خاطرات 453 روز حضور در کاخ سفید
اتاقی که در آنجا اتفاق افتاد
جان بولتون / مشاورامنیت ملی سابق ترامپ / مترجمان: مسعود میرزایی و بهجت عباسی
صحبت از گزینههای نظامی
از زمان آخرین پست دولتیام بهعنوان سفیر امریکا در سازمان ملل کانون توجه پوشش خبری رسانهها بودم. بنابراین حتی در گفتن چیزهای عجیب و غریبی که خبرنگاران نالایق، مُغرض و تنبل به خرج من منتشر میکردند از جمله اینکه «ماریا بوتینا» شهروند روس، تلاش کرده بود من را بهعنوان جاسوس روسیه استخدام کند، احتیاط میکردم (من فکر نمیکنم که رسانهها «دشمن مردم هستند» اما همانگونه که «دوایت آیزنهاور» رئیس جمهوری امریکا در سال 1964 گفت بخشهای مختلف رسانهها از مفسران و ستون نویسانی خودخواه تشکیل شده است که نوشتههای آنها چیزی بیشتر از ادای روشنفکری درآوردن نیست.) بعد هم نوبت به آزمایش ادرار برای بررسی اعتیاد به مواد مخدر رسید. اجازه بدهید این یکی را فراموش نکنیم.
همچنین تلاش کردم با مشاوران امنیت ملی مشورت کنم، البته که کار را با کوشنر شروع کردم که به من گفت «بسیار به شما اعتماد دارم و آرزوی موفقیت میکنم. شما به موضوع تسلط دارید، از بوروکراسی و تشکیلات اداری شناخت دارید و مطمئنم که شما میدانید چگونه از پس این شغل بر آیید.»
مهمتر از آن، کیسینجر هم مثل همه مقامات سَلَفی که با آنها صحبت کردم، اعم از جمهوریخواه و دموکرات حمایت خود را از من ابراز کرد. با «کالین پاول» (که رئیس من در وزارت خارجه بوش پسر بود)، «برنت اشکوکرافت» مشاور امنیت ملی در چند دولت جمهوریخواه، «جیمز جونز»، «کاندولیزا رایس»، «استیو هادلی»، «سوزان رایس»، «جان پوینددکستر»، «مک فارلین» و «باب گیتس» که زمانی معاون اشکوکرافت در شورای امنیت ملی بود و بعداً وزیر دفاع شد رایزنی کردم. اشکوکرافت بهطور موجز و خلاصه گفت: جهان در وضعیت آشفته و درهم و برهمی است و شما جزو تنها کسانی هستید که میتوانید به آن سامان دهید.
با وزیران خارجه سابق که با آنها کار کرده بودم از جمله جورج شولتز و جیم بیکر (البته پاول وکاندولیزا رایس نیز در این طبقهبندی جا میگرفتند)، دونالد رامسفلد وزیر دفاع سابق و دیک چنی معاون رئیس جمهوری بوش صحبت کردم. سرانجام نوبت به جورج دبلیو بوش (پسر) رئیس جمهوری اسبق رسید که با سخاوتمندی وقت خود را در اختیارم گذاشت و برای من «بهترینها را آرزو کرد». از او خواستم با پدرش که برای او هم کار کرده بودم تماس بگیرم اما او گفت که در حال حاضر «دشوار» است و من فقط از او خواستم به پدر سلام برساند.
روز 27 مارس در «اتاق افسران»، بخشی از تأسیسات به هم ریخته و بینظم نیروی دریایی در کاخ سفید، با مک مستر ناهار خوردیم. او مؤدبانه ارزیابیهای خود را درباره مسائل، سیاستها و کارکنان شورا در اختیارم گذاشت. چند روز بعد با جیمز متیس در پنتاگون صبحانه خوردم. او با استقبال از من هنگام ورود به پنتاگون، مهارت خود را در برخورد با رسانهها با بیان اینکه «شنیدهام تو شیطان مجسم هستی» نشان داد. در این فکر بودم که جواب بدهم: «همه تلاشم را میکنم (که چنین باشم)»، ولی حرفم را خوردم و چیزی نگفتم. ما گفتوگوهای سازندهای داشتیم. متیس پیشنهاد کرد به اتفاق من و پمپئو هفتهای یک بار در کاخ سفید با هم صبحانه بخوریم و به بررسی مسائل موجود بپردازیم. اگرچه در بیشتر روزها چند بار تلفنی با هم در تماس بودیم، مجالی که هنگام صرف صبحانه ایجاد شده بود فرصت بسیار خوبی برای هرسه ما برای بررسی مسائل کلیدی بود. وقتی یکی از ما در سفر بود، آن دو نفر دیگر به طور معمول در «اتاق افسران» و گاهی نیز در وزارت خارجه یا پنتاگون دیدار میکردند.
وقتی گفتوگوهای ما تمام شد، متیس من را به دیدار جو (جوزف) دانفورد رئیس ستاد مشترک ارتش برد که دوره خدمتش سپتامبر 2019 تمام میشد. صحبتهای دانفورد درباره مسأله هستهای کره شمالی را در مجمع امنیت آسپِن در تابستان 2018 به یادش آوردم:
بسیاری درباره گزینههای نظامی با استفاده از کلماتی همچون غیرقابل تصور صحبت کردهاند. من اندکی این حرف را تغییر میدهم و میگویم که چنین گزینههایی هولناک خواهند بود و باعث تلفات جانی بیسابقه خواهند شد و چنین اتفاقی در صورت درگیری در شبه جزیره کره رخ خواهد داد. اما همانگونه که به همتایانم چه دوست و چه دشمن گفتهام غیرقابل تصور نیست که ما گزینههای نظامی را برای واکنش در مقابل توان هستهای کرهشمالی داشته باشیم. آنچه که از نظر من قابل تصور نیست این است که اجازه بدهیم چنین سلاحهایی در شهرهای دِنور و کلورادو فرود آیند. وظیفه من این است که اطمینان دهم چنین چیزی رخ نمیدهد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه