خاطرات 453 روز حضور در کاخ سفید
اتاقی که در آنجا اتفاق افتاد
جان بولتون / مشاورامنیت ملی سابق ترامپ / مترجمان: مسعود میرزایی و بهجت عباسی
اختلاف نظر در حمله به سوریه
به رغم اینکه متیس تأکید میکرد فقط اهداف مرتبط با تسلیحات شیمیایی سوریه را هدف قرار دهیم اما وقتی ترامپ و دیگران گزینههای مشخصی در این باره خواستند، در طرحهای پیشنهادی وزارت دفاع وجود نداشت. متیس همچنین گفت که کشته شدن احتمالی نیروهای روسی مستقر در سوریه بر اثر حملات ما میتواند به معنای ورود به جنگ با روسیه باشد، در حالی که ما قبلاً درباره این موضوع بحث کرده بودیم و هماهنگیهای لازم نیز برای جلوگیری از درگیر شدن با روسها در جریان مذاکرات دانفورد – گراسیموف به عمل آمده بود. در آوریل 2017 که امریکا به تلافی حملات شیمیایی رژیم اسد به سوریه حمله کرد، با موشکهای کروز، تأسیساتی را در بخشهایی از یک پایگاه هوایی سوریه که عاری از نیروهای روسی بود، هدف قرار داد، البته ما میدانستیم که تعدادی از نیروهای روسیه در همان اطراف و در نزدیکی یکی از باندهای پایگاه مستقر هستند. نکته جالب توجه اینکه ظاهراً هیچ کس به طور خاص به تلفات احتمالی نیروهای ایرانی اهمیتی نمیداد اگرچه ما اطلاع داشتیم که نیروهای روسی و ایرانی به طور فزایندهای تقریباً در همه مناطق تحت کنترل رژیم اسد حضور داشتند. این حضور فزاینده نیروهای بیگانه در واقع بخش بزرگی از مشکلات راهبردی خاورمیانه به شمار میرفت و عملیاتهای این چنینی اجازه نمیداد که بشار اسد از آنها به عنوان سپر انسانی استفاده کند. متیس به دنبال دستاویزی بود تا با توسل به آن تقریباً کاری انجام ندهد، اما او هم از نظر راهبردی و هم از نظر تاکتیکی در اشتباه بود.
در نهایت با اینکه ترامپ در طول هفته به طور مکرر تأکید کرده بود خواهان واکشنی قاطع و محکم است ولی هنوز تصمیمی در مورد عملیاتی شدن این واکنشها اتخاذ نکرده بود. انتخاب نهایی ترامپ از میان گزینههای پیشنهادی در واقع فاقد نکات کلیدی و محوری بود و متیس این را بخوبی میدانست. دلیل اصلی که ما در اتاق وضعیت جمع شده بودیم این بود که واکنش امریکا در سال 2017 به حملات شیمیایی در سوریه در ایجاد شرایط بازدارندگی ناکام مانده و تأثیر قدرتمند و کارآمدی را در ذهن اسد نگذاشته بود که او در آینده هرگز به فکر استفاده از تسلیحات شیمیایی نیفتد. ما میدانستیم که او نه تنها چند روز پیش در دوما از این سلاحها استفاده کرده بلکه از آوریل 2017 تاکنون در چند نقطه دیگر هم دست به این اقدام زده است، البته این علاوه بر مواردی بود که ما هنوز به طور کامل در مورد آنها مطمئن نشده بودیم. حملات شیمیایی روز هفتم آوریل 2018 در دوما با فاصله زیاد، بدترین حمله شیمیایی رژیم اسد بود. تحلیلها در چنین موقعیتی باید در این جهت پیش میرفت که واکنش ما باید چقدر شدید و بزرگ باشد که بتواند این بار برخلاف واکنش ناکام سال گذشته واقعاً قدرت بازدارندگی ایجاد کند.
به نظر من ضرورت داشت که حملات طراحی شده اهدافی فراتر از تأسیسات مرتبط با برنامه تسلیحات شیمیایی سوریه را دربرمیگرفت. ما باید دیگر تأسیسات نظامی سوریه از جمله مقرهای فرماندهی، هواپیماها و بالگردها را که در واقع اهدافی مشروع بودند هدف قرار میدادیم چون ارتش سوریه با این تجهیزات میتوانست بمبهای حاوی مواد شیمیایی را پرتاب کند. ما همچنین باید خود رژیم را مثلاً با حمله به کاخهای بشار اسد تهدید میکردیم. اینها مواردی بودند که مطرح کردم ولی برای عملیاتی کردن آنها ناموفق بودم. ما نتوانستیم سطح واکنش خود را به میزان قابل درکی بالا ببریم و تقریباً اطمینان دادیم که اسد، روسیه و ایران میتوانند نفسی براحتی بکشند.
متیس بصورت مستمر و خستگی ناپذیر بر گزینههای بی خاصیت خود تأکید میکرد ولی مایک پنس سعی داشت به من کمک کند. استیو منوچین وزیر خزانه داری نیز قویاً در حمایت از متیس صحبت کرد هرچند که کاملاً واضح بود که خودش هم نمی دانست از چه چیزی حمایت میکند. نیکی هیلی هم توضیح داد که همسرش در گارد ملی خدمت کرده و ما باید نهایت سعیمان را بکنیم که آسیبی به سربازانمان در سوریه وارد نشود! وقتی که مک گان وکیل حقوقی کاخ سفید دوباره اطلاعات بیشتری در مورد اهداف تعیین شده درخواست کرد، وزیر دفاع به صراحت از ارائه اطلاعات خودداری کرد، در حالی که مک گان این اطلاعات را صرفاً به عنوان حقوقدان و برای بررسی جنبههای قانونی موضوع درخواست میکرد نه به عنوان یک طراح و هماهنگ کننده عملیات که اصولاً خارج از حوزه صلاحیتش بود (همچنان که اظهارات منوچین و هیلی نیز خارج از حوزه صلاحیتشان بود.) واقعاً چنین وضعیتی حیرتانگیز به نظر میرسید. مک گان بعداً به من گفت که متیس را به طور مستقیم و صریح به چالش نکشیده چون نمیخواسته دستور کار جلسه را مختل کند. او بعداً توانسته بود مطالبی را که برای تهیه گزارش قانونی و حقوقی خود نیاز داشت به دست آورد. بهترین توصیفی که میتوان از تصمیم رئیس جمهور ترامپ ارائه داد، همان است که دانفورد آن را خلاصه کرد؛ ترامپ تصمیم گرفت «قلب تشکیلات و تأسیسات مرتبط با سلاحهای شیمیایی سوریه» را هدف قرار دهیم. قرار شد این بار حداقل از نظر تعداد دو برابر موشکهایی که در عملیات سال 2017 شلیک شد، شلیک کنیم و اهداف فیزیکی بیشتری را مورد اصابت قرار دهیم. آیا این عملیات بجز انهدام چند ساختمان بیشتر میتوانست نتیجه دیگری در پی داشته باشد؟ این سؤال متفاوتی بود که جواب آن بعدها روشن شد.
حتی اگر رئیس جمهوری تصمیم بهینهای را اتخاذ کرده بود، فرآیند تصمیمسازی کاملاً غیرقابل قبول بود. ما در جریان این فرآیند اجرای یک نقشه شیادانه بروکراتیک را توسط یک بروکرات کلاسیک (درجه یک) را شاهد بودیم که گزینهها و اطلاعات را به گونهای طراحی و عرضه کرد که تنها گزینه مورد نظر خود او قابل قبول به نظر برسد و به این ترتیب کار خود را پیش ببرد و به اهدافش برسد. البته ناگفته نماند ترامپ هم به دلیل اینکه نمی دانست دقیقاً چه میخواهد کمکی به بهبود فرآیند تصمیمگیری نکرد. او یکسره از این شاخه به آن شاخه میپرید و تلاشها برای یک بحث منسجم و جامع درباره عواقب و پیامدهای انتخاب یک گزینه عملیاتی ناکام و ناتمام میماند.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه