خواست مخاطب در تعیین سرنوشت شخصیتها مهم است
ادامه از صفحه 13
مریم جان چیزی که در بازی شما در تمام این سالها برای من جلب توجه میکند بازی زیر پوستی و پنهانیاست که اغلب حتی به چشم نمیآید. اساساً در سینمای ایران این جنس بازی بیتظاهر خیلی کم دیده میشود ولی به شخصه برای من بسیار ارزشمند است. انتخابت برای این جنس بازی و مسیر حرفهای در این سالها چهطور بوده و به کجا قرار است برسد؟
مقدم: بازی مورد علاقه من که سعی کردم به آن نزدیک شوم و آن را اجرا کنم همینطور که تو اسم بردی بازی پنهان و زیرپوستی است. در واقع نزدیکترین و محبوبترین اجرا از واقعیت برای من است و خودم همیشه در تماشای این جنس بازی بازیگران در سینمای جاهای مختلف دنیا لذت بردهام. اینکه میگویی بازی من برایت ارزش دارد از لطف توست اما گمان میکنم در ایران این بازی خیلی محبوب نیست و به چشم هم نمیآید. بازیهای درشتتر انگار برای سلیقه مردم جذابتر است. این را هم میتوانم بفهمم که ریشه در سالها سینمای خودمان دارد، ولی مرا ترغیب نمیکند که به آن سمت مایل شوم. هر کسی در مسیر حرفهای کارش انتخابی دارد و انتخاب من این بوده است. در مورد مسیر کاریام هم باید بگویم به جز آن 10 سالی که در سوئد تئاتر کار میکردم، در این سالها در ایران 12-10 فیلم بازی کردم. وقتی به هر کدام از آنها نگاه میکنم میبینم فیلمهایی بوده که دوستشان داشتم و بهترینهایی بوده است که به من پیشنهاد دادند. فیلمهایی که جهانبینی فیلمنامهها به من نزدیک بوده و در واقع جهان مفاهیمی بودند که من هم دوست داشتم بخشی از آن باشم. من هرگز کاری نکردم که قبول نداشته باشم، چه سیاست پشت پروژه را، چه خود پروژه و آدمهای آن را. همیشه جدا از قبول کردن و قبول داشتن جایی کار کردم که لذت بردم. چون اعتقاد دارم که بخش بزرگی از کار برای من لذت بردن از زمانیاست که با گروهی همراه میشویم و سفری را تجربه میکنیم. همانجاها من وقت دارم از کار و زندگی لذت ببرم، مخصوصاً که خیلی از فیلمهام اکران محدودی داشته یا توقیف شدهاند، چون اغلب فیلمهای مستقل و هنری بودهاند. پس من یاد گرفتم که از بودن و حضور در آن لحظه لذت ببرم. البته ما کار میکنیم که بعدتر بواسطه حضور در فیلم با مردم از راه پرده سینما ارتباط برقرار کنیم. ولی خب من کمتر این لذت نصیبم شده و فیلمهام این شانس را داشتهاند. گرچه امیدوارم این جنس فیلمها هم روزی با مردم ارتباط پررنگتری برقرار کنند اما یادگرفتم سهم من از این فیلم لذت بردن است. من هیچ تعصب و وسواس خاصی هم ندارم. برای انتخاب کار فقط برایم مهم است که بتوانم با فیلمنامه ارتباط برقرار کنم و آن را دوست داشته باشم. چون بازیگر آدمی دارای عقل و شعور است و حداقل مثل هر انسان دیگری و گاهی حتی خیلی بیشتر باید نگاه سیاسی و اجتماعی داشته باشد و نمیتواند فقط مثل یک اکسسوار در هر فیلمی حضور داشته باشد. باید با شعورش انتخاب کند و حرف فیلم را قبول داشته باشد. اصلاً قبول ندارم که بازیگر باید هر کاری را انجام دهد. مثل نویسندهها که برای خود سبکی دارند، بازیگر هم باید همینجا بایستد. اگرچه خیلیها معتقدند همه باید عقل و شعوری داشته باشند جز بازیگر.
و سؤال آخر درباره پایانبندی فیلم؛ فکر نمیکنی اگر تدوینگری جز خودت بود فیلم را جای دیگری تمام میکرد؟ میدانم وقتی کارگردان سکانسی را دوست داشته باشد کنار گذاشتنش چه قدر سخت خواهد بود اما حدس میزنم فیلم یک پایان درخشان دارد که از آن عبور میکنید. در این پایانبندی چه چیزی برایتان مهمتر بود؟ و اساساً علاقهمند و مدافع پایان باز هستید یا قرار است تکلیف همه چیز مشخص شود؟
صناعیها: پایان نوشته شده روی کاغذ در نسخه قبلی فیلمنامه همان پایان داخل ماشین بود. یک پایان باز. اما در طول یک سال اخیر بعد از چندین سال که آن پایان باز پایان فیلمنامه بود، تصمیم گرفتیم این پایان را برایش بگذاریم. من شخصاً مشکلی با پایان باز ندارم و در فیلمها حتی دوست دارم این مدل پایانبندی را. و اتفاقاً پایان باز قصیده هم در آن سکانس ماشین پایان بدی نیست ولی نکتهای هست که دوست دارم درباره آن حرف بزنم؛ ما نمیخواستیم تصمیمگیری برای پایان را که قاعدتاً در پایان باز به عهده مخاطب است برای این لحظه یا ادامه این لحظه به عهده تماشاچی بگذاریم. چون ممکن است آن نیمه تاریک روایت در ذهن مخاطب غالب شود و پایان ریسکیای میبود برای این درام. فکر کردیم شاید مخاطب در اینجا تمایل داشته باشد قصه تمام شود تا سر دوراهی گیر بیفتد. ما خواستیم از تردید مخاطب برای ماندن یا نماندن دو شخصیت اصلی داستان با هم به سمت دیگری ذهن را ببریم و آن اینکه آیا زن انتقام گرفت یا نگرفت. این برداشت در پایانبندی، دوگانه دنیای موازی ایجاد میکند و پایان غیر کلیشهایتری است. روی این کلمه کلیشهای تأکید دارم به همین دلیل سراغ این پایان رفتیم. البته ممکن است کمی از فیلم فاصله بگیریم و برای پایان آن به نتیجه دیگری برسیم. ممکن است دوباره دلمان بخواهد به آن پایانی که سالها روی کاغذ وجود داشت برگردیم. قشنگی سینما برای من همین است که کاراکترهای ما را که مدت زیادی با آنها زندگی کردهایم، دیگران هم ببینند و با آنها زندگی کنند و راجع به آنها با ما حرف بزنند. من صدای مخاطبم را میشنوم و نظر آنها روی سرنوشت کاراکترها برایم مهم است.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه