شعبان و دار و دسته کودتاچیها
فرزانه قبادی/ عدهای از اوباش با دربان تماشاخانه «فردوسی» در لالهزار درگیر شدند و اجرای نمایش «مردم» به کارگردانی عبدالحسین نوشین (از اعضا حزب توده) را مختل کردند. یکی از آن اوباش در خاطراتش میگوید چند روز بعد از این اتفاق سرگردی از اداره آگاهی، به دیدن او رفته و میگوید: «آقای جعفری، کار خوبی کردین...دستگاه خوشش اومده از کارتون» با دو هزار تومانی که بهعنوان دستخوش این قدارهکشی از «دستگاه» دریافت کرده بود، راهی لاهیجان شد تا آبها از آسیاب بیفتد. در فاصله کوتاهی مردم لاهیجان از اوباشگری شعبان و خانواده همسرش به تنگ آمدند و بارها در شهربانی علیه او شکایت تنظیم کردند. «شعبان جعفری» اما پشتش گرمتر از این حرفها بود.
نام او که در محله درخونگاه به «شعبون بیمخ» معروف بود تا سالها بهعنوان قدارهکش حکومتی در اتفاقات مختلف ثبت شده است. سال 1328 در انتخابات مجلس شانزدهم، مأمور بود که برای حضور در انتخابات تبلیغ کند و مردم را به زور سوار اتوبوس کند و پای صندوق رأی بیاورد. در غائلهای هم که در اسفند 1331 به پا شد، روایات مختلفی از حضور او نقل شده است. شعبان آن روز به همراه دار و دستهاش با زور و ارعاب بازار تهران را تعطیل کردند و بعد تجمعی در مقابل کاخ مرمر داشتند و علیه مصدق شعار دادند. بعد هم راهی خانه او شدند و در خانه را با جیپ ارتش از جا درآوردند و آشوبی مقابل منزل مصدق به پا کردند. نهم اسفند شعبان جعفری دستگیر و راهی زندان شد و تا ظهر روز کودتا در زندان ماند.او وقتی چند ماه بعد و در روز بیست و هشتم مرداد به خیابانهای تهران بازگشت، مسئولیت سنگینتری به دوش اش گذاشته شده بود: «هدایت جریان کودتا در خیابانهای تهران» او به همراه دار و دسته خود و با کمک بعضی از زنان سرشناس شهرنو، راهی خیابان شدند تا «درود بر مصدق» صبح کودتا را تبدیل به «مرگ بر مصدق» عصر همان روز کنند. روزی که او از زندان بیرون آمد تا هدایت مردم و دار و دسته خود را به عهده بگیرد، پیش از هر اقدامی در دیداری با کرمیت روزولت، رئیس وقت «سیا» در خاورمیانه –که جعفری ادعا داشت او را نمیشناسد- اعلام میکند که اگر لازم باشد افرادش برای کنترل اوضاع حاضرند از اسلحه هم استفاده کنند، اما مبلغ دستمزدشان بالاتر میرود. روزولت همان روز مبلغی به شعبان جعفری میدهد تا افرادش را سازماندهی کند و چیزی نمیگذرد که دولت مصدق سقوط میکند.
روز کودتا اگر برای مصدق، مردم، روزنامهنگاران، بازاریان و... روز پر التهابی بود، برای شعبان روز افتخارآمیزی محسوب میشد. او بعد از کودتا از سوی شاه لقب «پهلوان شعبان» و نشان «رستاخیز» دریافت کرد. اوباشگری او در خیابان های تهران و به کاربردن الفاظ رکیک و شعارهایی در حمایت از دولت و شاه، تبدیل به روالی عادی برای او و دار و دستهاش شده بود، تا جایی که صدای مأموران امنیتی هم در اعتراض به رفتار او بلند شد.شعبان جعفری علاوه بر دستمزد دویست هزار ریالی که برای سازماندهی افرادش در روز کودتا از سازمان سیا دریافت کرد، زمینی در نزدیکی پارکشهر از شاه هدیه گرفت تا زورخانهای (باشگاه ورزشی) در آن تأسیس کند. چند سال بعد «باشگاه ورزشی جعفری» با حضور شخص شاه افتتاح شد. در حادثه تاریخی 15 خرداد 1342 این باشگاه توسط معترضان به آتش کشیده شد و شعبان و افرادش فردای آن روز با روش خود به خیابانها آمدند تا این آتشسوزی را تلافی کنند. باشگاه جعفری هنوز هم در خیابان بهشت به فعالیت خود ادامه میدهد.با وجود تمام اسنادی که اثبات میکند او از منابع مختلف برای اقداماتش دستور و دستمزد میگرفت، هرگز زیر بار اینکه گماشته و اجیر شده است، نرفت و در مصاحبهها و کتاب خاطراتش منکر دستوری بودن تمام قداره کشیهایش شد: «والا هیچوقت، به جون شما، به مولای متقیان، زبونم روزه است. با زبون روزه که دروغ نمیگم، هیچوقت دستگاه با من تماس نگرفت که کسی رو برو بزن، کسی رو نزن یا شلوغ کن یا شلوغ نکن. من رو عشق و علاقه خودم که داشتم این کارا رو میکردم.» شعبان جعفری، پنجاه و هفت سال بعد از آن روز مردادی کشدار و پر حادثه، در سالروز کودتا از دنیا رفت.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه