ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
پيامبر صلى الله عليه وآله : خداوند زيباست و زيبايى را دوست دارد، بخشنده است و بخشش را دوست دارد، پاكيزه است و پاكيزگى را دوست دارد.
نهج الفصاحه ص 293 ، ح 690
اسماعیل آذر: فرهنگ تخریبشدنی نیست
اگر قرار بود فرهنگها تخریب شوند، هیچ انسانی نمیتوانست با هویت خود زندگی کند. زیباترین مثالی که میگویم در طول تاریخ بسیاری از دشمنان میخواستند فرهنگ ما (ایران) را تحت تأثیر قرار دهند اما نشد و خود تحت تأثیر قرار گرفتند.
بخشی از گفتوگوی این پژوهشگر با ایسنا
محمدرضا یوسفی: از یک موضوع دردناک اجتماعی نوشتم
من با نوشتن رمان «عکس یادگاری بگیریم»، میخواستم توجه دستگاههای ذیربط و مردم را به سوی کودکانی که در مراکز اصلاح و تربیت زندگی میکنند جلب کنم. این کتابها جذابیت زیادی برای بازار ندارند. اینها موضوعات عمیق و دردناک اجتماعیاند و ناشران کمتر به چاپ آنها علاقه نشان میدهند.
بخشی از گفتوگوی این نویسنده
با ایبنا
نادر قشقایی تندیس سردار شهید قاسم سلیمانی را می سازد
تندیسی از انسانیت و رشادت
مریم سادات گوشه
خبرنگار
پس از شهادت سپهبد قاسم سلیمانی، سیدمسعود شجاعی طباطبایی مدیر مرکز هنرهای تجسمی حوزه هنری تصمیم گرفت تا آثار هنرمندانی را که با موضوع شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی خلق شدهاند، با شعار «بر همان عهد که بودیم برآنیم هنوز» در سطح کشور به نمایش عموم بگذارد.
بر همین اساس، نادر قشقایی هنرمند پیشکسوت مجسمهساز کشور که مجسمه شهیدان همت و صیاد شیرازی را ساخته است، از ساخت مجسمه سردار شهید سلیمانی خبر داد و گفت: «قرار است این مجسمه پس از ساخت، در سطح شهر تهران نصب شود.»
قشقایی در مورد نحوه کارش به «ایران» میگوید: «پس از اینکه شهادت سردار سلیمانی پیش آمد، سید مسعود شجاعی طباطبایی مدیرکل مرکز هنرهای تجسمی حوزه هنری به من اطلاع دادند و قرار شد یکسری امکانات مربوط به مدلاژ کار را برایم فراهم کنند تا بتوانم سریعاً کار را مدلاژ کنم. مدلاژ یعنی نمونهسازی اصلی کار. ابتدا مجسمه را بهصورت خمیری آماده میکنم که آنهم در اندازه 80 تا 85 سانتیمتر ساخته میشود و در مراحل بعدی قرار است قالبگیری شود.
معمولاً این قالب بهصورت فایبر گلاس یا سیلیکونی ساخته میشود. سپس این اثر در قالبش قرار میگیرد که از جنس برنز یا بتن گلاسه است تا بتوان آن را در سطح شهر نصب کرد. چون کارهای گچی قابلیت نصب در سطح شهر ندارند. بعد مجموعه شورای تخصصی آن را تأیید میکند و سپس در سطح شهر نصب میشود.» قشقایی که چهل سال است مجسمه میسازد و چهار دوره رئیس انجمن مجسمهسازان ایران بود، از حال و هوایش برای ساخت مجسمه سردار سلیمانی میگوید: «هر کدام از شهدایی که افتخار داشتم مجسمه آنها را بسازم در هر مرحله زمانی قابلیتهایی به این شکل داشتهاند. چه به لحاظ احساسی و چه به لحاظ نوع نگاهی که آنها در رابطه خودشان و با فداکاریهایشان در جریانهایی که منجر به نجات مملکت شده است، حضور داشتهاند. از مجسمه شهید همت که به ارتفاع 9 متر در بزرگراه شهید همت نصب شد گرفته تا مجسمه شهید صیاد شیرازی و دیگر شهدا که از کارهای من است و افتخار ساختشان را داشتهام. سردار سلیمانی هم مانند آن سرداران این نگرش را هم در رفتار و هم در عملکردشان داشتند. ایشان در طول هشت سال دفاع مقدس و اتفاقاتی که مربوط به جریانات مختلف در ایران و منطقه بوده است، حضور بسیار فعال و جدی و کارآمدی داشتند. از جمله سیل اخیری که در استان خوزستان رخ داد.
من با یکی از دوستان سیلزده خوزستانی که از نزدیک در سیل خوزستان اقدامات سردار را دیده بودند، صحبت کردم. میگفتند: سردار و گروهی که با ایشان بودند، به مردم خوزستان گفته بودند تا وقتی مردمی را که دچار سیلزدگی شدهاند ساماندهی نکنم، از منطقه خوزستان خارج نخواهم شد. سردار حتی پیرزنی را که در سیلاب گیر کرده، کول میکنند و به منطقه امن میرساند. او با بسیاری از کسانی که سمت دارند، فرق میکرد.»
این هنرمند در ادامه توضیح داد: «دلسوزیها و دغدغه هایی که ایشان داشتند و آن حس درونیای که با مردم برقرار کرده بودند، انسانیتی داشت که قابل ستایش است.
دغدغه اصلی چنین قهرمانانی این است که اجازه ندهند یک قدم از خاک میهن گرفتار متجاوزانی مثل داعش شود. این چیزی است که باید به آن افتخار کرد. من در میان دریای انسانهای با گذشت، عددی نیستم. بهعنوان کسی که وظیفه خودم میدانم و توانستم از نظر حسی با این مسأله ارتباط برقرار کنم، سعی میکنم تا جاییکه در توانم است اثری فاخر از ایشان بسازم تا جبران کوچکی از مافات تمام جانفشانیهای سردار سلیمانی و سایر شهدایی که در راه مملکت خود داشتند، انجام دهم.»
داستان غلامرضا تختی یک سال پس از اعلام مرگ خودخواسته
اسطوره ای که شکست اما محبوب ماند
حسین میرزانیا
فعال فرهنگی
یک سال از اکران فیلم «غلامرضا تختی» و پایان سکوت بابک تختی درباره مرگ پدر گذشت. این فیلم به رغم پرداخت نه چندان درخشان به زندگی تختی دارای یک وجه برجسته و متمایز بود و آن سکانس آغازین فیلم بود که رسماً پس از سالها سخنان درگوشی، محفلی، محتاطانه و توأم با اکراه و حتی نوعی ترس! صحنه مرگ خودخواسته غلامرضا تختی را به تصویر کشید و در همان ایام سخنان بابک تختی روی صفحات رسانههای تصویری بویژه در اینترنت به اشتراک گذاشته شد که در آن تصریح کرد که برخلاف شایعات و اخبار قتل یا مرگ مشکوک تختی، او به مرگی خودخواسته درگذشته است و بدین ترتیب از پس سالها روایت مسلط و رسمی در رسانههای دولتی و محافل سیاسی - ورزشی ایران، واقعیت مرگ او به سرانجام تاریخی خود ختم شد. همچنین آخرین گفتوگوی نگارنده با زنده یاد حسین شاه حسینی دوست و یار دیرین غلامرضا تختی (منتشره در روزنامه ایران) نیز این گونه از مرگ دوست یاد کرد که: «تختی پس از چند شکست روی تشک و کنارهگیری از کشتی، محرومیت از حضور در اماکن ورزشی، فشار مالی و اقتصادی ناشی از قطع درآمد و توقع و درخواست بسیار نزدیکان و آشنایان و مردم کوچه بازار از او جهت استمرار و ایفای نقش قهرمانی و دستگیری از مستمندان و درماندگان (در وضعیتی که او خود در تنگنای شدید مالی قرار گرفته بود) و احتمالاً مسائلی که به طور طبیعی در زندگی خانوادگی در کنش آدمی تأثیر دارد، به مرحلهای از حیات خود رسید که دیگر تحمل بار سنگین تختی بودن و تختی ماندن را نداشت». اینگونه بود که تختی وجهه زمینی هم پیدا کرد و آن پهلوان اسطورهای برایمان ملموستر شد. پهلوانی که میتواند غم، اندوه، تنهایی، ضعف، ناراحتی، اختلاف و مجادله، فقر و بیپولی، فشارهای عصبی و روانی و حتی افسردگی و در نهایت مرگ خودخواسته هم داشته باشد. دیگر ملاحظات سیاسی، حزبی یا پوپولیستی به کنار زده شده و تختی خود آنگونه که بود رخ نموده است! تختی از آن چه که ما دوست میداشتیم باشد با آنچه که در زمین واقعیت هست روبهرویمان نشسته و حال ما باید انتخاب کنیم: تختی اسطوره شده را یا تختی بر زمین سفت و سخت واقعیت تکیه داده را؟! یک سال زمان لازم بود تا با خود کلنجار بروم که تختی بدون جمال و کمال اسطورهگی چگونه است و چگونه میتواند باشد؟! واقعیت از پس خروارها مباحثه و ملاحظه به در آمده و پس از هضم آن شوک نخستین، آنچه که از جامعه و تجربه خود با نوع مواجهه تختی با مرگ دریافت کردم این است که؛ جامعه ایرانی با کمال متانت و شرافت، پهلوان نامی و فرزند برومند ایران زمین را که خود با انتخاب نحوه مرگی که برگزیده بود، پذیرفت و بازخورد چنین مرگی منجر به قهر یا فاصله میان جامعه ایرانی با تختی نشد. آنان مرگ و چگونگی مواجهه تختی با مرگ را حق انتخاب شخصی او تلقی کردند و فراتر از آن با روشن بینی حاصل از روح ایرانی و تجربه سالهای پشت سر نهاده خود؛ افتخارات، قهرمانیها، پهلوانیها و جوانمردیهای فرزند میهن را دارای وزانت و ارزشهایی فرا زمانی دانستند که غبار مرگ نمیتواند آن را زایل سازد و خاطره خوش سالها زندگی با تختیشان را مکدر کند. جام شوکرانی که تختی در ۱۷ دی ماه ۱۳۴۶ سر کشید حاکی از انتخابی سخت، تلخ، دشوار، جانکاه و جانگداز بود و بودن برایش ناممکن شده بود. این ناممکن بودن را چه ناشی از ضعف یا ناتوانی او تلقی کنیم و چه ناشی از دوستی و مهر او با مردمی بدانیم که او نخواست مردم میهنش، قهرمانشان را در ضعف و ناتوانی نتوانستند ببینند؛ مرگی را رقم زد که پس از نیم قرن، زمان و زمانه شدت تلخی زهرآگین آن را ستانده بود و این چنین شد که تختی وقتی از اسطورهگی ذهن اسطوره ساز ایرانی بر سیاهی زمین واقعیت فرود آمد، روحش آرام گرفت و ایرانی او را با چهره سرد و بیجان خفته در گور واقعیت به جان پذیرفت. او با همه فراز و فرود و قوت و ضعفش فرزند این مردم بود و فرزند مردم ماند.
عکس نوشت
سرمای هوا و بارش باران امکان برگزاری مراسم در محوطه بیرونی را گرفته است. آنهایی که برای بدرقه به قول فاطمه معتمدآریا «بانوی شریف خوشسیمای خوشصدا» آمدهاند به سالن سر بسته تالار هدایت میشوند. فضای بسته سالن شرایط غیرمتعارفی برای این مراسم ایجاد کرده اما آنچه بیش از این به چشم میآید، جای خالی چهرههای سینمایی و تئاتر در آخرین پرده حضور شهلا ریاحی در تالار وحدت است. تا جایی که محمد متوسلانی (کارگردان و بازیگر) از برگزاری چنین مراسم مختصری اظهار تأسف میکند. برای بانوی عزیزی که به تعبیر کامران قدکچیان «70 سال محرم همه خانههای ما بود و عضو خانواده ما شده بود.» منوچهر شاهسواری، پوری بنایی، حمید قدکچیان و ایرج راد دیگر چهرههایی هستند که از حضور بیش از 7 دهه شهلا ریاحی در عرصه فرهنگ میگویند و در نهایت تنها فرزند او در صحبتهایی گلایهآمیز از بیمهری صداوسیما و انتقاد برخی از سلبریتیها برای سپردن مادرش به سرای سالمندان میگوید.
روایت یک عکاس از شنیدن صدا و نام سردار سلیمانی از پشت بیسیم
صدای شیرین «حبیب»
علی خارا
عکاس
در جریان سالها عکاسی از جنگ سوریه اولین بار سال 94 صدای سردار قاسم سلیمانی را پشت بیسیم شنیدم. خودم را رسانده بودم به بچه هاى فاتحین در حلب سوریه که بتوانم از آنها عکس بگیرم. با تمام سختیهایی که بود یواشکی شروع کردم به عکاسی چون عکس گرفتن از نیروهای ایرانی ممنوع بود. در منطقه جنگی و نظامی هرکدام از فرماندهان نام مستعار دارند. من نام مستعار قاسم سلیمانی را نمیدانستم تا قبل از یکی از عملیاتها و وقتی که بچههای رزمنده پشت بیسیم نشسته بودند. یک نفر خودش را با نام «حبیب» معرفی کرد. همه ساکت شدند و سراپا گوش نشستند که ببینند چه میگوید. به هیچ چیز دیگری گوش نمیکردند جز آن صدا. وقتی پرس و جو کردم گفتند او سردار قاسم سلیمانی است. وقتی فهمیدم برایم جالب بود. هم نامش و هم واکنشی که رزمندهها به او و صدایش و حرفهایش نشان میدادند. در سوریه و در خط مقدم چندین بار قاسم سلیمانی را دیدم که برای بازدید میآمد و از کنارمان رد میشد اما به سمتش نمیرفتم چون مخالف حضور رسانهها بود. ترجیح میدادم دوربینم را نبینند و متوجه نشوند که من عکاسم. آنجا میدیدم که برخلاف بسیاری از فرماندهان رده بالا مسائل امنیتی را چندان رعایت نمیکرد و برای بازدید و سرکشی به خط مقدم میآمد. هم خودم او را دیدم و هم خیلیها از این بازدیدهایش حرف میزدند. هم در سوریه و هم در عراق بارها دیدم که نیروها عکس او را همراه داشتند. خیلیها دوست داشتند قاسم سلیمانی را از نزدیک ببینند و اگر کسی او را دیده بود با افتخار دربارهاش حرف میزد و وقتی میفهمید من ایرانی هستم عکسی را که با قاسم سلیمانی انداخته بود در گوشی تلفن همراهش به من نشان میداد.
غیر از سردار قاسم سلیمانی یکی دیگر از شهدای عملیات تروریستی را هم در روزهای عملیات علیه داعش در عراق دیدم؛ ابومهدی المهندس فرمانده میدانی نیروهای حشد الشعبی.
سال 2017 برای عکاسی از عملیات هویجه به عراق رفته بودم که ابومهدی المهندس را دیدم. چند سؤال از او پرسیدم و با او صحبت کردم. تا فهمید ایرانی هستیم به زبان فارسی و با روی خوش جوابمان را داد و گفت: «اینجا خطرناک است. اینجا چه کار میکنید؟» آن روی خوش و استقبالی که از ما کرد همیشه در ذهنم باقی ماند.
تهران در نگاه عبدالرحیم جعفری، بنیانگذار انتشارات امیرکبیر
ویژگیهای منحصربه فرد نوشتار جعفری
بخش دوازدهم
احمد مسجدجامعی
عضو شورای شهر تهران
امسال صدمین سال تولد مرحوم عبدالرحیم جعفری، بنیانگذار انتشارات امیرکبیر، بزرگترین و از تأثیرگذارترین نشرهای کشور است. از سوی دیگر هفتادمین سال تأسیس انتشارات امیرکبیر را شاهد هستیم. آنچه پیش روی شماست، سخنان من با عنوان «تهران از نگاه جعفری» است.
***
پس از ذکر مسیرها، واگن اسبی مورد نظر جعفری قرار میگیرد که در توصیف آن میگوید: «واگن اسبی اتاق چرخداری بود که دو اسب آن را بر دو ریل آهن میکشیدند و پنجاه شصت نفر، نشسته و ایستاده را در خود جای میداد. شبیه به واگنهای بدون دیواره قطارهای باری بود. هر واگن دو قسمت اصلی داشت: قسمت خانمها، با در و دیوار چوبی و حفاظ، قسمت مسافران نشسته در جلو و عقب آن هم مخصوص مسافران ایستاده بود. ریلهای آهن یک متر از هم فاصله داشتند و میانشان را با قلوه سنگهای رودخانهای مفروش و همسطح خیابان کرده بودند. کرایه واگن اسبی شش شاهی بود.» (ص26)
ماشین دودی هم یکی از وسایل حمل و نقل بود که تهران را به ری میرساند. در انتهای مسیر بازار به خیابان ری، ایستگاه ماشین دودی بود که به حضرت عبدالعظیم میرفت. (ص25)
خیابانها و جادههای تهران در دوران کودکی جعفری وضع خاصی داشتند. درباره این معابر، جعفری در قسمتهای مختلف سخن گفته است که یکی از آنها در بخش تفریحات است. مؤسس امیرکبیر ابتدا از فقدان تفریحات مردم میگوید: «تفریحی هم به آن معنا در کار نبود. تفریح بیشتر مردم سوار شدن به ماشین دودی و رفتن به شاه عبدالعظیم و بیبی شهربانو بود و یا...» (ص98)
مناطقی که مردم برای سیر و گشت، به آنجا میرفتند چند نقطه تهران بود، که بیشتر زیارتگاه است اما آنچه به جادهها و معابر مربوط میشود، در بخش مربوط به سفر به امامزاده داود آمده است. «تابستانها عدهای از زن و مرد و کوچک و بزرگ به زیارت امامزاده داود میرفتند. از میدان سپه تا فرحزاد را از یک جاده پر گرد و خاک و پر دستانداز با اتوبوس میرفتند تا به روستایی به نام یونجه زار میرسیدند. در آن روستا یکی دو قهوهخانه بود که عدهای در آن استراحت کوتاهی میکردند و پیاده یا با الاغ و قاطر از کوه و تپههای کنار رودخانه و درههای عمیق به امامزاده میرسیدند.» (ص99)
9- جنگ جهانی دوم در تهران. اشاره به زندگی مردم در فضای سیاسی و بخصوص جنگ، یکی دیگر از محورهای کتاب «در جستوجوی صبح» است. انتشار نشریات مختلف (ص219، ص 235)، حضور لهستانیها (ص228)، جیرهبندی نان و سیگار (ص229) همگی از موضوعاتی است که از نگاه جعفری دور نمانده است.
# ترامپ
یگانه خدامی
مایکل مور فیلمساز مشهور امریکایی که از مخالفان سرسخت ترامپ است با انتشار یادداشتی در صفحه اینستاگرام و توئیترش از رهبر انقلاب درخواستی شخصی کرده است. «مور» در توئیتی در حساب توئیتری خود نوشت: من درخواستی شخصی از رهبر ایران دارم. از او خواهش میکنم که در برابر اقدام تروریستی ما (امریکا) و شهادت ژنرال ایرانی که با خشونت تمام انجام شد، از هیچگونه انتقام خشونتآمیز و تنشزا استفاده نشود تا من و میلیونها امریکایی دیگر این مشکل را بهصورت صلحآمیز حل کنیم. مور همین پیام و درخواست خود از رهبر انقلاب را در صفحه اینستاگرامش هم منتشر کرده و در پایان مطلب نوشته: به محض پاسخی از سوی رهبر ایران، آن را همینجا منتشر خواهم کرد. این فیلمساز امریکایی به محض حمله تروریستی و به شهادت رسیدن حاج قاسم سلیمانی، در صفحات مجازی به جنگافروزی ترامپ تاخت و به حمایت از ایران پرداخت.
