روایتی از یک سوگسروده احمد عزیزی که هنوز زمزمه میشود
ما خدایی کوکبی گم کردهایم
گروه فرهنگی/ شـــــــــعر، اتفاقی است در زبان و آنچه در این زبان رخ میدهد البته فقط یک اتفاق ســـــــاده نیست. محصولی ست که با رگ و پی و جوارحی از احساس درونی شاعر گره خورده و هوشمندی او را هم در آنچه نوشته میشود این محصول را به نامیرایی پیوند خواهد زد. مثل وقتی که شاعری عارف، که رهبر بزرگ جامعهای بزرگ مثل ایران بود، در یکی از شعرهای خود نوشت: «انتظار فرج از نیمه خرداد کشم» و او به آنچه گفته بود و خواسته بود در شعرش رسید. سوگ سرودههای بسیاری در رحلت امام خمینی نوشته شد و آن روزها را که به یاد میآوریم و آن جمعیت میلیونی تشییعکنندگان را، این زمزمههای اشکآلود که میشنیدیم بیشتر تلخی آن روز را یادآور میشود. شعرهای بسیار از شاعران بسیار شنیده و مکتوب شد و بسیاریشان هم روی خط ملودی و با صدای خوانندگان و مداحان بسیاری، این فراق را باشکوهتر و عمیقتر کرد که یکی از آنها هنوز در ذهن و زبان دوستداران شعر و رهبری که شاعر بود مانده است. شعر با ملودی اندوهناکی شروع میشد و صدای پرحزن صادق آهنگران آن را به کمال میرساند. حتماً اگر اولین مصرع این سوگسرود را بیاوریم شما هم مثل من به 14خرداد سال 1368 سفر خواهید کرد. «ما خدایی کوکبی گم کردهایم» سطر آغازین شعری بود از احمد عزیزی که آهنگران آن را با صدای خودش به حافظه تاریخی ایرانیها تا به ابد سنجاق کرد. این شعر، نه مثل بسیاری شعرهای مناسبتی، باسمهای و با رویکردهای همیشگی شعرهای تقدیمی، بلکه همانطور که اول این نوشته آمد شعری بود با عاطفهای عمیق که در کنار هوشمندی شاعر و واژهشناسی و البته درک درونی موسیقی شعر، آن را از دیگر شعرهای آن روزگار علیحده میکرد. خاصیت شعر هم همین است. همین است که وقتی به شعرهای عاشورایی نگاه میکنیم متوجه میشویم آنچه شعر محتشم کاشانی را از دیگر شعرها جدا میکند نگاه ویژه شاعر به کلمات است و بار معنایی کلماتی که با خود، عاطفه، رنگ، بینش به موضوع و در نهایت جاودانگی را به ادبیات و تاریخ و فرهنگ یک کشور هدیه میدهند. احمد عزیزی شاعر سادهنویسی بود. از آن سهل و ممتنع نویسها و صادق آهنگران هم هوش بسیاری برای انتخاب شعر داشت همانطور که هر آنچه در هشت سال جنگ تحمیلی خواند، اصولاً از شاعران هم دوره و معاصری مثل علیرضــــــا قزوه بود که آن زمان درد و دغدغه داشتند و آنچه مینوشتند باوری بود گره خورده با روحشان. به همین دلیل است که میگوییم فرهنگ و هنر، حافظه دوران خود و دورههای پس از خود هستند که مثلاً در شعر، با کلمه جاودانه میشوند و در موسیقی با هر آنچه بر خط حامل نوشته میشــــــود و در هر هنـــــری به شکلی و با مقتضیـــات خــــاص خود. حــــــــــــالا احمد عزیزی نیست و صادق آهنگران آن روزگار هم پیر شده اما این کلمهها و قطعه موسیقی «اشک افشان» که بخشیش را در ادامه میخوانید هنوز همانطور جوان، سوگوار و البته با صلابت به چشم و گوش ما مینشینند و خاطرات آن خرداد سال 1368 در ذهنمان را به تصویر میکشند.
ما خدایی کوکبی گم کرده ایم
آفتابی در شبی گم کرده ایم
غمگنان خیزید و اشک افشان کنید
رو به کوی خود فراموشان کنید
سر فرو در خاک و خاکستر کنید
دامن از خونابه دلتر کنید
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه