ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
«ایران» از مواضع و چالشهای پیش رو گزارش میدهد
بازگشت به برجام یا توافق تکمیلی
کروه سیاسی/ تکمیل برجام یا لغو بدون چون و چرای تحریمهای هستهای ایران؟ این پرسشی است که بعد از پیروزی «جو بایدن»، رئیس جمهوری منتخب امریکا که اندکی پس از آغاز دوران ریاست جمهوریاش با موضوع دشوار بازگشت به برجام و پیگیری مسائل دیگر پیرامون آن روبهرو شده، مطرح است. اقدامی که زیر سایه هدف دولت دونالد ترامپ برای ناممکن کردن این کار سخت شده و دموکراتها را برای بی اثر کردن هزینه سیاسی تحریمهای یکجانبه امریکا علیه ایران به تکاپو انداخته است.
رئیس جمهوری منتخب امریکا که سابقه همکاریاش با دولت باراک اوباما به عنوان معاون ریاست جمهوری سبب شده است او را بیش از هر فرد دیگری ادامه دهنده سیاست مذاکره با ایران تلقی کنند، در دوره مبارزات انتخاباتی خود اعلام کرد که قصد دارد به توافق هستهای بازگردد و از آن به عنوان نقطه شروعی برای ادامه گفتوگوها با ایران بهره ببرد؛ موضعی که او کمی پس از پیروزی در صحنه انتخابات امریکا در گفتوگو با «نیویورک تایمز» تکرار و بر موضع بازگشت به برجام تأکید کرد و در عین حال آن را کاری دشوار دانست. شاید دشوار خواندن بازگشت امریکا به تعهدات برجامی و لغو تحریمها به طرح مذاکرات تکمیلی مربوط باشد که پیرامون نقشآفرینی منطقهای ایران و فعالیتهای موشکی آن مطرح است.
چه موضع اخیر «هایکو ماس»، وزیر خارجه آلمان همسوی این رویکرد مطرح شده است و او در آخرین اظهار نظر رسمی خود و ضمن حمایت از احیای برجام و استقبال از موضع «بایدن»، از ضرورت مذاکرات تکمیلی سخن به میان آورده است. «ماس» در گفتوگو با «اشپیگل» خواستار دستیابی به شکلی از یک توافق هستهای جامع شد که دربرگیرنده موضوعات دیگر همچون بررسی نقش منطقهای و فعالیتهای موشکی ایران نیز باشد. البته او پیشتر به دولتمردان جدید امریکا هشدار داده بود که اگر اروپا و امریکا در مقابل قابلیت هستهای و نقش منطقهای ایران دو استراتژی کاملاً متفاوت در پیش بگیرند، به نقطه روشنی نخواهند رسید. البته به نظر میرسد این موضع آلمان به عنوان یکی از سه کشور طرف برجام برخلاف موضع رسمی «جوزپ بورل»، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا باشد که تاکنون تنها خواسته بازگشت امریکا به برجام و لغو تحریمهای اقتصادی امریکا علیه ایران را مطرح و تکرار کرده است.
تخته سنگی پشت در مذاکرات
طرح مواضع اروپاییها در حالی است که «بایدن» تاکنون درباره برجام تکمیلی سخنی به میان نیاورده است و صراحتاً بر بازگشت به برجام در ازای ازسرگیری تعهدات ایران در چارچوب این توافق تأکید کرده است. ناظران چنین مواضعی را به درنظر گرفتن برجام به عنوان توافق اول با ایران ارزیابی میکنند. این همان پیشنهادی بود که «کاترین اشتون»، مسئول پیشین اتحادیه اروپا هم در راهکارهای چندگانهاش به دولت «بایدن» به آن اشاره داشت. جایی که او گفت: «راهکار مهم حل مسأله برجام در نظر گرفتن آن به عنوان توافق اول است نه آخر، چرا که توافق سال ۲۰۱۵ هیچگاه قرار نبود نقطه پایان مذاکرات باشد. این توافق یک نگرانی بزرگ بخصوص را مطرح کرد که برنامه غنیسازی اورانیوم ایران بود و نسبتاً موفق بوده است. تا اینکه ترامپ از آن خارج شد در حالی که ایران همچنان به آن پایبند بود.» «اشتون» میافزاید: «همه ما بر بسیاری دیگر از مسائلی که باید متوقف میشدند، مانند برنامه موشکهای بالستیک و بلندپروازیهای ایران در منطقه واقف بودیم اما این تخته سنگی پشت در مذاکرات بود که باید قبل از پیش رفتن ما برای حل کردن بقیه موارد کنار زده میشد.»