توئیت شنبه شب دونالد ترامپ، رئیس جمهوری امریکا، ایرانیها را حسابی عصبانی کرد. او نوشت: «ما ۵۲ هدف ایرانی را شناسایی کردهایم که اگر تهران به هر امریکایی حمله کند، نیروهای نظامی ما به آنها حمله خواهند کرد. برخی از هدفهایی که شناسایی کردیم از اهمیت بالای فرهنگی برخوردارند.»
بلافاصله پس از انتشار این توئیت کاربرانی با هشتگ ترامپ علیه او و تهدیدش نوشتند. بعضی رسانههای فارسی زبان کلمه «مراکز فرهنگی» را حذف و اقدام ترامپ را توجیه میکردند که این مسأله با واکنش منفی ایرانیها روبه رو شد: «مراکزی را هدف قرار میدهد که برای فرهنگ ایرانی مهمند. کجایید دلباختگان ترامپ؟»، «ترامپ ایران را تهدید به حمله به مراکزی کرده که برای فرهنگ ایرانی مهمند! تنها گروهی که میشناسم اینقدر وحشی بودند داعش بود تخریب پالمیرا»، «درک اینکه اول ترامپ جنگ را با ایران کلید زد اصلاً سخت نیست. از خروج از برجامش و تحریمهای ظالمانه تا ترور سلیمانی و امروز هم تهدید کذایی میراث فرهنگی. امروز ماجرا فقط انتقام خون فرمانده نیست، ماجرا روشن کردن تکلیف یک جانور هار ولگرد است که دست یک ملت را گاز گرفته و ول نمیکند.»، «تا کنون وقتی ترامپ «ایرانیها» را تهدید میکرد توجیه عدهای این بود که منظور او «حکومت» ایران است نه مردم ایران. حالا که ترامپ از بمباران اهداف فرهنگی در ایران سخن گفته دیگر واضح است که منظورش فقط بمباران «حکومت» ایران نیست. بمباران میراث تمدنی و فرهنگی ایران است.»، «دیگر مشخص نیست به چه زبانی باید بگوید هدفش ایران است. اگرچه اینها برای جماعت ارزانِ خودفروش معنا و مفهومی ندارد»، «طبق قوانین توئیتر چرا توئیت ترامپ که تهدید به تخریب و حمله به اماکن فرهنگی ایران کرده حذف نمیشه؟»، «اگر محتوای توئیت اخیر ترامپ بخشی از محتوای همان پیامی باشد که از طریق سوئیس به ایران داده، باید گفت ایران بدرستی آن را گستاخانه توصیف کرده است. هیچ رهبری در کشورهای دارای دموکراسی تهدید به نابودی مراکز فرهنگی کشوری دیگر نکرده و تنها نمونههای اخیر آن از طالبان و داعش سرزده است.»، «واقعاً بهنظرتان ترامپ با تهدید به حمله به مراکزی که از نظر فرهنگی ارزش بالایی دارند قصد تهدید حاکمیت را دارد!؟ یعنی این موجود خطرناک و مجنون اولویتهای حاکمیت را نمیداند!؟ باید منتظر بود تا ببینیم نمکگیران ترامپ اینبار چگونه میخواهند برای توحش عریان مرادشان توجیه بیاورند»، «دوستانی که تحلیل میکردن ریاستجمهوری یه تاجر و بسازبفروش برای ایران بهتره، هر چه زودتر چهارگوشه رینگ تحلیلگری رو ببوسن بذارن کنار بهتره.»، «برای من بهعنوان یک بلوچ اهل سنت ایرانی فرقی نمیکند امریکا حرم امام رضا، حرم حضرت معصومه، تخت جمشید، شهر سوخته، کویر لوت، مسجد مکی و... را هدف قرار دهد، جای جای این خاک برای من مقدس و ارزشمند است.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
اسماعیل آذر: فرهنگ تخریبشدنی نیست
-
محمدرضا یوسفی: از یک موضوع دردناک اجتماعی نوشتم
-
تندیسی از انسانیت و رشادت
-
اسطوره ای که شکست اما محبوب ماند
-
عکس نوشت
-
صدای شیرین «حبیب»
-
ویژگیهای منحصربه فرد نوشتار جعفری
-
# ترامپ
اخبارایران آنلاین