به بهانه 15 مردادماه؛ سی و چهارمین سالروز شهادت سرلشکر خلبان عباس بابایی

پرواز عاشقانه


مرجان قندی
خبرنگار
از خاطراتی که از او باقی مانده می‌شود چهره پسرک لاغری را تصور کرد که با سر ماشین شده هر روز صبح با زحمت از دیوار مدرسه دهخدا در قزوین بالا می‌رود و جاروی سرایدار مدرسه را برمی‌دارد و قبل از آمدن دانش‌آموزان حیاط را جارو و بعد آب‌پاشی می‌کند تا یک موقع اداره یا مدیر مدرسه سرایدار را که چند روزی است کمرش درد می‌کند، از مدرسه اخراج نکنند. یا می‌توان جوانی را تصور کرد که سر به زیر در اتاق فرمانده یک پایگاه هوایی در شمال تگزاس امریکا نشسته تا او با تأیید پرونده‌اش پای حکم خلبانی‌اش را امضا کند. کودکی که از دیوار مدرسه دهخدا بالا می‌رفت تا مدرسه را آب و جارو کند و جوان ایرانی داوطلب دوره آموزش خلبانی هواپیمای شکاری در  این پایگاه امریکایی کسی جز  عباس بابایی نبود.
پدرش دوست داشت او پزشک شود و اتفاقاً در آزمون پزشکی هم قبول شد اما خودش دوست داشت خلبان شود، این شد که سال ۱۳۴۸ وارد دانشکده آموزش خلبانی شد. 3 سال امریکا بود. سال ۱۳۵۱ ژنرال امریکایی فرمانده پایگاهی که عباس در آن آموزش عملی خلبانی می‌دید پای حکم خلبانی‌اش را امضا کرد و خلبان جوان با درجه ستوان دومی در پایگاه هوایی دزفول مشغول خدمت شد.
آبان سال ۱۳۵۵ وقتی بود که هواپیماهای پیشرفته اف۱۴ وارد ایران شد. بابایی یکی از خلبانانی بود که برای پرواز با این هواپیما انتخابش کردند. به پایگاه هوایی اصفهان رفت و خلبان هواپیمای پیشرفته اف۱۴ شد. بهمن ۵۷ که آمد و انقلاب شد، عباس سرپرست انجمن اسلامی پایگاه هوایی اصفهان شد.
می‌شد حدس زد او در این دو سه سال مشغول چه فعالیت‌هایی بوده اما هر چه بود طوری رفتار نکرده بود که به کارهایش پی ببرند و دستگیرش کنند. هفتم مرداد ۱۳۶۰ عباس از درجه سروانی به سرهنگ دومی ارتقا پیدا کرد، درجه‌ای که با آن فرمانده پایگاه هوایی اصفهان شد، اما عباس هنوز همان عباس قدیم بود با همان خلق و خو و رفتار بی‌تکلف.
دو سال بعد در نهم آذر ۱۳۶۲ عباس درجه سرهنگ تمامی‌اش را هم گرفت و بعد معاون عملیات فرماندهی نیروی هوایی شد. او زمانی این پست را تحویل گرفت که خرمشهر فتح شده بود. حالا دیگر باید به تهران می‌آمد و در ستاد فرماندهی خدمت می‌کرد، اما عباس بابایی پرواز را کنار نگذاشت.سال ۱۳۶۶ اوج درگیری‌ها در خلیج فارس بود. عباس هفته‌ای دو سه روز بر فراز خلیج فارس گشت می‌زد و کاروان کشتی‌ها و نفتکش‌هایی که نفت ایران را صادر می‌کردند یا کالاهای اساسی وارد کشور می‌کردند، اسکورت می‌کرد تا به سلامت از تنگه هرمز رد شوند. اردیبهشت ماه درجه سرتیپی‌اش را هم گرفته بود اما باز پرواز می‌کرد.
مرداد ماه بعد از عملیات کربلای5 که با موفقیت انجام شد، مسئولان قرارگاه خاتم‌الانبیا به این نتیجه رسیدند پرسنلی که در این عملیات تلاش داشتند به عنوان تشویقی به مکه اعزامشان کنند. بنابراین اسم عباس را هم را برای رفتن به سفر حج رد کردند. عباس ساکش را بست و تا پای هواپیما هم رفت اما تماسی گرفته شد و خبردادند که عراقی‌ها دوباره به حریم کشورمان تجاوز کردند. آن موقع بود که دل عباس دیگر راضی نمی‌شد به حج برود و خلیج فارس بماند، گفت روز عید قربان هم که شده خودش را به مکه می‌رساند.
پانزدهم مرداد 1366 بود، با دوست خلبانش پروازشان را شروع کردند، رفتند و هدفشان را در خاک عراق زدند و برگشتند. در راه برگشت بودند که فضای داخل کابین را دود گرفت. خلبان کابین جلو هر چه از آینه کابین عقب را نگاه کرد اثری از عباس ندید. هواپیما مورد اصابت گلوله‌های تیربار ضد هوایی قرار گرفته و نقص فنی پیدا کرده بود؛ به هر زحمتی بود هواپیما را تا باند فرودگاه کشاند و نشست. یکی دیگر از خلبان‌ها که روی باند منتظر فرود هواپیما بود به سمت کابین عقب هواپیما رفت، عباس خونین آنجا کف کابین عقب افتاده بود، درست روز عید قربان.




آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7690/9/583416/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها