گــــریم زن جـــــوان برای دستبرد به حساب بانکی پیرزن
گروه حوادث / پرستار خانگی که کینه پیرزن صاحبخانه را به دل گرفته بود، بعد از سرقت کارت بانکی او خودش را شبیه او گریم کرد تا از حساب بانکی او 50 میلیون تومان برداشت کند.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، چند روز قبل زن جوانی به پلیس رفت و از سرقت خانه مادرش خبر داد. وی گفت: مادرم پیرزنی است که به تنهایی زندگی میکند، هر روز با او تماس میگیرم.
پریروز هر چه به مادرم زنگ زدم جواب نداد. با خودم گفتم شاید بیرون رفته و خانه نیست. صبح امروز دوباره به مادرم زنگ زدم اما باز هم جواب نداد و همین مسأله باعث نگرانیام شد، خودم رابه خانهاش رساندم و با ورود به خانه مادرم با بدن نیمه جانش مواجه شدم. او را به بیمارستان رسانده و تحت درمان قرار گرفت اما هنوز بیهوش است. از خانه مادرم، دلارها، وسایل عتیقه، طلا و کارت عابر بانکش به سرقت رفته است.
با شکایت زن جوان، پروندهای در دادسرای ویژه سرقت تشکیل و تحقیقات آغاز شد. پیرزن که فرنگیس نام دارد، 3 روز به خاطر مسمومیت بیهوش بود اما وقتی به هوش آمد اطلاعاتی در اختیار تیم تحقیق قرار داد که آنها را به سارق اصلی رساند.
فرنگیس گفت: به خاطر تنهایی و کرونا، بچههایم تصمیم گرفتند پرستاری را استخدام کنند تا برای خرید کمتر از خانه خارج شوم و کارهایم را او انجام دهد. مدتی از حضور پرستار، بهنام مینو گذشته بود که انگشتر عتیقهام گم شد.
او ادامه داد: من که تصور میکردم انگشتر را مینو دزدیده است به او تهمت زدم و از او خواستم خانهام را ترک کند و به عبارتی او را اخراج کردم.
مینو خیلی التماس کرد که او را اخراج نکنم، میگفت در این سرقت نقشی نداشته است اما حرفهایش را باور نکردم. هر چند، چند روز بعد انگشترم را پیدا کردم اما دیگر به مینو حرفی نزدم. تا اینکه او یک روز تماس گرفت و گفت برای بردن وسایلش و تسویه حساب به خانهام میآید.
من هم قبول کردم وقتی آن روز مینو وارد خانهام شد کمی صحبت کردیم و بعد او برایم چای ریخت، بعد از نوشیدن چای از هوش رفتم و درنهایت در بیمارستان به هوش آمدم. به جز پرستارم کسی آن موقع در خانه نبود و شک ندارم که او سرقت را انجام داده است.در ادامه تحقیقات نیز مشخص شد که فردای روز سرقت و زمانی که فرنگیس در کما به سر میبرد، زنی با مشخصات فرنگیس و کارت شناسایی او به بانک رفته و با نام او از حساب بانکیاش 50 میلیون تومان برداشت کرده است.
مأموران پلیس تحقیقات را برای دستگیری زن جوان ادامه دادند اما بررسیها نشان میداد که مینو خانهاش را ترک کرده است. در ادامه بررسیها مشخص شد که زن جوان در خانه پدری اش مخفی شده و با هماهنگیهای قضایی وی بازداشت شد.زن جوان که مدارک را علیه خود میدید به ناچار به سرقت از خانه پیرزن به خاطر انتقامگیری اعتراف کرد. سپس برای ادامه تحقیقات در اختیار کارآگاهان اداره آگاهی قرار داده شد.
گفتوگو با پرستار خانگی
چرا تصمیم به سرقت گرفتی؟
کینه فرنگیس را به دل گرفته بودم. در مدتی که پرستار خانهاش بودم هر کاری از دستم برمی آمد برایش انجام دادم اما او در عوض به من تهمت سرقت زد. حقوقم را بموقع نمیداد و مدام اذیتم میکرد اما چون نیاز مالی داشتم هیچ حرفی نمیزدم و درنهایت هم با بهانه سرقت مرا اخراج کرد. من انگشترش را ندزدیده بودم اما برای انتقام تصمیم به سرقت گرفتم.
روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟
من مدتی قبل با مرد جوانی بهنام کوروش آشنا شده بودم. او گریمور بود و در ترکیه دورههای گریم را دیده بود. از بد روزگار وقتی به ایران میآید، در یک درگیری که مربوط به دوستانش بوده مجروح و بعد هم دستگیر شد. در واقع بیگناه سابقه دار شده بود. روزی که تصمیم داشتم نقشه سرقت را اجرا کنم از او خواستم مرا به مقابل خانه پیرزن ببرد اما او از نقشه سرقت من بیخبر بود. بعد از سرقت با کارت عابر بانک، دلارها و طلاها و مقداری از عتیقههای پیرزن از خانه بیرون آمده و با کوروش آنجا را ترک کردم.
چطور توانستی 50 میلیون تومان را از حساب پیرزن برداشت کنی؟
خودم را گریم کردم. از کوروش خواستم مرا شبیه یک پیرزن گریم کند تا دوستانم مرا نشناسند. او هم که از همه جا بیخبر بود، مرا گریم کرد و من هم با کلاه گیس و گریم درحالی که عینکی به چشم داشتم وارد بانک شدم. کارمند بانک آن روز سرش شلوغ بود و دقت نکرد من هم با استفاده از کارت ملی که از خانه پیرزن برداشته بودم 50 میلیون تومان از حسابش پول برداشت کردم.
بعد از سرقتها چه کردی؟
خانهای که در آن مستأجر بودم، را دوستم اجاره کرده بود. برای همین مدرکی از من در دست صاحب خانه نبود، وقتی هم سرقت را انجام دادم، آنجا را ترک کردم و به خانه پدریام برگشتم.
15 ســال حبس مجــــازات زوج سارق
گروه حوادث / زوج جوان که در پوشش مسافر از رانندگان خودروهای عبوری در جاده چالوس سرقت میکردند، پس از محاکمه در شعبه 2 دادگاه کیفری استان تهران به 15 سال و 6 ماه حبس و رد مال محکوم شدند.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، این دو نفر بهعنوان زن و شوهر سوار ماشینهای عبوری شده و 7 راننده را با این شگرد قربانی سرقتهای خود کردند.
رسیدگی به این پرونده از سال 95 با شکایت یک راننده که هدف سرقت این زوج قرار گرفته بود، آغاز شد. او در تشریح ماجرای سرقت گفت: در جاده چالوس در حال رانندگی بودم که متوجه شدم زوج جوانی کنار جاده ایستادهاند، چون جوان بودند فکر کردم خانواده هستند دلم برایشان سوخت و سوارشان کردم. چند دقیقهای نگذشته بود که به یکباره مرد جوان از پشت سر به من حمله کرد و طنابی به دور گردنم انداخت به گونهای که داشتم خفه میشدم. همان لحظه از من خواست تا خودرو را متوقف کنم. پس از توقف خودرو آنها مرا پیاده کردند و بعد هم خودروام را به سرقت بردند.
پس از آن شکایتهای مشابهی به پلیس گزارش شد که نشان میداد این زوج جوان بهصورت هدفمند در جادههای میان شهری قزوین، رباط کریم، چالوس و... به قصد سرقت اموال رانندگان یا خودروهای آنها کمین میکنند به طوریکه از 7 شکایت مطرح شده سارقان خودروی 3 شاکی را ربوده بودند.
در ادامه مأموران با بررسی شماره پلاک آخرین خودروی سرقتی، مسیرهای تردد آنها را از طریق دوربینهای کنترل ترافیک مورد بررسی و بازبینی قرار دادند و موفق شدند چهره 2 سارق جوان را شناسایی کنند.
با شناسایی چهره این زوج، تحقیقات برای دستگیری آنها شروع شد تا اینکه مأموران شمارهگذاری اعلام کردند که خودروی سرقتی برای فروش به یکی از مراکز فروش خودرو برده شده است. مأموران از روی شماره موتور متوجه سرقتی بودن آن شده بودند و به این ترتیب در محل حاضر شدند و مردی را که خود را صاحب خودرو معرفی میکرد، بازداشت کردند. در ادامه بررسیها مشخص شد او دخالتی در سرقت خودرو نداشته و زوج جوانی خودرو را به او فروختهاند. به این ترتیب با راهنمایی وی، زوج جوان بهنامهای سیما و بهرام که دختر عمو و پسرعمو بودند شناسایی و دستگیر شدند.
سیما پس از دستگیری به مأموران گفت: در سرقتها نقشی نداشتم و فقط همراه بهرام بودم.
پس از آن بهرام مورد بازجویی قرار گرفت و با اعتراف به 7 مورد سرقت گفت: من و سیما هیچکسی را در زندگیمان نداریم. به همین خاطر بود که او در سرقتها با من همکاری میکرد تا فقط خرج زندگیمان را در بیاوریم. ما دلمان نمیخواست زندگی بدی داشته باشیم.
پساز اعترافات متهمان و تکمیل تحقیقات، پرونده آنها برای رسیدگی به شعبه 2 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و متهمان محاکمه شدند.
در جلسه دادگاه هر 7 شاکی با تأکید بر اینکه سیما فقط سوار خودروشان میشده و هیچ نقشی در سرقتها نداشته عنوان کردند: سرقتها توسط همسرش انجام شده و خواستار بازگرداندن اموالمان هستیم.
با پایان جلسه دادگاه قضات وارد شور شدند و ساسان را به 15 سال حبس و رد مال و سیما را به 6 ماه حبس محکوم کردند. در جلسه دوم رسیدگی به این پرونده نیز خریدار اموال مسروقه نیز محاکمه شد و از خودش دفاع کرد. قضات برای صدور رأی درباره او نیز وارد شور شدند.
درگیـری خونین با سارقان در قبرستان
گروه حوادث/ سارقان تابلوهای آلومینیومی قبرستانی در تبریز وقتی با مأموران حراست آرامستان رو به رو شدند با ضربههای چاقو آنها را مجروح کردند.
عصر روزسهشنبه عوامل حراست سازمان آرامستانهای شهرداری تبریز و نیروی انتظامی، حین بازرسی با سارقان آلومینیومهای مزارهای وادی رحمت، درگیر شدند که در این رابطه سارقان به سه نفر از عوامل با سلاح سرد حملهور شده و آنان را مجروح کردند.
حال عمومی مأموران حراست سازمان آرامستانهای شهرداری تبریز مساعد بوده و بهصورت سرپایی درمان شدند.
به گزارش ایلنا، این حادثه سومین بار طی سال جاری است که سارقان آلومینیومهای وادی رحمت شناسایی و دستگیر میشوند.
طی سال جاری هفت سارق تابلوهای آلومینیومی وادی رحمت شناسایی و توسط عوامل حراست در اختیار پلیس قرار داده شدهاند و آخرین سرقت از این آرامستان مربوط به دو ماه قبل بود که دو نفر در این ارتباط توسط عوامل حراست و همکاری کلانتری محل شناسایی و دستگیر شدند.
بخش عمده محوطه وادی رحمت توسط دیوارهای بتنی محصور شده و اغلب معابر و بلوکهای این مجموعه توسط دوربینهای نظارتی رصد میشود.
سرقت سنگ های 3 میلیاردی در مـــلاقات ســــــاختگی
گروه حوادث / مردان تبهکار وقتی از وجود سنگهای قیمتی در کیف مرد جواهرفروش باخبر شدند در سرقتی مسلحانه 3 میلیارد تومان سنگ قیمتی را دزدیدند.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، اوایل دی ماه پروندهای از کلانتری 104 «عباس آباد» به پایگاه سوم پلیس آگاهی تهران رفت و در اختیار تیم مبارزه با سرقت به عنف این پایگاه قرار گرفت.شاکی درباره این ماجرا به کارآگاهان گفت: من در کار خرید و فروش و کارشناس سنگهای قیمتی هستم روز یازدهم آذرماه، برای انجام معاملهای به محل قرار رفتیم اما آنجا 3 مرد با تهدید سلاح سرد تلفن همراه و کیف حاوی سنگهای قیمتیام را که حدود 3 میلیارد تومان ارزش داشت سرقت کرده و از محل متواری شدند.
پس از این شکایت در تحقیقات محلی از صحنه جرم و پالایشهای اطلاعاتی دو تن از سارقان شناسایی شدند، با استعلام سوابق هر 2 متهم مشخص شد از مجرمان سابقه دار بوده و دارای سوابق متعددی در جرایم سرقت، شرارت و کلاهبرداری هستند.
بنابراین با تلاش شبانه روزی کارآگاهان، مخفیگاه یکی از متهمان شناسایی شد و با هماهنگیهای قضایی، وی در مخفیگاهش دستگیر و در بازرسی از آن مکان تعدادی از سنگهای قیمتی کشف و متهم به همراه اموال مکشوفه به پایگاه سوم این پلیس انتقال داده شد.
سرهنگ کارآگاه قاسم دستخال، رئیس پایگاه سوم پلیس آگاهی تهران بزرگ در این باره گفت: متهم پس از مواجهه حضوری با شاکی به سرقت اعتراف کرد و اظهار داشت از طریق یکی از دوستانش مطلع شده، شاکی که در کار خرید و فروش سنگ است همواره مقادیر قابل توجهی سنگهای قیمتی و گرانبها در کیف همراهش دارد. با نقشه قبلی، در یک قرار صوری با همکاری همدستانش در محل قرار حاضر شده و کیف حاوی سنگهای قیمتی شاکی را سرقت کرده و سپس سنگهای قیمتی را در بین خودشان تقسیم کردهاند.
این مقام پلیسی با اشاره به اینکه دومین متهم پرونده نیز در مخفیگاهش دستگیر و تعدادی از سنگهای قیمتی هم از آن مکان کشف شد، افزود: متهمان با قرار صادره روانه زندان شدند و دستگیری متهم فراری و کشف سایر اموال مسروقه در دستور کار قرار دارد.
قتل دختر 13 ساله در حیاط خانه
گروه حوادث / دختر نوجوان روستایی بهدنبال حمله مسلحانه مردان ناشناس به قتل رسید.
سرهنگ حسین زلقیزاده، فرمانده انتظامی آبادان در تشریح این خبر گفت: شامگاه سهشنبه 14 بهمن یک دختر ۱۳ ساله بهنام «شیدا»، در حیاط خانه شان در روستای خرخره آبادان مورد حمله مسلحانه قرار گرفت. در پی این حمله مسلحانه که با کلت کمری انجام شد، این دختر نوجوان از ناحیه پهلو مصدوم و به بیمارستان اعزام شد که بهعلت جراحت شدید، جان باخت.
فرمانده انتظامی آبادان با اشاره به متواری شدن ضارب یا ضاربان، تصریح کرد: شناسایی ضارب یا ضاربان و جزئیات این حادثه در حال بررسی است.
هک کردن سایت مدرسه برای سرگرمی
گروه حوادث / پسر نوجوان با هک کردن برنامه آموزشی مدرسهاش در هشتگرد به سؤالهای امتحانی دست پیدا کرد و آن را در اختیار دانش آموزان قرار داد.
سرهنگ علی سلیمانی، فرمانده انتظامی ساوجبلاغ در این باره گفت: چند روز قبل مدیر یکی از دبیرستانهای شهر هشتگرد با مراجعه به پلیس از هک شدن سایت فضای آموزشی این دبیرستان و دسترسی به سؤالات امتحانی دانش آموزان خبر داد. بعد از این شکایت بررسی موضوع در دستور کار پلیس قرار گرفت و کارشناسان با اقدامات اطلاعاتی و رصد فضای مجازی، عامل هک کردن سایت آموزشی مربوطه را که یک پسر ۱۶ ساله بود شناسایی و دستگیر کردند. وی در بازجوییها گفت: من اقدام به طراحی اکانت جعلی برنامه آموزشی کردم و قبل از شروع امتحانات با معرفی خود به عنوان مدیر دبیرستان، سؤالات را از دبیران دریافت کرده و آنها را در سایت آموزشی بارگذاری کردم.سلیمانی خاطرنشان کرد: این پسر ۱۶ ساله که با مهارت خاصی اقدام به طراحی و ساخت اکانت جعلی سایت این برنامه آموزشی کرده بود هدف از این کار را نوعی سرگرمی و تسهیل در دستیابی دانشآموزان به سؤالات امتحانی عنوان کرد. در بازرسی از منزل متهم تعدادی تجهیزات رایانهای، مخابراتی، تلفن همراه و امثال آن کشف شد.
دختری که در زندانزاده شد
محمد بلوری- قسمت دهم/ مهتاب که دوران کودکیاش را در پرورشگاه گذرانده بود، در دوره دانشجوییاش همراه با دوستش به پرورشگاه رفت تا از گذشتهاش و پسرک همبازی خود اطلاعاتی بهدست بیاورد...
٭٭٭
پیرمردی که مسئول بایگانی بود پشت میزش داشت پرونده یکی از کودکان سرراهی تازه وارد به پرورشگاه را مطالعه میکرد. با ورود مهتاب و دوست هم اتاقیاش، عینک قطور ذرهبینیاش را برداشت و با چشمهای کم فروغ و خسته نگاهشان کرد و پرسید:
- شما دو دختر خانم جوان نباید آمده باشید طفل پرورشگاهی برای فرزندخواندگی انتخاب کنید؟
مهتاب جوابش داد: سلام آقا، من خودم در بچگی توی همین پرورشگاه نگهداری میشدم. بهخاطر دارم شما هم مسئول همین دفتر و پروندههای بچهها بودید. اسمتان را هم بهخاطر دارم. آقای محسن درسته؟ من هم تا 9 سالگی تو همین پرورشگاه بودم بعد مرا بردند به مرکز نگهداری دختران نوجوان، میدانم چه آقای مهربانی بودید و هستید.
روی پر چین و تکیده پیرمرد از هم شکفت و با لبخندی سرشار از مهر گفت: ممنونم دخترم، از دیدنت خوشحالم. چه کمکی از من ساخته است.
مهتاب گفت: آمدهایم محبت کنید پروندهام را در بیاورین تا از گذشتهام اطلاعاتی بهدست بیاورم. هم خودم و هم پسربچهای سرراهی که با هم مأنوس بودیم.
با چشمانی متعجب نگاهی به قفسههای متعدد پروندهها کرد و گفت: دخترم پیدا کردن دو پرونده بایگانی شده مثل پیدا کردن دو سوزن در یک انبار کاه است. تازه باید اسم و مشخصات پرورشگاهیتان، تاریخ ورود و خروجتان را به یاد داشته باشید.
- میدونم آقای مصیبی. در کیفم بریدهای از یک روزنامهای را که در چند سطر خبر پیدا کردنم در گوشه پیاده رو خیابانی و تحویل دادنم به پرورشگاه را چاپ کرده بود طی سالها چون تکه ورق زرین نگهش داشته بودم.
در خبر نوشته بود: هنگام صبح پاسبان گشت کلانتری 12 تهران دختر خردسالی را که در خیابان مولوی رها شده بود پیدا کرد و به دستور دادستان تهران بهعنوان سرراهی تحویل پرورشگاه شهرداری شد...
به دقت نگاه کنید آقای مصیبی تاریخ پیدا شدنم توسط پاسبان گشت کلانتری هم با اثر مهری که روی این خبر خورده مشخص است.
پیرمرد تکه بریده شده روزنامه را از دستم گرفت، عینک ذرهبینیاش را به چشم زد و با سر خمیده به آن زلزد. با تعجب سربلند کرد و خیره به من پرسید:
- این تکه روزنامه باید جزو پروندهتان بوده باشد. مهر پرورشگاه ما رویش خورده؟
گفتم: بله آقا همینطوره... من این تکه روزنامه را وقتی به پرورشگاه دختران نوجوان منتقل شده بودم از سر کنجکاوی، از پرونده آن پرورشگاه برداشتهام. از سرکنجکاوی...
بایگان پیر نفس عمیق کشیده و گفت:
- خب میتوانید به پرورشگاه دختران نوجوان مراجعه کنید و هر اطلاعاتی را که لازم دارید از بایگانی آنجا بهدست بیاورید.
گفتم: آقای مصیبی حتماً خبر دارید که چند سال پیش در آتشسوزی بزرگی که در آنجا اتفاق افتاد، همه پروندههای بچهها سوخته و خاکستر شده. وگرنه مزاحم شما نمیشدم. خواهش میکنم با این نشانی زحمتی بکشید و پروندهام را پیدا کنید که برایم امری حیاتی است.
پیرمرد از سرناچاری به فکر ماند و آنگاه گفت:
چشم دخترم اما باید دو،سه روزی فرصت بدید تا پروندهتان را پیدا کنم. اما آن پسری که نامش را بردید چطور؟ از او چه نشانی دارید؟
با خوشحالی جوابش دادم:
- همان سال ورودمان به این پرورشگاه بود که زن و شوهری مهرداد کوچولو را به فرزندخواندگی انتخاب کردند و با خودشان بردند. خواهش میکنم هدف اصلیام بیشتر پیدا کردن این پسر بچه است. من هرگز محبتتان را فراموش نمیکنم.
بایگان پیر بهخاطر التماسهایم دلش بهحالم سوخت و گفت:
باشد دخترم. اما باید دو، سه روزی به من مهلت بدید. منظورتان را میفهمم. میخواهید در اصل زن و شوهری را شناسایی کنید که مهرداد کوچولو فرزند خواندهشان شده؟
از این یاری پیرمرد بایگان چنان خوشحال شده بودم که سر از پا نمیشناختم، میخواستم از شوق در آغوشش بگیرم و چون پدری مهربان صورتش را غرق بوسه کنم.
با خوشحالی از پرورشگاه بیرون آمدم و از آن پس شب و روزم با بیقراری میگذشت تا به دیدن پیرمرد بروم و نشانی محل زندگی مهرداد قهرمانم را از او بگیرم. تا اینکه روز موعود فرا رسید و با قلبی پر تپش به شوق یافتن محل زندگی مهرداد به پرورشگاه رفتم، وقتی وارد بایگانی مخصوص کودکان سرراهی شدم، پیرمرد مهربان یک پرونده صورتی را از قفسهای بیرون کشید و در مقابلم روی میزش گذاشت.
با گذشت 20سال دوری از مهرداد کوچولو وقتی نگاهم به عکس دوران کودکیاش روی آن پوشه صورتی رنگ افتاد سرم گیج رفت. دوستم زیر بازویم را گرفت و کمکم کرد تا روی صندلی بنشینم. خاطره روزی بهخاطرم آمد که مهرداد با پروانه رنگین بالش از پرورشگاه فرار کرده بود تا در شلوغی یک خیابان پروازش بدهد، با این خیال که برشانه مادران گمشدهمان خواهد نشست که شب و روز شوق دیدارشان را داشتیم.در پرونده صورتی رنگ پرورشگاه نشانی محل زندگی زن و شوهری بود که مهرداد را به فرزندی پذیرفته و او را با خود برده بودند. مهرداد گمشده دوران کودکی در یکی از خانههای همین شهر زندگی میکرد و من طی سالها شوق دیدنش را داشتم....
ادامه دارد
5 کشته در تصادفسمند و پراید
گروه حوادث / در پی برخورد یک دستگاه پراید با سواری سمند در محور کازرون، 5 نفر جان باختند و 4 نفر بشدت مجروح شدند.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، با اعلام گزارش یک مورد تصادف منجر به فوت در محور کازرون، بلافاصله مأموران بههمراه دیگر نیروهای امدادی به محل مورد نظر اعزام شدند؛ در بررسیهای اولیه مأموران مشخص شد که سواری سمند با 7 سرنشین با خودروی پراید که 2 سرنشین داشته بشدت برخورد کرده و 5 نفر در دم جان باخته و 4 نفر هم بشدت مجروح شدهاند که مجروحان توسط اورژانس به بیمارستان منتقل شدند.
سرهنگ عبدالهاشم دهقانی رئیس پلیس راه شمالی استان فارس، در این باره گفت: کارشناسان در صحنه حاضر و علت وقوع این حادثه را انحراف به چپ از سوی راننده سواری سمند اعلام کردند.