پیشتر نگرانی کشورهای غربی از کوتاه شدن زمان گریز هستهای ایران دلیلی موجه برای حل فوری و ضروری جهت تعامل با تهران بود. با این حال به اعتقاد این دسته از کشورها، برجام برای پرداختن به نگرانیهای دیگر آنها کافی نبود. چه باراک اوباما، رئیس جمهوری وقت امریکا توافق هستهای را راهی برای آب شدن یخهای رابطه و فراهم کردن زمینه برای کاستن از اختلاف با تهران درباره دیگر موضوعات میدید.
این در حالی بود که از نظر تهران، هدف از طراحی اولیه این توافق آغاز دوران تازهای در روابط ایران و کشورهای منظومه غرب بویژه امریکا نبود مگر اینکه دو طرف با پایبندی کامل به تعهدات خود در چارچوب این توافق، زمینه را برای اعتمادسازی فراهم کنند.
راه سخت «بایدن»
حضور دونالد ترامپ، رئیس جمهوری جمهوریخواه امریکا همه این معادلات را برهم زد و او کوشید با سلسله تحریمهای بی سابقه، مهر پایان را بر سرنوشت توافق هستهای بزند. به این تندرویها باید تمکین بی چون و چرای او را از شرکای راهبردیاش ذیل این نگاه که ایران کانون همه تنشهای منطقهای است، افزود که چنان فشاری را بر برجام وارد کرد که عملاً چشمانداز بقای درازمدتش را در هالهای از ابهام فرو برد. تلاش برای محدود کردن قدرت دفاعی ایران و گسترش توافقات تسلیحاتی با متحدان منطقهای هم در امتداد محقق کردن همین هدف بود. بویژه آنکه شماری از همپیمانان سنتی امریکا در خاورمیانه از جمله تلآویو، ریاض و ابوظبی در سالهای گذشته درصدد ترغیب واشنگتن به بهرهگیری از قدرت نظامی و اقتصادی اش برای ممانعت از چرخش موازنه منطقهای به سود تهران بودهاند.
در چنین شرایطی است که به نظر میرسد «بایدن» راه دشواری در پیش رو دارد، او بخوبی میداند که برقراری پیوندهای مستقیم با ایران میتواند اهرمی برای بازسازی برجام و مسیری باشد که در صورت پایبندی واشنگتن به آن میتوانست به نقطه روشنی برسد. تردیدی نیست که نقطه عزیمت شکلگیری چنین پیوندی لغو بی اما و اگر تحریمهای هستهای است بدون آنکه در همان اول راه، پای موضوع دیگری در میان باشد.
پیام تهران به واشنگتن
لغو این تحریمها از نظر تهران گام نخست برای پیروی از قطعنامهای است که امریکا صرفاً به حکم عضویت در سازمان ملل ملزم به پیروی از آن است و سپس برای اینکه بتواند بار دیگر عضوی از برجام به شمار آید، باید با ایران گفتوگو کند. این نخستین موضعی بود که محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران بعد از پیروزی «بایدن» مطرح کرد. او در گفتوگو با روزنامه ایران ضمن رد پذیرش هرگونه شرط و شروطی از سوی دولت جدید امریکا گفت : «ایران ابایی از گفتوگو و مذاکره ندارد و اگر امریکا بخواهد عضو برجام شود که ترامپ آن عضویت را از بین برده، ما حاضریم گفتوگو کنیم که امریکا چگونه میتواند وارد برجام شود، ولی یک کار اتوماتیک میتواند انجام شود و نیازی هم به شرط یا حتی مذاکره نیست. امریکا وظایف خود را طبق قطعنامه ۲۲۳۱ انجام دهد ما هم تعهداتمان را طبق برجام انجام میدهیم. این نه نیازی به مذاکره دارد و نه شرط. این کار شدنی است.»
به نظر میرسد که بازگشت مشروط «بایدن» به برجام و تصمیم به تغییر برخی از بندهای این توافق عملاً با این موضع گیری تهران ناممکن خواهد بود. در حقیقت گره زدن موضوعات راهبردی همچون برنامه موشکی که در چارچوب دکترین دفاعی ایران در دستور کار ایران قرار دارد، فرآیند مذاکره برای بازگشت امریکا به برجام و عادی سازی روابط اقتصادی ایران و جامعه بینالملل را در نطفه خفه خواهد کرد.
نگاه ویژه به مذاکرات درون منطقهای
اگرچه کشورهای منظومه غرب همچنان ملاحظات غیرهسته ای خود را در زمینه سیاستهای منطقهای و دفاعی ایران پیگیری میکنند و با پاسخ روشن و شفاف آن مبنی بر مخالفت با مذاکرات تکمیلی روبهرو شدهاند اما برخی ناظران پیگیری دستکم موضوعات منطقهای را در قالب گفتوگوهایی جداگانه از برجام با کشورهای غربی امکانپذیر میدانند. شاید پیشنهاد اخیری که مقامهای روسیه برای به جریان انداختن مذاکرات منطقهای مطرح کردهاند در راستای به جریان انداختن چنین گفتوگوهایی باشد. «سرگئی لاوروف»، وزیر خارجه روسیه اخیراً در خلال کنفرانس خبری با «عبدالله بن زاید»، همتای اماراتی خود گفت که «پیشنهاد روسیه در مورد امنیت جمعی در منطقه خلیج فارس در میان بحران مربوط به برنامه جامع اقدام مشترک در مورد برنامه هستهای ایران، ضروریتر شده است.» این در حالی است که به نظر میرسد مقامهای ایرانی چندان تمایلی به مشارکت کشورهای خارج از منطقه خاورمیانه برای ورود به مذاکرات این حوزه نداشته باشند. چه ظریف در واکنش به درخواست اخیر کشورهای عربی از غرب برای اینکه بخشی از روند مذاکره با ایران باشند، این طور گفت: «ما با غرب درخصوص منطقه مذاکره نمیکنیم. مشکل اصلی، مداخلههای آنان است. در عین حال ما همیشه آماده مذاکره با همسایگان هستیم و طرحهایی همچون امنیت منطقه ۱۹۸۶، مجمع گفتوگوی منطقهای ۲۰۱۶ و اقدام صلح هرمز ۲۰۱۹ بیانگر این موضوع است.»
این پاسخ ظریف علاوه بر یادآوری عدم تمایل ایران به مذاکرات تکمیلی درباره منطقه و عدم پذیرش وجاهت غرب برای ورود به چنین مذاکراتی، تأکید بر لزوم رجوع به ایدههایی است که کشورمان در سالهای گذشته به عنوان دعوت دیرپای خود از همسایگانش مطرح کرده است؛ ایدههایی که برای تبدیل شدن به یک چارچوب اجرایی با مخالفتها و موانع داخلی و خارجی متعددی مواجه شده است.
مخالفتهایی که دستکم در داخل کشور با زیر ضرب گرفتن این گزاره خودساخته که عدهای به دنبال برجام منطقهای هستند، آغاز شده بود اما بعدها با سخنان حسن روحانی درباره ایده «منطقه قوی» قوت گرفت و سپس با پیگیری دکترین پیشنهادی ایران و در قالب طرح «صلح هرمز» از سوی ظریف تکرار شد. طرح صلحی که شکل دادن به یک نظام امنیت جمعی در منطقه و همچنین ایجاد یک رژیم جامع همکاری در حوزه موضوعات و دغدغههای مشترک همه کشورهای خاورمیانه و تأمین منافع ایران و همسایگان را دنبال میکند.
قابل انتظار است که ایفای نقش غیرقابل انکار ایران در مواجهه با بحران تروریستی داعش در عراق و سوریه که به پایان سیطره این گروه تروریستی بر بخشهایی از خاک این دو کشور انجامید و حضور دیپلماتهای کشورمان در ابتکار عمل «مذاکرات آستانه» برای کمک به حل بحران داخلی سوریه که در مجموع به پذیرش نقش و اعتبار منطقهای جمهوری اسلامی ایران در مراودات بینالملل انجامید، گزارههایی قابل دفاع از ایدههای پیشنهادی تهران به شمار میآید.
در این میان اگرچه به فهم منتقدان، نزدیکی همپیمانان منطقهای امریکا به اسرائیل که در قالب اعلام توافقهای سازش و عادیسازی رابطه با این رژیم بازتاب یافت، مانعی جدی برای اجرایی شدن پیشنهادات منطقهای ایران است اما نباید از زاویه دیگر این امتناع غافل شد که عدم پذیرش رفتار منفعلانه در قبال یارکشی مقامهای تلآویو و سوق دادن بیشتر این کشورها به سمت ائتلاف با این رژیم ذیل یک ایران هراسی موهوم هیچ کمکی به حل مشکلات منطقهای و مهیا کردن شرایط برای کاستن از اختلافات ایران و غرب بر سر مسائل منطقهای نخواهد کرد. از سوی دیگر آمادهسازی زمینه برای چنین مذاکراتی و ترغیب آن دسته از کشورهای عربی که اینک با روی کار آمدن دموکراتها چشماندازی بحرانی را برای رابطه خود با دولت واشنگتن میدانند، میتواند در چارچوب رفع دغدغههایی باشد که کشورهای غربی برای نقش آفرینی منطقهای ایران در نظر دارند.
برقراری این مذاکرات بدون مشارکت هیچ یک از کشورهای غربی و عدم مداخله مستقیم آنها میتواند مقدمه خوبی برای آغاز فرآیند گفتوگوهایی درون منطقهای باشد، اما مشروط به اینکه نگاه برخی از کشورها از واشنگتن به پایتختهای خاورمیانه دوخته شود و ناکارآمدی رویکرد پیروی بی چون و چرا از سیاستهای خارجی به وضوح برای آنها آشکار شده باشد. بخصوص که تهران به رغم قرار گرفتن زیر ضرب فشار تحریمهای اقتصادی امریکا همچنان بر مواضع اصولی خود یعنی گفتوگو با کشورهای منطقه برای اثبات ضرورت تغییر پارادایم حاکم بر مناسبات کشورهای غرب آسیا و آغاز آن از قلب خاورمیانه تأکید دارد؛ روندی که شاید به جرأت بتوان گفت بخش قابل اعتنایی از مجموعه سرفصلهای قابل طرح در یک گفتوگوی فراگیر درون منطقهای خواهد بود.
مصطفی مصلحزاده استاد دانشگاه و سفیر سابق ایران در اردن:
فشارهای 4 ساله ترامپ نتوانست تغییری در معادلات منطقه ایجاد کند
مهراوه خوارزمی
خبرنگار
تصویر رؤیایی پایکوبی امیران منطقه با رئیس جمهوری امریکا که تا چند هفته دیگر باید لجام امور را به جانشین دموکرات خود تحویل دهد، حالا خاطرهای است دور. با این حال واقعیت آن است که میراث سیاستهای تاجرمآبانه و تبلیغاتی دونالد ترامپ در خاورمیانه و آنچه علیه ایران انجام داد در پایتخت بعضی از این کشورها به مثابه وهم خوشایندی از وزن یافتن در منطقه باقی مانده است. آنقدر که آنها بخواهند خود را به مذاکرات احتمالی آینده میان ایران و طرفهای برجامیاش تحمیل کنند، میان دعوا نرخ تعیین کنند و از «برجام پلاس پلاس» یعنی برجام به علاوه موضوعات منطقهای و موضوع موشکی سخن بگویند. با مصطفی مصلحزاده، استاد دانشگاه و سفیر پیشین ایران در اردن پیرامون تأثیر تغییر سکان دار کاخ سفید بر معادلات منطقه که به باور او حول محور ضدیت با اسرائیل یا حمایت از آن معنا گرفته است، گفتوگو کردیم و اینکه موازنه خاورمیانه در دوران بایدن چه تغییری خواهد داشت و خواست رقبای منطقهای ایران تا چه حد محقق خواهد شد.
تغییر رئیسجمهوری امریکا بهعنوان کشوری که بهدلیل دارا بودن مؤلفههای قدرت خواهناخواه رویکرد سیاست خارجیاش در فضای بینالملل و از جمله در منطقه غرب آسیا مؤثر است چه تغییری در مسائل این منطقه ایجاد خواهد کرد و به باورتان کشورهای عربی منطقه به چه ترتیب با این تغییر مواجه میشوند؟ آیا موازنه جدیدی شکل خواهد گرفت؟
معادلات منطقه خاورمیانه و بلوکبندیهای آن طی دهههای گذشته تقریباً فارغ از آنچه در بیرون منطقه رخ داده شاهد تغییر و تحولاتی بوده است. تا پیش از انقلاب ایران ما شاهد وجود دو بلوک بودیم. بلوک مصر - سوریه که در آن دوران به رهبری جمال عبدالناصر جبهه مقابله با رژیم صهیونیستی بود و بلوک ایران - اسرائیل که دقیقاً در مقابل تعریف میشد. در آن دوران عربستان اگر چه برای خود جایگاه خادمالحرمینی قائل بود اما وزنه مؤثری در موازنه قدرت منطقهای تلقی نمیشد و بیشتر در حاشیه قرار داشت. این وضعیت در همزمانی دو واقعه یعنی پیمان کمپ دیوید میان اسرائیل و مصر و در مقابل وقوع انقلاب اسلامی در ایران دچار دگرگونی شد و ایران را به مرکز بلوک و ائتلاف مقابله با اسرائیل تبدیل کرد. در حالی که کشورهای عضو بلوک مقابل را در روند طولانی نزدیک شدن به اسرائیل قرار داد.
در سالهای گذشته آنچه بهعنوان بهار عربی و قدرتیابی سیاسی جریان اخوانالمسلمین ظهوری هر چند کوتاه داشت، میرفت تا بلوک یا جریان سومی را بیافریند. جریانی که نه مانند ایران با اسرائیل ضدیت داشت و نه در مجرای پذیرش این رژیم بهعنوان یک شریک سیاسی و اقتصادی حرکت میکرد. هرچند شکست این جریان شکلگیری چنین بلوک میانهای را منتفی ساخت. خلاصه آنکه مجموعه تحولات طی دهههای گذشته سبب شد که رهبری بلوک مقابل ایران و نزدیکتر به اسرائیل بر عهده عربستان قرار بگیرد. اگر چه در تمام این سالها و تا کنون عربستان سعی کرده است بهدلیل همان وجهه خادمالحرمینی از مراوده آشکار با اسرائیل اجتناب کند اما حالا کاملاً در مقام رهبری بلوک متحد اسرائیل تعریف میشود و البته به دلایل متعددی باید برای حفظ این رهبری با امارات رقابت کند. اماراتی که در این موضوع ساختارشکنتر عمل کرده، شکستها و خطاهای سیاسی کمتری در منطقه داشته و به همین دلیل از حمایت بیشتر امریکا برخوردار است.
حرف این است که اگر انقلاب ایران رخ نداده بود امریکا توانسته بود رهبر بلوک ضد اسرائیلی را با این رژیم بر سر یک میز بنشاند و وضعیت متفاوتی در خاورمیانه شکل دهد اما با انقلاب ایران همان معادله به نحو دیگر و این بار به رهبری ایران رقم خورد. براساس این روند تاریخی معتقدم تحولاتی از این دست نمیتواند الزاماً برهم زننده معادلات حاکم بر خاورمیانه باشد.
شما در حالی این بلوکبندی را بر مبنای ضدیت با اسرائیل یا حمایت از آن مطرح کردید که شاهد عادیسازی علنی روابط چند کشورعربی منطقه با رژیم اسرائیل هستیم. اتفاقی که دستکم شو تبلیغاتی آن با حضور رئیسجمهوری امریکا برگزار شد. نقش ترامپ در وقوع این تغییر چه بود و با تحویل کاخ سفید به بایدن این روند چه سمت و سویی خواهد یافت؟ به عبارتی کشورهای منطقه چگونه با این شکلبندی جدید و با تغییر نسبی سیاست در امریکا مواجه میشوند؟
آنچه در منطقه رخ داد حاصل دو فرآیند بود؛ یک پروسه تاریخی و ناشی از معادلات منطقهای که با پروژه امریکایی تلفیق شد. به باورم اگر ترامپ بهعنوان تسهیل کننده عمل نمیکرد این عادیسازی دیرتر اتفاق میافتاد اما منتفی نمیشد. هر دولت دیگری هم در امریکا بود این اتفاق در جهت وقوع حرکت میکرد. کما اینکه پیش از دولت ترامپ هم رفت و آمد غیر رسمی میان مقامات این کشورها با رژیم اسرائیل در جریان بود اما به نحوی تکذیب میشد. اما دو مسأله، یکی وجود شخصیتی مانند ترامپ و تلاشهای او برای تحرکات تبلیغاتی و دیگری وضعیت عربستان در جنگ با یمن و نیازمند شدنش به کمک اسرائیل این فرآیند را تسریع کرد.
قبول دارید که این کشورها در دوره ترامپ در مقابل ایران احساس قدرت بیشتری کردند و احساسشان این بود که تحریمهای ترامپ امکان تحرک مؤثر و بسیج نیروها را از بلوک ایران و آنچه بهعنوان محور مقاومت تعریف میشود، سلب میکند؟ آیا این وضعیت در دوره بایدن دوام خواهد داشت؟
بله، نمیتوان منکر شد که خروج ترامپ از برجام و تحریمهایی که علیه ایران دایرکرد تا حدود زیادی در ایجاد این وضعیت مؤثر بود و نوعی فضای تنفس بیشتر برای بلوک مقابل ایجاد کرد. اما در واقعیت آنچه در همین مدت در سوریه، یمن، عراق و لبنان رخ داد نشان داد که این تلاشها ناموفق بوده. شما به اعتراضات عراق توجه کنید به نظر میرسید این اعتراضها سبب خواهد شد که دولت متحد ایران در بغداد سقوط کند، اما عملاً چنین اتفاقی نیفتاد. بر خلاف تصور؛ ایران، عراق، حزبالله لبنان و انصارالله یمن را از دست نداد و متحدانش تضعیف نشدند و به سمت بلوک مقابل هم میل نکردند. بنابر این فشارهای چهار ساله ترامپ نتوانست تغییری در معادلات منطقه ایجاد کند. تنها کاری که ترامپ موفق به انجام آن شد تحکیم و تثبیت روابط درونی بلوک متحد اسرائیل بود و تا حدودی راحت کردن خیال تل آویو. به این ترتیب روابط پنهانی که با تردید از آن سخن گفته میشد کاملاً آشکار شدند و گسترش پیدا میکنند.
من در صحبتهایم اشاره کوتاهی کردم به اینکه در بلوک متحدان منطقهای اسرائیل رقابت قابل توجهی میان امارات و عربستان برای در دست داشتن رهبری وجود دارد. این رقابت در دوره ظهور جریان اخوانیها به نحوی میان عربستان و قطر شکل گرفت و دیدیم که چگونه سبب بروز تنش و تحریم دوحه از سوی همسایگانش شد. حال وجود رقابت میان ریاض و ابوظبی نیز یک نقطه ضعف است که نمیدانیم به تنش میانجامد یا با آرامش حل میشود. امریکا در دوره ترامپ نتوانست این نقطه ضعف را حل کند. تا این مشکل حل نشود آن تحکیم و تثبیت که اشاره کردیم به یکدستی منتهی نمیشود. بنابر این یکی از مسائل بایدن در منطقه موازنه میان امارات و عربستان خواهد بود. در مقابل در بلوک مقابله با اسرائیل، رهبری ایران هیچ رقیبی ندارد و بهصورت قدرتمندانه و کاریزماتیک با وجود همه فشارها عمل میکند. اما در مورد اینکه چه تحولی با حضور بایدن رخ خواهد داد باید بگویم که تحول زمانی ایجاد میشود که معادله قدرت در منطقه تغییر پیدا کند و از آنجا که چنین تغییری پیشبینی نمیشود به نظر نمیرسد که معادله قدرت در منطقه تغییر پیدا کند. کما اینکه حتی نمیتوان منتظر تغییراتی همچون بازگرداندن سفارت امریکا از بیت المقدس به تل آویو در دوره بایدن بود. یعنی همچنان که بنبست استراتژیکی که طی دههها شکل گرفته ادامه پیدا میکند، تغییر تاکتیکی هم ایجاد نمیشود. در عین حال به باورم فرآیند تاریخی و متأثر از معادلات قدرتی که به عادیسازی روابط برخی کشورها با اسرائیل انجامید نیز به نحوی ادامه خواهد یافت. البته احتمالاً بر خلاف دوره ترامپ که بحرین، امارات، سودان و مراکش با فاصله کمی این اقدام را انجام دادند در دوره بایدن شاهد کندتر شدن این روند باشیم.
یکی از مسائلی که در دوره ریاستجمهوری ترامپ در منطقه رواج یافت بهانهتراشیهای عملیاتی بود که با امید ایجاد درگیری نظامی میان امریکا و ایران انجام میشد. آیا باید شاهد توقف چنین رویکردی باشیم؟
اشاره شما به تنشهای مقطعی است که در این مدت مثالهای متعددی برای آن میتوان در نظر داشت از ماجرای آرامکو تا مسائلی که درباره کشتیها و نفتکشها در خلیج فارس ایجاد شد و انگشت اتهامی که به سمت ایران گرفته شد و بسیاری موارد از این دست. احتمالاً این اتفاقات و تنشها کمتر خواهد شد. اما این تغییری در معادله ایجاد نمیکند. مثلاً میتوان پیشبینی کرد که به احتمال خیلی زیاد در دوره ریاست جمهوری آقای بایدن دولت سوریه تثبیت شود، دولت عراق استقرار و تثبیت بهتری پیدا کند، دولت لبنان شکل بگیرد و جنگ یمن هم تمام شود. اما آیا مثلاً پایان جنگ یمن معادلات منطقه را تغییر خواهد داد؟ پاسخ من منفی است.
یکی از مسائل جدید منطقه اصرار امارات و عربستان به تحمیل مسائل منطقهای و موشکی به مذاکرات ایران و طرفهای برجامی اش است. البته مسأله شاید جدید هم نباشد زیرا در دوره مذاکرات برجام هم آنها مدام خواستار در نظر گرفته شدن مواضعشان بودند. اما اینکه آنها بخواهند در زمره طرفهای مذاکره باشند و از «برجام پلاس پلاس» سخن بگویند امر جدیدی است. حالا برخی کشورهای اروپایی هم آن را به نحوی مطرح کردهاند. سؤال این است که آنها از این خواست چه هدفی را دنبال میکنند در حالی که سالها به پیشنهادهای گفتوگوی منطقهای ایران بیتوجهی کرده اند؟حمایت غرب از این خواست برای حل مسائل منطقه تا چه حد واقعی است؟
بله، خواست امریکا و طرفهای غربی هم این است که امارات و عربستان را به نحوی به مذاکرات احتمالی آتی تحمیل کنند. از نظر آنها ورود این کشورها به مذاکره فشار به ایران را افزایش خواهد داد. دلیل دیگر این است که چنین امتیازی میتواند یکی از پاداشهای عادیسازی رابطه با اسرائیل برای این کشورها باشد. البته مشخص است که ایران چنین موضوعی را نخواهد پذیرفت. اما طرح موضوع از طرف غرب با این دو هدف انجام میشود.
موضع ایران درباره راه حل مسائل منطقه مبتنی بر مذاکرات درون منطقهای است. ما مخالف این هستیم که مسائل منطقهای در سطح بینالمللی مطرح شود. اینکه امارات و عربستان و دیگر همپیمانانشان تمایل دارند پای امریکا و اروپا را به مسأله باز کنند بیشک با هدف نوعی دوپینگ و یارکشی است تا خواستهای غیر منطقی مانند توقف صنعت موشکی ایران یا ادعاهای مربوط به جزایر سهگانه و نظایر آن را با این دوپینگ و یارکشی پیش ببرند.
بدرستی اشاره داشتید که این کشورها در تمام این سالها به پیشنهادهای ایران نظیر پیشنهاد گفتوگوی منطقهای یا طرح صلح هرمز و امثال آن بیتوجهی کردند. دلیل آن این است که آنها بیشک در مذاکرات منطقهای بدون حضور قدرتهای بینالمللی برنده نخواهند شد. عوامل متعددی مانند قدرت نظامی و وجود فرآیند تاریخی سبب میشود که آنها بدون وجود قدرت امریکا نتوانند در مقابل ایران عرض اندام کنند. کما اینکه حتی با نهایت حمایت امریکا در چهار سال ریاست جمهوری ترامپ هم نتوانستند کاری از پیش ببرند.
با این حساب آیا میتوان تصور کرد که رابطه ایران و عربستان بدون تن دادن به چنین مذاکراتی به وضعیتی شبیه آنچه تا پیش از سال 94 حاکم بود، بازگردد؟
این اتفاق تا حدود زیادی بستگی به سرانجام اتفاقاتی دارد که در صحنه منطقه جاری است. مثلاً از نظر من جنگ یمن یک مانع بزرگ است. حتی زمانی که این جنگ پایان پیدا کند، زخم برجای مانده از آن چنان زخم ناسوری است که خودش را بر روابط تحمیل میکند و ترمیم آن کار راحتی نیست. همچنان که آنچه طی دو، سه هفته میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان رخ داد نخواهد گذاشت که بسیاری از مراودات و برنامهها در میان خود آنها و کشورهای پیرامونیشان و کشورهایی که به نحوی در جنگ به نفع یکی و علیه دیگری همراهی داشتند به وضعیت عادی باز گردد. معمولاً در چنین شرایطی تخاصم غیرجنگی جایگزین تخاصم جنگی میشود. به هر دلیل مؤلفههای مختلفی در روابط بین ایران و عربستان مؤثرند و اغلب این مؤلفهها نقش تقویت کننده تنش دارند تا اینکه کاهنده باشند.
وزیر امور خارجه کشورمان اما در گفتوگوی اخیرشان موضعی گرفتند نقل به این مضمون که وقتی غرب موضوع منطقهای را در کنار مذاکرات هستهای مطرح نکرد از سر لطف به ایران نبود، بلکه به این دلیل بود که در این مسأله موضع قابل دفاع و حرفی برای گفتن نداشت. با اتکا به چنین موضعی شاید بتوان گفت که حتی اگر منطقه به موضوع مذاکرات اضافه شود جمهوری اسلامی ایران دست بالا را دارد. با چنین نگاهی آیا ممکن است به نحوی شاهد گفتوگوهای منطقهای خارج از حیطه منطقه باشیم؟ مانند تجربه گفتوگوهای چهارجانبه درباره یمن یا نظایر آن؟
در بحثهای منطقهای حرف ما قویتر است و بدون در نظر گرفتن قدرت امریکا طرف مقابل کاملاً کم خواهد آورد. زیرا در موضوعات مختلف از یمن گرفته تا فلسطین موضع ایران از نظر حقوق بینالملل منطقیتر است. در یمن ما از مردم یمن دفاع میکنیم، عربستان در جایگاه متجاوز است. در موضوع فلسطین ما از رفراندوم دفاع میکنیم که طبیعتاً کاملاً منطقی است. در مقابل حتی سازمان ملل هم به متجاوز بودن اسرائیلیها رأی داده است.البته وقتی طرف مقابل به انجام مذاکرات درون منطقهای تن نمیدهد و میخواهد از قدرت امریکا به نفع خودش استفاده کند، نمیشود موضوع را حل کرد. مسأله هم صرفاً امریکا نیست حضور هر قدرت فرامنطقهای به این منازعه حل مسأله را سادهسازی نمیکند. زیرا قدرت فرامنطقهای از نزاعهای منطقه بهدنبال منافع خودش و از جمله تحصیل درآمدهای میلیارد دلاری از محل فروش تسلیحات به کشورهای منطقه است. اگر قرار بود نیروی فرامنطقهای بتواند حل کننده مسأله باشد باید مسأله افغانستان بعد از 20 سال که از دخالت نظامی امریکا و سالهایی که از آغاز فرآیند مذاکرات صلح بین دولت کابل و طالبان میگذرد، حل میشد. بنابر این موضع ایران در مخالفت با اضافه شدن مذاکرات منطقهای به موضوعات ایران با کشورهای طرف برجام هم به لحاظ استراتژیک و هم از دیدگاه عملگرایانه، معطوف به نتیجه منطقی و قابل دفاع است.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
بازگشت به برجام یا توافق تکمیلی
-
فشارهای 4 ساله ترامپ نتوانست تغییری در معادلات منطقه ایجاد کند
اخبارایران آنلاین