درباره کتابی که این روزها بسیار خوانده میشود
بلای بیتفاوتی
اصغر نوری
مترجم ادبیات فرانسه
آنهایی که «طاعون» آلبر کامو را خواندهاند می دانند در حال و هوایی مشابه این روزهای خودمان نوشته شده. اصغر نوری، مترجم سرشناس ادبیات فرانسه، ترجمه زندهیاد رضا سیدحسینی از این رمان مشهور را که به همت نشر نیلوفر در دسترس علاقه مندان قرار گرفته، پیشنهاد خوبی برای این روزها و نگرانیمان از گرفتاری به ویروس ناخواندهای می داند که سایهاش بر اغلب کشورهای جهان سنگینی می کند.
در شهر اُران الجزایر طاعون شیوع پیدا میکند و هر روز تعداد مردهها بیشتر میشود. فرمانداری برحسب ضرورت دستور میدهد دروازههای شهر را ببندند و مردم را مجبور به ماندن در قرنطینه کنند. این فرمان، ابتدا زنجیرهای از واکنشهای اعتراضی برمیانگیزد اما با طولانی شدن قرنطینه، این اعتراضها جای خود را به نوعی بیتفاوتی میدهد که روزبهروز عمیقتر میشود. اران از دنیا جدا میماند و مردمش «زندانی طاعون» میشوند، زندانیهای محکوم به مرگی که از زمان اجرای حکمشان بیخبرند. رفتهرفته، طاعون از بلایی که سر بخشی از مردم میآید، به «مسألهای جمعی» تبدیل میشود و حتی کسانی که به این بیماری کابوسوار مبتلا نشدهاند، در قلبشان آن را حس میکنند.
روایت بر عهده یک راوی ناشناس است که روی شخصیت دکتر ریو تمرکز میکند. تکنیک روایت اجازه نمیدهد احساسات شخصی دکتر فاش شود و همواره فردیت او را مقابل سیل احساساتی که همنوعانش برمیانگیزند پنهان میکند، طوری که انگار آلبر کامو این شخصیت را با الهام از کاراکتر خودش ساخته است. دکتر ریو در عین درگیری با همه حوادث، فاصلهای نگه میدارد که مناسب زمان طاعون است. در این برهه زمانی، او کارش را با جدیت دنبال میکند، دست به همه کار میزند تا مریضها درمان شوند و خانوادههاشان تسلی یابند، اما نه آنقدر که سلامتی خودش به خطر بیفتد و یا تعادل ذهنیاش فدای محبتهای پرشور شود. با اینهمه، پشت این روحیه حرفهای سرسختانه که به ما اجازه میدهد روز به روز در جریان گسترش بیماری و همه عواقب وحشتناک آن باشیم، تهدید بزرگتری نمایان میشود؛ تهدیدی بزرگتر از طاعون. و اینجا، این سئوال مطرح میشود که آیا رمان «طاعون»، فقط درباره طاعون است؟
با اینکه اکثر مردم اران به همدیگر اعتماد ندارند و باید خودشان را در خانه قرنطینه کنند، هر بار که کسی مبتلا میشود، دکتر دیگر نمیتواند احتیاط کند و باید سراغ او برود. از اولین روز تا روز آخر اپیدمی ـ البته اگر روز آخری وجود داشته باشد ـ شغل او این امکان را برایش فراهم میکند که آدمها را بهتر بشناسد. هم بیمارها را بیشتر میشناسد و هم شخصیتهایی مثل پدر پانو و فرضیه بلای الهیاش، رمون رامبر و وسوسههای گریزش، ژوزف گران و علاقه دیوانهوارش به دستور زبان و یا خانم ریور، مادر دکتر، که همزاد مادر واقعی آلبر کامو است. اما دکتر هیچوقت اجازه نمیدهد که تحت تأثیر حالتهای روحی افراد قرار گیرد و همیشه در قامت یک متخصص فیزیولوژی رفتار همنوعانش و حتی رفتار خودش را تشریح میکند. از اینرو، او ما را از همه باورهامان به وجود هویت شخصی برای هر فرد جدا میکند. ما هیچ فرقی باهم نداریم، همهمان تحت تأثیر قوانینی داخلی هستیم که کنترلشان دست ما نیست اما تحریکمان میکنند که میان بلاها بهترین ترفند را برای طولانیتر کردن عمر خودمان پیدا کنیم.
انگار کامو میخواهد به همینجا برسد. ترسناکی طاعون از اینروست که مرضی نامرئی است که در بیتفاوتی کامل همه قشرهای مردم را مبتلا میکند، همه ما این را میدانیم و هر کدام از ما میتوانیم این موضوع را به نوعی بپذیریم. اما دکتر ریو انگار نمیتواند جو بیتفاوتی را که کمکم بر اران حاکم میشود بپذیرد. طاعون نماد بلای دیگری میشود که روحها را آلوده میکند و نام این بیماری، بیتفاوتی است. طاعون ما را دورتر از جایی میبرد که تصورش را میکردیم. حتی وقتی از بین میرود، عوارضش را روی روحهایی که با نیستی آشنا شدهاند به جا میگذارد. بعد از ریشهکنی بیماری، مسأله اصلی بازیافتن انسانیت است، به روشی که آلبر کامو در هر صفحه از رمان «طاعون» با بیتفاوتی نسبت به آن میجنگد. رمانی که به ترجمه رضا سیدحسینی و از سوی نشر نیلوفر دردسترس علاقه مندان قرار دارد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه