به یاد امیر راعیفر روزنامهنگاران جانباخته
اگر غم را چو آتش دود بودی
الهام فخاری
عضو شورای شهر تهران
میخواستم درباره جهان پساکرونا و زندگی تازهای که ناخواسته در آن غوطهور شدهایم بنویسم. دورهمیهایی که به دوسه نفری با فاصله بودن دگرگون شده و آموزش، کارهای فرهنگی و هنری که برپایه باهم بودن و درکنارهم آموختن و بیفاصله بودند و اکنون ناروشن. از این بنویسم که همه نشستهای آموزشی را نمیتوان برخط بازتنظیم کرد و کارگاهها و ساختن و پرداختنهایی هستند که باید کنار هم و قلم به قلم استاد و همآموزان پیش برد. پنجشنبه اما خبری که دو سال است از آن میترسیدیم را خواندم و هنوز چشمهایم پراشک و روانم آشفته است. دوستی به شکستن شیشه عطر و پریدنش به ابرها مانند کرده، دوست دیگری به رفتن در جادههای روشنایی، و خودش در پیامهای آخرش به نگاه کردن به نور... . امیر راعیفر از روزنامهنگاران و کنشگران اجتماعی-سیاسی خراسان که امیدبخش بسیاری دوستان در سراسر ایران بود.
فرصت کوتاهی پدیدآمد برای کار در زمینه مدیریت پسماند مشهد، زندهیاد محسن بحرینی در سال 96 بهجای رویکرد مهندسی سخت به رویکرد فرهنگبنیاد باور داشت و امیر راعیفر(یک روزنامهنگار و فرزند یک خانواده کنشگر فرهنگی) را همراه کرد. رویکرد فرهنگی و هنریاش به سبک زندگی و مدیریت موضوعی دستکاریشده و کف خیابانی، میتوانست نقش این دهه پنجاهی پرشور را اثربخشتر کند. او باور داشت شهر یک میدان فرهنگی است. افسوس که دیر بود و افسوس که تنش جان پرشوق او را یاری نکرد. پنجشنبه 28 فروردین 98 امیر راعیفر دوست روزنامهنگار، نویسنده و دوستدار فرهنگ و ادبیات و موسیقی دیده برجهان پردرد فروبست و آهی کشید و رفت. دو سال بود که درگیرودار درمان سرطان دستگاه گوارش بود با اینهمه در هنگام دردها و کمتوانیاش هم از نوشتن و خواندن و سرودن بازنماند. کرونا و سرطان امانش را بریدند. این هفته هم بسیاری از مردمان، زن و مرد، درگذشتهاند، این که داغ مرگ یک دوست را مینویسم انگار شرح پراندوهی است از آنچه در گوشه و کنار این شهرها و روستاها میگذرد.
ازرنجی مینویسم که فراتر از یک رقم و آماره است، زندگی است که تکرار نمیشود، رنجی است که در میان دیوارها و لابهلای تنهایی خانهها پنهان شدهاست و چون دودی دل و تن و روان مردمان را رنجورتر کردهاست. از پریدن عطر جان شیفتهای که سرودن میدانست و با هنر نفس میکشید و از زندگی امید میساخت مینویسم. جایی میخواندم که گفتن از امید در هنگامههای دشوار آگاهی و دلیری میخواهد، و هم گریستن و گفتن از ناامیدی و اندوه دلیری بیشتری میخواهد و هنر است که این تسلا و رهایی و بارش را شدنی میکند. هنر و کنشهای فرهنگی که در چالش جهانی کنونی بیش از همه زمینهها دچار تنش و فشار، بیتوجهی و واپسرانی و ایستاده در سپهر تجارت و فناوریزده باید به تنهایی بار این هراس و فسردگی و درماندگی آدمی را بر دوش بکشد. تا نیمروز آدینه همچون بسیاری از دوستان دیگر نه خوابیدهام نه از امید میخواهم بگویم. امروز از اندوه و ازدستدادن و موسیقی رنج نوشتم که خیلی از هنرمندان، بسیاری از مردم گوشهی اتاقها با آن دست و پنجه نرم میکنند و ادای شنگولی اینستاگرامی هم درنمی آورند.عزیزمان مرده است و با شهرام ناظری زمزمه میکنیم اگر غم را چو آتش دود بودی / جهان تاریک ماندی جاودانه (شهید بلخی دوم)
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه