جنایت را پاسخ گوید و حماس نیز عملاً در آمادگی کامل قرار داشته باشد و دست به سلاح تا هر لحظه که لازم بود و ضروری دید، وارد نبرد شود.
تجربه حقیقی طی دو روز و نیم درگیری موشکی بین گروهانهای قدس و دشمن صهیونیستی ثابت کرد که معادله برقرار شده بین جهاد اسلامی و حماس برای مقابله با این تجاوز دشمن که جهاد اسلامی روز اول آن را با شلیک صد موشک آغاز کرد، کفایت میکرد. اما با آغاز مذاکرات با مصر برای آرامسازی اوضاع، دشمن صهیونیستی توانست شهید خالد منصور، دومین فرمانده نظامی گروهانهای قدس را نیز ترور کند و در نهایت پس از دو روز و نیم، توافق آرامسازی اوضاع حاصل شد. در این نبرد 3 روزه در مجموع بیش از 900 موشک و راکت به سمت تلآویو و مناطق اطراف آن و شهرها و شهرکهای صهیونیستنشین شلیک شد که پاسخی فراتر از تجاوز دشمن صهیونیستی به غزه بود.
پس از توافق
زمانی که توافق آرامسازی اوضاع اعلام شد، نتیجه حملات 3 روزه به غزه چیزی جز شکستی بزرگ برای دشمن نبود؛ چرا که طرف مذاکره کننده صهیونیستی جرأت نکرد جز یک شرط برای آتشبس تعیین کند و حتی پذیرفت که مصریها وعدههایی در مورد آزادی بسام السعدی و اسیر خلیل عواوده به جهاد اسلامی بدهند که البته این وعدهها بدون تعهدی الزامآور برای طرف صهیونیستی بود. بدین گونه، حملات 3 روزه دشمن صهیونیستی نتیجهای جز ترور دو فرمانده گروهانهای قدس یعنی تیسیر الجعبری و خالد منصور نداشت تا مقامات اسرائیلی، اینگونه آن را دستاویزی برای کسب آرای بیشتر در انتخابات آینده کنست قرار دهند. اما این هدف هیچ ارتباطی به اثرگذاری بر موازنه قوی یا برآوردی صحیح از نتایج جنگ اخیر که جنگ «وحدت میدانها» نیز نامیده میشود، ندارد. هرچند شهادت دو فرمانده خسارت بزرگی است، اما بلافاصله فرماندهانی دیگر جایگزین خواهند شد و همانند تمامی مواردی که فرماندهان مقاومت به شهادت رسیدهاند، این مسأله نه تنها موجب تضعیف نیروهای مقاومت نمیشود، بلکه قدرت معنوی و تاکتیکی بیشتری نیز به آنها خواهد بخشید. کسی بر سر اینکه این نبرد شکستی برای دشمن صهیونیستی بود، اختلاف نظر ندارد؛ چرا که ضعف و ناتوانی و سستی تصمیمات این رژیم و پوچی و انحطاط اهداف سران این رژیم (به دلیل جستوجو برای دستاوردی انتخاباتی ولو به حساب شکستی سیاسی-نظامی) را برملا کرد. برخی نویسندگان و تحلیلگران به بررسی نتایج عملیات نظامی علیه غزه پرداختهاند؛ برخی آن را پاسخی به نبرد سیفالقدس و نتایج آن عنوان کرده یا آن را ضربهای به استراتژی «وحدت میدانها» دانستهاند و برخی نیز هدف آن را ایجاد اختلاف بین حماس و جهاد اسلامی بیان کردهاند. در اینجا باید به این نکته اشاره کرد که برخی اصرار دارند که آنچه دشمن به آن اقدام کرد را بزرگ جلوه دهند و اعلام کنند که این رژیم اهدافی راهبردی را در این تجاوز دنبال کرد.
اما اگر این افراد به نوشتههای خود نگاهی بیندازند و آن را در مقایسه با تجربه تجاوزات دشمن و نتایج آن بررسی کنند، متوجه خواهند شد که برآورد آنها با واقعیت به هیچ وجه همخوانی ندارد. برخی هم ادعا میکنند که حماس و جهاد اسلامی در اداره این نبرد اشتباه کردند یا اینکه از اهمیت مواضع آنان در قبال آن میکاهند. برخی نیز فرصت را برای هجمه علیه حماس، غنیمت شمرده و عدم مداخله آن در این نبرد را خالی کردن پشت (جهاد اسلامی) میدانند و در این رابطه تحلیلهایی نیز ارائه میدهند و شک و تردیدهایی را مطرح میکنند؛ همچنین برخی جهاد اسلامی را مورد حمله قرار داده و میگویند که این جنبش نوار غزه را بدون توجه به موازنه قدرتها و اوضاع حاکم بر این منطقه وارد جنگ کرد و حرف و حدیثهای فراوان دیگری که از این طرف و آن طرف شنیده میشود.
نکته مهم این است این افراد (نویسندگان و تحلیلگران) این را در نظر نگرفتهاند که آنچه اتفاق افتاده، براساس تفاهم صورت گرفته بین طرفین (جهاد اسلامی و حماس) بوده نه براساس تقسیم نقشها و اینکه هر یک از طرفین موضع مشخص خود را داشته باشد، بدین گونه که جهاد اسلامی با حملات موشکی پاسخ دهد و در مقابل، حماس پاسخ ندهد؛ اما با توجه به اینکه این جنبش ستون فقرات مقاومت و پیشرو آن به شمار میرود، معادلهای را در این نبرد حفظ خواهد کرد که در نهایت به شکست دشمن منتهی خواهد شد. (البته همراه با مداخله در جنگ در صورت لزوم) نیازی هم به بررسی جزئیاتی که در ورای مواضع هر یک از جنبشهای حماس یا جهاد اسلامی وجود دارد، نیست.
مهم این است که متهم کردن حماس به خالی کردن پشت جهاد اسلامی خجالتآور است، چرا که این جنبش در هر جنگی با دشمن مشارکت داشته و در پیشرفت و قدرت گرفتن مقاومت همواره حرف نخست را زده است. این نبرد همچنین درستی موضع حماس را ثابت کرد، مبنی بر اینکه اجازه دهد جهاد اسلامی با قدرت این تجاوز را پاسخ گوید و همزمان خود نیز پاسخی مستقیم نداشته باشد و اگر لازم بود وارد عمل شود.
همچنین متهم کردن جهاد اسلامی به نداشتن برآورد درست و صحیح از اوضاع از جمله تصمیم به پاسخ موشکی به جنایت دشمن نیز خجالتآور و مایه شرمساری است، چرا که نتایج این نبرد درستی موضع جهاد اسلامی در پاسخگویی به تجاوز دشمن و درک موضع حماس از لحاظ حمایت از نوار غزه و مقاومت و عدم پاسخ فوری را ثابت کرد.
این چیزی بود که عملاً حاصل شد و نتیجه نیز اینگونه بود: شکست دشمن صرف نظر از جزئیات تفاهمات مستقیم و غیرمستقیم حاصل شده بین طرفین.
مسأله اول آن است که باید به نتایج حاصل شده که مراحل آتی در سایه آن چیده و ترتیب داده خواهد شد، توجه نمود. مسأله دوم، اشتباه کسانی است که به جایگاه حماس و جهاد اسلامی خدشه وارد کردند. این طرفها با وجود وحدت و حریص بودن بر مقاومت، اما در عمل در مسیر اختلاف و تفرقهافکنی قدم برداشتند هرچند که نتیجهای حاصل نکردند، چرا که روابط بین حماس و جهاد اسلامی بسیار قویتر از آن است که به سبب اجتهاد دو وجهی آنها مخدوش شود و خوشبختانه رهبران هر دو جنبش چه در داخل و چه در خارج بویژه در نوار غزه از همان ابتدا موضع یکدیگر را درک کردند بدون اینکه تقسیم نقشها صورت گیرد. مسلماً در اینجا کسانی که گمان میکردند دشمن ذکاوت و زرنگی به خرج داده که حماس را خارج از گود قرار داده و تنها بر جهاد اسلامی تمرکز کرده تا اینگونه بین آنها اختلاف بیفکند، به اشتباه رفتند، چرا که این رژیم در عمل به دنبال پیروزی با ترور شهید تیسیر الجعبری و اجتناب از ورود به جنگی بزرگ بود و اگر طرحی برای ورود به یک جنگ بزرگ داشت، حماس و جهاد اسلامی به طور همزمان وارد آن میشدند و سیاستهای شکست خورده این رژیم هرگز نمیتوانست بین این دو جنبش اختلاف بیندازد.هدف از این مقاله ارائه برآوردی صحیح از موازنه قدرت ایجاد شده بین دشمن صهیونیستی و مقاومت فلسطین در نوار غزه است؛ نخست در عرصه قدس و کرانه باختری و دوم در عرصه فلسطینی، عربی و اسلامی به طور عام. مسأله سوم این است که رهبران مقاومت باید به فکر بررسی چالشهای راهبردی و تاکتیکی مراحل آتی باشند. برآورد صحیح از موازنه قدرت آن است که متکی به این نباشد هر یک از طرفین چقدر نیرو و سلاح در اختیار دارد؛ این مسأله اهمیت دارد، اما اصل مسأله، برآورد موازنه قدرت با استناد به معادلات منطقهای و جهانی از یک طرف و بررسی دشمن صهیونیستی از نظر نقاط ضعف و موانعی است که این رژیم با وجود آنها، قادر به ورود به جنگهای بزرگ و کسب دستاوردهای نظامی نیست؛ همان گونه که وضعیت این رژیم از سال 1948 تا اواخر قرن بیستم اینگونه بود. این رژیم در آن زمان توان برآورد صحیح اوضاع را نداشت و آشفته و سردرگم بود و شعارهایی را مطرح میکرد که در جنگها و درگیریها از آن عقب مینشست.
فهم درست از موازنه قدرت در نبرد سیف القدس، درگیریها و انتفاضههای پس از آن تا نبرد اخیر در غزه و برآورد نتایجش و به دنبال آن عملیاتهای مقاومتی، تحرکات و خیزشهای مردمی، افکار عمومی فلسطینیان که در جریان تشییع پیکر شهدا بیان میشود و پس از تجاوز اخیر که به شهادت ابراهیم النابلسی منتهی شد، متجلی گشت.
پیشنهاد فوری اولیه این است که هدفِ «ممانعت از تعرض به مسجدالاقصی» به عنوان نماد و رمز «وحدت میدانها» و یک پیروزی محقق شدنی و جلب حداکثر حمایت مردمی و رسمی از آن در عرصههای فلسطینی، عربی، اسلامی و جهانی مطرح شود. موضوع ممانعت از تعرض به مسجدالاقصی، موضوعی قوی از نظر سیاسی برای کسب پیروزی در این زمینه است.
*منبع: فلسطین الیوم، المقاومة والإعداد للحرب الشاملة، 8 آگوست 2022، ترجمه گروه سیاست