چند خطی به بهانه 5 دیماه سالروز تولد بهرام بیضایی
سایهتان مستدام و حیف که اینجا نیستید
محسن بوالحسنی
خبرنگار
نوشتن از بهرام بیضایی آن هم چیزی کوتاه در ستایش او و پنجم دی ماهی که او به دنیا آمد واقعاً کار سختی است . همین که اسم و فامیلش را بنویسی از هرگوشه پرونده یا گنجینه کارنامه حرفهایاش چیزی بیرون میزند که خودش نیاز به کلی مداقه و بحث و حرف دارد. آقای بیضایی که حالا دیگر پا به 82 سالگی میگذارد ۵ دی ۱۳۱۷ در تهران به دنیا آمد و خانواده و نسبی داشت اهل شعر و سخنوری و نمایش و البته تعزیهدار که سرسلسلهاش به ملا محمد فقیه آرانی، متخلص به روحالامین میرسید. بهرام بیضایی، که سرکلاسهای محمد معین و پرویز ناتلخانلری در دانشکده ادبیات قرارش نمیگرفت درس را ناتمام رها کرد و در سال ۱۳۳۸ در اداره ثبت اسناد و املاک دماوند استخدام شد و یک روز در همین دماوند و در روستای گیلیارد پای تعزیه نشست و دیگر از فکر تعزیه بیرون نیامد و شروع کرد به پژوهش در این زمینه. بیضایی از دهه چهل، تا امروز چندین و چند کار درخشان در سینما و تئاتر تولید و ارائه کرده که هر کدامش برای هنر این مملکت یک شاخص محسوب میشود و یک کلاس هنری برای کارگردانی که خیلیها حسرت نبودش در ایران را میخورند و آوردن لیستی از این آثار کار آنچنان تازهای نیست، چون کسی نیست که اینها را نداند. با اینهمه فکر کردم درباره نمایشنامهای از بهرام بیضایی چند خطی بنویسیم که همین چند روز پیش دستم گرفته بودم. میخواندم برای چیزی مثل یک تحقیق و قرار نبود غرق شوم در نمایشنامه «افرا، یا روز میگذرد» که شدم. آنطور که بعدتر رفتم و خواندم طرح اولیه این متن، سینمایی بوده و در دهه ۱۳۶۰ با نام «طوبا» نوشته شده بوده و نه «افرا» و در نهایت بهرام بیضایی آن را به شکل نهایی و در قالب نمایشنامه سال ۱۳۷۶ نوشت و سال ۱۳۸۱ انتشارات روشنگران و مطالعات زنان آن را منتشر کرد. نمایشنامه بعد از گیر و گرفتاریهای بسیار از ۱۲ دی تا ۱۸ بهمن سال 1386 در تالار وحدت روی صحنه رفت که نه برای بیضایی و نه برای تئاتر ایران تجربه خوبی نبود و شاید جمع همین بغضها در گلوی بیضایی بود که او چمدانش را برای همیشه به مقصدی خارج از مرزهای کشورش بست. «افرا یا روز میگذرد» یکی از آن نمونه تجربههای تازه و نو بیضایی در خلق شخصیت و فضای نمایشی است که اگر حتی شما خواننده کتاب هم باشید بهسرعت با این فضای نو ارتباط برقرار میکنید و پیاش را میگیرید که چه اتفاقی دارد میافتد و چطور. بیضایی با ماضی کردن فعلهایی که شخصیتها به زبان میآورند، خواننده را با شکل تازهای از «گفتن» درگیر میکند که قبل از این، سابقهای در نمایشنامههای ایرانی نداشته است. به همین دلیل بسیاری این نمایشنامه را، نمایشنامهای بی«دیالوگ» به معنای رایجش میدانند. تقریباً تمامی جملههایی که شخصیتهای این نمایشنامه میگویند با واژه «گفتم» شروع میشود یا این «گفتم» را میشود اول هر خطی از خطوطی که شخصیتها به زبان میآورند گذاشت. همانطور که اول هم اشاره شد، حرف زدن از بیضایی به این چند کلمه ختم نخواهد شد و قد و اندازههای بزرگ میطلبد و این چند خط فقط برای این یادآوری و تبریک تولد بود و اینکه بگوییم: تولدتان مبارک و سایهتان مستدام جناب بیضایی؛ حیف که اینجا نیستید.
خبرنگار
نوشتن از بهرام بیضایی آن هم چیزی کوتاه در ستایش او و پنجم دی ماهی که او به دنیا آمد واقعاً کار سختی است . همین که اسم و فامیلش را بنویسی از هرگوشه پرونده یا گنجینه کارنامه حرفهایاش چیزی بیرون میزند که خودش نیاز به کلی مداقه و بحث و حرف دارد. آقای بیضایی که حالا دیگر پا به 82 سالگی میگذارد ۵ دی ۱۳۱۷ در تهران به دنیا آمد و خانواده و نسبی داشت اهل شعر و سخنوری و نمایش و البته تعزیهدار که سرسلسلهاش به ملا محمد فقیه آرانی، متخلص به روحالامین میرسید. بهرام بیضایی، که سرکلاسهای محمد معین و پرویز ناتلخانلری در دانشکده ادبیات قرارش نمیگرفت درس را ناتمام رها کرد و در سال ۱۳۳۸ در اداره ثبت اسناد و املاک دماوند استخدام شد و یک روز در همین دماوند و در روستای گیلیارد پای تعزیه نشست و دیگر از فکر تعزیه بیرون نیامد و شروع کرد به پژوهش در این زمینه. بیضایی از دهه چهل، تا امروز چندین و چند کار درخشان در سینما و تئاتر تولید و ارائه کرده که هر کدامش برای هنر این مملکت یک شاخص محسوب میشود و یک کلاس هنری برای کارگردانی که خیلیها حسرت نبودش در ایران را میخورند و آوردن لیستی از این آثار کار آنچنان تازهای نیست، چون کسی نیست که اینها را نداند. با اینهمه فکر کردم درباره نمایشنامهای از بهرام بیضایی چند خطی بنویسیم که همین چند روز پیش دستم گرفته بودم. میخواندم برای چیزی مثل یک تحقیق و قرار نبود غرق شوم در نمایشنامه «افرا، یا روز میگذرد» که شدم. آنطور که بعدتر رفتم و خواندم طرح اولیه این متن، سینمایی بوده و در دهه ۱۳۶۰ با نام «طوبا» نوشته شده بوده و نه «افرا» و در نهایت بهرام بیضایی آن را به شکل نهایی و در قالب نمایشنامه سال ۱۳۷۶ نوشت و سال ۱۳۸۱ انتشارات روشنگران و مطالعات زنان آن را منتشر کرد. نمایشنامه بعد از گیر و گرفتاریهای بسیار از ۱۲ دی تا ۱۸ بهمن سال 1386 در تالار وحدت روی صحنه رفت که نه برای بیضایی و نه برای تئاتر ایران تجربه خوبی نبود و شاید جمع همین بغضها در گلوی بیضایی بود که او چمدانش را برای همیشه به مقصدی خارج از مرزهای کشورش بست. «افرا یا روز میگذرد» یکی از آن نمونه تجربههای تازه و نو بیضایی در خلق شخصیت و فضای نمایشی است که اگر حتی شما خواننده کتاب هم باشید بهسرعت با این فضای نو ارتباط برقرار میکنید و پیاش را میگیرید که چه اتفاقی دارد میافتد و چطور. بیضایی با ماضی کردن فعلهایی که شخصیتها به زبان میآورند، خواننده را با شکل تازهای از «گفتن» درگیر میکند که قبل از این، سابقهای در نمایشنامههای ایرانی نداشته است. به همین دلیل بسیاری این نمایشنامه را، نمایشنامهای بی«دیالوگ» به معنای رایجش میدانند. تقریباً تمامی جملههایی که شخصیتهای این نمایشنامه میگویند با واژه «گفتم» شروع میشود یا این «گفتم» را میشود اول هر خطی از خطوطی که شخصیتها به زبان میآورند گذاشت. همانطور که اول هم اشاره شد، حرف زدن از بیضایی به این چند کلمه ختم نخواهد شد و قد و اندازههای بزرگ میطلبد و این چند خط فقط برای این یادآوری و تبریک تولد بود و اینکه بگوییم: تولدتان مبارک و سایهتان مستدام جناب بیضایی؛ حیف که اینجا نیستید.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه