شبی که چشم دوستداران شاهنامه به ارومیه دوخته شد
بر سر خوان فردوسی
محمد مطلق
دبیر گروه گزارش
پس از دو دهه از ثبت روز بزرگداشت فردوسی در تقویم رسمی و فرهنگی ایران، رویکرد امروز ایرانیان به شاهنامه به گونهای است که عملاً این آیین تبدیل به هفته فردوسی و شاهنامه شده و از جغرافیای ایران فراتر رفته است. دیگر انبوه نشستها، همایشها، وبینارها و محافل شاهنامهخوانی و نقالی چنان است که قابل شمارش نیست. چندی پیش علی اصغر محمدخانی معاون فرهنگی و بینالملل شهر کتاب با اشاره به اقبال روزافزون مخاطبان ایرانی به شاهنامه گفت: «۲۱۳ اثر در سال ۹۹ از فردوسی و درباره او برای نخستینبار با شمارگان ۲۲۵ هزار و ۴۳۰ نسخه منتشر شده است.» جالب آنکه بدانید با گسترش فضای مجازی بویژه پس از همهگیری کرونا اغلب این گفتهها و اظهارنظرها بلافاصله در رسانهها و شبکههای اجتماعی سایر کشورها نیز بازتاب وسیعی پیدا میکند اما 25 اردیبهشت امسال چشم خیلی از دوستداران فردوسی و زبان و ادبیات فارسی به ارومیه دوخته شد. جایی که دکتر سجاد آیدنلو بهعنوان جوانترین شاهنامه پژوه کشور و نویسنده کتاب «شاهنامه و آذربایجان» پس از دو دهه دوری گزینی از شبکههای اجتماعی در زادگاه خود حاضر شد و در یک نشست اینستاگرامی با علاقهمندان شاهنامه از سراسر دنیا به گفتوگو نشست. این جلسه که به همت مؤسسه فرهنگی ندای آذرمهر ایرانیان ارومیه برگزار شد، پنج ساعت بیوقفه ادامه یافت و دوستداران بسیاری از شهرهای مختلف آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، اردبیل، اصفهان، شیراز، لرستان و سایر نقاط ایران و نیز مخاطبانی از امریکا، هلند و هند آن را دنبال کردند تا جایی که دو ساعت از نیمههای شب گذشته، آیدنلو گفت ما بر سر خوان فردوسی نشستهایم و تا صبح نخواهیم خفت.
«جهان در حیرت از فردوسی ماست/ همه جا صحبت از فردوسی ماست/ بهار و هرچه در وی هست ظاهر/ بود از روی فردوسی مظاهر/ چمن را آب و رنگ از خامه اوست/ سرود بلبلان شهنامه اوست» آیدنلو با این ابیات درخشان از شهریار تبریزی بحث را آغاز میکند و به ارتباط عناصر هویت ایرانی با شاهنامه میپردازد. مخاطبی از لرستان روی خط میآید و با هیجانی غیرقابل کنترل میگوید شما بزرگان آذربایجان فخر ما ایرانیان هستید و من به احترام شما از جا برمیخیزم.
مجتبی بامیان میخواهد درباره تناسب بخشهای تاریخی و اسطورهای شاهنامه بداند که آیدنلو پاسخ میدهد شاهنامه یک اثر حماسی است و انتظار مطالعه تاریخ ناب از آن مثل هر اثر حماسی دیگری اشتباه است. آرام آرام ادیبان دیگری مثل دکتر شهرزاد خیاوی از مشهد وارد جلسه میشوند. مخاطبی از اردبیل میخواهد درباره رابطه داستان یادگار زرایران یا ایگاتار زرایران با برخی روایتهای دینی بداند و خانم جلیلی از ارومیه درباره مذهب فردوسی. با آنکه میدانیم نویسندگان بزرگ دیگری در جهان همچون فنلون بهعنوان یک کشیش و موعظهگر صاحبنام فرانسوی در قرن 17 میلادی برای تبیین اصول اخلاقی مسیحی در اثر خود تلماک، داستان را در بستر یونان باستان و برمبنای باور به چندخدایی پیش میبرد اما این پرسش همچنان درمورد فردوسی هست که آیا او واقعاً مسلمان بوده است؟ آیدنلو در این باره میگوید: «عدهای از فردوسی دوستان تصور میکنند چون متن شاهنامه متعلق به روایتهای پیش از اسلام است، نمیتوان شاعر آن را مسلمان دانست اما این تصور اشتباه است، زیرا همچنانکه هیچ تباینی بین زبان ملی و زبانهای مادری نیست، هیچ تباینی هم در این زمینه وجود ندارد که شاعری مسلمان و شیعه متنی مربوط به داستانهای قبل از اسلام را به رشته نظم درآورد. فردوسی در دیباچه شاهنامه بخش مستقلی را به گفتار و ستایش پیامبر(ص) و اهل بیت اختصاص داده که به لحاظ متن شناسی و اصول تصحیح متون، مشخص است که ابیات آن الحاقی نیست و از خود شاهنامه است.»
حسام تبریزی درباره ارتباط فردوسی با شعوبیه یا ایرانخواهان افراطی که پیش از فردوسی فعال بودهاند، میپرسد و اینکه آیا ممکن است شاعر حماسی ایران گرایشی به این نهضت داشته باشد یا خیر؟ آیدنلو میگوید: «من دلایل فراوانی دارم که فردوسی چنین گرایشی نداشته. یکی از علایق مهم شعوبیه امتناع از نامهای غیرایرانی است و این موضوع حتی در تحقیقات غیرایرانیان نیز ثابت شده است درحالی که میبینیم نام خود فردوسی به احتمال زیاد حسن و نام پدر او علی است. همچنین ما فردوسی را ابوالقاسم میشناسیم یعنی پدر قاسم. بنابراین شاعری که نامی عربی برای فرزندش انتخاب میکند، نمیتواند وابستگی فکری به شعوبیه داشته باشد. من تلفیقی زیبا از ملیگرایی و اسلامدوستی را در شخصیت فردوسی میبینم.»
صحبت که به نامها میرسد، احمد یوسفی از ارومیه به قانون جدید دولت تاجیکستان در زمینه برداشتن پسوندهای روسی از شناسنامهها و استخراج نامهای ایرانی از شاهنامه اشاره میکند و میپرسد آیا چنین رویکردی درست است یا خیر؟ آیدنلو میگوید: «من با یکسویه نگری مخالفم و در مورد کشور خودمان عرض میکنم همچنانکه شاهنامه بخشی از هویت ماست، اسلام هم بخش مهمی از هویت ماست و افراد باید بتوانند آزادانه هرنامی را که میپسندند برای فرزندانشان انتخاب کنند؛ چه این نامها عربی باشد، چه ایرانی و چه مربوط به زبانهای مادری. من معتقدم این رنگارنگی نه تنها ازایرانیت ما کم نمیکند که بر آن هم میافزاید.»
آیا میدانستید تا همین چند دهه پیش در ازبکستان، شاهنامه بخشی جداییناپذیر از جهاز دختران بوده است؟ اگر جغرافیای توران که به گفته آیدنلو در اثر حماسی فردوسی با جغرافیای امروز کشورهایی مثل ازبکستان، قرقیزستان، ترکمنستان و بخشهایی از تاجیکستان و افغانستان مطابقت دارد، چگونه است که فردوسی و شاهنامه او تا این پایه در این کشورها ارجمند شناخته میشود؟ این چیزی است که شاید نتوان پاسخ دقیقی برای آن یافت جز پختگی ادبی خود اثر و نفوذ فرهنگی آن. بعلاوه فردوسی همواره جانب انصاف را رعایت کرده و دوسوی جبهه جنگ را مثل دو کفه ترازو از زبان شخصیتها ستوده یا نکوهش کرده است: «شاهنامه متن ادبی مهمی است و در کشورهایی که با جغرافیای تورانیان مطابقت دارد نیز محترم است.»
ابراهیم احمدی یکی از فعالان فرهنگی اصفهان در این حوزه، در تأیید دامنه نفوذ فرهنگی شاهنامه بویژه در میان عثمانیان میگوید سلطان سلیم خود را کیخسرو و شاه اسماعیل را ضحاک و اسفندیار خطاب میکرد. همچنان که اغلب پادشاهان این امپراطوری نامهای شاهنامهای داشتند. آیا به همین خاطر است که ترکان عثمانی در ترجمه شاهنامه و توجه به آن همواره پیشگام بودهاند؟ آیدنلو میگوید: «شاهنامه به بیش از 40 زبان ترجمه شده و پیش از هر زبان دیگری به عربی و توسط اثیرالملک نیشابوری در قرن ششم که مقدم بر ترجمه بنداری اصفهانی است اما متأسفانه اصل متن از بین رفته اما در سندی از آن نام برده شده. بنداری اصفهانی شخصی بوده که در شام میزیسته و در اوایل قرن هفتم شاهنامه را برای یکی از فرماندهان ایوبی که ظاهراً کرد هم بوده به عربی ترجمه کرده است. این ترجمه به نثر است و البته خلاصه اما در تصحیح متون شاهنامه بهعنوان یکی از منابع مهم فرعی به شمار میآید چون شاهنامهای که در اختیار بنداری بوده متعلق به یک قرن پیش از اوست. دومین زبانی که شاهنامه به آن ترجمه شده ترکی است و قدیمیترین نسخه خطی آن مربوط به 854 هجری قمری است که متأسفانه هنوز از سوی متخصصان زبان ترکی مورد توجه واقع نشده. در حوزه ترکی آذربایجانی هم یکی از بزرگترین کوششها متعلق است به مرحوم محمد مبارز علیزاده که اصلیت ایشان آذربایجانی بوده اما بعدها ساکن باکو شده و 27 سال از عمر خود را صرف ترجمه شاهنامه در بحر متقارب کرده که وزن خود شاهنامه است.»
سیل پرسشها همچنان جاری است اما یکی از مهمترین آنها درباره رویکرد شاملو شاعر معاصر نسبت به شاهنامه است که اتفاقاً بسیاری به آن استناد میکنند: «شاعر برجسته معاصر ما شاملو سال 69 در سخنرانی دانشگاه برکلی امریکا گفتند فردوسی در شخصیت فریدون و ضحاک دست برده و فریدون را که حامی نظام طبقاتی و مخالف عامه مردم بوده انسانی خوب و ضحاک را که از بین برنده این نظام طبقاتی به نفع مردم بوده انسانی اهریمنی جلوه داده است. قبل از هرچیز باید بگویم این نظر، نظر خود شاملو نیست و پیش از او علی حصوری استاد دانشگاه شیراز این نظریه را در سال 56 عنوان کرده است. اما این دیدگاه اشتباه است چون فردوسی در نظم شاهنامه تماماً از منابع مکتوب پیش از خود استفاده کرده و در تمامی این آثار سیمای جمشید و فریدون و ضحاک یا هر شخصیت دیگری، همان گونه است که در شاهنامه میبینیم. یعنی شخصیت ضحاک در تمامی آثار مکتوب پیش از فردوسی شخصیتی منفی است و فریدون و جمشید شخصیتی مثبت. شاملو اگرچه در حوزه شعر سپید یکی از شاعران بزرگ ماست اما متأسفانه در حوزه فردوسی شناسی و حافظ شناسی کار درخوری انجام نداده است.»
بگذارید از میان انبوه پرسشها پاسخ این پرسش آقای بنی آدم از ارومیه را هم بخوانیم که چرا به شاهنامه خردنامه هم گفته میشود: «این توصیف جدید است اما توصیف درستی است. اگر به دو کتاب «جاذبههای فکری فردوسی» نوشته احمد رنجبر و «حکمت نظری و عملی فردوسی» سجاد چوبینه نگاهی بیندازید میبینید در دل یک اثر حماسی بزرگ بهنام شاهنامه حدود 4 هزار بیت، شعر تعلیمی، پندآموز و اخلاقی نهفته است یعنی کتابی به اندازه بوستان سعدی. در مرزبان نامه که قرن پنجم نوشته شده از قول امام محمد غزالی میخوانیم که ای مریدان 40 سال موعظه من بر سر این چوب پاره یعنی منبر، در بیتی از شاهنامه آمده است «پرستیدن دادگر پیشه کن/ به روز گذر کردن اندیشه کن» شاهنامه بهنام خداوند جان و خرد آغاز میشود و در اندیشه فردوسی خرد برتر از جان است.»
دبیر گروه گزارش
پس از دو دهه از ثبت روز بزرگداشت فردوسی در تقویم رسمی و فرهنگی ایران، رویکرد امروز ایرانیان به شاهنامه به گونهای است که عملاً این آیین تبدیل به هفته فردوسی و شاهنامه شده و از جغرافیای ایران فراتر رفته است. دیگر انبوه نشستها، همایشها، وبینارها و محافل شاهنامهخوانی و نقالی چنان است که قابل شمارش نیست. چندی پیش علی اصغر محمدخانی معاون فرهنگی و بینالملل شهر کتاب با اشاره به اقبال روزافزون مخاطبان ایرانی به شاهنامه گفت: «۲۱۳ اثر در سال ۹۹ از فردوسی و درباره او برای نخستینبار با شمارگان ۲۲۵ هزار و ۴۳۰ نسخه منتشر شده است.» جالب آنکه بدانید با گسترش فضای مجازی بویژه پس از همهگیری کرونا اغلب این گفتهها و اظهارنظرها بلافاصله در رسانهها و شبکههای اجتماعی سایر کشورها نیز بازتاب وسیعی پیدا میکند اما 25 اردیبهشت امسال چشم خیلی از دوستداران فردوسی و زبان و ادبیات فارسی به ارومیه دوخته شد. جایی که دکتر سجاد آیدنلو بهعنوان جوانترین شاهنامه پژوه کشور و نویسنده کتاب «شاهنامه و آذربایجان» پس از دو دهه دوری گزینی از شبکههای اجتماعی در زادگاه خود حاضر شد و در یک نشست اینستاگرامی با علاقهمندان شاهنامه از سراسر دنیا به گفتوگو نشست. این جلسه که به همت مؤسسه فرهنگی ندای آذرمهر ایرانیان ارومیه برگزار شد، پنج ساعت بیوقفه ادامه یافت و دوستداران بسیاری از شهرهای مختلف آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، اردبیل، اصفهان، شیراز، لرستان و سایر نقاط ایران و نیز مخاطبانی از امریکا، هلند و هند آن را دنبال کردند تا جایی که دو ساعت از نیمههای شب گذشته، آیدنلو گفت ما بر سر خوان فردوسی نشستهایم و تا صبح نخواهیم خفت.
«جهان در حیرت از فردوسی ماست/ همه جا صحبت از فردوسی ماست/ بهار و هرچه در وی هست ظاهر/ بود از روی فردوسی مظاهر/ چمن را آب و رنگ از خامه اوست/ سرود بلبلان شهنامه اوست» آیدنلو با این ابیات درخشان از شهریار تبریزی بحث را آغاز میکند و به ارتباط عناصر هویت ایرانی با شاهنامه میپردازد. مخاطبی از لرستان روی خط میآید و با هیجانی غیرقابل کنترل میگوید شما بزرگان آذربایجان فخر ما ایرانیان هستید و من به احترام شما از جا برمیخیزم.
مجتبی بامیان میخواهد درباره تناسب بخشهای تاریخی و اسطورهای شاهنامه بداند که آیدنلو پاسخ میدهد شاهنامه یک اثر حماسی است و انتظار مطالعه تاریخ ناب از آن مثل هر اثر حماسی دیگری اشتباه است. آرام آرام ادیبان دیگری مثل دکتر شهرزاد خیاوی از مشهد وارد جلسه میشوند. مخاطبی از اردبیل میخواهد درباره رابطه داستان یادگار زرایران یا ایگاتار زرایران با برخی روایتهای دینی بداند و خانم جلیلی از ارومیه درباره مذهب فردوسی. با آنکه میدانیم نویسندگان بزرگ دیگری در جهان همچون فنلون بهعنوان یک کشیش و موعظهگر صاحبنام فرانسوی در قرن 17 میلادی برای تبیین اصول اخلاقی مسیحی در اثر خود تلماک، داستان را در بستر یونان باستان و برمبنای باور به چندخدایی پیش میبرد اما این پرسش همچنان درمورد فردوسی هست که آیا او واقعاً مسلمان بوده است؟ آیدنلو در این باره میگوید: «عدهای از فردوسی دوستان تصور میکنند چون متن شاهنامه متعلق به روایتهای پیش از اسلام است، نمیتوان شاعر آن را مسلمان دانست اما این تصور اشتباه است، زیرا همچنانکه هیچ تباینی بین زبان ملی و زبانهای مادری نیست، هیچ تباینی هم در این زمینه وجود ندارد که شاعری مسلمان و شیعه متنی مربوط به داستانهای قبل از اسلام را به رشته نظم درآورد. فردوسی در دیباچه شاهنامه بخش مستقلی را به گفتار و ستایش پیامبر(ص) و اهل بیت اختصاص داده که به لحاظ متن شناسی و اصول تصحیح متون، مشخص است که ابیات آن الحاقی نیست و از خود شاهنامه است.»
حسام تبریزی درباره ارتباط فردوسی با شعوبیه یا ایرانخواهان افراطی که پیش از فردوسی فعال بودهاند، میپرسد و اینکه آیا ممکن است شاعر حماسی ایران گرایشی به این نهضت داشته باشد یا خیر؟ آیدنلو میگوید: «من دلایل فراوانی دارم که فردوسی چنین گرایشی نداشته. یکی از علایق مهم شعوبیه امتناع از نامهای غیرایرانی است و این موضوع حتی در تحقیقات غیرایرانیان نیز ثابت شده است درحالی که میبینیم نام خود فردوسی به احتمال زیاد حسن و نام پدر او علی است. همچنین ما فردوسی را ابوالقاسم میشناسیم یعنی پدر قاسم. بنابراین شاعری که نامی عربی برای فرزندش انتخاب میکند، نمیتواند وابستگی فکری به شعوبیه داشته باشد. من تلفیقی زیبا از ملیگرایی و اسلامدوستی را در شخصیت فردوسی میبینم.»
صحبت که به نامها میرسد، احمد یوسفی از ارومیه به قانون جدید دولت تاجیکستان در زمینه برداشتن پسوندهای روسی از شناسنامهها و استخراج نامهای ایرانی از شاهنامه اشاره میکند و میپرسد آیا چنین رویکردی درست است یا خیر؟ آیدنلو میگوید: «من با یکسویه نگری مخالفم و در مورد کشور خودمان عرض میکنم همچنانکه شاهنامه بخشی از هویت ماست، اسلام هم بخش مهمی از هویت ماست و افراد باید بتوانند آزادانه هرنامی را که میپسندند برای فرزندانشان انتخاب کنند؛ چه این نامها عربی باشد، چه ایرانی و چه مربوط به زبانهای مادری. من معتقدم این رنگارنگی نه تنها ازایرانیت ما کم نمیکند که بر آن هم میافزاید.»
آیا میدانستید تا همین چند دهه پیش در ازبکستان، شاهنامه بخشی جداییناپذیر از جهاز دختران بوده است؟ اگر جغرافیای توران که به گفته آیدنلو در اثر حماسی فردوسی با جغرافیای امروز کشورهایی مثل ازبکستان، قرقیزستان، ترکمنستان و بخشهایی از تاجیکستان و افغانستان مطابقت دارد، چگونه است که فردوسی و شاهنامه او تا این پایه در این کشورها ارجمند شناخته میشود؟ این چیزی است که شاید نتوان پاسخ دقیقی برای آن یافت جز پختگی ادبی خود اثر و نفوذ فرهنگی آن. بعلاوه فردوسی همواره جانب انصاف را رعایت کرده و دوسوی جبهه جنگ را مثل دو کفه ترازو از زبان شخصیتها ستوده یا نکوهش کرده است: «شاهنامه متن ادبی مهمی است و در کشورهایی که با جغرافیای تورانیان مطابقت دارد نیز محترم است.»
ابراهیم احمدی یکی از فعالان فرهنگی اصفهان در این حوزه، در تأیید دامنه نفوذ فرهنگی شاهنامه بویژه در میان عثمانیان میگوید سلطان سلیم خود را کیخسرو و شاه اسماعیل را ضحاک و اسفندیار خطاب میکرد. همچنان که اغلب پادشاهان این امپراطوری نامهای شاهنامهای داشتند. آیا به همین خاطر است که ترکان عثمانی در ترجمه شاهنامه و توجه به آن همواره پیشگام بودهاند؟ آیدنلو میگوید: «شاهنامه به بیش از 40 زبان ترجمه شده و پیش از هر زبان دیگری به عربی و توسط اثیرالملک نیشابوری در قرن ششم که مقدم بر ترجمه بنداری اصفهانی است اما متأسفانه اصل متن از بین رفته اما در سندی از آن نام برده شده. بنداری اصفهانی شخصی بوده که در شام میزیسته و در اوایل قرن هفتم شاهنامه را برای یکی از فرماندهان ایوبی که ظاهراً کرد هم بوده به عربی ترجمه کرده است. این ترجمه به نثر است و البته خلاصه اما در تصحیح متون شاهنامه بهعنوان یکی از منابع مهم فرعی به شمار میآید چون شاهنامهای که در اختیار بنداری بوده متعلق به یک قرن پیش از اوست. دومین زبانی که شاهنامه به آن ترجمه شده ترکی است و قدیمیترین نسخه خطی آن مربوط به 854 هجری قمری است که متأسفانه هنوز از سوی متخصصان زبان ترکی مورد توجه واقع نشده. در حوزه ترکی آذربایجانی هم یکی از بزرگترین کوششها متعلق است به مرحوم محمد مبارز علیزاده که اصلیت ایشان آذربایجانی بوده اما بعدها ساکن باکو شده و 27 سال از عمر خود را صرف ترجمه شاهنامه در بحر متقارب کرده که وزن خود شاهنامه است.»
سیل پرسشها همچنان جاری است اما یکی از مهمترین آنها درباره رویکرد شاملو شاعر معاصر نسبت به شاهنامه است که اتفاقاً بسیاری به آن استناد میکنند: «شاعر برجسته معاصر ما شاملو سال 69 در سخنرانی دانشگاه برکلی امریکا گفتند فردوسی در شخصیت فریدون و ضحاک دست برده و فریدون را که حامی نظام طبقاتی و مخالف عامه مردم بوده انسانی خوب و ضحاک را که از بین برنده این نظام طبقاتی به نفع مردم بوده انسانی اهریمنی جلوه داده است. قبل از هرچیز باید بگویم این نظر، نظر خود شاملو نیست و پیش از او علی حصوری استاد دانشگاه شیراز این نظریه را در سال 56 عنوان کرده است. اما این دیدگاه اشتباه است چون فردوسی در نظم شاهنامه تماماً از منابع مکتوب پیش از خود استفاده کرده و در تمامی این آثار سیمای جمشید و فریدون و ضحاک یا هر شخصیت دیگری، همان گونه است که در شاهنامه میبینیم. یعنی شخصیت ضحاک در تمامی آثار مکتوب پیش از فردوسی شخصیتی منفی است و فریدون و جمشید شخصیتی مثبت. شاملو اگرچه در حوزه شعر سپید یکی از شاعران بزرگ ماست اما متأسفانه در حوزه فردوسی شناسی و حافظ شناسی کار درخوری انجام نداده است.»
بگذارید از میان انبوه پرسشها پاسخ این پرسش آقای بنی آدم از ارومیه را هم بخوانیم که چرا به شاهنامه خردنامه هم گفته میشود: «این توصیف جدید است اما توصیف درستی است. اگر به دو کتاب «جاذبههای فکری فردوسی» نوشته احمد رنجبر و «حکمت نظری و عملی فردوسی» سجاد چوبینه نگاهی بیندازید میبینید در دل یک اثر حماسی بزرگ بهنام شاهنامه حدود 4 هزار بیت، شعر تعلیمی، پندآموز و اخلاقی نهفته است یعنی کتابی به اندازه بوستان سعدی. در مرزبان نامه که قرن پنجم نوشته شده از قول امام محمد غزالی میخوانیم که ای مریدان 40 سال موعظه من بر سر این چوب پاره یعنی منبر، در بیتی از شاهنامه آمده است «پرستیدن دادگر پیشه کن/ به روز گذر کردن اندیشه کن» شاهنامه بهنام خداوند جان و خرد آغاز میشود و در اندیشه فردوسی خرد برتر از جان است.»
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه