تئاتر میتواند آموزگار جامعه باشد
حسن دادشکر
کارگردان تئاتر
تئاتر در معنای واقعی خود و در قامت یکسویه فرهنگی و هنری همیشه آموزگار انسانها بوده و خواهد بود و بشر هیچوقت نمیتواند بینیاز از فرهنگ رشد کند و حرکت اجتماعی داشته باشد. این فصل و بخش از فرهنگ، همواره به بشر کمک کرده تا طبیعت را به نفع خود شکل دهد و با کمک و درک چنین سویه فرهنگی مسائل و مصایب اجتماعی دنیای مدرن را دریابد و از آن راهحل بیرون بیاورد. در واقع تئاتر، پاسخگوی نیازها و خلأهای انسان امروزی است؛ چه این نیاز یک مسأله خانوادگی باشد و چه در مقیاس کلانتر یک نیاز و مسأله اجتماعی. تئاتر برای تمامی پرسشهای بشر پاسخی دارد که آن را در قاب و قالبهای هنری ارائه میکند و میتواند نجاتبخش جامعه در بحرانها و صدمههای پیش آمده باشد. با اینهمه این تأثیرگذاری شرط و شرایطی دارد که باید به آن توجه و بسترهایش را مهیا کرد. تئاتر برای یک جامعه پیشرفته و فهیم، یک امر جاری، ساری و همیشگی و لاینقطع است. یعنی در جا و شرایطی میتوانیم بگوییم تئاتر جوابگوست و میتواند به نقش خود عمل کند که آن را بهصورت یک خوراک فرهنگی درآورده باشیم و مدام این خوراک را در جامعه در دسترس قرار داده باشیم. در شرایطی که تئاتر و هنر نمایش، به یک ضرورت اجتماعی و فرهنگی تبدیل نشده باشد و نگاهی باری به هرجهت به آن شود، تأثیر و انتظاری هم از آن نمیتوان توقع داشت. بهگفتهای دیگر در جامعهای میتوانیم چنین بستری را در طولانیمدت فراهم کنیم که خوراکهای فکری مختلف با ذائقههای مختلف تولید و اجرا شوند و برای هر نوع از این ژانرها و نمونهها هم تماشاچی خاص وجود داشته باشد و زمانی که این بسترسازی اجتماعی به صورت فرهنگ درآمد، آن وقت تئاتر میتواند نقش ذاتی و بنیادین خود را ایفا کند و در این بالندگی و رشد است که تئاتر میتواند در دل هر بحرانی بدرخشد و مرهمی بر دل جامعه باشد و فراتر از این به جامعه کمک کند، راهحل ارائه دهد و آگاهی بخشی داشته باشد. در کشور ما سالهاست که تئاتر وجود دارد و سالهاست که راجع به آن حرف میزنیم و تلاش میکنیم انواعش را برای ذائقههای مختلف تولید کنیم تا به صورت یک عادت دربیاید؛ مثل روزنامه خواندن و کتاب خواندن و... اما به دلایل مختلف از جمله همین منقطع بودن جریان اجراها نتوانستهایم مزه واقعی و کامل تئاتر به عنوان یک جریان فرهنگی مؤثر را حس کنیم.
نکته مهم دیگر اینکه تئاتر در کشور ما، به آن معنا که ما فکر میکنیم مردمی نیست. مردمی به آن معنا که حیاتش را به صورت مستمر و با ضربان منظم از خود مردم بگیرد و مثلاً با بلیتفروشی به حیاتش ادامه بدهد. در کشورهای پیشرفته دنیا، نهادهای مختلف اول حمایت میکنند تا انواع تئاتر تولید و اجرا شود و بعد این قطار روی ریل خودش میافتد و هر سلیقهای مخاطب خاص خود را پیدا میکند و پیش میرود. پس باید برای پیدا کردن حلقه مفقوده تأثیرگذاری تئاتر، به صورت مصداقی، برگردیم و علتالعلل را مثلاً در آموزشهای مدرسه جستوجو کنیم و ببینیم تئاتر به صورت جدی چقدر در مدارس ما وجود دارد. طبیعی است وقتی کودک و نوجوانی در مدرسه و از همان ابتدا به صورت جدی با تئاتر آشنا و آمیخته شود در بزرگسالی هم به اهمیت آن پی میبرد و هم با آن آمیخته میشود و این آمیختگی نسل به نسل ادامه پیدا خواهد کرد؛ همه اینها در کنار هم میتواند هنر نمایش را به نقش اصلیشان یعنی آموزگار بودن نزدیک کند. آموزگاری که میتواند بشر را بیاموزد و همراهی کند.
کارگردان تئاتر
تئاتر در معنای واقعی خود و در قامت یکسویه فرهنگی و هنری همیشه آموزگار انسانها بوده و خواهد بود و بشر هیچوقت نمیتواند بینیاز از فرهنگ رشد کند و حرکت اجتماعی داشته باشد. این فصل و بخش از فرهنگ، همواره به بشر کمک کرده تا طبیعت را به نفع خود شکل دهد و با کمک و درک چنین سویه فرهنگی مسائل و مصایب اجتماعی دنیای مدرن را دریابد و از آن راهحل بیرون بیاورد. در واقع تئاتر، پاسخگوی نیازها و خلأهای انسان امروزی است؛ چه این نیاز یک مسأله خانوادگی باشد و چه در مقیاس کلانتر یک نیاز و مسأله اجتماعی. تئاتر برای تمامی پرسشهای بشر پاسخی دارد که آن را در قاب و قالبهای هنری ارائه میکند و میتواند نجاتبخش جامعه در بحرانها و صدمههای پیش آمده باشد. با اینهمه این تأثیرگذاری شرط و شرایطی دارد که باید به آن توجه و بسترهایش را مهیا کرد. تئاتر برای یک جامعه پیشرفته و فهیم، یک امر جاری، ساری و همیشگی و لاینقطع است. یعنی در جا و شرایطی میتوانیم بگوییم تئاتر جوابگوست و میتواند به نقش خود عمل کند که آن را بهصورت یک خوراک فرهنگی درآورده باشیم و مدام این خوراک را در جامعه در دسترس قرار داده باشیم. در شرایطی که تئاتر و هنر نمایش، به یک ضرورت اجتماعی و فرهنگی تبدیل نشده باشد و نگاهی باری به هرجهت به آن شود، تأثیر و انتظاری هم از آن نمیتوان توقع داشت. بهگفتهای دیگر در جامعهای میتوانیم چنین بستری را در طولانیمدت فراهم کنیم که خوراکهای فکری مختلف با ذائقههای مختلف تولید و اجرا شوند و برای هر نوع از این ژانرها و نمونهها هم تماشاچی خاص وجود داشته باشد و زمانی که این بسترسازی اجتماعی به صورت فرهنگ درآمد، آن وقت تئاتر میتواند نقش ذاتی و بنیادین خود را ایفا کند و در این بالندگی و رشد است که تئاتر میتواند در دل هر بحرانی بدرخشد و مرهمی بر دل جامعه باشد و فراتر از این به جامعه کمک کند، راهحل ارائه دهد و آگاهی بخشی داشته باشد. در کشور ما سالهاست که تئاتر وجود دارد و سالهاست که راجع به آن حرف میزنیم و تلاش میکنیم انواعش را برای ذائقههای مختلف تولید کنیم تا به صورت یک عادت دربیاید؛ مثل روزنامه خواندن و کتاب خواندن و... اما به دلایل مختلف از جمله همین منقطع بودن جریان اجراها نتوانستهایم مزه واقعی و کامل تئاتر به عنوان یک جریان فرهنگی مؤثر را حس کنیم.
نکته مهم دیگر اینکه تئاتر در کشور ما، به آن معنا که ما فکر میکنیم مردمی نیست. مردمی به آن معنا که حیاتش را به صورت مستمر و با ضربان منظم از خود مردم بگیرد و مثلاً با بلیتفروشی به حیاتش ادامه بدهد. در کشورهای پیشرفته دنیا، نهادهای مختلف اول حمایت میکنند تا انواع تئاتر تولید و اجرا شود و بعد این قطار روی ریل خودش میافتد و هر سلیقهای مخاطب خاص خود را پیدا میکند و پیش میرود. پس باید برای پیدا کردن حلقه مفقوده تأثیرگذاری تئاتر، به صورت مصداقی، برگردیم و علتالعلل را مثلاً در آموزشهای مدرسه جستوجو کنیم و ببینیم تئاتر به صورت جدی چقدر در مدارس ما وجود دارد. طبیعی است وقتی کودک و نوجوانی در مدرسه و از همان ابتدا به صورت جدی با تئاتر آشنا و آمیخته شود در بزرگسالی هم به اهمیت آن پی میبرد و هم با آن آمیخته میشود و این آمیختگی نسل به نسل ادامه پیدا خواهد کرد؛ همه اینها در کنار هم میتواند هنر نمایش را به نقش اصلیشان یعنی آموزگار بودن نزدیک کند. آموزگاری که میتواند بشر را بیاموزد و همراهی کند.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه