زندگی در بم با یک زخم عمیق
زندگی حتی وقتی انکارش میکنی، حتی وقتی نادیدهاش میگیری، حتی وقتی نمیخواهیاش. از تو قویتر است. از هر چیز دیگری قویتر است. 17 سال از صبح 5 دی 82 که خورشید در بم طلوع نکرد میگذرد. بمیهایی که از آن حادثه جان سالم بهدر بردهاند و 30 هزار نفر از عزیزانشان را، همسایگانشان را، هممحلیهایشان را و همشهریهایشان را پای نخلها خاک کردند، ازدواج کرده و بچهدار شدهاند. آنها که عزیزشان را زیر آوار درد از دست دادند دوباره دنبال اتوبوسها دویدند. به پیشبینیهای هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند. «آنا گاوالدا» در کتاب «من او را دوست داشتم» درست میگوید: «باور کردنی نیست اما همینگونه است. زندگی از هر چیز دیگری قویتر است.» شهر خشتی بم اما جور دیگری ساخته شد. هرچند هنوز موسی غضنفرآبادی نماینده بم در بهارستان در گفتوگو با «ایران» از بم به عنوان یک باغشهر که سایهسار نخلستان بر سرش کشیده شده، یاد میکند اما این مسأله را هم کتمان نمیکند که برخی از نخلستانها قطع شد و ساختمانها جای نخلها را گرفت. جوانترها زندگی مستقل میخواستند. مستأجرها بعد از زلزله به دنبال جای محکمی بودند که به نام خودشان سند بخورد. شهر مهاجرپذیر هم شد. کارگران کرد، ترک و لر هم به بم آمدند و ماندند. مستأجرها همان سالهای اول بعد از زلزله روی گسل اقدام به ساختوساز غیرمجاز کردند. غضنفرآبادی میگوید: «بخشی از آن حاشیهنشینی با واگذاری زمین حل شد.» هرچند قصه تلخ آن حاشیهنشینی همچنان روی گسل زلزله بم ادامه دارد و تمام نشد. همه این ساختوسازها زمین میخواست. شبها فرصت خوبی بود تا نخلستانها قطع شود و تیرآهنها جای آن را بگیرد. شهر آنقدر چهره جدیدی به خود گرفت که بمیها میگویند اگر ارگ قدیمی بم، نخلها و اکالیپتوسهای تنومند نباشد، باور کهنسال بودن این شهر برای تازه واردها سخت میشود. بمیها شهر امروز بم را امنترین شهر در مقابل زلزله در کرمان میدانند. هرچند هنوز تردید درباره خانههایی که پیمانکاران در بم ساختند در ذهن برخی بمیها وجود دارد. آنها اعتقاد دارند خانههایی که با حضور صاحبخانه و نظارت دولتها ساخته شد مطمئنتر از خانههای ساخته شده توسط پیمانکاران است. شورای شهریهای بم از این شهر به عنوان «شهر مقاوم» یاد میکنند. غضنفرآبادی نماینده شهر هم میگوید:«برخی از خیابانها و کوچههای شهر هنوز آسفالت نشدند.» بمیها به گفته او تشنه آب سالماند و چشم به آوردِ سد نسا دارند. بیکاری هم زخم مشترک جوانان این شهر است که نماینده شهر آن را از چشم تحریمهای ظالمانه و تعطیلی کارخانجات شهر میبیند. شهر اما به گفته شهروندانش از کمبود امکانات تفریحی رنج هم میبرد. روان بمیها هنوز از زخم زلزله رنجور است و دنبال پناهی برای فراموشی آن زخم فراموشناشدنی هستند. هرچند زندگی با زخمی عمیق را یاد گرفتهاند! از کویر آمدهها، بغض سفالی دارند اما یاد گرفتهاند چون نخل کمر خم نکنند.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه